[مهربانىهاى موجودات به ویژه] بشر که گل سرسبد آن، مهر مادر یا پدر است به فرزند خود مهر حقیقى نیست زیرا:
اولًا این مهر را خدا در دل آنان انداخته است، بنابراین مهر بالاصالة نیست و بالتبع است «لذا به اندک پیش آمدى هزارها کودک به دست هزارها مادر یا پدر کشته شدهاند.»
ثانیاً در حقیقت این لطفهاى مادرانه و پدرانه و یا حاکمانه مهر حقیقى نیست بلکه مهر نماست، زیرا هر کدام نسبت به محاسبه فرضى خودشان و ارضاء احساسات درونىشان به فرزند خود یا به دیگرى لطفى مىکنند و خلاصه حس درونى خودشان را خوشنود مىنمایند و سلسله جنبان مهر حقیقى نیستند و فقط مهر حقیقى از خداست و بس سعدى در گلستان باب اول مىگوید:
[یکى را از ملوک ماضى، مرضى هایل بود که اعادت ذکر آن ناکردن اولى.
طایفه حکما متفق شدند که مر این درد را دوائى نیست مگر زهره آدمىئى به چندین صفت موصوف، به فرمود طلب کردن، دهقان پسرى یافتند بر آن صورت که حکیمان گفته بودند. پدر و مادرش را بخواند و به نعمت بىکران خشنود گردانید و قاضى فتوا داد که خون یکى از آحاد رعیت ریختن، سلامت نفس پادشاه را روا باشد.
جلاد قصد کرد، پسر سر به سوى آسمان کرد و تبسمکنان چیزى به زیر لب در، همىگفت.
پرسیدش که در این حالت چه جاى خندیدن است؟ گفت: اى پادشاه ناز فرزندان بر پدران باشد و دعوى پیش قاضى برند و داد از پادشه خواهند، اکنون پدر و مادر به علت حطام دنیا مرا به خون در سپردند و قاضى به کشتنم فتوا داد، و سلطان مصالح خویشاندر هلاک من همى بیند به جز خداى عزوجل پناه نمىبینم.
سلطان را دل از این سخن به هم برآمد و آب دردیده بگردید و گفت: هلاک من اولىتر است از خون بىگناهى ریختن:
سر و چشمش ببوسید و در کنار گرفت و نعمت بىاندازه بخشید و آزاد کرد. گویند هم در آن هفته شفا یافت.
اکنون ملاحظه و دقت شود که: خنده از لشگرهاى خداست، آن بیان شیواى دهقان پسر را خدا بر زبان پسر روان کرد، انقلاب سلطان از خداى مقلب القلوب است، شفا یافتن سلطان از خداست. «1» الرَّحِیمِ:
بزرگان اهل لغت، و متخصصان تفسیر بر این عقیدهاند که لفظ رحیم صفت مشبهه است، «2» بنابراین دلالت بر دوام و ثبوت، و عدم انفکاک از ذات دارد، و حقیقتى است که لازمه ذات آن وجود مقدس است.
رحیم مانند رحمن مشتق از رحمت است، که در مخلوق عبارت از نرمى و نرم خوئى و رقّت قلب، و در حضرت خالق به معناى احسان محض است.
در روایت آمده است:
«ان الرحمة من الله انعام وافضال و من الآدمیّین رقة وتعطف:» «3»
بىتردید رحمت از سوى خدا عطا و بخشش و احسان و فضل است، و از جانب آدمیان رقت قلب و نیکى نمودن است.
مفهوم رحمت رحیمیه چنان که از آیات قرآن مجید و روایات و دعاها و معارف الهیه استفاده مىشود مانند مفهوم رحمن عام است و اختصاص به مؤمنان تنها در قیامت ندارد.
عَذابِی أُصِیبُ بِهِ مَنْ أَشاءُ وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ: «4»
عذابم را به هر کس که بخواهم مىرسانم و مهر و رحمتم همه چیز را فرا گرفته است.
«یا رحمن الدنیا و الآخرة و رحیمها:» «5»
اى رحمتگر دنیا و آخرت و احسان کننده در هر دو جهان.
«رحمتى تغلب على غضبى:» «6»
وابستگى ارادهام به رساندن رحمت بر بندگانم، بیش از وابستگى ارادهام به ایصال عقوبت به آنان است.
به این نکته بسیار مهم باید توجه داشت که غضب حق که عبارت از عذاب و عقوبت اوست به اعتبار گناه و معصیت بندگان است، اگر معصیتى و فسق و فجورى و عناد و انکارى در کار نبود، یقیناً خشم و غضبى هم که در حقیقت عذاب و عقاب است در میان نبود.
