توحید از ارکان اصول اعتقادی است، به گونه ای که در میان تمامی صفات الهی، تنها توحید در زمره اصول دین قرار گرفته است .
توحید همچنین از مباحث مهم کلامی است، به طوری که به علم کلام «علم التوحید» گفته اند . البته توحید دارای مراتبی است که ملاحظه تمام مراتب آن، توحید کامل است و موحد کامل نیز کسی است که به همه مراتب آن، اعتقاد داشته باشد . چنین توحیدی است که می تواند بستر نظام سیاسی قرار گیرد; زیرا کسانی که به توحید کامل معتقد شدند این اعتقاد را در تمام جنبه های زندگی، از جمله نظام سیاسی آن، باید بروز دهند; به این معنا که نظام اداره کننده جهان را نظام واحد بدانند; همچنانکه به مقتضای برهان عقلی، کمال انسان دراین است که از کسی اطاعت کند که بر حقیقت انسان و جهان و ارتباط متقابل انسان و جهان آگاه است (منظور از جهان، اعم از عالم طبیعت است) و او کسی نیست جز خدا، پس قهرا ولایت منحصر به او خواهد شد; یعنی تنها ولی حقیقی انسان خداست .
بنابراین، توحید تنها یک عقیده و اندیشه خنثی نیست که تاثیری در حوزه رفتار و کردار انسانی نداشته باشد و در رابطه با سایر اندیشه ها و تئوری های وی قرار گیرد و گسسته از نظامات اجتماعی و سیاسی و ارزشهای اخلاقی او باشد، بلکه توحید از یک سو، نظام ارزشی انسان موحد را پدید می آورد (اخلاق) و از سوی دیگر تنظیم کننده مناسبات اجتماعی، حقوقی و سیاسی اوست، بدین ترتیب مقوله سیاست نیز یکی از ساحت هایی است که اندیشه توحید نسبت به آن تاثیر گذار است; یعنی اندیشه توحیدی در سه حوزه معرفت، اخلاق و سیاست دخالت می کند .
مقام معظم رهبری در این باره می فرمایند:
«هر جایی، هر ملتی و هرگونه مردمی که معتقد به اسلام هستند و زندگی می کنند ناگزیر ادعای حکومت اسلامی را باید داشته باشند; یعنی اگر نداشته باشند، اعتقاد به توحید ندارند یا اعتقاد به توحید را بد فهمیده اند ...» (2)
مراتب توحید
توحید به معنای یکتا و یگانه دانستن یا اعتقاد به یکتایی و یگانگی خداست که توحید به این معنا دارای مراتبی است و توحید کامل; یعنی یکتا دانستن خداوند و تمام مراتب آن، بنابراین:
توحید سه قسم است:
1 . ذاتی، 2 . صفاتی، 3 . افعالی
و توحید افعالی نیز به سه قسم کلی تقسیم می گردد:
1 . توحید در خالقیت 2 . توحید در ربوبیت 3 . توحید در مالکیت .
توحید در ربوبیت نیز دارای فروع و شؤون مختلف است که عبارتند از:
توحید در حاکمیت (ولایت)، توحیددر تشریع، توحید در اطاعت، توحید در عبادت، توحید در استعانت، توحید در محبت، توحید در مغفرت و شفاعت و توحید در خوف و رجاء . (3)
نکته ای که باید در مورد این تقسیم، به خصوص در مورد فروع و اقسام ربوبیت مورد توجه قرار گیرد، این است که تفاوت اقسام و فروع مذکور با یکدیگر و با مقسم خود، از باب تفاوت در حیثیات است; یعنی این تفاوت ها از حیث مفهوم است نه مصداق، چون مصداق تمام این توحیدها یکی است که همان خداوند خالق و رب است; یعنی خداوند خالق و رب، ربوبیت خود را از حیثیات متفاوت اعمال می کند چون بعد از خلق عالم، تدبیر و اداره آن مطرح است و ربوبیت خدا هم همین تدبیر کامل است اما برای اعمال تدبیر عالم، ساز و کارهای ویژه و متفاوتی نیاز است که فروع و شؤون مختلف ربوبیت در همین راستا معنا پیدا می کند .
