قرن هشتم
1.علاءالدوله سمنانی.نخست شغل دیوانی داشت.کناره گرفت و در سلک عرفا در آمد و تمام ثروت خود را در راه خدا داد.کتب زیادی تألیف کرده است.در عرفان نظری عقاید خاص دارد که در کتب مهم عرفان طرح می شود.در سال 736 درگذشته است.خواجوی کرمانی شاعر معروف،از مریدان او بوده و در وصفش گفته است:
هر کو به ره علی عمرانی شد
چون خضر به سرچشمه حیوانی شد
از وسوسه عادت شیطان وارست
مانند علادوله سمنانی شد
2.عبد الرزاق کاشانی.از محققین عرفای این قرن است.فصوص محیی الدین و منازل السائرین خواجه عبد الله را شرح کرده است و هر دو چاپ شده و مورد مراجعه اهل تحقیق است.بنا به نقل صاحب روضات الجنات در ذیل احوال شیخ عبد الرزاق لاهیجی،شهید ثانی از عبد الرزاق کاشانی ثنای بلیغ کرده است.بین او و علاءالدوله سمنانی در مسائل نظری عرفان که وسیله محیی الدین طرح شده است مباحثات و مشاجراتی بوده است.وی در سال 735 درگذشته است.
3.خواجه حافظ شیرازی.حافظ علیرغم شهرت جهانی اش،تاریخ زندگی اش چندان روشن نیست.قدر مسلم این است که مردی عالم و عارف و حافظ و مفسر قرآن کریم بوده است.خود مکرر به این معنی اشاره کرده است:
ندیدم خوشتر از شعر تو حافظ
به قرآنی که اندر سینه داری
عشقت رسد به فریادگر خود به سان حافظ
قرآن زبر بخوانی با چهارده روایت
ز حافظان جهان کس چو بنده جمع نکرد
لطائف حکمی با نکات قرآنی
با اینکه اینهمه در اشعار خود از پیر طریقت و مرشد سخن گفته است،معلوم نیست که مرشد و مربی خود او کی بوده است.اشعار حافظ در اوج عرفان است و کمتر کسی قادر است لطایف عرفانی او را درک کند.همه عرفایی که بعد او آمده اند اعتراف دارند که او مقامات عالیه عرفانی را عملا طی کرده است.برخی از بزرگان بر برخی از بیتهای حافظ شرح نوشته اند،مثلا محقق جلال الدین دوانی فیلسوف معروف قرن نهم هجری رساله ای در شرح این بیت:
پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد
تألیف کرده است.حافظ در سال 791 درگذشته است (27).
4.شیخ محمود شبستری،آفریننده منظومه عرفانی بسیار عالی موسوم به گلشن راز.این منظومه یکی از کتب عرفانی بسیار عالی به شمار می آید و نام سراینده خویش را جاوید ساخته است .شرحهای زیادی بر آن نوشته شده است.شاید از همه بهتر شرح شیخ محمد لاهیجی است که چاپ شده است و در دسترس است.مرگ شبستری در حدود سال 720 واقع شده است.
5.سید حیدر آملی.یکی از محققین عرفاست.کتابی دارد به نام جامع الاسرار که از کتب دقیق عرفان نظری است و اخیرا به نحو شایسته ای چاپ شده است.کتاب دیگر او نص النصوص در شرح فصوص است.وی معاصر فخر المحققین حلی فقیه معروف است.سال وفاتش دقیقا معلوم نیست.
6.عبد الکریم جیلی،صاحب کتاب معروف الانسان الکامل.بحث«انسان کامل»به شکل نظری اولین بار وسیله محیی الدین عربی طرح شد و بعد مقام مهمی در عرفان اسلامی یافت.صدرالدین قونوی شاگرد و مرید محیی الدین،در کتاب مفتاح الغیب فصل مشبعی در این زمینه بحث کرده است.تا آنجا که اطلاع داریم دو نفر از عرفا کتاب مستقل به این نام تألیف کرده اند:یکی عزیزالدین نسفی از عرفای نیمه دوم قرن هفتم و دیگر همین عبد الکریم جیلی،و هر دو به این نام چاپ شده است.جیلی در سال 805 در 38 سالگی در گذشته است.بر ما روشن نیست که عبد الکریم اهل جیل بغداد بوده یا اهل جیلان(گیلان).
