جمیعِ خیرات
بدان ای عزیز که بهترین چیزها برای بنده خدا رضایت خداوند است؛ زیرا که خداوند همین که از بنده راضی شد جمیع خیرات دنیویه و اخرویه برای عبدْ مهیاست و شاهد بر اینْ آن است که اگرچه در بهشت و جهنم اختلاف کرده اند، بعضی از حکما قائل شده اند که بهشتْ همان قُرب به حق است و جهنم بُعد از حق است و بهشت همان حشر با مجرّدین است و جهنم همان حشر با اراذل است و این کلام درست نیست و خلاف اجماع علماء شیعه است. بل علماء اسلام و نص قرآن و اخبار اهل بیت علیهم السلام بلکه خلاف حکم عقل قاطع است زیرا که اصل جعل معاد به جهت مجازات اعمال است و شبهه نیست در این که اعمال خیر از بدن و روحْ هر دو صادر شده است. چنانچه اعمال بد هم همین نحو است.
ملاحظه نما جمیع خیرات و جمیع شرور را که چگونه هر یک از بدن و روح است و هر دو در آن شریک می باشند پس مقتضای عقل قاطع این است که هر یک به جزای خود برسند و اگر بهشت مقصودْ بر همان لذات روح باشد جزا بدان داده شده است پس مقتضای عقل حقیقی این است که جزای هر دو داده شود در خیر و شر، از این جهت است که در بهشتْ لذات روحانیه هست و لذات جسمانیه مثل التذاذ حور و قصور و غلمان و فواکه و امثال آن هست و در جهنمْ صدمات روحانیه و جسمانیه هر دو هست.
لذات روحانیه
لذات روحانیه اهل بهشت پنج چیز است:
اول: بشارت به خلود سَلامٌ عَلَیْکُم طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدینَ.
دوم: دیدن جاهای خود را در جهنم و مشاهده نجات از آنها که چنین سروری از برای آنها بدین واسط پیدا می شود که تقریر نتوان نمود.
سوم: حشر با محمد صلی الله علیه و آله است و استضائه به انوار حضرت و دیدن جمال حضرات و صحبت ایشان هر یک به قدر استعداد.
چهارم: بشارت وَ رِضْوانٌ مِنَ اللّه ِ اَکْبَرُ.
پنجم: در روزهای جمعه خوانده می شوند در دارالجلالِ ضیافتِ حضرت لایزال و غرق بحار انس می شوند و انوار حضرت حق آنها را احاطه می کنند. و با آن بی زبانی با هر یک به اندازه استعدادات ایشان مکالمه می فرماید که وقت مراجعتْ نور صورت هر یک هفتاد برابر مضاعف می شود.
این است که رضوان خداوند بر بنده فوق نعمت ها است. چنانچه شنیدی و به این واسطه بود که مقربان درگاه حق همین را طالب بودند و متحمّل صدمات بسیار به جهت تحصیل رضای حق می شدند ملاحظه احوال ائمه هدی شاهدیست بر این مدعا که هر یک با وجود اینکه قادر بودند بر دفع شدائد باز متحمّل صدمات شدند چون رضای حق را در آن یافته بودند.
حکایت
از زهری منقول است که گفت: عبدالملک مروان از شام به مدینه فرستاد که سید سجاد علیه السلام را به شام برند. آن حضرت را در غل و زنجیر کرده از مدینه بیرون بردند و موکّلان بر آن جناب گماشتند من به آن ها التماس کردم مرا رخصت دهند بر آن حضرت سلام کند. اذن دادند. چون به خدمت آن جناب رسیدم و او را به آن حالت دیدم گریستم و گفتم: دوست می دارم که این غل و زنجیر بر من باشد و شما را این آزار نباشد. حضرت تبسم کرد. فرمود:
چون شما را این چنین چیزها پیش آید عذاب خدا را به خاطر گذرانید و تو را خاطر جمع باشد که بیشتر از دو منزل با ایشان همراه نیستم! پس روز چهارم دیدم موکلان سراسیمه به مدینه بازگشتند و تفحُّصِ آن حضرت می کنند و می گویند بر دور او نشسته بودیم که دیدیم غل و زنجیر بر جای او هست و او پیدا نیست.
چون من به شام رفتم عبدالملک را دیدم. از من احوال آن جناب را گرفت. آنچه دیده بودم نقل کردم. گفت: و اللّه همان روزی که پی او می گشتند به خانه من آمد و به من خطاب کرد که تو را با من چه کار است؟ من گفتم: دوست می دارم که با تو باشم. و از پیش من بیرون رفت و چنان هیبتی از او بر دل من افتاده بود که چون به خلوت آمدم جامه خود را ملوَّث کردم؛ من گفتم علی بن الحسین به حال خود مشغول ست گمان بد در حق او مبر. خوشا حال کسی که به شغل او مشغول باشد.
طلبِ پنج چیز
خطاب شد از حق تعالی که من پنج چیز را در پنج چیز قرار دادم و مردم در غیر آن طلب می کنند و نمی رسند به آن هرگز.
راحت را در آخرت قرار دادم و مردم در دنیا طلب می کنند.
علم را در غربت قرار دادم و مردم آن را در وطن طلب می کنند.
عزت را در خدمت خودم قرار دادم و مردم از درب خانه سلاطین طلب می کنند.
غنا را در قناعت قرار دادم و مردم آن را در زیادتی مال طلب می کنند. رضای خود را از بنده در خلافِ خواهش نفس قرار دادم و مردم طلب می کنند آن را در متابعت هوای نفس و نمی رسند به آن هرگز.
از این حدیث معلوم می شود که رضای حق تعالی فرع خلاف هوای نفس است چه امر نفس غالباً مخالف اوامر الهیه است، و طالب رضای الهی باید از متابعت آن احتراز نماید و نیز از پاره احادیث معلوم می شود که رضایت خداوند از عبدْ فرع رضایت بنده است از خداوند.
هرچه خدا بخواهد
یکی از انبیا علیه السلام در مناجات خود از حق تعالی خواهش نمود که: خداوندا! مرا راه نما به عملی که موجب خشنودی تو شود. خطاب شد: خشنودی من موقوف به خشنودی توست. چون تو از قضای من خشنودی من هم از تو خشنودم.
یکی از عبّاد بنی اسرائیل که مدت مدید به عبادت مَلِک عَلاّم مشغول بود شبی در خواب دید که او را گفتند: هم نشین تو در بهشتْ فلان زن است. عابدْ زن را طلبید و پرسید از عبادت او، تا کیفیت عبادت او را معلوم کند و آن زن به غیر از ادای فریضه چیزی ننمود. بعد از الحاح و مبالغه بسیار گفت: صفت آن است که اگر بیمار شوم صحّت نخواهم و اگر به محنت افتم راحت نطلبم و شرم دارم که آنچه حق تعالی به من داده است غیر آن را طلب کنم. هرچه پیش آید بپسندم تا وقتی که خودْ کفایت کند. عابد گفت: اهل عبادت این است و این کار مرد خداست که راضی باشد به قضای خدا. بهره می یابد از رضای خدا. مخفی نماناد که دعا در دفع قضا هم به امر خداست، منافات با رضا ندارد. بسا هست که بنده راضی است به خواست حق تعالی ولیکن چون او امر نموده است به دعا، می نماید به جهت امتثال امرِ حق.