صدر المتالهین در رد این ادعا، که «مفهومات مختلفه از مصداق و ذات و احد انتزاع نمی شود» آورده است:
«ان مجرد تعدد المفهومات لا یوجب ان یکون حقیقة کل منها و نحو وجوده غیر حقیقة الآخر و وجوده الا بدلیل آخر غیر تعدد المفهوم، و اختلافه یوجب ان یکون ذات کل واحد منها غیر ذات الآخر» . (4)
بنابراین، ربوبیت خداوند به اعتبار حالات مختلف تدبیر شوندگان، به اقسام گوناگون تقسیم می گردد که همه آنها، از لوازم ربوبیت است .
توحید در ربوبیت
چون توحید در ربوبیت، در موضوع این تحقیق نقش محوری ایفا می کند، تنها در باره آن بحث می کنیم و از پرداختن به مراتب دیگر توحید، صرفنظر می نماییم .
بررسی واژه رب در لغت
در کتب لغت برای واژه «رب » معانی گوناگون نقل شده است، مانند:
مصلح، مالک، صاحب، سید، مدبر، مربی، قیم، منعم و خالق که به نقل برخی از آنها می پردازیم:
1 . معجم مقاییس اللغه: رب: الراء و الباء یدل علی اصول: فالاول اصلاح الشئ و القیام علیه، فالرب، المالک و الخالق و الصاحب و الرب المصلح للشئ و الله جل ثناؤه، الرب، لانه مصلح احوال خلقه » .
2 . المعجم الوسیط: رب القوم: راسهم و ساسهم، الرب اسم الله تعالی و المالک و السید و المربی و القیم و المنعم و المدبر و المصلح .
3 . المصباح المنیر: الرب: یطلق علی مالک الشئ ... و قد استعمل به معنای السید .
4 . لسان العرب: الرب هو الله عزوجل، هو رب کل شی ء; ای مالکه و لا یقال الرب فی غیر الله الا بالاضافة . الرب یطلق فی اللغة علی المالک و السید والمدبر و المربی و المنعم و القیم .
خلاصه اینکه لفظ رب در معانی متعددی به کار رفته است که در تمام این معانی، مشترک معنوی است و جامع آنها کلمه «من بیده امر التدبیر و الادارة و التصرف » است یا کلمه «من فوض الیه امر الشئ المربی من حیث الاصلاح و التدبیر و التربیة » .
بنابراین، رب یعنی کسی که امر تدبیر امور و اداره آن و تصرف در امور، به دست اوست . یکی از محققان در این باره می نویسد:
«معنی حقیقی و اصیل لفظ رب «من بیده امر التدبیر و الادارة و التصرف » است که یک مفهوم کلی است و معانی دیگر; مانند تربیت، اصلاح، حاکمیت، مالکیت و صاحبیت، همگی مصادیق این مفهوم کلی هستند .» (5)
مفهوم رب در اصطلاح
با توجه به معنای لغوی واژه رب، توحید در ربوبیت یعنی «اعتقاد به اینکه تنها خدای متعال است که می تواند استقلالا و بدون نیاز به هیچگونه اذن و اجازه ای، در تمام شؤون مخلوقات و کل جهان تصرف کرده، آنها را تدبیر و اداره کند .» (6)
طبق این تعریف، انسان بعد از آفرینش، تدبیرش به خود او تفویض نشده بلکه با تدبیر الهی زیست می کند .
البته این بدان معنا نیست که هیچ عاملی در طول فاعلیت خدا، از چیز دیگر تاثیر نپذیرد بلکه خداوند چیزهای دیگر را واسطه سبب قرار می دهد و از راه آنها تاثیراتی در عالم تحقق پیدا می کند که تاثیرات حقیقی است .
