مسافران وادى حق الیقین، و عاکفان حریم معانى قرآن مبین و روشن بینان کشور دین که براى به دست آوردن لؤلؤ و مرجان دریاى بىکران معنویت غواصانى تیزبین هستند مىفرمایند: لفظ الحمدلله از سه صورت بیرون نیست:
یا جنبه اخبارى دارد یا امرى، یا ابتدائى و افتتاحى، اگر به عنوان اخبار باشد باید بدین گونه معنا شود: ستایش همه ستایش گران، و ثناى همه ثناگویان و سپاس همه سپاسگزاران و ذکر جمیع ذاکران ویژه خداست، و جز او شایسته این حقایق نباشد.
و اگر جنبه امرى داشته باشد چارهاى نیست جز این که فعل امرى را پیش از آن در تقدیر بگیریم، و مناسبترین فعل دراین زمینه فعل قول است، چه این که در آیاتى از قرآن فعل قول در چند موضع با کلمه حمد آمده:
وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ «1»*
پس در آیه شریفه الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ باید فعل قولوا را در تقدیر گرفت، بنابراین مقصود از این امر تعلیم حضرت حق به بندگان است که ثنا و ستایش مرا در برابر افعال زیبایم که از جمله آنها انواع نعمتهایم بر شماست به ذکر الْحَمْدُ لِلَّهِ ادا کنید، که در انجام وظایف ثنا خوانى و سپاس داراى نسبت به من، کلمهاى جامعتر و بهتر از این نیست، و در حقیقت مىگوئى: ستایش و سپاس خدا را که از غایت لطف و کرم هم نعمتم بخشد، و هم ثنا و سپاسش را به من تعلیم مىدهد. و اگر به عنوان ابتدا و افتتاح است و جنبه اخبارى و امرى ندارد معنا این مىشود که: اى بندگانم شایستهترین چیزى که باید امورتان را به آن افتتاح کنید الحمدلله است، و تلقین این کلمه به بندگان براى این است که ثواب و پاداش فراوانى به آنان برسد، ثوابى که وزنش و کثرتش با وزن و کثرت نعمتها قابل مقایسه نیست، چه این که نعمتهاى حق به بندهاش گرچه قابل شمارش نیست ولى متناهى و محدود است و ثنا و ستایش و سپاسى که از الْحَمْدُ لِلَّهِ استفاده مىشود نامحدود و غیر متناهى است و چون زلف نعمتهاى محدود را که در برابرش ثناى نامحدود آمده از زلف این ثناى نامحدود باز کنند آنچه در برابر نعمتهاى محدود فانى و از دست رفتنى مىماند نامتناهى و باقى است، پس گویا حضرت رب العزةدر ابتداى قرآن به بندهاش خطاب مىکند: الْحَمْدُ لِلَّهِ به میان آر تا آنچه از این ثناى نامتناهى در برابر نعمت قرار گیرد به حساب سپاسگزاریت گذارم و آنچه بماند چون طاعت غیر متناهى و نامحدود است بر آن ثواب ابدى و پاداش و کرامات سرمدى عطا کنم تا تو را هم نعمت داده باشم، هم توفیق ثنا و سپاس و هم پاداش و ثواب بىنهایت!! «2» گفته شده: اول کلمهاى که حضرت آدم پدر همه انسانها به زبانجارى کرد الْحَمْدُ لِلَّهِ بود، و آخرین کلمهاى که اهل بهشت بر زبان جارى مىکنند الْحَمْدُ لِلَّهِ است.
هنگامى که روح از جانب حق در باطن آدم قرار گرفت، عطسه زد و گفت: الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ.
و بهشتیان چنان که در قرآن مجید آمده:
وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ: «3»
و پایان بخش نیایششان الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ است.
