هرچه شیء قیمتی تر می شود بدلی ساز های آن هم بیشتر می شوند و شناخت اصل از بدل مشکل می شود و عرفان نیز از همین مقوله است...
عرفان به عنوان رشته ای از معرفت حقیقتی است که هم وزن ارجمندی و گرانقیمتی بودنش بیش و پیش از هر چیزی در دسترس تهدیدات و سوء استفاده ها قراردارد. به همین سبب است که می بینیم از اصل تعریف عرفان به مثابه یک دانش تا ثمرات و شاخه ها و رفتارها و سلوک عرفانی تشتت و اختلاف وجود دارد. این بدان معناست که تعریف عرفان به طور عام و عرفان به طور خاص و اخص در دایره یک رشته معرفت انسانی بسیار مشکل و پیچیده می نماید؛ تا آن جا که می توان مدعی شد تمامی تعریف های موجود از عرفان، پسینی و کاملاً متأثر از سنت های عرفانی است. از سوی دیگر بسیاری از اندیشمندان و مطالعه کنندگان این مقام، اساساً عرفان را از جنس ادبیات می دانند تا دانش. خصوصیت دیگر عرفان آن است که چون ذاتاً منشأ خیالی و شهودی دارد به دنبال اثبات چیزی نیست و بنابراین مدعی عرفان وارد دیالوگ اثبات نمی شود تا بتوان محکش زد و سره را از ناسره تشخیص داد. بنابراین عرفان از اساس مسأله ساز و چالش برانگیز است. این همان نکته ای است که مقام معظم رهبری در بیانی به آن اشاره دارند و تصریح می کنند که هرچه شیء قیمتی تر می شود بدلی ساز های آن هم بیشتر می شوند و شناخت اصل از بدل مشکل می شود و عرفان نیز از همین مقوله است.
نکته دیگری که باید به تمام این پیچیدگی ها و سختی های مرتبط با عرفان اضافه کرد فضای دنیای امروز است که حقیقتاً تشنه ی معنویت و به دنبال آن است. ما امروز می بینیم که بشریت با تمام وجود معنویتی ویژه را طلب می کند و به هر ندای مدعی معنویت واکنش مثبت نشان می دهد و به آن می آویزد. امروز می بینیم که دنیا از شدت خستگی از مادیت فریبکار برخاسته و قیام کرده تا جوهر معنوی خود را کشف کند و به آن بپردازد.
باید چنان لطافت و زیبایی دین را برجسته سازند که تشنگان معنویت در سراسر دنیا به روح دین بگرایند و از سوی دیگر باید مراقبت کنند که از این تمرکز بر روح زیبای دین حتی بوی تساهل و تسامح و اباحه گری که حقیقتاً برخلاف آموزه های اسلام عزیز است به مشام نرسد...
این وضعیت عرفان در دنیای نو، در جامعه امروز ما حساسیتی ویژه یافته است. مدعیان دروغین عرفان و معنویت از همه سو به دین و ایمان فرزندان این مرز و بوم می تازند تا از هر طریقی که بشود دست جامعه ایمانی و ولایی ما را از دامن ولایت الاهی کوتاه کنند. گاهی با دام تصوف و فرقه گرایی ، گاهی با جامه اباحه گری، گاهی از طریق برجسته کردن دعواهای قومی و مذهبی و قبیله ای، گاهی با پناه بردن به نق زدن های کوچه بازاری ، گاهی در پوشش مقدس مآبی حجتیه ای ، گاهی با برهنگی لیبرالیزمی، گاهی با آرایه های ادبی و رمان و داستان های ماورایی ، گاهی با تقلیل و فروکاست حقایق الهی ، گاهی با تأویل معرفت به رشته های تجربی ، گاهی با تخطئه فقه به بهانه باطن گرایی و گاهی با آویختن به پوسته ها با شعار ظاهرگرایی و .... در این میان گوهر بی بدیل عرفان با رویکردهای مختلف همواره موضوع تهاجم بوده است. در برخی دوره ها با شمشیر عرفان فقه را می کوبیدند ، در برخی زمانه ها به بهانه عرفان دین سیاسی را حرام برمی شمرده اند ، گهگاهی با عرفان به جدال تقید به ظواهر دین می رفته اند و امروز با سلاح عرفان های تجربی به دنبال خالی کردن جامعه دینی از عقلانیت دینمدارند.
رسالت مبلغین دین در این میان بسیار سنگین و پیچیده است. از یکسو باید چنان در نوای دل انگیز عرفان ناب بدمند که خدای ناکرده شبهه مخالفت با فقه به عنوان اصیل ترین دانش برآمده از اسلام پدید نیاید و از سوی دیگر نباید چنان بر ظاهر دین تکیه کنند که دین از لطافت معنوی خود تهی شود. از یکسو باید چنان لطافت و زیبایی دین را برجسته سازند که تشنگان معنویت در سراسر دنیا به روح دین بگرایند و از سوی دیگر باید مراقبت کنند که از این تمرکز بر روح زیبای دین حتی بوی تساهل و تسامح و اباحه گری که حقیقتاً برخلاف آموزه های اسلام عزیز است به مشام نرسد. این در حالیست که متأسفانه سنت عرفانی در اسلام هم آن چنان غنی و قوی و مستحکم و بی اشتباه نیست که بتوان بتمامه از آن دفاع کرد. مگر می توان از عرفان ناب سخن گفت و از محی الدین عربی نگفت؛ حال آن که عرفان ابن عربی نه چندان سخته است که بدون تفسیر قابل دفاع باشد و نه چنان سمحه است که از لسان متدینین قابلیت تبلیغ داشته باشد. گواین که گذری به تاریخ عرفان نشان می دهد که اتفاقاً بیشترین مخالفت ها در تاریخ با همین عرفان اسلامی شده تا جایی که حتی بزرگ عرفایی هم چون امام(ره) و علامه طباطبایی هم از گزند طعنه ها و تکفیرهای سنت فقهای ما دور نمانده اند.
همه این عناصر نشان می دهد که عرفان در دنیا و جامعه ما نیازمند بازتولید معرفتی است. ما نیازمند تئوری سازی نو در حوزه عرفان و تولید دانش در این عرصه ایم تا دنیا با تصویری متفاوت از عرفان اسلامی مواجه شود که در عین لطافت و قدسی بودن و دارابودن توان ورود به عرصه های رفتاری، قابلیت برقراری دیالوگ با نظام های معرفتی دیگر منطبق با آموزه های بلند اسلام عزیز و دستورات تعالی بخش تشیع در چارچوب نظام سیاسی استوار بر ولایت فقیه نیز داشته باشد.