وحی نیز از الهام ها در علوم و حدسیات است
با توجه به ویژگی هایی که در مورد وحی بحث شد مشخص می شود که الهام و اشراقی که برای دانشمندان در علوم حاصل می شود و در منطق به آن حدسیات می گویند ماهیتاً وحی نیست، زیرا چنان که بیان شد از ویژگی های وحی این است که پیامبر به ارتباط خود با خدا و آن چه را دریافت می کند آگاه است و او متعلمی است که به طور مستقیم در تماس با عالم غیب و یا توسط فرشته ارتباط برقرار می کند و مفاهیمی را از مبدأ اعلی می گیرد، خدای بزرگ معارف را بر او نازل می کند و او را تعلیم می دهد. بنابراین، ارتباط مذکور غیر از این است که فرضیه ای به طور دفعی براساس قرائنی یا بدون قرینه ای به ذهن دانشمندی خطور کند و یا حدس زده شود به گونه ای که به آن یقین حاصل گردد، هرگز این دو یک ماهیت نیست.
در تحلیل پاره ای از بزرگان در توضیح نبوت و وحی آمده است: « حقیقت نبوت قوه ی قدسیه ای است که ما به آن الهام می گوییم، اما تفاوت و شدت و ضعف این نیرو در افراد عادی حتی در نوابغ به صورت یک چراغ است مثل یک لامپ 25 شمعی یا صد شمعی و آن چه در پیامبر و نبی است یک نور خورشید یا فلان ستاره دیگر است. » (30)
اگر بخواهیم بیان فوق را حمل به صحت کنیم و نقدی به آن نداشته باشیم باید کلام مذکور را چنین توجیه کنیم: منظور این است که اشراق های خاص علمی همانند وحی، هر دو ادراک غیر حسی و غیر عقلانی است نه این که الهام های علمی به نوابغ با وحی یک هویت داشته باشند.
3. وحی ارتباطی درونی
یکی از خصوصیات وحی این است که ارتباط درونی است و از ادراکاتی نیست که از طریق حواس خارجی دریافت گردد. گیرنده وحی از درون با عالم غیب و مبدأ اعلی ارتباط برقرار می کند، نه از کانال قوای ظاهری.
توضیح این که: یکی از منابع مهم کسب معرفت برای انسان، دیدن، شنیدن و سایر حواس پنج گانه است. انسان در آغاز، چیزهایی را به طور جزئی و مشخص می شنود یا می بیند، سپس به وسیله عقل با تجرید و تعمیم آن چه را دریافت کرده، قضایا و قوانین کلی و حکام عامی می سازد.
خداوند در قرآن روی این حواس به عنوان ابزار شناخت و معرفت بشر بسیار تکیه می کند:
( وَاللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَجَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ )؛ (31)
خداوند شما را از شکم مادرانتان خارج کرد، در حالی که هیچ نمی دانستید ولی برای شما گوش و چشم و عقل قرار داد شاید به شکرگزاری بپردازید.
در این آیه شریفه، غیر از « فؤاد » که همان قوه عاقله است، روی سمع و بصر، به عنوان دو ابزار معرفت و کانال خروج از جهل اولیه، تکیه می کند. البته حواس دیگر نیز همین نقش را دارد ولی ممکن است به خاطر این که چشم و گوش در ادراکات و معرفت، نقش بیشتری دارد به این دو اکتفا شده است.
در بسیاری از آیات که مربوط به مطالعه ی پدیده های طبیعت و شناخت حاکمیت و ربوبیت پروردگار است روی نگاه کردن به مناظر طبیعی، میوه ها و رنگ های گوناگون، دیدن پرندگان و حرکت آنها در فضا و... (32) تکیه شده است.
در این آیات عنایت روی معرفت های بشری است که از کانال حواس ظاهری تحقق می پذیرد. اما خصوصیت وحی این است که برخلاف این گونه آگاهی ها، دریافت آن از کانال حواس ظاهری انجام نمی گیرد. بلکه دریافتی است درونی، چشم و گوش، لامسه ظاهری با آن ارتباطی ندارد.
( وَإِنَّهُ لَتَنزِیلُ رَبِّ الْعَالَمِینَ * نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ * عَلَى قَلْبِکَ... )؛ (33)
مسلماً این ( قرآن ) از سوی پروردگار جهانیان نازل شده است! روح الامین آن را نازل کرده است... بر قلب ( پاک ) تو، تا از انذار کنندگان باشی! آن را به زبان عربی آشکار ( نازل کرد ).