یکی از محققان در این باره می نویسد:
«مراد از رب در اصطلاح اسلامی، مربی کامل است; یعنی بنیانگذار نظام زندگی در طی مراحل پرورش تا رسیدن به درجه کمال ... » (7)
«خداوند برای تحقق معنای رب العالمین بودن خود، ابتدا فرشتگاه را آفرید; زیرا آنان سپاه خلق در خلق و حاملان عرش ربوبی هستند . پس از آن، به آفرینش زمان و مکان و آسمان و زمین پرداخت و هر چه مورد نیاز جانداران آن بود; از آب و گیاه و سایر ما یحتاج، در اختیارشان قرار داد . سپس جن و حیوان را آفرید و انسان را پس از خلق همه نیازمندی هایش به دنیا آورد .» (8)
بر اساس توحید در ربوبیت، هر امری که در جهان محقق شده و سهمی از هستی داشته باشد، به خدا اسناد پیدا می کند و علت آن خدا است; خواه آن امر، از امور حقیقی (9) باشد یا اعتباری . (10)
به عبارت دیگر، اگر علت که خداست کار حقیقی انجام دهد; مثلا درخت یا انسان را بیافریند، ربوبیت او تکوینی است و اگر کار اعتباری انجام دهد; مثلا قانون مالکیت را وضع کند ربوبیت او تشریعی خواهد بود .
بنابراین، ربوبیت خداوند عام است و شامل تمام امور حقیقی و اعتباری می گردد .
شؤون و مراتب توحید در ربوبیت
همچنان که گفته شد، توحید در ربوبیت یکی از اقسام توحید افعالی است که خود دارای شؤون و مراتب گوناگون بود و ما از میان شؤون مختلف آن، تنها به سه مرتبه، که در ارتباط با تحقیق حاضر، دارای اهمیت بیشتری هستند، می پردازیم که عبارتند از:
1 . توحید در تشریع 2 . توحید در حاکمیت 3 . توحید در اطاعت
1 . توحید در تشریع
تشریع; یعنی احکام و تکالیفی که در دین جعل شده و مربوط به اعتقاد عملی است .
بنابراین، توحید در تشریع یعنی اعتقاد به اینکه یگانه قانونگذار شایسته، خداوند است و احدی غیر از او مجاز نیست به صورت مستقل و در عرض تشریع الهی برای تنظیم حیات بشری قوانینی وضع کند .
علامه طباطبایی قدس سره در این باره می نویسد:
«و هو تدبیر اعمال الانسان بجعل قوانین و احکام یراعیها الانسان بتطبیق اعماله علیها فی مسیر حیاته، لتنتهی به الی کمال سعادته » . (11) «ربوبیت تشریعی یعنی تدبیر اعمال انسانها، با جعل و وضع قوانین و احکامی که اگر انسان رفتار خود را در طول زندگی با آن قوانین تطبیق دهد، او را به کمال سعادت برساند .»
ادله اثبات توحید در تشریع
قانونگذاری و تشریع در اختیار کیست؟
آیا کسی غیر از خداوند، حق قانونگذاری دارد؟ اگر قانونگذاری در انحصار خداوند است، منشا این حق از کجا ناشی شده است؟
در پاسخ به این پرسش ها، دیدگاهها و نظریه های گوناگونی مطرح شده است که در کتب حقوقی (12) به طور گسترده به آنها پرداخته اند . ما اکنون در صدد بیان آن دیدگاهها نیستیم بلکه تنها دیدگاه خود را، با استفاده از ادله عقلی و نقلی مطرح می کنیم .
ادعای ما این است که تشریع، حق انحصاری خدا است و از شؤون ربوبیت او محسوب می گردد .
تشریع در انحصار خداوند است
از دلایل متعدد عقلی و نقلی استفاده می شود که قانونگذاری در انحصار خداست و او در تشریع یگانه است و منشا این حق نیز از ذات او (اراده الهی) ناشی می شود که مظهر خالقیت و مالکیت و ربوبیت و عالم به تمام مصالح و مفاسد مخلوقات خود می باشد . صدرالمتالهین می نویسد:
«ان حقائق الاشیاء مثبتة فی العالم المسمی بالقلم الالهی و فی العالم النفسانی المسمی باللوح المحفوظ و ام الکتاب و فی الالواح القدریة القابلة للمحو و الاثبات کما قال الله تعالی «یمحو الله ما یشاء و یثبت و عنده ام الکتاب ...» و جمع هذه الکتب فی کتبها یداللرحمان ... و من هذه الالواح یتنزل الشرائع و الصحف و الکتب علی الرسل علیهم السلام » . (13)
الف . دلیل عقلی
لازمه توحید در ربوبیت، اقرار به توحید در تشریع است; زیرا وقتی ثابت شد که مدبر و مدیر عالم تنها خداست، مسلما غیر از او کسی صلاحیت قانونگذاری را، که از شؤون ربوبیت است، نخواهد داشت; چون سهمی در تدبیر جهان ندارد تا قوانین هماهنگ با نظام تکوین وضع کند . دلیل عقلی با تقریرهای گوناگون بیان شده است و ما به یکی از آنها، که تقریر حکماست، اشاره می کنیم:
تقریر حکما از دلیل عقلی
مرحوم لاهیجی در کتاب «گوهر مراد» تقریر حکما را در مورد اینکه قانونگذاری حق خداست، چنین می نویسد: عدل در اجتماع محتاج قانون است و قانون محتاج است به واضعی الهی; اذ لا یجوز ان یترک الناس و آرائهم فی ذلک فیتخلفون فیری کل منهم ما له عدلا و ما علیه ظلما» . (14)
توضیح تقریر حکما:
چون اساس قانونگذاری نیاز انسان است و قانون برای تامین نیازهای واقعی بشر و شکوفا ساختن استعدادهای عظیم اوست، بنابراین قانونگذاری باید دارای سه شرط باشد:
1 . شناخت انسان .
