سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دشمن ترینِ مردم نزد خدا و دورترینشان درمنزلت نزد او، پیشوای ستمکار است . [.رسول خدا صلی الله علیه و آله]
بشنو این نی چون حکایت می کند
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» جاذبه های دعوت پیامبر اعظم1

 

 

 

راز و رمز گستردگی و اثرگذاری دعوت پیامبر اعظم(ص) در سرزمینهای دور و در (جان)های مشتاق, چه بود؟

چه انگیزه هایی مردمان را از هر گونه و قبیله, در گرد شمع وجود پیامبر, پروانه وار به گردش درآورد؟ آیا ماهیت و دورنمایه آموزه های اسلام مردمان را به سوی پیامبر اسلام کشاند, یا سیره و منش و خلق نیکوی پیامبر, نقش مهم و کلیدی را در این گرایش بزرگ داشته است.یا هیچ کدام, بلکه قدرت و زور و شمشیر اسلام سرزمینها را گشود و مردم در سایه شمشیر و قدرت به آموزه های اسلام گردن نهادند و اسلام در جهان به آن پایه شگفت رسید.

پاسخ دقیق به این پرسشها, بویژه از سوی حوزه و عالمان دین کارگشاست و آن در امر تبلیغ و گسترش اسلام و نفوذ دادن آن به قلبها, بسیار کارساز است.

عالمان دین در انجام سیاست خود, باید به پاسخهای قانع کننده در این باب دست یابند. بدون این که به درستی دریابند چه عامل و عاملهایی دعوت پیامبر را به آن پایه از دگرگونی آفرینی رساند, بی گمان روحانیت نمی تواند رسالت خود را به فرجام نیک برساند و تشنگی نسل جدید را فرونشاند.

پیش از آن که به اصل بحث بپردازیم و پرسشهای یاد شده را در بوته بررسی بنهیم, نگاهی می افکنیم به جاذبه های دعوت پیامبر و اعتراف دوستان و دشمنان به این پدیده شگفت و بسیار درس آموز و عبرت انگیز و راهگشا.

محمد(ص) زمانی که به پیامبری برانگیزانده شد و رسالت خویش را ابلاغ کرد, هیچ کس با او نبود, تا این که عموزاده اش, علی بن ابی طالب و همسرش, خدیجه, به او ایمان آوردند. اما دیری نپایید که همه چیز دگرگون شد و پژواک دعوت او, سر تا سر جزیرة العرب را فرا گرفت و بویژه در مکه, که کانون این حرکت بود, شور شگفتی پدید آورد. بین جوانان و سالخوردگان, پدران و فرزندان, برده داران و بردگان, سران قبیله و اهالی قبیله, بگو مگوهایی به وجود آمد. پیران ا زدین آبا و اجدادی و جوانان از دین جدید که محمد(ص) آورده بود, جانبداری می کردند. جوانان, بسیار پرشور, یکی پس از دیگری, به ندای پیامبر, لبیک می گفتند.

تاریخ اسلام, آکنده است از شگفتی ها و دل دادگیهای مردم به فرستاده خدا. در تاریخ بشر, نمی توان مصلحی را پیدا کرد, نشان داد و از او نام برد که سخنان او به اندازه و مقیاس سخنان محمد(ص) موج آفریده باشد.

سخنان نبی اکرم, در جوانان و توده مردم, زن و مرد, اثر ژرفی گذاشت.

جاذبه پیامبر و دعوت آن حضرت چنان قوی و اثرگذار و دگرگون آفرین بود که سران قریش, مسلمانان را (صباة) یعنی شیفتگان, می نامیدند و به یکدیگر می گفتند:

 

(بیم آن است مردانی از قریش, که نفوذ دارند و اثرگذار در فکر و اندیشه مردمان هستند, شیفته محمد شوند و به او بگروند. از جمله ولید بن مغیره که گل سرسبد قریش است, اگر جذب محمد شود, همه قریش را به دنبال خود خواهد کشید و در صف پیروان محمد در خواهد آورد.)

 

و می گفتند:

 

(سخنان محمد چون این چنین دگرگون آفرین و اثرگذار است و دیگران را شیفته می سازد, جز جادو چیز دیگری نمی تواند باشد.)

 

قریشیان, جوانان و بردگان خود را از نشست و برخاست با محمد باز می داشتند. چون بیم داشتند که او با سخنان و سیمای پرکشش خود, آنان را به سوی آیین جدید بکشاند.

آنان به چشم خود می دیدند که افراد با نزدیک شدن به محمد و شنیدن سخنان وی, آیین جدید را می پذیرند و جذب آن می شوند, به گونه ای که با هیچ نوع شکنجه و آزاری, از آن روی بر نمی گردانند.

ابن ابی الحدید می نویسد:

 

(فانه کان لایسمع احد کلامه الاّ أحبّه و مال الیه; و لذلک کانت قریش تسمی المسلمین قبل الهجرة الصباة و یقولون: نخاف أن یصبوالولید بن المغیرة الی دین محمد, صلی الله علیه و آله, ولئن صبا الولید و هو ریحانة قریش لتصبون قریش باجمعها. و قالوا فیه: ما کلامه الا السحر و انه لیفعل بالألباب فوق ما تفعل الخمر. و نهوا صبیانهم عن الجلوس الیه, لئلا یستمیلهم بکلامه و شمائله و کان اذا صلی فی الحجر وجهر یجعلون اصابعهم فی آذانهم خوفاً ان یسحرهم و یستمیلهم بقراءته و بوعظه و تذکیره, هذا هو معنی قوله تعالی: (جعلوا اصابعهم فی آذانهم و استغشوا ثیابهم.) نوح / 7 و معنی قوله: (و اذا ذکرت ربک فی القرآن وحده و لّوا علی ادبارهم نفوراً.) اسراء 46

 

لانهم کانوا یهربون اذا سمعوه یتلو القرآن, خوفاً ان یغیّر عقائدهم فی اصنامهم و لهذا أسلم أکثرالناس بمجرد سماع کلامه و رؤیته و مشاهدة روائه و منظره و ماذا قوه من حلاوة لفظه و سَرِیّ کلامه فی آذانهم و ملک قلوبهم و عقولهم,حتی بذل المهج فی نصرته, و هذا من اعظم معجزاته, علیه السلام…)1

 

پیامبر(ص) به گونه ای بود, کسی سخن او را نمی شنید جز این که دوستدار او می شد و به آن حضرت گرایش پیدا می کرد.