در این آیه تصریح شده که قرآن توسط روح الامین بر قلب پیامبر فرود آمده است. روشن است قلب در این جا و آیات دیگر قرآن، همان نفس و روح است نه قلب صنوبری و عضوی که مرکز خون و منبع رساندن آن به تمام بدن است. شاهد بر این ادعا، اوصاف و اموری است که قرآن آنها را به قلب اسناد داده است؛ مانند تفکر و تعقل:
( لَهُمْ قُلُوبٌ لاَیَفْقَهُونَ بِهَا )؛ (34)
آنها قلب هایی دارند که با آن ( اندیشه نمی کنند، و ) نمی فهمند.
یا می فرماید:
( خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ )؛ (35)
خدا بر دل ها و گوش های آنان مهر نهاده است.
بنابراین در آیه مورد بحث، وقتی می گوید روح الامین قرآن را بر قلب تو نازل کرد می فهمیم وحی و پیام گیری پیامبر در خفای از دیگران انجام می گرفته است. نزول بر قلب، نشانِ این است که حتی چشم و گوش و حواس ظاهری خود پیامبر هم، در این ادراک دخالتی نداشته است. طبعاً در این نوع ارتباط، اگر شنیدن صوت مطرح است. چنان که در پاره ای از اقسام وحی آمده، شنیدن و دیدن با این حواس نیست، زیرا در این صورت دیگران هم باید آن چه را پیامبر می شنود، بشنوند و آن چه را که حضرت می دیده لازم بود مشاهده کنند و چنین امری اضافه بر این که با ظاهر آیه که می گوید: « بر قلب تو نازل شد » سازگار نیست با تاریخ و روایات نیز نمی سازد؛ چنان که نقل شده است:
پس از آمد و رفت پیک وحی و پایان یافتن این ارتباط مرموز، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اصحاب را از آمدن جبرئیل و دریافت پیام، مطلع می کرد. (36) آیاتی که وحیِ در خواب را مطرح می کند و نیز حالاتی که در روایات برای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در هنگام برقراری این ارتباط بیان شده است، مؤید این است که وحی یک ارتباط درونی است و به حواس ظاهری و بیرونی که بخش مهم ادراکات بشر را تشکیل می دهد، ارتباط ندارد، مانند این که حضرتش در پاره ای از زمان های دریافت وحی، حالت غشوه مانندی به او دست می داد؛ یعنی چشم و گوش ( و حواس ظاهری ) وی از کار می افتاد.
بنابراین باید گفت اگرچه وحی ارتباط مرموزی است، ولی تصویر باطنی و درونی بودن آن، امر بسیار ساده ای است. چنان که رؤیا و خواب دیدن به خصوص رؤیاهای صادقه، درونی است و وقتی انجام می گیرد که حواس ظاهری، در حال تعطیلی می باشد.
4. وحی تنزل یافتن حقایق عالی در سطح قابل تفهیم
( وَإِنَّهُ لَتَنزِیلُ رَبِّ الْعَالَمِینَ * نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ * عَلَى قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ )؛ (37)
و راستی که این [قرآن] وحیِ پروردگار جهانیان است روح الامین آن را بر دلت نازل کرد تا از جمله ی هشدار دهندگان باشی.
از عناوینی که در مورد وحی در قرآن آمده است « نزول » می باشد. مقصود از « نزول » معنای لغوی آن است که عبارت است از: « انحطاط از بالا به پایین ». چنان که گفته می شود: « نزل عن دابته » یعنی ( از مرکب خود پایین آمد ) (38) یا این که باران از آسمان نازل گردید. (39)
آیات فوق، قرآن را مجموعه نازل شده، مبدأ نزول را رب العالمین، واسطه نزول را روح الامین و محل نزول را قلب پیامبر معرفی می کند. در این جا برای روشن تر شدن مقصود، مناسب است که انواع نزول بیان گردد:
الف. فرود حقیقی و حسی:
پایین آمدنی است که جنبه ی خارجی دارد و در عین حال همراه با تجافی است؛ یعنی مبدأ فرود از چیزی که در آن جا قرار داشته خالی می شود، مانند پایین آمدن انسان از طبقه بالا یا بارش باران.
ب. فرود اعتباری:
پایین آمدنی که عینیت و وجود خارجی ندارد، بلکه امری است اعتباری، مثل آن که گفته می شود: « نزل الملک عن عرشه » ( ملک از تخت سلطنت پایین آمد ) چون مقام ریاست یک امر قراردادی است، پایین آمدن از آن مقام نیز امر اعتباری می باشد.