امیرالمؤمنین (ع) در دعاى کمیل مىگوید:
«فبا الیقین اقطع لولا ما حکمت به من تعذیب جاحدیک و قضیت به من اخلاد معاندیک لجعلت النار کلها برداً و سلاماً.»
پس قاطعانه یقین دارم که اگر فرمانت در به عذاب کشیدن منکران نبود، و دستورت به همیشگى بودن دشمنانت در آتش صادر نمىشد هر آینه سراسر دوزخ را سرد و سلامت مىنمودى.
حضرت عسگرى (ع) مىفرماید:
... و از رحمت اوست که صد رحمت جلوه داد، از آن صد رحمت یکى را در همه خلایق و آفریدهها قرار داد، و به سبب آن مردم به یکدیگر مهربان و دلسوزند و مادر به فرزندش مهربان! و به همین خاطر در جهان حیوانات همه مادهها بر اولادشان گرایش و عطوفت دارند، پس هنگامى که رستاخیز فرا رسد آن یک رحمت را به نود و نه بخش دیگر بیفزاید و با آن به امت بزرگ محمد (علیهما السلام) احسان نماید، آنگاه درباره کسانى از اهل این ملت که براى ایشان خواهان شفاعتاند شفاعت قبول افتد تا این که فردى نزد مؤمن شیعه آید و گوید شفاعتم کن و او گوید: بر من چه حقى دارى که از تو شفاعت نمایم؟ گوید: روزى تو را آب دادم و آنچه را اتفاق افتاده به یادش آورده پس شفاعتش کند و شفاعتش نسبت به او پذیرفته شود.
و دیگرى مىآید و مىگوید به راستى بر تو حقى دارم، پس شفاعتم کن مىگوید: حق تو بر من چیست؟ پاسخ مىدهد ساعتى در روز گرم به سایه دیوارم پناهنده شدى! پس شفاعتش کند و شفاعتش درباره او قبول افتد و همواره شفاعت نماید تا جائى که شفاعت او درباره آشنایان و همنشینان و همسایگانش پذیرفته شود، و بىتردید مؤمن نزد خدا از آنچه گمان برید گرامىتر است. «7» از تابعین صحابه نقل شده: حضرت او به همه انسانها چه مؤمن چه کافر در موضع رحمانیت است، به این معناست که: آفریننده و روزیدهنده همه است.
و نسبت به مؤمنان در موضع رحیمیت است به این معناست که در طاعت و عبادت توفیق دهنده به آنان است، و رساننده ایشان به درجات بهشت است، و فریاد رسشان در تاریکى قبر است، و دادرسشان در حسرت قیامت است، و نیز هنگامى هراس پرونده خواندن و ترس از میزان و صراط و آتش سوزان دوزخ یار و مددکار آنان است.
در آثار اسلامى و معارف الهى آمده است: چون بنده مؤمن را در قبر گذارند، و دهانه قبر را بپوشانند و استوار سازند، و همنشینان و دوستان و دیگر افراد با تنها گذاردن او در قبر بازگردند حضرت حق از روى مهر و رحیمیت و لطف بندهنوازى به او خطاب نماید:
«عبدى بقیت فریداً وحیداً:»
بنده من در این کنج لحد تنها ماندى!!
دوستان و یارانى که به خاطر آنان نسبت به من عصیان مىورزیدى و خوشنودى ایشان را بر خوشنودى من ترجیح مىدادى تو را تنها گذاشتند!!
«فانا ارحمک الیوم رحمة تتعجب الخلایق منها:»
امروز تو را به رحمت ویژهاى و به تفضل و احسان خاصى مورد مهر و لطف قرار دهم که همه خلایق از آن در شگفت آیند:
سپس به فرشتگان خطاب آید: اى فرشتگان من این غریبى است بى کس و یار، و جدا افتادهاى است از وطن و دیار، و دور شدهاى است از یاران و همنشینان، اکنون در کنج لحدمیهمان من است، آنچه در توان شماست به او کرم و احسان آورید و درى از بهشت به رویش بگشائید و قبر او را فراخ و روشن سازید، و انواع گلها و سفرههاى روزى نزد او حاضر کنید و پس از آن او را به من واگذارید که به مقتضاى
«الله مونس کل وحید»
تا روز قیامت مونس و همنشین او خواهم بود. «8»
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- حجة التفاسیر، ج 1، ص 14.
(2)- المیزان: ج 1، ص 16، البیان: 457.
(3)- مفردات راغب: 191.
(4)- اعراف: 156.
(5)- صحیفه سجادیه دعاى 54.
(6)- مجمع البحرین جلد دوم ص 160.
(7)- تفسیر فاتحة الکتاب، علامه امینى، ص 135.
(8)- منهج الصادقین، ج 1، ص 99.