2 . شناخت اصول تکامل انسان .
3 . وارستگی از هوس و ترس .
تنها کسی که این سه شرط را داراست، خداوند متعال است; زیرا:
اولا: خداوند آفریدگار و سازنده انسان است و خالق بیش از هر کسی مخلوق خود را می شناسد; «و لقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه ...» (15)
ثانیا: خداوند عالم است و با دانش مطلق خود، اصول تکامل انسان را می داند; «ان الله بکل شی ء علیم » . (16)
ثالثا: او بی نیاز مطلق است، لذا هوس و ترس که زاییده نیاز است در او راه ندارد; «... ان تفکروا انتم و من فی الارض جمیعا فان الله غنی حمید» . (17)
بنابراین، قانونگذاری منحصر در اوست و عبارت «فیختلفون فیری کل منهم ما له عدلا و ما علیه ظلما» در عبارت حکما اشاره به همین نکته است; یعنی چون انسانها شرایط لازم برای قانونگذاری را ندارند، نمی توانند قانونی عادلانه وضع کنند .
ب . دلیل نقلی
«... و من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الکافرون » . (18)
«و من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الظالمون » (19) ، و در آیه 47 نیز کلمه «فاسقون » آمده است; یعنی حکم به غیر ما انزل الله یا کفر است یا فسق و یا ظلم، چون مخالف با حق تشریع الهی و انکار آن است .
«و ان احکم بینهم بما انزل الله و لا تتبع اهوائهم و احذرهم ان یفتنوک عن بعض ما انزل الله الیک ...» (20). «در میان اهل کتاب طبق آنچه خداوند نازل کرده حکم کن و از هوسهای آنها پیروی مکن و بر حذر باش که مبادا تو را از بعضی اموری که خدا بر تو نازل کرده است منحرف سازند .»
«... ان الحکم الا لله ...» (21) یعنی حکم داوری تنها از آن خدا است .
این جمله چندین بار در قرآن تکرار شده و دارای مفهوم وسیعی است; زیرا «حکم » به معنی قانونگذاری، حکومت و قضاوت و حکم تکوینی و غیره استعمال می شود . (22)
«قل هل من شرکائکم من یهدی الی الحق قل الله یهدی للحق ا فمن یهدی الی الحق احق ان یتبع امن لا یهدی الا ان یهدی فما لکم کیف تحکمون » (23) «بگو آیا از معبودهای شما کسی به سوی حق هدایت می کند؟ بگو تنها خداوند به حق هدایت می کند . آیا کسی که هدایت به سوی حق می کند برای پیروی شایسته تر است یا آن کس که خود هدایت نمی شود ...» .
طبق این آیه کسی که حق می گوید و به حق دعوت می کند، باید از کسی که به حق هدایت نمی کند، ترجیح داده شود چون تنها خداست که به حق دعوت می کند و بت ها و دیگران به حق دعوت نمی کنند، پس باید خداوند را در تشریع مقدم داشت و او را شایسته قانونگذاری دانست .
البته از این آیه برای اثبات توحید در اطاعت هم می توان استفاده کرد که خواهد آمد .