از این روی, قریش, اسلام آورندگان را پیش از هجرت, صباة, می نامیدند دلدادگان و می گفتند: هراس از آن داریم که ولیدبن مغیره, شیفته دین محمد شود. اگر چنین شود و او دل در گرو دین محمد نهد, چون گل خوشبوی قریش است, بی گمان قریش, جملگی, دل در گرو آن خواهد نهاد. و درباره سخن پیامبر می گفتند: سخن او جز سحر نیست و هر آینه هوش ربایی آن, بیش از هوش ربایی خمر است.

قریشیان, جوانان خود را از نشستن نزد پیامبر پرهیز می دادند, برای این که جذب سخن و سیمای او نشوند.

و رویه شان بود که هرگاه پیامبر در حجر اسماعیل نماز می گزارد, و صدای خود را بلند می کرد, انگشتان شان را در گوشهای شان قرار می دادند, از بیم این که مبادا سحرشان کند و با قراءت قرآن و پند و اندرز و یادآوریهای خود, آنان را به سوی خود بکشد و این معنای فرموده باری تعالی [از زبان نوح] است:

انگشتهاشان بر گوشهاشان نهادند و جامه هاشان بر سر کشیدند:

و معنای فرموده خداوند:

هرگاه در قرآن, پروردگارت را یاد به یکتایی اش کنی, از سر بیزاری پشت کنند و روند.

زیرا رویه شان این بود که هرگاه می شنیدند پیامبر خدا قرآن تلاوت می کند, فرار می کردند, از ترس این که مباد عقایدشان نسبت به بتهاشان دستخوش دگرگونی شود. از این روی, بیش تر مردم به مجرد شنیدن سخن او و دیدن و درک زیبایی دیدار و سیمای آن بزرگوار, و آن چه می چشیدند و می نیوشیدند, از شیرینی لفظ و زیبایی کلام اش اسلام می آوردند و آن حضرت مالک قلبها و عقلهای شان می شد, تا آن جا که جان خود را در راه پیروزی اش نثار می کردند. و این از بزرگ ترین معجزات آن بزرگوار, علیه السلام, است.

شیفتگی جوانان و توده مردم به آن حضرت, چنان بود که سران قریش را سخت نگران و وحشت زده کرده بود و هر راهی را برای جلوگیری از این نفوذ روزافزون سخنان وی در دلها, در پیش گرفتند و چاره را در این دیدند که عرصه را بر ابوطالب تنگ کنند. تا مگر از این راه, جلوی موجی که از دعوت پیامبر پدید آمده بود, بگیرند. بارها با ابوطالب سخن گفتند و به وی هشدار دادند, اما نتیجه ای نگرفتند. تا این که بار آخر به وی هشدار دادند:

 

(ای ابوطالب! ما چندین بار پیش تو آمدیم, تا درباره پسر برادرت با تو سخن بگوییم که دست از ما بازدارد و پدران و خدایان ما را به بدی یاد نکند و فرزندان و جوانان و بردگان و کنیزکان ما را از راه نبرد.)2

 

قریشیان نه تنها جوانان مکه را از همنشینی با پیامبر(ص) و شنیدن سخنان وی پرهیز می دادند که به زائران خانه خدا هشدار می دادند: مباد به سخنان محمد گوش فرا دهید. برخورد آنان با اسعدبن زراره, نمونه ای گویا از این رفتار است.3

با این همه, جاذبه پیامبر چنان قوی بود که قریشیان نتوانستند کاری از پیش ببرند. اسعد بن زراره و بسیاری از زائران کعبه, همین که سخنان پیامبر را می شنیدند, جذب می شدند و به او ایمان می آوردند. با توجه به نمونه های یاد شده و صدها نمونه ای که در تاریخ ثبت است و اکنون و در این مقال جای ذکر آنها نیست, هیچ گونه گمان و تردیدی در جاذبه و کشش دعوت پیامبر نمی توان داشت. برابر متون استوار تاریخی, تلاشهای تبلیغی پیامبر, بسیار بسیار اثرگذار بوده و در ستردن عقاید جاهلی از صفحه سینه ها نقش بنیادین داشته است.

این دعوت, چنان پر جاذبه بوده که خیلی زود, عربستان را فرا گرفته و در جای جای آن سرزمین, سخن از آیین جدید به میان بوده و حتی سرزمینهای همجوار را در پرتو خود گرفته است.

نوع پیام رسانی و حق گستری به گونه ای بوده که اکنون, هنوز شادابی و بالندگی خود را همچنان حفظ کرده و سرزنده و پویا به حرکت پرکشش و جاذبه آفرین خود ادامه می دهد. بسیاری از دانایان و آگاهان, هر ناظر آگاه و بی طرفی, حتی دشمنان سرسخت اسلام, از همان صدر اسلام تا کنون, به شگفت انگیزی این دین در جذب مردمان و دامن گستری آن, اعتراف کرده اند و تاریخ نگاران و آگاهان و کسانی که از نزدیک شاهددعوت پیامبر و گسترش آن بوده اند, این نکته را یادآور شده اند که تهدید, تطمیع, آزار و شکنجه پیامبر و یاران, در جلوگیری از گسترش دعوت پیامبر بی اثر بوده و روز به روز بر شعاع آن افزوده می شده است:

در تاریخ آمده است:

 

(مرد هذلی از ابوجهل پرسید: چرا محمد را از مکه بیرون نمی کنید؟

ابوجهل گفت: او اگر از این جا بیرون برود و جوانان, سخنان او را بشنوند و شیرین زبانی او را ببینند, از او پیروی خواهند کرد و ما, اطمینان نداریم که به کمک آنها بر ما پیروز نشود.)4