ج. فرود حقیقی معنوی:
نوع سوم از فرود، در عین حال که وجود حقیقی و خارجی دارد اما برخلاف نوع اول، مادی و حسی نیست مانند تبیین یک مطلب فلسفی دقیق در سطحی که برای عموم قابل فهم باشد. البته این بیان یک مصداق از نزول معنوی است. در این جا برخلاف نزول مادی، تجافی وجود ندارد. مبدأ و بالا از چیزی که پایین می آید خالی نمی شود، زیرا در این فرض، اصولاً بالا و پایین امر حسی و مادی نیست. بر این اساس است که به طور کلی قرآن دو نوع علو را همراه با نزول بیان کرده است:
بالا و فوقیت مادی، مانند ( أَنْزَلَ مِنَ الْسَّمَاءِ مَاءً ) که این « سماء » به معنای بالا و فوقیت حسی است خداوند از بالا باران نازل ساخت و دیگری بالا و فوقیت معنوی مانند ( یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ )؛ (40) خداوند از بالا تدبیر می کند. در این جا مراد از آسمان، همان مقام حضور، عالم غیب، ماوراء طبیعت و جای گاهی است که از آن جا، امور عالم تقدیر و فرماندهی می شود. خداوند که به همه حقایق احاطه دارد، تدبیر امور زمینی را از آن جای گاه عملی می سازد. (41)
با توجه به این مقدمه که توضیحی است در مورد معنای کلی نزول، باید گفت: به این جهت در آیات مختلف از وحی، به عنوان نزول یاد می شود که برای وحی، مبدأ اعلی و نوعی هبوط و پایین آمدن وجود دارد. پاره ای از آیات مربوط را مورد توجه قرار می دهیم:
( وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ )؛ (42)
و آن در « أُمِّ الْکِتَابِ » [ = لوح محفوظ ] نزد ما بلند پایه و استوار است.
این آیه، می گوید: برای کتاب مبین، که همان قرآن باشد، قبل از نزول، جای گاه بلند پایه ای وجود دارد، به نام « أُمِّ الْکِتَابِ »، - کتاب مادر - چنان که، در آیه دیگر از این جای گاه، به عنوان لوح محفوظ، یاد شده است:
( بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ * فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ )؛ (43)
این قرآن ارجمندی است که در لوح محفوظ جای دارد.
این کتاب مادر ( أُمِّ الْکِتَابِ ) که اساس و مبدأ همه حقایق و پیام های الهی و کتب آسمانی است با توجه به این که به نزد ما بودن - لدینا - توصیف شده است، با خزینه علم پروردگار، که سرچشمه همه کتاب های آسمانی است، منطبق می شود. لازمه اش این است که قرآن از ذات کامل نامتناهی او سرچشمه گرفته باشد که همه حقایق را به طور بسیط و مجرد و شیوه ای جمعی در بر دارد، لذا دنباله آیه در توصیف دیگر قرآن آمده است، قرآن در حالی که در کتاب مادر و لوح محفوظ، مندرج است دارای مرتبه ای والا مقام است: « لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ ».
با توجه به سیاق آیه و کلمه ی « لَدَیْنَا » همان طور که در پاره ای از تفاسیر آمده است (44) منظور این است که والاتر از آن است که افکار و عقول بشری، در آن جای گاه، به قرآن و حقایق آن راه یابد، در عین حال که مستحکم و خلل ناپذیر می باشد.
فکر و عقل بشر به مفاهیم و اموری می تواند دست یابد که از مقوله ی لفظ و مفاهیم و نیز از مقدمات تصدیقی، تشکیل شده باشد که پاره ای از آنها بر دیگری مترتب شود؛ چنان که در قران چنین است. اما در شرایطی که چیزی فراتر از الفاظ و مفاهیم لفظی است و اصولاً از تفصیل و ترکیب الفاظ و اجزاء برخوردار نمی باشد، پس چگونه عقل بشر به آن راه داشته باشد. آیه فوق می گوید قرآن از آن عالم تنزیل یافته است و در قالب الفاظ و مفاهیم لفظی با لباس و لایه ی عربی تجلی و بروز پیدا کرده است تا تعقل و دست یافتن به حقایق آن، برای بشر میسور گردد: « لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ».
آیه دیگر می فرماید:
( کَذلِکَ یُوحِی إِلَیْکَ وَإِلَى الَّذِینَ مِن قَبْلِکَ اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ * لَهُ مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ )؛ (45)
این گونه خداوند عزیز و حکیم به تو و پیامبرانی که پیش از تو بودند وحی می کند. آن چه در آسمان ها و آن چه در زمین است از آن اوست و او بلندمرتبه و بزرگ است.
در این آیات، نیز مبدأ وحی را به پنج صفت، توصیف می کند: عزیز و شکست ناپذیر، برخوردار از حکمت، مالکیت به کل مخلوقات و جهان هستی و علو و عظمت.