روى این حساب افتتاح هستى انسان بر پایه حمد است، و پایانش که نقطه شروع زندگى دیگر است و آن زندگى جاوید و سرمدى است بر اساس حمد است. «4» به وجود آمدن هر چیزى در خیمه هستى محصول وجود بخشى خدا و فضل و احسان و رحمت اوست، پس وجودى که حضرت حق به هر موجودى بخشیده، نعمتى عظیم است که منشأ آن اراده و خالقیت و فضل و احسان اوست، و موجودى در عالم ارواح و اجسام و عوالم بالا و عوالم پائین نیست مگر این که از سوى حق بر او نعمت و رحمت و احسان قرار دارد و نعمت و رحمت و احسان «به حکم عقل و فطرت و وجدان» سبب حمد و سپاس است، بنابراین هنگامى که عبد مىگوید: الْحَمْدُ لِلَّهِ نمىتواند و نمىشود مراد مقصودش این باشد که ثنا و ستایش و سپاس و شکر بر نعمتهائى که به شخص من رسیده، بلکه به طور قهرى مراد این مىشود که: ستایش و سپاس بر همه نعمتهائى که از حضرت حق صدر شده است و معناى الْحَمْدُ لِلَّهِ عبد در حقیقت این است: الْحَمْدُ لِلَّهِ بر نعمتهایش که آنها را به همه موجوداتى که آفریده عنایت فرموده و الْحَمْدُ لِلَّهِ بر هر چه که از نور و ظلمت، سکون و حرکت، عرش و کرسى، جن و انس و ذات و صفت و جسم و عَرَض به وجود آورده، آن هم حمد و سپاسى تا ابد و تا روزگاران بىنهایت. «5» از حضرت على بنالحسین (ص) روایت است:
«من قال، الحمدلله فقد ادى شکر کل نعمة الله تعالى:» «6»
کسى که بگوید: الحمدلله، شکر همه نعمتهاى خداى متعال را ادا کرده است.
و از حضرت رضا (ع) روایت است که فرمود:
«الحمدلله انما هوا داء لما اوجب الله عزوجل على خلقه من الشکر، و شکر لما وفق عبده من الخیر:» «7»
الحمدلله گفتن اداى سپاسى است که خداوند عزوجل بر بندگانش واجب نموده، و شکر هر خوبى و خیرى است که بندهاش را به آن موفق فرموده است.
نکتهاى مهم
این که کلمه الله به حمد اختصاص داده شده به خاطر این است که لفظ الله لفظى جامع و کامل و در بردارنده معانى همه صفات کمالیه حق است، و از آنجا که صفات بىنهایت است و هر صفتى مقتضاى حمدى است پس الحمد با اتصالش به کلمه الله ستایش و حمدى بىنهایت است، بنابراین هر کس الْحَمْدُ لِلَّهِ بگوید به جمیع محامد و همه ستایشها که نهایتى ندارد خدا را حمد نموده است.
سعیدبن قماط از فضل روایت کرده که خدمت حضرت صادق (ع) گفتم: دعائى که مشتمل بر همه مقاصد دنیا و آخرت باشد به من بیاموز، حضرت فرمود:
حق تعالى را به لفظ حمد ستایش کن! «8» حضرت صادق (ع) از رسول خدا روایت مىکند که آن حضرت فرمود: چون بنده مؤمن بگوید: «الحمدلله کما هو اهله و مستحقه» فرشتگان از نوشتن پاداش آن عاجز باشند، خطاب حضرت حق در رسد که چرا ثواب این کلمه را که بنده من به زبان جارى ساخت در نامه عملش ننوشتید؟ گویند خدایا ما چه دانیم که ثواب حمدى که سزاوار تو باشد در چه مرتبهاى است تا بنویسیم خطاب رسد شما این جمله را ثبت کنید که بر عهده من است ثوابى که در خود من است به او کرامت کنم. «9»
آوردهاند که: نوح پیغمبر چون از طعام خوردن فارغ شدى الْحَمْدُ لِلَّهِ بر زبان جارى ساختى، و چون سوار کشتى شد همین کلمه را گفت، پس به این خاطر حضرت رب العزه در حق او فرمود:
إِنَّهُ کانَ عَبْداً شَکُوراً: «10»
یقیناً او بندهاى بسیار سپاسگزار بود.
از حضرت رسالت پناهى روایت است که: سبحان الله نصف میزان است و الحمدلله همه آن. «11»
داستانى شگفت از اثر الحمدلله.
عکرمه از وهب بن منبه روایت کرده است که: در بنى اسرائیل عابدى بود، دامن انقطاع از صحبت خلق در چیده، و سر عزلت در گریبان خلوت کشیده، چندان رقم طاعت در صحایف اوقات خویش ثبت گردانیده که فرشتگان آسمانها او را دوست گرفتند، و جبرئیل که محرمسرا پرده وحى بود در آرزومندى زیارت وى از حضرت عزت التماس نزول از دایره افلاک به مرکز خاک نمود.