قرن نهم
1.شاه نعمت الله ولی.این مرد نسب به علی علیه السلام می برد و از معاریف و مشاهیر عرفا و صوفیه است.سلسله نعمة اللهی در عصر حاضر از معروفترین سلسله های تصوف است.قبرش در ماهان کرمان مزار صوفیان است.گویند 95 سال عمر کرد و در سال 820 یا827 یا 834 درگذشت .اکثر عمرش در قرن هشتم گذشته و با حافظ شیرازی ملاقات داشته است.اشعار زیادی در عرفان از او باقی است.
2.صائن الدین علی ترکه اصفهانی.از محققین عرفاست.در عرفان نظری محیی الدینی ید طولا داشته است.کتاب تمهید القواعد ویکه اکنون در دست است و چاپ شده استدلیل تبحر او در عرفان است و مورد استفاده و استناد محققین بعد از وی است.
3.محمد بن حمزه فناری رومی.از علمای کشور عثمانی است.مردی جامع بوده است و کتب زیاد تألیف کرده است.شهرت او به عرفان به واسطه کتاب مصباح الانس وی است که شرح کتاب مفتاح الغیب صدرالدین قونوی است.شرح کردن کتب محیی الدین عربی و یا صدرالدین قونوی کار هر کسی نیست،فناری این کار را کرده است و محققین عرفان که پس از وی آمده اند،ارزش این شرح را تأیید کرده اند.این کتاب در تهران با چاپ سنگی با حواشی مرحوم آقا میرزا هاشم رشتی (از عرفای محقق صد ساله اخیر)چاپ شده است.متأسفانه به علت بدی چاپ،مقداری از حواشی مرحوم آقا میرزا هاشم غیر مقرو است.
4.شمس الدین محمد لاهیجی نوربخشی،شارح گلشن راز محمود شبستری.معاصر میر صدرالدین دشتکی و علامه دوانی بوده و در شیراز می زیسته و مطابق آنچه قاضی نور الله در مجالس المؤمنین نوشته است صدرالدین دشتکی و علامه دوانیکه هر دو از حکمای برجسته عصر خود بودندنهایت احترام و تجلیل از وی می کرده اند.وی مرید سید محمد نوربخش بوده و سید محمد نوربخش شاگرد ابن فهد حلی بوده که ذکرش در تاریخچه فقها گذشت.لاهیجی در شرح گلشن راز صفحه 698 سلسله فقر خود را که از سید محمد نوربخش شروع و به معروف کرخی می رسد و سپس به حضرت امام رضا علیه السلام و ائمه پیشین تا حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم منتهی می شود،ذکر می کند و نام این سلسله را«سلسلة الذهب»می نهد.
شهرت بیشتر لاهیجی به واسطه همان شرح گلشن راز است که از متون عالی عرفان به شمار می رود .لاهیجی به طوری که در مقدمه کتابش می نویسد در سال 877 آغاز به تألیف کرده است.تاریخ دقیق وفاتش معلوم نیست،ظاهرا قبل از سال 900 بوده است.