 

ابوجهل به چشم خود دیده بود که جاذبه دعوت محمد در تک تک مردم چگونه اثر می گذارد و دیده بود کسانی از خارج از مکه, بویژه یثرب, با محمد رفت و آمد دارند. حتی شنیده بود: آنان از وی خواسته اند مکه را ترک و در یثرب به آنان بپیوندد, تا از او پشتیبانی کنند و این همان رویداد بزرگی بود که ابوجهل و دیگر سران قریش از آن سخت واهمه داشتند. پیامبر برای گسترش اسلام, به دعوت یثربیان به یثرب هجرت کرد و اهل یثرب, چون پروانه به دور شمع وجود او به گردش درآمدند و تا پای جان از او و آیینی که آورده بود به دفاع برخاستند. این دفاع, یاری و پشتیبانی مخلصانه و عاشقانه, همگان, بویژه قریشیان را به شیفتگی واداشته و البته هراسی سخت کشنده در دل آنان نیز افکنده بود که از گزارشهای گوناگون کسانی از خود آنان روشن می شود. از جمله در گزارشی از عروة بن مسعود ثقفی, چهارمین سفیر قریش در واقعه حدیبیه, آمده است:

 

(ای گروه قریش من به دیار پادشاهان بسیاری رفته ام: به دربار کسری, قیصر روم و امپراطور حبشه, اما هیچ یک در بین یاران خویش, بسان محمد, محترم نیستند. اگر محمد به آنان دستوری دهد, بر یکدیگر در انجام آن پیشی می گیرند. وقتی او وضو می گیرد, آب وضوی او را برای تبرک از یکدیگر می ربایند.

به گونه ای که ممکن است زیر دست و پا له شوند. هر مویی از صورت اش می افتد بر می دارند. در حضور او صدای خود را بلند نمی کنند. به عنوان احترام, به وی نگاه تند نمی کنند. وقتی به سخن می آید چنان ساکت می شوند و گوش می دهند که گویی پرنده ای بالای سرشان قرار گرفته است.

من مردمی را دیدم که هرگز از یاری او دست بر نمی دارند. اکنون ببینید صلاح شما در چیست, به نظر من پیشنهاد او پیشنهاد خوب و درستی است, بهتر است بپذیرید.)5

 

اکنون که با شمه ای از جاذبه و کشش دعوت پیامبر آشنا شدیم, می پردازیم به راز و رمز این جاذبه آفرینیها و این که چه عاملها و سببهایی آن موقعیت بزرگ را بهره پیامبر و آیین جدید کرد که دیری نپایید سرزمین قلبها را زیر نگین قدرت خود در آورد.

در پاسخ به این پرسش باید گفت: هر دعوت از سه عنصر اصلی تشکیل شده است:

1. پیام

2. پیام رسان

3. پیام گیرنده

رمز توفیق و راهیابی دعوت و پیام رسانی دینی, بستگی تام و تمام به ویژگیها و زمینه هایی دارد که در این سه رکن نمود می یابد.

وقتی که دعوت پیامبر و چگونگی راهیابی سخنان و پیامهای او را به دلها و قلبها بررسی و ارزیابی می کنیم, می بینیم همه این عناصر در جذب مردم و جاذبه آفرینی برای آنان اثر گذار بوده است. هم پیام و هم پیام رسان و هم پیام گیرنده. هم پیام از استواری و منطق بالا برخوردار بوده و هماهنگی با عقل و فطرت و هم پیام رسان دارای ویژگیها و والاییهای جاذبه آفرین و پرکشش بوده و هم پیام گیرندگان از فطرت سالم برخوردار بوده اند و تشنه پیام وحی. با این حال, نباید نقش مهم پیام رسان را نادیده انگاشت; چرا که پیام هر چند عالی, منطقی, برابر نیازهای زمان, ولی اگر خردمندانه و بصیرانه مدیریت نشود و انسانی جامع, پرجاذبه از حیث سیما و سیرت, آگاه به زمان و نیازها و روحیه های مردمان, با شیوه های خردمندانه پیام را به مردم نرساند, و در جهت علاقه مندی آنان به پیام تلاش نورزد, انگیزه ای در مردم پدید نمی آید.

گیرندگان پیام نیز, هر چند از فطرتهای سالم برخوردار باشند, اما اگر رهبری و هدایت آنان را شخصی با شایستگیهای لازم در دست نداشته باشد, راهی به جایی نخواهند برد و پیام, آن گونه که باید و شاید در روح و روان آنان دگرگونی پدید نمی آورد.

روش پیامبر در جذب مردم

 

بی گمان, شخصیت پیامبر در گرایش و جذب مردمان به اسلام, بسیار اثرگذار بوده و نقش مهمی داشته است.

سیره و منش آن حضرت سبب گردید از مردمی ناآگاه و به دور از تمدن و فرهنگ, مردمی آگاه, با آداب, با تربیت, با فرهنگ و تمدن ساخته شوند و تلاش و میدان داری خداجویانه و پرهیزگارانه آنان, جهانی را دگرگون کند و اسلام را با اتکال به خداوند, جاودانه سازند. با توجه به آن چه گفته آمد, بحث خود را روی شخصیت پیامبر متمرکز می کنیم و به بیان اصولی از سیره و منش آن حضرت که سبب گسترش و اثرگذاری دعوت وی شده است, می پردازیم.