2 . توحید در ولایت (حاکمیت)
بررسی واژه «ولایت » در لغت
در کتاب های لغت، معانی متعددی برای واژه ولایت آورده اند که بیشتر آنها به معنای قرب و نزدیکی، محبت، تصرف و تاثیر گذاری، یاری کردن و سرپرستی اشاره کرده اند .
اما در اینکه آیا ولایت در این معانی مختلف، به صورت اشتراک لفظی به کار رفته است یا مشترک معنوی، اتفاق نظر وجود ندارد . اما آنچه مسلم است این است که تمام کسانی که در باره حکومت دینی بحث کرده اند ولایت را به معنای سرپرستی گرفته اند (24) که با معنای حاکمیت و حکومت مترادف است . در قرآن نیز حکومت و حاکمیت با واژه ولایت آمده است . بنابراین، ولایت در معانی مختلف; خواه مشترک لفظی باشد یا معنوی، تاثیری در بحث ما ندارد چون در اینکه ولایت به معنای سرپرستی می آید، اتفاق نظر وجود دارد . هر چند برخی منکر ریشه لغوی و تاریخی ولایت به معنای حکومت وسرپرستی شده اند . (25)
نکته ای که باید در معنای ولایت به آن توجه کرد این است که اگر چه ولایت در لغت به معنای سرپرستی است اما از قرائن و شواهد استفاده می شود که ولایت در بحث حکومت دینی به معنای سرپرستی صرف نیست بلکه به معنای حق سرپرستی است . علامه طباطبایی می فرمایند: «فالمحصل من معنی الولایة فی موارد استعمالها هو نحو من القرب یوجب نوعا من حق التصرف و مالکیة التدبیر» . (26)
علت آن نیز این است که فرق است میان سرپرستی و حق سرپرستی; زیرا ممکن است کسی سرپرستی کند اما حق سرپرستی نداشته باشد; مانند حکام جائر و ممکن است فردی سرپرستی کند و در عین حال حق سرپرستی هم داشته باشد مانند پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام . یا ممکن است کسی حق سرپرستی داشته باشد اما امکان اعمال سرپرستی برای او فراهم نگردد; مانند بیشتر ائمه معصومین علیهم السلام . بنابراین، حق سرپرستی امری اعتباری است . به خلاف خود سرپرستی که امری حقیقی است و هر کس که حق سرپرستی را انجام دهد متصف به والی یا ولی می شود اما هر والی لزوما حق ولایت و سرپرستی را ندارد .
بنابراین، وقتی از حکومت دینی بحث می کنیم پرسش اساسی ما این است که آیا حق ولایت و سرپرستی و حق حاکمیت برای غیر خدا هم اعتبار شده است یا خیر؟ به تعبیر دیگر آیا سرپرستی و حاکمیت پیامبر و امام و یا فقیه جامع الشرایط مشروع است یا خیر؟ (27)
ولایت خداوند
با توجه به معنای ولایت در لغت و اصطلاح، معنای ولایت خداوند عبارت است از اینکه: خداوند حق سرپرستی بر تمام موجودات و مخلوقات (مدبر علیه و مربوب) خود را داراست و به انحای گوناگون، ربوبیت خود را اعمال می کند .
ولایت به این معنا از شؤون توحید در ربوبیت است; چون رب که همان صاحب و مالک مربوب و نیز خالق مربوب، از عدم به وجود است، حق تصرف و تسلط در تمام شؤون آن را داراست و می تواند ربوبیت خود را به اشکال گونه گون اعمال کند . در نتیجه لایت حقیقی از آن خداست که مالک و خالق حقیقی عالم است .
یکی از محققان در این باره می نویسد:
«ان التوحید فی الحاکمیة من شؤون التوحید فی الربوبیة فان الرب بما انه صاحب المربوب و مالکه و بعبارة ثانیة خالقه و موجده من العدم له حق التصرف و التسلیط علی النفوس و الاموال و ایجاد الحدودتصرفاته ...» . (28)
اقسام ولایت خداوند
ولایت به معنای حق سرپرستی و اعمال ربوبیت توسط خداوند به دو شکل تحقق می یابد:
الف . به شکل ولایت تکوینی (حقیقی)
ب . به شکل ولایت تشریعی (اعتباری)
اگر خداوند در طبیعت، با اسباب گوناگون تصرف کند و تاثیر بگذارد، ولایت او تکوینی است .