5.نورالدین عبد الرحمن جامی.عرب نژاد است و نسب به حسن شیبانی فقیه معروف قرن دوم هجری می برد.جامی شاعری توانا بوده است.او را آخرین شاعر بزرگ عرفانی زبان فارسی می دانند .در ابتدا«دشتی»تخلص می کرده است،ولی چون در ولایت جام از توابع مشهد متولد شده و مرید احمد جامی(ژنده پیل)هم بوده است،تغییر تخلص داده و به«جامی»متخلص شده است.می گوید:
مولدم جام و رشحه قلمم
جرعه جام شیخ الاسلامی است (28)
زین سبب در جریده اشعار
به دو معنی تخلصم جامی است
جامی در رشته های مختلف:نحو،صرف،فقه،اصول،منطق،فلسفه،عرفان تحصیلات عالی داشته و کتب زیاد تألیف کرده است،از آن جمله است شرح فصوص الحکم محیی الدین،شرح لمعات فخرالدین عراقی،شرح تائیه ابن فارض،شرح قصیده برده در مدح حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم،شرح قصیده میمیه فرزدق در مدح حضرت علی بن الحسین علیه السلام،لوایح،بهارستان که به روش گلستان سعدی است،نفحات الانس در شرح احوال عرفا.جامی مرید طریقتی بهاءالدین نقشبند مؤسس طریقه نقشبندیه است،ولی همچنانکه محمد لاهیجی با اینکه مرید طریقتی سید محمد نوربخش بوده است شخصیت فرهنگی تاریخی اش بیش از اوست،جامی نیز با اینکه از اتباع بهاءالدین نقشبند شمرده می شود شخصیت فرهنگی و تاریخی اش به درجاتی بیش از بهاءالدین نقشبند است.لهذا ما که در این تاریخچه مختصر نظر به جنبه فرهنگی عرفان داریم نه جنبه طریقتی آن،محمد لاهیجی و عبد الرحمن جامی را اختصاص به ذکر دادیم.جامی در سال 898 در 81 سالگی درگذشته است .
این بود تاریخچه مختصر عرفان از آغاز تا پایان قرن نهم.از این به بعد به نظر ما عرفان شکل و وضع دیگری پیدا می کند.تا این تاریخ شخصیتهای علمی و فرهنگی عرفانی،همه جزء سلاسل رسمی تصوف اند و اقطاب صوفیه شخصیتهای بزرگ فرهنگی عرفان محسوب می شوند و آثار بزرگ عرفانی از آنهاست.از این به بعد شکل و وضع دیگری پیدا می شود:
اولا دیگر اقطاب متصوفه،همه یا غالبا آن برجستگی علمی و فرهنگی که پیشینیان داشته اند ندارند.شاید بشود گفت که تصوف رسمی از این به بعد بیشتر غرق آداب و ظواهر و احیانا بدعتهایی که ایجاد کرده است می شود.
ثانیا عده ای که داخل در هیچیک از سلاسل تصوف نیستند،در عرفان نظری محیی الدینی متخصص می شوند،که در میان متصوفه رسمی نظیر آنها پیدا نمی شود.مثلا صدر المتألهین شیرازی متوفی در سال 1050 و شاگردش فیض کاشانی متوفی در 1091 و شاگرد شاگردش قاضی سعید قمی متوفی در1103 آگاهی شان از عرفان نظری محیی الدینی بیش از اقطاب زمان خودشان بوده است،با اینکه جزء هیچیک از سلاسل تصوف نبوده اند.این جریان تا زمان ما ادامه داشته است،مثلا مرحوم آقا محمد رضا حکیم قمشه ای و مرحوم آقا میرزا هاشم رشتی از علما و حکمای صد ساله اخیر،متخصص در عرفان نظری اند بدون آنکه خود عملا جزء سلاسل متصوفه باشند.
به طور کلی از زمان محیی الدین و صدرالدین قونویکه عرفان نظری پایه گذاری شد و عرفان شکل فلسفی به خود گرفتبذر این جریان پاشیده شد.مثلا محمد بن حمزه فناری سابق الذکر شاید از این گروه باشد.ولی از قرن دهم به بعد این وضع یعنی پدید آمدن قشری متخصص در عرفان نظری که یا اصلا اهل عرفان عملی و سیر و سلوک نبوده اند و یا اگر بوده اندو غالبا کم و بیش بوده انداز سلاسل صوفیه رسمی بر کنار بوده اند،کاملا مشخص است.
ثالثا از قرن دهم به بعد ما در جهان شیعه به افراد و گروههایی بر می خوریم که اهل سیر و سلوک و عرفان عملی بوده اند و مقامات عرفانی را به بهترین وجه طی کرده اند بدون آنکه در یکی از سلاسل رسمی عرفان و تصوف وارد باشند و بلکه اعتنایی به آنها نداشته و آنها را کلا یا بعضا تخطئه می کرده اند.
از خصوصیات این گروه که ضمنا اهل فقاهت هم بوده اند،وفاق و انطباق کامل میان آداب سلوک و آداب فقه است.این جریان نیز تاریخچه ای دارد که فعلا مجال آن نیست.