روش پیامبر در جذب مردم به آیین حق

 

روش پیامبر در جذب مردم و زمینه سازی برای پذیرش آیینی که آورده بود, از زوایای گوناگون در خور بحث و بررسی است:

عرصه های نظری و معرفتی چون: ایمان به خدا, ایمان به راه و هدف, برانگیختن فطرت و عقل مردم, آگاهی و بصیرت, وظیفه شناسی و تکلیف محوری و…

عرصه های اخلاقی و رفتاری, چون: مهرورزی, خدمت و احسان به مردم, رفق و مدارا, گذشت, خوبی در برابر بدی, احترام به شخصیت و کرامت انسانها, برخورد شایسته با کودکان و جوانان, همنشینی و همدردی با محرومان و مستضعفان, پاسخ گویی به پرسشها و شبهه ها, تعامل سازنده و بیدارگرانه با یهودیان و مسیحیان, بنیان گذاری حکومت دینی, ساختن انسانهای فداکار و ایثارگر, ساده زیستی, راستی و درستی, نظم و انضباط, آراستگی و زیبایی, نگهداشت بهداشت, عدالت محوری در حوزه های فردی, خانوادگی و اجتماعی و ده ها ویژگی و رفتار نیک دیگر.

و در عرصه مهارتهای علمی و شیوه های تبلیغ, چون فصاحت و بلاغت, مخاطب شناسی, زمان شناسی, استواری سخن, رعایت شایستگی و ظرفیت مخاطبان, هماهنگی دل با زبان, هماهنگی دعوت با عمل, بهره گیری از فرصت ها و ده ها مهارت دیگر. بی گمان فهرستی که از عنوانها در عرصه های گوناگون آمد, همه اصولی نیست که پیامبر در هدایت و به وجود آوردن جاذبه از آنها بهره برده است. از دیگر سوی, شرح و بیان همه عنوانهای یادشده نیز در این مقال نمی گنجد; از این روی به پاره ای از عواملی که در راهیابی سخن دعوت پیامبر به دلها, به گمان ما, اثر بیش تری داشته اند, اشاره می کنیم:

1. ساز گاری دعوت با خردورزی

 

پیامبر(ص) در دعوت مردم به اسلام, در گام نخست, به بیدارگری عقلانی پرداخت. برای این امر مهم برنامه ریخت. با دعوت به خردورزی, تفکر در پدیده ها, آفرینش, آسمانها و زمین, خورشید و ماه, گردش شب و روز, آغاز و انجام اقوام و تمدنها و … کسب آگاهی و دانش, پرهیز از عوامل جمود آفرین و نادانی گستر, مانند باورهای خرافی, شرک آمیز و… کاری کرد که مردم بیندیشند و اندیشیدن را در سرلوحه کارهای روزانه خود قرار دهند و هیچ از آن دوری نگزینند; چرا که راهی برای برون رفت از لجه های جهل, جز اندیشیدن وجود ندارد.

آن گاه که اندیشیدن مرام شد و در درون افراد نهادینه گردید, زمینه برای گرایش به حق فراهم می شود. چون انسان جز با اندیشیدن به حق نمی رسد.

خداوند در قرآن, آزاد سازی انسانها را از قید و بندها و بازکردن غل و زنجیرهایی که بشر بر اندیشه خود بسته از رسالتهای ویژه پیامبر برشمرده است:

 

(و یضع عنهم إصرهم و الاغلال التی کانت علیهم…)6

 

و بارهای گران و بندهایی را که بر آنان می بود, از آنان فرو می نهد.

علی(ع) روی همین اصل استوار, برانگیختگی و بیداری عقلها را وظیفه ای بزرگ بر دوش پیامبران می داند:

 

(پس هر چندگاه, پیامبرانی فرستاد و به وسیله آنان به بندگان هشدار داد, تا حق میثاق الست بگزارند و نعمت فراموش کرده را به یاد آرند. با حجت و تبلیغ, چراغ معرفت شان را بیفروزند, تا به آیتهای خدا چشم دوزند.)7

 

پیامبر, به گونه ای رفتار می کرد که مردم, از هرگونه رفتار و سخن نابخردانه دوری گزینند و باورهای خردسوز را کنار نهند. حتی اگر درباره خود وی به یک پندار نابخردانه روی می آوردند به روشنگری می پرداخت.

برخورد بیدارگرانه و روشنگرانه پیامبر, با کسانی که خورشید گرفتگی را, با مرگ ابراهیم فرزند آن حضرت مرتبط می دانستند, یکی از صدها نمونه مبارزه با باورها و پندارهای خردسوز است.

پیامبر, با این حرکت و برخورد, به مسلمانان می آموزاند برای گرویدن مردم به سوی حق, به هیچ روی نباید از عقاید خرافی بهره برد و نادانی آنان را وسیله قرار داد و برای رسیدن به هدف, گرچه آن هدف بسیار مقدس باشد. البته ممکن است در کوتاه مدت این گونه بهره برداریها, مفید افتند و کارساز باشند, ولی بی هیچ شک و گمان در درازمدت به سود دین نخواهد بود و به هیچ روی سبب گسترش آن نخواهد شد.

تمام تلاشهای رسول گرامی اسلام در عرصه ابلاغ کلمه حق بر این پایه شکل گرفته است که اسلام, همان گونه که هست, فهمیده شود و آن گاه به ایمان قلبی تبدیل گردد.

نمونه های بسیاری در سیره پیامبر وجود دارد که حضرت به گونه ای می خواسته است, عقلا را بیدار و پیرامونیان خویش را به اندیشیدن وادارد:

الف. در تاریخ آمده است: رسول خدا(ص) گاه مجلسی را مناسب می دید و به ابوذر می فرمود:

 

(یا أباذر, حدِّثنی ببدء اسلامک.

قال: کان لناصنم, یقال له نُهم فأتیته فصببت له لبناً و ولیت فحانت منی التفاتة, فاذا کلب یشرب ذلک اللبن. فلما فرغ رفع رجِله فبال علی الصنم فانشات اقول:

ألا یانُهم إنی قد بدالی

مَدَی شرف یبعد منک قربا

رأیت الکلب سامک خطّ خسف

فلم یمنع قفاک الیوم کلبا

فسمعتنی أمّ ذر فقالت:

لقد أتیت جرماً و أصبت عظما

حین هجوت نُهما

فخبرتها الخبر فقالت:

ألا فابقنا رباً کریما

جواداً فی الفضائل یا ابن وهب

فما من سامه کلب حقیر

فلم تمنع یداه لنا بربّ

فما عبدالحجارة غیرغاو

رکیک العقل لیس بذی لب

قال: فقال صلی الله علیه و آله و سلم: صدقت أم ذرّ فما عبد الحجارة غیر غاو.)8

 

یا اباذر برای ما از شروع اسلام ات بگو.