علامه طباطبایی قدس سره می فرماید: «الولایة التکوینیة التی تصح له التصرف فی کل شی ء و تدبیر امر الخلق بماشاء و کیف شاء .» (29)
اگر تصرف و تاثیر گذاری خداوند بر افعال و رفتار و انسانها باشد، ولایت او تشریعی خواهد بود .
«[الولایة التشریعة] هی القیام بالتشریع و الدعوة و التربیة و الامة و الحکم فیهم و قضاء فی امرهم » . (30)
به عبارت دیگر: ولایت، که همان اعمال حق ربوبیت خداست، اگر در اموری حقیقی باشد که به انسان مربوط نمی شود، ولایت خدا تکوینی است که به ربوبیت تکوینی خدا باز می گردد . و اگر در امور اعتباری باشد که به انسان و حیات انسانی مربوط می شود، در این صورت ولایت او تشریعی خواهد بود که به ربوبیت تشریعی باز می گردد .
یکی از محققان می نویسد: «تقسیم ولایت به تشریعی و تکوینی، در واقع تقسیمی است که به تبع تقسیم مولی علیه انجام می شود; اگر مولی علیه امر تکوینی باشد ولایت ولی، ولایت بر تکوین و اگر امر تشریعی باشد ولایت ولی ولایت بر تشریع است .» (31)
چون بحث از ولایت تکوینی در بحث حاضر، نقش اساسی ندارد، از آن صرفنظر کرده، وارد بحث ولایت تشریعی می شویم:
ولایت تشریعی خداوند
ولایت تشریعی عبارت است از تصرف در نفوس و اموال و افعال انسانها توسط کسی که حق این تصرف را دارد .
خداوند بواسطه ولایت تشریعی که بر مردم دارد، امر دین مردم را تشریع کرده و آنها را هدایت و ارشاد می کند «... فا لله هو الولی ... » (32)
اما تحقق ولایت تشریعی خدا و کسی که حق ولایت تشریعی را دارا است، مشروط به پذیرش ولایت و حق سرپرستی آنان توسط مردم است; چون ولایت تشریعی، با طبیعت یا اشیای خارجی سر و کار ندارد بلکه مربوط به افعال و رفتار انسانها است، انسانی که دارای آزادی و اختیار است; یعنی ولایت تشریعی در ظرف اختیار مکلف اعمال می شود و قبول و پذیرش اختیاری مولی علیه شرط تحقق این ولایت است .
البته این بدان معنا نیست که خداوند سرپرست مردمی که او را نپذیرفتند نیست; چون او اصالتا حق سرپرستی بر همه مردم را دارد و همه را ملزم به پذیرش ولایت خود کرده است اما این سرپرستی را در ظرف اختیار انسان اعمال می کند نه تکوینا; از این رو، حق حاکمیت خدا با آزادی انسانها منافات ندارد; زیرا انسانها در پذیرش ولایت خداوند مختارند; همچنانکه راه گمراهی نیز به روی آنان گشوده است .
ادله اثبات توحید در ولایت تشریعی
انحصار ولایت و حاکمیت تشریعی در خداوند، با ادله عقلی و نقلی قابل اثبات است و تقریرهای مختلفی از این ادله در کتب علمای اسلامی موجود می باشد که می توان تمام آنها را به یک دلیل عقلی کلی باز گرداند که همان دلیل ملازمه است و با توجه به ادله اثبات توحید در ربوبیت و توحید در تشریع، که به دلیل ملازمه بر می گشت، تبیین این دلیل برای اثبات توحید در ولایت تشریعی خداوند آسانتر می گردد .
الف . دلیل عقلی
بعد از اثبات ربوبیت و خالقیت و مالکیت خداوند، ولایت او در تشریع نیز ثابت می گردد; زیرا ولایت و حاکمیت بر مردم، نوعی تدبیر و سازماندهی امور مردم است، از آنجا که مدبر حقیقی عالم خداوند است تدبیر امور انسانها در بعد حکومت و اجرای قوانین و تشریع نیز از حقوق الهی است و دیگران در آن حقی ندارند . یعنی کسی دارای استحقاق اطاعت و فرمانبرداری است که نسبت به اطاعت کنندگان از خالقیت یا مالکیت و ربوبیت برخوردار باشد و چنین کسی فقط خداوند است .