ضمنا از این تاریخچه روشن شد که این شاخه فرهنگی(عرفان)مانند سایر شاخه ها تمام جهان اسلام را در برگرفته است،از اندلس و مصر و سوریه و روم گرفته تا خوارزم.البته در این شاخه نیز سهم ایرانیان از نظر کمیت قطعا بیشتر است.عرفای بزرگ و طراز اول،هم در میان ایرانیان ظهور کرده اند و هم در غیر ایرانیان.
پی نوشتها
1 بقره/ .115
2 ق/16.[در نسخه اصلی در مورد این آیه شریفه سبق قلم صورت گرفته و بخشی از آیه و طبعا ترجمه آن به صورت نادرست آمده بود.قرائن کلام نشان می دهد که مراد همین آیه است و لذا اصلاح گردید.]
3حدید/ .3
4 عنکبوت/ .69
5 شمس/9 و .10
6 الله نور السموات و الارض (نور/35).
7 هو الاول و الاخر (حدید/3).
8 لا اله الا هو (بقره/163).
9 کل من علیها فان (الرحمن/26).
10 و نفخت فیه من روحی (حجر/29).
11 و لقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه و نحن اقرب الیه من حبل الورید (ق/16) .
12 فاینما تولوا فثم وجه الله (بقره/115).
13 و من لم یجعل الله له نورا فما له من نور (نور/40).
14 کتاب میراث اسلام،مجموعه ای از مقالات مستشرقین درباره اسلام،ص .84
15 ترجمه این حدیث قدسی است:«لا یزال العبد یتقرب الی بالنوافل حتی اذا احببته،فاذا احببته کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به ویده الذی یبطش بها»(اصول کافی،ج 2/ص 352 با اندکی اختلاف).
16 تاریخ تصوف در اسلام،تألیف دکتر قاسم غنی،صفحه 19.در همین کتاب،صفحه 44 از کتاب صوفیه و فقرای ابن تیمیه نقل می کند که اول کسی که دیر کوچکی برای صوفیه ساخت،بعضی از پیروان عبد الواحد بن زید بودند.عبد الواحد از اصحاب حسن بصری است.اگر ابو هاشم صوفی از پیروان عبد الواحد باشد،تناقضی میان این دو نقل نیست.
17 تذکرة الاولیاء شیخ عطار.
18 اللمع،ص .427
19 دکتر غنی،تاریخ تصوف در اسلام.
20 سفینة البحار محدث قمی،ماده«سلم».
21 میراث اسلام،ص 85.ایضا رجوع شود به محاضرات دکتر عبد الرحمن بدوی در دانشکده الهیات و معارف اسلامی در سال تحصیلی 5253.نکته قابل توجه این است که بسیاری از کلمات نهج البلاغه،در آن رساله هست.این نکته با توجه به اینکه بعضی از صوفیه سلسله اسناد خود را از طریق حسن بصری به حضرت امیر علیه السلام می رسانند،بیشتر قابل توجه است و مسأله قابل تحقیق است.
22 تاریخ تصوف در اسلام،ص 462،نقل از کتاب حالات و سخنان ابو سعید ابو الخیر.
23 تاریخ تصوف در اسلام،ص .55
24 طبقات الصوفیه،ابو عبدالرحمن سلمی،ص .206
25 در مقدمه چاپ هشتم علل گرایش به مادیگری بحث نسبتا مبسوطی درباره حلاج کرده ایم و نظریه بعضی از ماتریالیستهای معاصر را که کوشیده اند او را«ماتریالیست»معرفی کنند رد کرده ایم.
26 نامه دانشوران،ذیل احوال بو علی سینا.
27 حافظ در حال حاضر محبوبترین چهره شعرای فارسی زبان در ایران است.ماتریالیستهای فرصت طلب سعی کرده اند از حافظ نیز چهره ای ماتریالیست و لااقل شکاک بسازند و از محبوبیت او در راه اهداف ماتریالیستی خود سود جویند.ما در مقدمه چاپ هشتم علل گرایش به مادیگری درباره حافظ نیز مانند«حلاج»از این نظر بحث کرده ایم.
28 احمد جامی،شیخ الاسلام لقب داشته است