اباذر گفت: برای ما بتی بود که به آن گفته می شد: نُهم. به نزد آن رفتم و مقداری شیر روی آن ریختم و نزدیک شدم و از نزدیک به آن می نگریستم که ناگاه سگی آمد و شیری را که روی بت نُهم ریخته بود نوشید و چون از نوشیدن فارغ شد, پایش را بلند کرد و به روی بت شاشید. پس این شعر را سرودم.

ای نُهم, به درستی که بر من آشکار گردید, هرگز شرف نداشته ای از تو دوری می گزینم. دیدم که سگ نشان ذلت را بر تو رقم زد; و تو آن را باز نداشتی.

امّ ذر سخنان مرا شنید, پس گفت:

گناه بزرگی انجام دادی و گناه بزرگ تری که از تو سر زد و به بت نشانه رفت, هجو نُهما بود.

به او اصل ماجرا را خبر دادم و آن چه دیده بودم گفتم.

ام ذر گفت: هان, ای ابن وهب, پس باقی می ماند برای ما پروردگاری که بخشنده است و پیشرو و پیشتاز در برتریها و فضیلتها.

پس آن که, خوار کرده است او را سگی پست, و دستان او, او را بازنداشته از پست شماری,پروردگار ما نیست.

و بنده سنگ جز گمراه نیست, سبک عقلی که بی بهره است از عقل تیز, تند و بیدار. گفت: پس رسول خدا فرمود: راست گفته است ام ذر: سنگ را بنده نیست, جز گمراه.

پیامبر(ص) با موضع گیری بالا و یادآوری آن بارها در مجلسهای گوناگون, مردم و یاران را به سوی اندیشیدن و برابر عقل و منطق کارها را پیش بردن, سوق می دهد و در حقیقت, روی این نکته, بارها تأکید می ورزد: اگر کسی عقل و فکر را به کار بندد و هر راهی را با اندیشه و خردورزانه شروع کند, بی گمان, بت و مانند بت را نخواهد پرستید و در نتیجه به راهی که عقل رهنمون می شود, خواهد رفت که همانا خدای یگانه را پرستیدن است.

ب. درباره صفوان امیه است. پیامبر پس از آن که به وی امان می دهد, چهار ماه فرصت می دهد تا درباره آیین جدید فکر کند.

 

(خرج صفوان بن امیه یرید جدّة لیرکب منها الی یمن. فقال عمیربن وهب: یا نبیّ الله انّ صفوان بن أمیه, سیّد قومه و قد خرج هارباً منک, لیقذف نفسه فی البحر, فأمنِّه صلی الله علیک.

قال: هو آمن

قال: یا رسول الله فأعطنی آیة یعرف بها أمانک.

فاعطاه رسول الله, صلی الله علیه و سلم, عمامته, التی دخل فیها مکه.

فخرج بها عمیر حتی ادرکه و هو یریدان یرکب فی البحر. فقال یا صفوان, فداک أبی و أمی. الله الله فی نفسک ان تهلکها, فهذا امان من رسول الله, صلی الله علیه و سلم. قد جئتک به.

قال: و یحک! أغرُب عنی فلا تکلمنی.

قال: أی صفوان, فداک أبی و أمی, افضل الناس, و أبرّ الناس و احلم الناس و خیر الناس, ابن عمک عزه عزّک, و شرفه شرفک و ملکه ملکک.

قال: انی اخافه علی نفسی.

قال: هو أحلم من ذاک و اکرم.

فرجع معه, حتی وقف به علی رسول الله, صلی الله علیه و سلم.

فقال صفوان: ان هذا یزعم أنک قد أمّنتنی.

قال: صدق.

قال: فاجعلنی بالخیار شهرین.

قال: أنت بالخیار فیه اربعة شهر.)9

 

صفوان بن امیه, پس از فتح مکه از مکه بیرون رفت و آهنگ کنار دریا (جده) کرد, تا از آن جا, از راه دریا , به سوی یمن حرکت کند.

عمیر بن وهب, نزد رسول خدا آمد و گفت: یا رسول الله, صفوان بن امیه رئیس و سرور قوم خویش است. از مکه خارج شده و در حال فرار از توست, تا این که خود را به دریا بیفکند. او را امان بده, درود خدا بر تو باد.

رسول خدا فرمود: او در امان است.

عمیر بن وهب گفت: ای رسول خدا! نشانه ای به من بده, تا با آن, امان تو شناخته شود.

رسول خدا دستار خود را به وی داد. همان دستاری که در روز فتح مکه بر سر داشت.

عمیر, با این نشان امان, در پی صفوان, از مکه خارج شد, تا این که به صفوان رسید و او آهنگ سفر از راه دریا را داشت.

گفت: ای صفوان, پدر و مادرم فدای تو باد, خدا خدا از این که خود را به هلاکت افکنی. این امان از رسول خداست که برای تو آورده ام.

صفوان گفت: وای بر تو! دور شو از من و با من سخن مگو

عمیر گفت: ای صفوان, پدر و مادرم فدای تو, پسر عموی تو, برترین مردم, نیکوکارترین مردم, پرگذشت ترین مردم و بهترین مردم است. عزت او, عزت توست, شرافت او شرافت توست, پادشاهی او, پادشاهی توست.

صفوان گفت: من بر خودم می ترسم.

عمیر گفت: او پرگذشت تر و بخشنده تر از آن است که تو فکر می کنی.

صفوان با عمیر برگشت. نزد رسول خدا آمد, گفت: عمیر گمان کرده که تو مرا امان داده ای.

پیامبر فرمود: راست می گوید.

صفوان گفت: به من دو ماه فرصت بده, تا راه خود را برگزینم.

پیامبر فرمود: به تو چهارماه فرصت می دهم تا راه خود را برگزینی.