یکی دیگر از محققان می نویسد:
«وقتی خالق و مالک و مدیر و مدبر اوست، تکلیف مساله حکومت قانونی بر بندگان و داوری در اختلافات آنها را او باید تعیین کند، در غیر این صورت، دخالت در قلمرو مالکیت و تدبیر خداوند، بدون اذن او شده است .» (33)
به عبارت دیگر، ولایت و حکومت با نوعی الزام (34) و محدود ساختن اختیار مردم همراه است و بدون دخالت عملی در شؤون مردم و تسلط بر جان و مال آنها ممکن نیست و از طرفی انسانها آزاد آفریده شده اند و هیچ کس در میان انسانها، حق حاکمیت بر انسانهای دیگر را ندارد و هر نوع سلطه معنوی و فکری و مادی بر آنان ممنوع است، مگر اینکه به خداوند منتهی گردد . بنابراین، حکومت و ولایت شایسته کسی است که نوعی ولایت حقیقی بر دیگران داشته باشد که این ولایت حقیقی هم از آن مالک حقیقی مولی علیه می باشد; «... فالله هو الولی ...» (35) که خداوند است . (36)
ب . دلیل نقلی
ادله نقلی برای اثبات ولایت تشریعی خداوند فراوان است که همگی ارشاد به همان دلیل عقلی اند . بنابراین، به عنوان مؤید محسوب می گردند که به برخی از آنها اشاره می شود:
1 . «... ام اتخذوا من دونه اولیاء فاالله هو الولی و هو یحیی الموتی و هو علی کل شئ قدیر» (37). «آیا آن ها غیر خدا را اولیای خود برگزیدند، در حالی که ولی تنها خدا است و او است که مردگان را زنده می کند و او است که بر هر چیزی تواناست .»
طبق این آیه ولی مطلق خدا است; زیرا فرض عمده در اتخاذ ولی، رهایی از عذاب جهنم و رسیدن به بهشت است . از آنجا که مالک قیامت، که مرده ها را زنده جمع می کند، خدا است . پس او باید ولی باشد «و هو یحیی الموتی » و از آنجا که ولی باید قدرت بر تمام شؤون مولی علیه داشته باشد (و چنین کسی غیر از خدا نیست) پس باید ولی مردم، او باشد; چون قدرت دیگران به مقداری است که خدا به آنها داده است; «و هو علی کل شی ء قدیر» .
2 . «قل من رب السموات و الارض قل الله قل افا تخذتم من دونه اولیاء لا یملکون لانفسهم نفعا و لا ضرا ...» (38)
«بگو چه کسی پروردگار آسمانها و زمین است؟ بگو الله (سپس) بگو آیا اولیایی غیر از او برای خود برگزیده اید که مالک سود و زیان خود نیستند ...» .
و صاحب تفسیر کاشف در ذیل آیه شریفه می نویسد:
«لیست هذه الآیة ردا علی المشرکین وحدهم بل هی رد ایضا علی من قال: ان فی عقول الناس غنی عن ارسال الرسل و انزال الکتاب من السماء فلقد کان عبدة الاحجار و ما زالوا من اهل العقول عند انفسهم و عندکثیر من الناس .» (39) «این آیه فقط در رد مشرکان نیست بلکه رد بر کسانی است که می گویند: عقول مردم جایگزین ارسال رسل و انزال کتب آسمانی است و نیازی به ولایت تشریعی خدا نیست; یعنی آیه در رد اینها می گوید: لازمه ربوبیت خداوند این است که ولایت تشریعی هم به عهده او باشد .»
آیه دیگری که ولایت تشریعی خداوند را اثبات می کند; عبارت است از:
3 . «الله الذی خلق السماوات و الارض و ما بینهما فی ستة ایام، ثم استوی علی العرش ما لکم من دونه من ولی و لا شفیع افلا تذکرون » . (40) «خداوند کسی که آسمانها و زمین و آنچه را میان این دو است، در شش روز (دوران) آفرید، سپس بر عرش (قدرت) قرار گرفت، هیچ ولی و شفاعت کننده ای برای شما جز او نیست آیا متذکر نمی شوید؟» .
در این آیه، بعد از مساله آفرینش، به مساله حاکمیت خداوند بر عالم هستی پرداخته و فرمود: سپس خداوند بر عرش قدرت قرار گرفت و بر کل عالم هستی حکومت کرد .