حال با توجه به این که مبدأ وحی، خداوند عزیز، حکیم، عظیم، هستی بخش است. و از خزانه ی نامتناهی علم او، به عنوان أُمِّ الْکِتَابِ و لوح محفوظ یاد می شود و با لحاظ این که محل فرود و نزول، جان و قلب پیامبر می باشد، طبیعی است که این نزول در عین حال که یک حقیقت است ولی با تجافی و خالی شدن از مبدأ همراه نیست؛ به عبارت دیگر، از عالم ملکوت، از خزائن علم الهی، حقایق و معارفی که بالاتر از افکار بشری است در قالب الفاظ و لباس هایی که برای بشر قابل تفهیم و درک باشد، بر قلب پیامبر، بروز و تجلی پیدا می کند. مبدأ نزول پروردگار و خزینه ی نامتناهی علم او می باشد و محل فرود و تجلی، قلب پیامبر است.
با توضیحاتی که بیان شد، می توان گفت هر یک از جمله های: ( أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ ) و ( أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ ) یک مفاد دارد. نزول همان وحی است، و وحی، همان نزول. جز این که در « أَوْحَیْنَا » عنایت به مخفی بودن این تفهیم است، ولی واژه نزول، به پایین آمدن از مبدأ عالی در سطحی که با القا و فهم انسان قابل درک باشد، نظر دارد.
پینوشتها:
1. شوری، آیه ی 51. ظاهر این است که استثناء در آیه مفرغ است مستثنی منه محذوف و استثناء متصل می باشد: « ما کان لبشر ان یکلمه الله کلاما او نوعا من الکلام الا وحیا... ».
2. به عبارت دیگر مقسم در این آیه شریفه، کلام الهی است.
3. شوروی، آیات 52.
4. نجم، آیات 3-5.
5. در آیات فوق توجه به دو نکته لازم است:
الف. دو نظر تفسیری هست که مراد از « علمه » جبرئیل است یا خداوند
ب. مرجع ضمیر « هو » و « علمه » عبارت است از « ما » در « ماینطق »، یعنی منطوق و گفتار پیامبر فقط وحی است، همان طور که در متن توضیح داده شده، برخلاف احتمالی که در بعضی از تفاسیر آمده انحصاری به قرآن ندارد.
6. نساء، آیه ی 113.
7. شعرا، آیه ی 192.
8. فصلت، آیه ی 42.
9. طه، آیات 4-6.
10. شوری، آیه ی 52.
11. عنکبوت، آیه ی 48.
12. هود، آیه ی 49.
13. اعراف، آیه ی 203.
14. یونس، آیات 15-16.
15. المیزان، ج 10، ص 29.
16. نساء، آیه ی 113.
17. نجم، آیه ی 5.
18. مائده، آیات 114-115.
19. بقره، آیه ی 260.
20. آل عمران، آیات 38-41.
21. بقره، آیه ی 259.
22. قیامت، آیات 17-18.
23. طه، آیه ی 114.
24. این مثال و بیان اقتباسی است از نبوت، شهید مطهری، ص 84.
25. انسان موجود ناشناخته، ص 134.
26. استاد مطهری، مجموعه آثار، ج 4، ص 145.
27. همان، ص 144.
28. منظومه سبزواری، ص 191-193 و منطق مظفر، ص 32-33.
29. المنطق، ص 22. در عین حال، در مقایسه الهام های علمی و حدسیات می توان گفت: الهام علم اعم است از حدس منطقی زیرا الهام علمی شامل مواردی نیز می گردد که الهام به ذهن دانشمند نیز می رسد و سپس با توجه به صحت آن پی می برد در حالی که حدس اختصاص به یقین دارد. یقین به یک نتیجه، به این صورت که با قرائن و استدلال همراه است بدون این که تلاشی برای تحصیل استدلال انجام گیرد بلکه همراه با تصور نتیجه که ابتدا مجهول است استدلال آن هم در ذهن پیدا می شود و مجهول معلوم می گردد.
30. بوعلی سینا، دانشنامه علائی، به نقل از: استاد مطهری، مجموعه آثار، ص 145.
31. نحل، آیه ی 78.
32. فاطر، آیات 27 و 28؛ ملک، آیه ی 15؛ نحل، آیه ی 79؛ ق، آیه ی 6 و...
33. شعراء، آیات 192-194.
34. اعراف، آیه ی 179.
35. بقره، آیه ی 7.
36. المیزان، ج 15، ص 347.
37. شعراء، آیات 192-194.
38. « کلمة صحیحة تدل علی هبوط شی و قرعه » ( مقاییس ). « نزل من علو الی سفل » ( مصباح اللغة ).
39. مفردات القرآن.
40. سجده، آیه ی 5.
41. المیزان، ج 6، ص 261.
42. زخرف، آیه ی 4.
43. بروج، آیات 21-22.
44. المیزان، ج 18، ص 87.
45. شوری، آیات 3-4