اکثر انسان ها از مرگ می ترسند و از شنیدن مرگ خصوصا برای خودشان دچار ترس و وحشت عجیبی می شوند. این موضوع از دو جهت قابل پی گیری و ریشه یابی است: اول علل نگرانی از مرگ است و دوم اینکه چه کنیم تا علل کراهت و نگرانی از مرگ از ما برطرف بشود. در این مجال به مواردی از آنها اشاره می کنیم.
علل نگرانی از مرگ
علل نگرانی از مرگ فراوان است که به بعضی از موارد آن اشاره می کنیم.
نکته اول: یکی از دلائل نگرانی و کراهت و ترس از مرگ این است که ما دنیا را آباد و آخرت را خراب کردیم و طبیعی است که کسی دوست ندارد که از آبادی به خرابی برود. امام حسن علیه السلام فرموده: شما دنیاتان را آباد کردید و آخرتتان را خراب کردید و این است که دوست ندارید از آبادانی به خرابی بروید.
از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که فردی خدمت ابوذر غفاری رحمة الله علیه رفت و گفت چرا ما از مرگ خوشمان نمی آید و کراهت داریم؟ گفت چون شما دنیا را آباد و آخرت را خراب کردید به همین دلیل دوست ندارید از آبادانی به خرابی بروید.
نکته دوم: انسان استعداد مرگ را پیدا نکرده یعنی زمینه های رفتن را فراهم نکرده است. مثل مسافری که کوس رحیل زدند و او نه لباس دارد ، نه غذا و نه مرکب اما به او می گویند بیا برویم، یا هر آن منتظر است که حرکت شروع بشود. طبیعی است که او دوست ندارد برود چون آماده نشده. اما کسانی که آماده شده اند و بار بسته و زاد و توشه را فراهم کرده و آماده رفتن هستند فرقی برایشان نمی کند که کاروان چه وقت حرکت بکند. از رفتن هم نگرانی و ترسی ندارند. اما استعداد و آماده شدن برای رفتن چیست؟ توصیه می کنیم به مقالاتی که قبلا در این زمینه نوشتیم مراجعه کنید.
نکته سوّم: عامل دیگرگناه است. انسان وقتی گناهی کرده باشد می داند وقتی از این دنیا رفت به خاطر آن گناهی که انجام داده باید پاسخگو باشد به همین دلیل از مرگ می ترسد. این افراد معاد را قبول دارند و در عین حال که معاد را قبول دارند مرتکب گناه شده اند و به همین دلیل از مرگ می ترسند.
از پیامبر عظیم الشأن اسلام نقل شده که فرمود: گناهانت را کم کن تا مرگ بر تو آسان بشود و در بخش دوم روایت می فرماید که: مالت را جلوتر از خودت بفرست تا ملحق شدن به مال برایت راحت و میسر باشد.
امام (علیه السلام) فرمود: علت اینکه شما از مرگ می ترسید و نگرانید این است که حقیقت مرگ را نمی شناسید. اگر از حقیقت مرگ آگاهی داشتید هرگز این اتفاق نمی افتاد
نکته قابل تامل آن است که گناه دنیا را آباد نمی کند بلکه دنیا را فاسد می کند. امکان ندارد که انسان از طریق گناه بتواند دنیایش خوش باشد. گناه هم دنیا را ویران می کند هم آخرت را.
این که گفته می شود دنیا را آباد می کنند آباد کردن از راه حلال است نه از راه حرام یعنی همه هم و غم آنها دنیا و از طریق حلال هم بوده و مرتکب گناهم نشدند ولی به هر حال دنیا را آباد و آخرت را خراب کردند. اما گناهی مرتکب شده اند اگر چه ممکن است با این گناه هم دنیا را آباد نکرده باشند
علت چهارم: مال و ثروت است. ما ل زیادی که انسان جمع می کند و قبل از خودش نمی فرستد. از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که شخصی خدمت پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) رسید وعرض کرد که من مرگ را دوست ندارم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: آیا مال داری؟ گفت: بله. فرمود:آیا این مال را فرستادی؟ گفت: نه. فرمود: به همین دلیل است که مرگ را دوست نداری. چون انسان دوست دارد همراه مالش باشد وقتی مال اینجاست نمی خواهد از مالش جدا بشود و جای دیگری برود. اما اگرمالش را فرستاده باشد دوست دارد پیش مالش برود وهمراه آن باشد.