جمله «استوی علی العرش » کنایه از احاطه کامل پروردگار و تسلط او بر تدبیر امور آسمانها و زمین، بعد از خلقت آنها است .
بنابراین، استدلال به این آیه، بدین صورت است که «خالقیت جهان نشانه حاکمیت بر آن و حاکمیت بر جهان دلیل بر توحید ولی و شفیع و معبود است » . (41)
از مجموع ادله عقلی و نقلی روشن می گردد که حاکمیت مطلق مبتنی بر حق (42) و از آن خداوند است و حاکمیت سیاسی هم که جزئی از حاکمیت مطلق است باید مبتنی بر حق باشد; یعنی حاکم باید حق حاکمیت و ولایت داشته باشد تا بتواند بر اساس حقی که قبلا برای او مسجل گشته است، حکومت کند .
بنابراین، در اسلام حق حاکمیت و ولایت اولا و بالذات از آن خدا است; چون او ولایت تکوینی و تشریعی دارد و ثانیا و بالعرض حق کسانی است که خداوند صلاحیت های حکومت را به آنان می دهد و پیروی و اطاعت از ایشان را واجب می شمارد; یعنی مبنای حق در حاکمیت فرمان الهی است و هر حاکمی که بدون فرمان الهی حاکم شود نامشروع بوده و اطاعت از او واجب نیست .
و از همین جا روشن می شود که حاکمیت از امور خاص و ذاتی انسان نیست یا بر اساس حق طبیعی نیست که انسان آن را از ذات خود اکتساب کند بلکه همانند هر کمال وجودی دیگر که انسان از آن بهره مند است، امانتی است که حق اعمال نفوذ در آن برای انسان، بر اساس رضایت مالک اصلی می باشد; مالکی که در آن امانت دخل و تصرف و اعمال نفوذ کند . در نتیجه، قلمرو و چیرگی فرد بر ذات خود و حاکمیتش بر خویش نیز باید طبق معیارهای عقلی و نقلی مشخص گردد .
3 . توحید در اطاعت
بررسی واژه «اطاعت » در لغت: واژه اطاعت در کتب لغت، در معانی متعددی به کار رفته است; مانند انقیاد و تسلیم، خضوع، پیروی کردن از امر و فرمان، موافقت کردن و میل و رغبت .
از مجموع معانی مذکور (برای اطاعت) استفاده می شود که اطاعت در اصل، به معنای انقیاد و تسلیم است و سپس در معنای پیروی کردن از امر و فرمان به کار رفته است . اطاعت هم در مورد انسان به کار می رود و هم در مورد غیر انسان; اگر درغیر انسان به کار رود به معنای پیروی فطری و ذاتی است اما اگر در انسان به کار رود به معنای پیروی از امر و حکم است البته اگر با سه شرط همراه باشد: 1 . رغبت 2 . خضوع 3 . عمل بر طبق امر .
بنابراین، اطاعت در انسان و موجود دارای اختیار و اراده، یعنی پیروی از امر و حکم با رغبت و خضوع و این معنا از اطاعت می تواند در عمل دو بعد داشته باشد:
1 . اطاعت در امر روحانی و الهی باشد; مانند اطاعت خدا و رسول و ...
2 . اطاعت در امر غیر الهی باشد; مانند اطاعت کافران، مکذبان و مسرفان و ...
از همین جا معنای توحید در اطاعت هم روشن می شود که
منظور، اطاعت همراه با خضوع و رغبت، در برابر حکم خداست و چنین اطاعتی فقط شایسته او است .
«اتبعوا ما انزل الیکم من ربکم و لا تتبعوا من دونه اولیاء ...» . (43) «از آنچه از سوی پروردگارتان بر شما نازل شده پیروی کنید و از پیروی اولیا و سرپرستان جز او بپرهیزید» .
البته توحید در اطاعت عام است و شامل اطاعت مطلق از خداوند در تکوین و تشریع می گردد اما چون اطاعت در باره انسان مطرح است که دارای اراده و اختیار است، بیشتر اطاعت از تشریع الهی مورد نظر است . بنابراین، اطاعت از اراده الهی یعنی اطاعت از قانون الهی که همان دین اوست .