از این برخورد خردورزانه پیامبر با صفوان بن امیه و چگونگی دعوت وی به اسلام, دو نکته مهم به دست می آید:

1. پیامبر اکرم خواهان سیاهی لشکر و انبوهی یاران و مریدان بدون معرفت نبود. او می خواست که هر کس به دین اسلام می گرود, از روی شناخت و پس از کند و کاو و جست و جوی فراوان و از روی دقت و مطالعه باشد.

2. این رویداد و همانند آن, از یک واقعیت حکایت می کند و آن این که سران کفر و شرک, با همه آزار و اذیتی که بر شخص پیامبر و یاران وی روا داشتند, در گزینش اسلام, کمال آزادی را داشته اند. و نه تنها, اکراه و اجباری در کار نبوده که برنامه این بوده: کسان, با تفکر و خردورزی اسلام را برگزینند.

ج. سهیل بن عمرو, پس از فتح مکه, در را به روی خود بست و از ترس از خانه خارج نمی شد. هنگامی که خبر به پیامبر رسید, او را بخشید و افزون بر این به یاران خود فرمود: به سهیل بن عمرو, هنگام رو به رو شدن, تند نگاه نکنید. .و در ضمن, از خردورزی او سخن گفت و یاد آور شد: سهیل بن عمرو دریافته که پرستش (بت).ها سودی ندارد.

 

(ان سهیلاً له عقلاً و شرف و مثل سهیل جهل الاسلام و لقد رأی ما کان یوضع فیه انه لم یکن له نافع.)10

 

سهیل, مردی است خردمند و با شرف و از کسی بسان سهیل, شگفت است که جاهل به حقانیت اسلام باشد. به درستی دید که پرستش (بت)ها برای او سودمند نبود.

پیامبر, با این که در اوج قدرت و یاران فدایی و از جان گذشته داشت, هیچ گاه کسی را وادار به پذیرش اسلام نکرد. سهیل بن عمرو نیز از این قاعده و اصل مهم استثنا نبود. سهیل بن عمرو, پس از مطالعه و بررسی درباره اسلام, هنگامی که پیامبر در (جعرانه) بود, به نزد ایشان آمد و اسلام آورد.

ییاران پیامبر و دعوت به اسلام

ییاران پیامبر نیز به همان شیوه عمل می کردند که در سیرت اسوه جاودانه آنان بازتاب یافته بود.

اینان با منطق و برهان سراغ دیگران می رفتند و آموزه های اسلام را ابلاغ می کردند. همه تلاش اینان این بود که عقل و فطرت مردمان را بیدار کنند, چون بر این باور بودند که تا عقلها و فطرتها بیدار نشوند, گسترش اسلام ممکن نیست.

از باب نمونه, چگونگی برخورد سفیران پیامبر را دربار حاکمان و فرمانروایان سرزمینها و کشورها, با شاهان و فرمانروایان, بسیار درس آموز و راهگشاست و نمونه اعلا از پیام رسانی دینی بر اساس سیره نبوی, به مردمان دیگر سرزمینها.

 

(عن یحیی بن عبدالرحمن بن حاطب, عن ابیه عن جده حاطب بن ابی بلتعة قال: بعثنی رسول الله(ص) الی المقوقس,ملک الاسکندریه, فجئته بکتاب رسول الله, فأنزلنی فی منزل, فاقمت عنده لیالی. ثم بعث الیّ و قد جمع بطارقته فقال: انی سأکلمک بکلام فاحب ان تفهمه منی.

فقلت: کلّم.

فقال: أخبرنی عن صاحبک الیس هو نبی.

قلت: بلی و هو رسول الله.

قال: و ما له حیث کان هکذا لم یدع علی قومه حین اخرجوه من بلده؟

فقلت: عیسی بن مریم, الیس هو نبی؟

قال: اشهد أنه رسول الله.

قلت: فما له حیث اخذه قومه فارادوا أن یصلبوه ان لا یکون دعا علیهم بأن یهلکهم الله حتی رفعه الله الیه فی سماء الدنیا؟

قال: أحسنت انت حکیم. جاء من عند حکیم…)11

 

حاطب بن بلتعه گفت: رسول خدا مرا به سوی مقوقس, پادشاه اسکندریه فرستاد. به نزد او رفتم و نامه رسول خدا را به او تحویل دادم. پس مرا در منزلی فرود آورد و در آن چند شبی سکنی گزیدم. تا این که مرا به حضور خویش پذیرفت. اهل و کارگزاران خود را گرد آورده بود. رو کرد به من و گفت: با تو سخنی را در میان می گذارم و دوست دارم آن را بفهمانی.

گفتم: سخن بگو.

گفت: مرا خبر بده از سرور خویش, آیا پیامبر نیست؟

گفتم: بله, او فرستاده خداست.

گفت: اگر فرستاده خداست, برای چه بر قوم خویش نفرین نکرد, آن گاه که او را از شهر خویش بیرون کردند؟

گفتم: آیا عیسی بن مریم پیامبر نبود؟

گفت: شهادت می دهم که او رسول خدا بود.

گفتم: پس برای چه هنگامی که او را قوم اش گرفتند و بر آن شدند که او را به دار بیاویزند نفرین نکرد که خداوند آنان را هلاک کند. تا این که بالا برد خداوند ایشان را به آسمان دنیا.

گفت: آفرین بر تو. تو فرزانه ای و از نزد مرد فرزانه ای آمده ای.