فرمان در رسید که: اى جبرئیل در لوح محفوظ در نگر تا نام وى کجا بینى؟ جبرئیل نگاه کرد، نام عابد در جریده اشقیا مرقوم دید، از نقشبندى قضا شفگتزده شد، عنان عزمیت از زیارت وى باز کشید و گفت: الهى کس را با حکم تو طاقت نیست و مشاهده این بوالعجیبها را قوت نه!
خطاب آمد که: اى جبرئیل چون آرزوى دیدن وى داشتى و مدتى بود که تخم این هوس در مزرعه وجود خود مىکاشتى اکنون برو تا او را ببینى و از آنچه دیدى وى را آگاه کن.
جبرئیل (ع) در صومعه عابد فرود آمد، او را دید با تنى ضعیف و بدنى نحیف، دل از شعله عشق سوخت و سینه از آتش محبت افروخته، گاهى قندیلوار پیش محراب عبادت و طاعت سوزناک ایستاده، و زمانى سجاده صفت، از روى تواضع به خاک تضرع افتاده، جبرئیل به او سلام کرد و گفت: اى عابد خود را مرنجان که نام تو در لوح محفوظ داخل صحیفه تیره بختان است! عابد از شنیدن این سخن چون گلبرگ تازه و شاداب که از وزش نسیم سحرى شکفته شود، لب به خنده گشود، و چون بلبل خوش نوا که در مشاهده گل رعنا نغمه شادى سراید زبان به گفتار الحمدلله در حرکت آورد!
جبرئیل گفت: اى پیر فقیر با چنین خبر دل سوز و پیام غم اندوز تو را ناله استرجاع مىباید، نعره الحمدلله زنى؟!
تعزیت روزگار خود مىباید داشت، نشانه تهنیت و مسرت اظهار مىکنى؟
پیر گفت از این سخن در گذر که من بندهام و او خداى من بنده را با خواست خدا خواستى نباشد، و در پیش ارادت او ارادتى نماند، هر چه خواهد کند، زمام اختیار در قبضه قدرت اوست، و هر جا خواهد ببرد، عنان اقتدار در دست مشیت اوست، الحمدلله اگر در بهشت او را نمىشایم بارى براى هیمه دوزخ بکار آیم، جبرئیل را از حالت عابد گوئى رقت و زارى آمد و به آن حال به مقام خود بازگشت.
فرمان حضرت محبوب به وى در رسید که: اى جبرئیل در لوح نگر تا ببینى که دبیر
یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ: «12»
خدا هر چه را بخواهد محو مىکند، و هر چه را بخواهد ثابت و پابرجا مىنماید.
چه نقش انگیخته و مصور
إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ ما یَشاءُ: «13»
خدا هر چه را بخواهد انجام مىدهد.
چه رنگ ریخته
جبرئیل نظر کرد نام عابد را در صحیفه سعادت به قلم نقاش ازل منقوش دید، وى را حیرت و شگفتى دست داد، گفت: الهى در این داستان چه رازى است، و در تبدیل مجرمى به مَحرمى چه حکمت است؟ پاسخ آمد: اى امین اسرار وحى واى مهبط انوار امر و نهى، چون زاهد را از آن حال که نامزد وى بود خبر کردى، ننالید و جبین جزع بر زمین نمالید، بلکه قدم در کوى صبر نهاد و به حکم قضاى من رضا داد، و کلمه الحمدلله بر زبان راند و مرا به همه محامد و ستایش ها خواند، کرم من اقتضاى آن کرد که به برکت گفتار الحمدلله نامش از فرقه تیره بختان زدودم و در زمره نیکبختان ثبت کردم. «14»
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- اسرا 111- مؤمنون 28- نمل 59- 93 عنکبوت 63- لقمان 25.
(2)- تفسیر فاتحه الکتاب یکى از دانشمندان پس از عصر فیض کاشانى، 101 با اندکى توضیح و تصرف در عبارت.
(3)- یونس 10.
(4)- تفسیر کبیر ج 1، ص 225.
(5)- تفسیر کبیر ج 1، ص 223.
(6)- نورالثقلین ج 1، 12، 13.
(7)- نورالثقلین ج 1، 12، 13.
(8)- تفسیر فاتحة الکتاب 105- 106.
(9)- تفسیر فاتحة الکتاب 105- 106.
(10)- اسراء 3.
(11)- تفسیر فاتحةالکتاب 106.
(12)- رعد 39.
(13)- حج 18.
(14)- تفسیر فاتحه الکتاب 107.