.....چون عمروعاص به دستگاه معاویه وارد و به دنیا مشغول بود، به اندازه هفتاد پوست گاو پر از پول و طلاى سرخ ذخیره کرده بود، چون این مقدار را حاضر ساخت به فرزندش گفت : کیست این مال را با وزر و وبالى که در اوست بگیرد؟ فرزندش گفت : من نمى پذیرم چون نمى دانم مال کدام شخص است که به صاحبش بدهم این خبر به معاویه رسید، گفت : این اموال را با همه خرابیهایش مى پذیرم و آن را از مصر به دمشق نزد معاویه حمل کردند. کتاب رهنماى سعادت 1/22.
نوشته های دیگران () نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( یکشنبه 86/3/13 :: ساعت 3:1 عصر )