عامل پنجم: جهل نسبت به حقیقت مرگ است. ما نمی دانیم که مرگ چیست؟ به همین دلیل مرگ را نابودی تلقی می کنیم و فکر می کنیم با مرگ هستی ما از بین می رود. از طرفی هم انسان میل به خلود دارد و فطرتاً دوست دارد همیشه بماند، این دو که با هم جمع می شوند نتیجه اش این است که انسان از مرگ نگران و ناراحت می شود.
امام(علیه السلام) فرمود: علت اینکه شما از مرگ می ترسید و نگرانید این است که حقیقت مرگ را نمی شناسید. اگر از حقیقت مرگ آگاهی داشتید هرگز این اتفاق نمی افتاد.
امام هادی(علیه السلام) فرمودند که به محمد بن علی بن موسی امام نهم(علیه السلام) گفته شد چرا مسلمان ها از مرگ بدشان می آید و از مرگ نگرانند؟ حضرت فرمود: چون مرگ را نمی شناسند و از آن کراهت دارند. اگر حقیقت مرگ را می شناختند و از اولیاء خدا و دوستان خدا هم بودند مرگ را دوست می داشتند و می دانستند که آخرت برایشان خیلی بهتر از دنیا است.
در حدیث دیگری از امام جواد(علیه السلام) نقل است که به عیادت یکی از دوستانشان رفتند که در حال جزع وفزع بود و گریه می کرد وخیلی از مرگ می ترسید. امام به او گفت از مرگ می ترسی چون مرگ را نمی شناسی. آیا تا به حال گرفتار چرک و کثافت و بیماریهای پوستی شده ای به طوری که به خاطر فراوانی چرک و آلودگی در اذیت باشی و وقتی که حمام رفته و خودت را شستی آن چرک ها پاک شده و از بین رفته باشد، در آن زمان چه حالی داشتی؟ آن شخص گفت خیلی راحت شدم. امام فرمود: مرگ هم همینطور است. مرگ همان حمامی است که آخرین بقایای گناهان و چرک و فسادی که بر بدن مومن باقی مانده را پاک و صاف می کند و انسان پاک و پاکیزه از این عالم وارد عالم دیگر می شود. اگر انسان بداند که مرگ می خواهد تصفیه و پاکش کند هرگز از مرگ نمی ترسد. پس یکی از علل ترس از مرگ جهل نسبت به حقیقت مرگ است.
گناه دنیا را آباد نمی کند بلکه دنیا را فاسد می کند. امکان ندارد که انسان از طریق گناه بتواند دنیایش خوش باشد. گناه هم دنیا را ویران می کند هم آخرت را
علّت ششم: این است که ما به دنیا و به اهل دنیا زن، بچه، ثروت و ... وابسته هستیم. گاهی انسان مال دارد ولی وابسته نیست. زن و بچه را دوست دارد اما وابسته به آن نیست. اشکالی ندارد که انسان شدیدا به فرزندانش محبت کند. یکی از ابعاد وجودی انسان کامل عاطفه است و اینکه بچه هایش را دوست داشته باشد، به همسرش علاقه داشته باشد. این علاقه و عاطفه جزء کمال انسان و جزء وجود انسان محسوب می شود. این علاقه ها انسان را از لقاء خدا جدا نمی کند.
پس آنچه که سبب ترس از مرگ است وابستگی وعدم تمایل به جدا شدن از دنیا و زن و بچه و ... است.
خلاصه سخن
مواردی از علل ترس از مرگ گفته شد اما دلایل دیگری در این زمینه هست که برای شناخت بیشتر توصیه می شود به کتاب ها در این زمینه مراجعه شود. بهترین راه برای اینکه از مرگ نترسیم این است که انسان استعداد مرگ را پیدا بکند. اگر انسان استعداد مرگ پیدا بکند هرگز نگران مرگ نیست.