در تاریخ آمده است:

علاء بن حضرمی, فرستاده رسول خدا چون به نزد فرمانروای بحرین, منذربن ساوی, کارگزار کسری پادشاه ایران رسید, نامه رسول خدا را به وی داد. وی نامه را خواند. علاء بن حضرمی به وی گفت:

 

(یا منذر انک عظیم العقل فی الدنیا فلا تقصرنّ عن الآخرة. ان هذه المجوسیة شرّ دین ینکح فیها مایستحیا من نکاحه و یأکلون ما یتکره من اکله و تعبدون فی الدنیا ناراً تأکلکم یوم القیامة و لست بعدیم العقل و لا رأی. فانظر هل ینبغی لمن لا یکذب فی الدنیا ان لا نصدقّه و لمن لا یخون ان لا نائتمنة و لمن لا یخلف ان لا نثق به, فان کان هذا هکذا فهذا هو النبی الامی الذی و الله لا یستطیع ذو عقل ان یقول لیت ما امر به نهی عنه و ما نهی عنه امر به.)12

همه سفیران پیامبر(ص) این گونه بودند, بهره مند از خرد, هوش, توانایی مناظره; از این روی, در کتاب التراتیب الاداریه, فصلی را نویسنده اش گشوده با عنوان: (فصل فی صفات رسله, علیه السلام, من وفور العقل و طلاقة اللسان و قوة الحجة المقنعة للخصم.)13

 

این گفت و گوها بیان گر آن است که زبان دعوت گران به حق, راستی و درستی و رهایی از جهل و ظلم, زبان منطق , استدلال, برهان و بیدارگر خرد و فطرت مردمان بوده است, نه زور و شمشیر, آن سان که شماری از خاورشناسان, یا از روی ناآگاهی و یا از روی کینه توزی گفته و نوشته اند. حتی در پاره ای از روایات, از جمله روایتی در توحید صدوق آمده است:

 

(فقال الرضا, حدثنی ابی موسی بن جعفر, عن ابیه جعفر بن محمد, عن ابیه محمد بن علی, عن ابیه علی بن الحسین, عن ابیه الحسین بن علی, عن ابیه علی بن ابی طالب(ع) أن المسلمین قالوا لرسول الله(ص) لو أکرهت یا رسول الله من قدرتَ علیه من الناس علی الاسلام لکثر عددنا و قوینا علی عدوِّنا.

فقال رسول الله(ص) ما کنت لألقی الله عزوجل ببدعة لم یحدث إلیّ فیها شیئاً و ما انا من المتکلفین. فانزل الله تبارک و تعالی: یا محمد (لو شاء ربک لآمن من فی الارض کلهم جمیعاً) علی السبیل الالحاء و الاضطرار فی الدنیا کما یؤمنون عند المعاینة و رؤیة الناس فی الآخرة و لو فعلت ذلک بهم, لم یستحقوا منّی ثواباً و لا مدحاً لکنی ارید منهم ان یؤمنوا مختارین غیر مضطرین یستحقوا منّی الزلفی و الکرامة و دوام الخلود فی جنة الخلد…)14

 

امام رضا به نقل از پدرش, موسی بن جعفر, آن حضرت به نقل از پدرش جعفر بن محمد, آن حضرت به نقل از پدرش محمد بن علی, آن حضرت به نقل از پدرش علی بن حسین, آن حضرت به نقل از پدرش حسین بن علی, آن حضرت به نقل از پدرش علی بن ابیطالب, روایت می کند: گروهی از مسلمانان به رسول خدا گفتند: اگر کسانی را که بر آنان چیره شده ای به پذیرش اسلام وا می داشتی, شمار ما فزونی می گرفت و در برابر دشمن نیرومند می شدیم!

رسول خدا فرمود: بنا ندارم خدای بزرگ و شکوه مند را با بدعتی دیدار کنم که درباره آن, چیزی به من نفرموده است و از کسانی نیستم که کاری را بر عهده بگیرم که به من مربوط نیست. پس خدای پاک و والا, این آیه شریفه را نازل فرمود: (اگر پروردگارت می خواست, هر آینه هر که در روی زمین است, همه شان, با هم می گرویدند.) در دنیا از روی زور و ستم و ناگزیری, همان گونه که در آخرت به دیدار و مشاهده و با دیدن سختی و شدت, ایمان می آورند. اگر چنین کنی با ایشان, سزاوار ثواب و ستایش از من نخواهند بود, لکن من اراده کرده ام, با اختیار, نه از روی اضطرار و ناگزیری, ایمان بیاورند, تا سزاوار آن شوند که از سوی من منزلت یا بند و کرامت و دوام در بهشت جاودان.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 93/11/21 :: ساعت 12:7 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

مرنجان و مرنج
عزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) است
سعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام
سبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)
یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)
آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟
ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلام
پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در آیینه زیارت
پیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!
نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 208
>> بازدید دیروز: 472
>> مجموع بازدیدها: 1364472
» درباره من

بشنو این نی چون حکایت می کند

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دینی و مذهبی[871] . عشق[360] . آشنایی با عرفا[116] . جدایی از فرهنگ[114] . موسیقی[66] . داستانک[2] . موعود . واژگان کلیدی: بیت المال . صحابی . عدالت . جزیه . جنایات جنگ . حقوق بشردوستانه . حکومت . خراج . علی علیه‏السلام . لبنان . مالیات . مصرف . مقاله . منّ و فداء . ادیان . اسرای جنگی . اعلان جنگ . انصاری . ایران . تقریب مذاهب . جابر .
» آرشیو مطالب
نوشته های شهریور85
نوشته های مهر 85
نوشته زمستان85
نوشته های بهار 86
نوشته های تابستان 86
نوشته های پاییز 86
نوشته های زمستان 86
نوشته های بهار87
نوشته های تابستان 87
نوشته های پاییز 87
نوشته های زمستان87
نوشته های بهار88
نوشته های پاییز88
متفرقه
نوشته های بهار89
نوشته های تابستان 89
مرداد 1389
نوشته های شهریور 89
نوشته های مهر 89
آبان 89
آذر 89
نوشته های دی 89
نوشته های بهمن 89
نوشته های اسفند 89
نوشته های اردیبهشت 90
نوشته های خرداد90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد90
نوشته های شهریور90
نوشته های مهر 90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد 90
نوشته های مهر 90
نوشته های آبان 90
نوشته های آذر 90
نوشته های دی 90
نوشته های بهمن 90
نوشته های اسفند90
نوشته های فروردین 91
نوشته های اردیبهشت91
نوشته های خرداد91
نوشته های تیرماه 91
نوشته های مرداد ماه 91
نوشته های شهریور ماه91
نوشته های مهر91
نوشته های آبان 91
نوشته های آذرماه91
نوشته های دی ماه 91
نوشته های بهمن ماه91
نوشته های بهار92
نوشته های تیر92
نوشته های مرداد92
نوشته های شهریور92
نوشته های مهر92
نوشته های آبان92
نوشته های آذر92
نوشته های دی ماه92
نوشته های بهمن ماه92
نوشته های فروردین ماه 93
نوشته های اردیبهشت ماه 93
نوشته های خردادماه 93
نوشته های تیر ماه 93
نوشته های مرداد ماه 93
نوشته های شهریورماه93
نوشته های مهرماه 93
نوشته های آبان ماه 93
نوشته های آذرماه 93
نوشته های دیماه 93
نوشته های بهمن ماه 93
نوشته های اسفند ماه 93
نوشته های فروردین ماه 94
نوشته های اردیبهشت ماه94
نوشته های خرداد ماه 94
نوشته های تیرماه 94
نوشته های مرداد ماه 94
نوشته های شهریورماه94
نوشته های مهرماه94
نوشته های آبان ماه94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
پیام شهید -وبگاه شهید سید علی سعادت میرقدیم
کنج دل🩶
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام )ویاران-پارسی بلاگ
دانشجو
(( همیشه با تو ))
بر بلندای کوه بیل
گل رازقی
نقاشخونه
قعله
hamidsportcars
ir-software
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
سرباز ولایت
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
بهارانه
*تنهایی من*
بلوچستان
تیشرت و شلوارک لاغری
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
کشکول
قدم بر چشم
سه ثانیه سکوت
نگارستان خیال
گنجدونی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
Mystery
ermia............
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
اسیرعشق
چشمـــه ســـار رحمــت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی
بهانه
صراط مستقیم
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سلحشوران
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
تنهایی افتاب
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
تنهای93
سارا احمدی
فروشگاه جهیزیه و لوازم آشپزخانه فدک1
.: شهر عشق :.
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
ماتاآخرایستاده ایم
هدهد
گیسو کمند
.-~·*’?¨¯`·¸ دوازده امام طزرجان¸·`¯¨?’*·~-.
صحبت دل ودیده
دانلود فایل های فارسی
محقق دانشگاه
ارمغان تنهایی
* مالک *
******ali pishtaz******
فرشته پاک دل
شهیدباکری میاندوآب
محمدمبین احسانی نیا
کوثر ولایت
سرزمین رویا
دل نوشته
فرمانده آسمانی من
ایران
یاس دانلود
من.تو.خدا
محمدرضا جعفربگلو
سه قدم مانده به....
راز نوشته بی نشانه
یامهدی
#*ReZa GhOcCh AnN eJhAd*#(گوچـی جـــون )
امام خمینی(ره)وجوان امروز
فیلم و مردم
پیکو پیکس | منبع عکس
پلاک صفر
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
* عاشقانه ای برای تو *
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
دار funny....
mystery
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
گل یا پوچ؟2
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
اصلاحات
گل خشک
نت سرای الماس
دنیا
دل پر خاطره
عمو همه چی دان
هرکس منتظر است...
سلام محب برمحبان حسین (ع)
ادامس خسته من elahe
دهکده کوچک ما
love
تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم
گروه اینترنتی جرقه داتکو
مدوزیبایی
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
پاتوق دختر و پسرای ایرونی
اسرا
راه زنده،راه عشق
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
حسام الدین شفیعیان
عکسهای سریال افسانه دونگ یی
ܓ✿ دنـیــــاﮮ مـــــــن
Hunter
حسام الدین شفیعیان
دهکده علم و فناوری
اسیرعشق
دختر باحال
*دلم برای چمران تنگ شده.*
♥تاریکی♡
به یادتم
باز باران با محرم
تنهایی ..............
دوستانه
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
زندگی
نیلوفر مرداب
فقط طنزوخنده
تینا!!!!
شیاطین سرخ
my love#me
سرزمین خنگا
احکام تقلید
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
فوتسال بخش جنت (جنت شهر )
حقیقت صراط
...دیگه حسی نمونده
زیر اسمان غربت
شهید علی محسنی وطن
سکوت(فریاد)
عاشقانه ها
خودمو خدا تنها
دانستنی های جالب
ermia............
حجاب ایرانی
عرفان وادب
دل خسته
عاشقانه های من ومحمد
هر چه میخواهد دله تنگت بگو . . .
sharareh atashin
mehrabani
khoshbakhti
______>>>>_____همیشگی هااا____»»»»»_____>>>>
دخترونه
قلبی خسته ازتپیدن
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
تینا
مذهب عشق
مناجات با عشق
داستان زندگی من
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عاشق فوتبال
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
صدا آشنا
کد بانوی ایرانی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
« یا مهدی ادرکنی »
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
::::: نـو ر و ز :::::
توکای شهر خاموش

.: اخـبـار فـنـاوری .:
Biology Home
شــــــــــــــهــــدای هــــــــــــــســـتــه ایـــــــــــــ
مثبت گرا
تک آندروید
امروز
دانستنی / سرگرمی / دانلود
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
تعصبی ام به نام علی .ع.
تنهایی.......
دلـــــــشــــــــکســـــته
عاشقانه
nilo
هر چی هر چی
vida
دلمه پیچ, دستگاه دلمه پیچ Dolmer
هسته گیر آلبالو
آرایشگری و زیبایی و بهداشت پوست
عکس های جالب و متحرک
مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند
دیجی بازار
نمونه سوالات متوسطه و پیش دانشگاهی و کارشناسی ارشد
bakhtiyari20
زنگ تفریح
گلچین اینترنتی
روستای اصفهانکلاته
پایه عکاسی مونوپاد و ریموت شاتر بلوتوث
سرور
عاطفانه
سلام
بخور زار
اشک شور
منتظران

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان





































































































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب