مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ به این معناست که در آن روز مالکیت و فرمانروائى فقط و فقط ویژه اوست و تمام مالکیتها و فرمانروائىهاى اعتبارى و مجازى که در دنیا به خاطر مصالح زندگى در اختیار این و آن بوده از میان مىرود و هیچ اثرى از آنها باقى نمىماند و کوس لمن الملک را احدى جز خود او با جمله نورانى لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ «1» پاسخ نمىدهد.
مالکیت و فرمانروائى او علاوه بر قیامت و روز جزا بر همه این جهان فعلى و عرصه هستى و کشور آفرینش نیز مسلّم و ثابت است، چنان که در قرآن مجید به این حقیقت در بسیارى از آیات توجه مىدهد:
أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ: «2»
آیا ندانستى که فرمانروائى و مالکیت آسمانها و زمین ویژه اوست.
وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما: «3»
مالکیت و فرمانروائى آسمانها و زمین و آنچه میان آنهاست فقط براى خداست.
وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ: «4»
فرمانروائى و مالکیت آسمانها و زمین فقط ویژه اوست و بازگشت هر کس و هر چیزى به سوى خداست.
حضرت رضا (ع) در روایت پر ارزشى مىفرماید: مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ «اقرار له بالبعث و الحساب و المجازاة و ایجاب ملک الآخرة له کایجاب ملک الدنیا ...» «5» مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ اعتراف و اقرار در پیشگاه حضرت اوست به برپا شدن قیامت، و تحقق حساب و کیفر و مسلّم بودن مالکیت و فرمانروائى در آخرت براى او چون مالکیت و فرمانروائى براى او در دنیا.
چیزى که هست در این دنیا به خاطر برپائى امور معیشت و قوام خیمه زندگى، و تحقق نظم و انضباط، و حدود و محدودیت بر اساس مصالح حیات، از جانب خود او اجازه داده شده که انسانها بر پایه کوشش و فعالیت مشروع و از طریق کسب معقول، یا از راه صلح و هبه، یا به سبب ارث و میراث، یا نقل و انتقال صحیح مالک اشیاء گردند، یا در صحنه سیاست با رعایت عدالت فرمانرواى امور شوند، ولى این مالکیتها و فرمانروائىهمه و همه مجازى است و صورتى اعتبارى دارند، و جهت ذاتى پیدا نمىکنند، و به همین سبب این مالکیت و فرمانروائى قابل نقل و انتقال به دیگران است و یا با مرگ انسان براى همیشه سفرهاش برچیده مىشود، ولى در روز جزا از این مالکیتهاى مجازى و اعتبارى و فرمانروائىهاى غیر ذاتى هیچ اثرى نخواهد بود، و براى احدى نسبت به اشیاء و اشخاص ادعاى مالکیت و فرمانروائى وجود نخواهد داشت.
به عبارت دیگر در این دنیا مردمان ادعاى مالکیت دارند، و والیان و قاضیان دعوى حکومت و حکمرانى مىکنند، و شاهان لاف فرمانروائى مىزنند ولى در روز جزا ملکیت مالکان، و حکومت والیان، و حکم قاضیان، و فرمانروائى پادشاهان، و امر و نهى حاکمان منقطع و زایل مىگردد.
در دنیاست که ملک و ملکى به مردم دادهاند، و هر کس به خیال و پندار خود براى خود ملک و ملکى قایل است ولى در روز جزا مالکان هر ملک و ملکى از مالکیت معزولاند، و ادعایشان بر مالکیت و فرمانروائى بر باد است و فقط پرچم لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ در اهتزاز است.
مالکیت و فرمانروائىهاى غیر خدا ابتدا و انتها دارد، و براى آن قابلیت فراگیرى نسبت به همه کس و همه چیز نیست، و هر لحظه در معرض طوفان بنیان بر کن فنا و زوال است، ولى مالکیت و فرمانروائى حضرت حق ازلى و ابدى و جاوید و همیشگى است، و نقل و انتقال و زوال و فنائى در آن راه ندارد.
اهل معرفت به خاطر درک این حقیقت از ادعاى مالکیت و فرمانروائى مجازى هم پرهیز دارند، آنان با تماشاى مالکیت حق از کلمات چون مال من، منال من، ملک من، ملک من، علم من، ثروت من که روزمره بر زبان جاهلان جارى است فرارى هستند، و حاضر نیستند زبان پاک خود را به اینگونه جملات که پوچ و پوک و خلاف حقیقت است آلوده سازند.
آنان مىگویند مال و منال و علم و حکومت و ملک و ملک همه و همه عطا شدهى مالک و مولا و سید و سرور من است:
رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْکِ وَ عَلَّمْتَنِی مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحادِیثِ .... «6»
پروردگارا بىتردید بخشى از حکومت و فرمانروائى را تو به من عطا کردى، و قسمتى از دانش و تفسیر خوابها را تو به من آموختى.
عَبْداً مَمْلُوکاً لا یَقْدِرُ عَلى شَیْءٍ: «7»
بندهاى مملوک و با همه وجود در تصرف مولا، که بر چیزى تسلط و قدرت ندارد.
«العبد و ما فى یده کان لمولاه:»
بنده و آنچه در دست اوست براى مولاى اوست.
وجود مبارک او مالکى است که در ذات و صفات از همه موجودات بىنیاز است، و همه موجودات که ذاتا مملوک او هستند نیازمند به اویند، بر این اساس براى هیچ موجودى مالکیت و فرمانروائى حقیقى وجود ندارد، و آن را که دست ملکى و ملکى نیست ادعاى مالکیت و پادشاهى و ملکیت و فرمانروائىاش پوچ و باطل است.
آن حضرت او را مالک حقیقى شناسد از ما سواى او احساس بىنیازى کند، و مملکت دل و جان و روح و جسم را به عبادت و بندگى او آباد سازد، و در هر حادثه و مهمى که پیش آید روى نیاز به درگاه بىنیاز که مالک هستى و متصرف در همه امور است ساید، و جز به او التجا و تضرع نکند.
اى عزیز روى توجه به بارگاه آن پادشاه کن، که شاهان را در کویش به گدائى افتخار است، و گدایان راهش را از منصب شاهى عار، آن که در همه حال التجا به حضرت ذوالجلال کند، جناب حق هیبت او را بر دل پادشاهان اندازد و همه از روى عقیده کمر خدمتش بر میان بندند.
چون انسان با تکیه بر معرفت و بصیرت به این حقیقت آگاه شد که مالک حقیقى خداست و دست مالکیت او در هر چیزى تصرف حکیمانه دارد، و هر چرخى در عالم غیب و شهود به اراده او مىچرخد، و هر چیزى به خواست او به وجود مىآید و بخواست او ادامه حیات مىدهد، و به خواست او خیمه حیاتش برچیده مىشود، باید و بلکه واجب و لازم است سوداى منیت و انانیت از سر بنهد، و بساط هوا و هوس بر باد دهد، و دامن از تعلق به دو جهان برچیند، و از پادشاهان و اربابان و خواجگان ابداً پروا ننماید و در همه امور و شئون و خواستهها روى نیاز به درگاه مالک حقیقى کند تا ذوق گدائى از پیشگاه او، و اتصال به حضرتش و نشستن به مقام قربش را دریابد.
مالک عادل
وجود مقدس او که مالک آسمانها و زمین و دنیا و آخرت، و همه امور است، و مالکیت او در روز جزا با باطل شدن همه مالکیتها و ملکیتهاى مجازى ظهور مىکند و همه شئون آن روز را در سیطره مىگیرد:
وَ لَهُ الْمُلْکُ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ: «8»
روزى که در صور دمیده مىشود فرمانروائى و مالکیت و حاکمیت مطلق فقط ویژه اوست، داناى نهان و آشکار، و تنها او حکیم و خبیر على الاطلاق است.
الْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ .... «9»
آن روز حاکمیت و فرمانروائى ویژه خداست، میان همه مردم داورى مىکند.
ولى آن روز فقط و فقط به عدل و انصاف و بودن این که به کسى از ناحیه قدرت و پادشاهى او ستم شود داورى مىکند، آنان که به حقیقت شایسته نجات و قرار گرفتن در بهشت و رضواناند بر اساس داورى عادلانه و منصفانه او در بهشت قرار مىگیرند و در آنجا از فضل و احسان حضرتش که مافوق عدالت است بهرهمند مىگردند، و غیر آنان که راه کفر و انکار پیمودند باز به داورى عادلانه او در آتش قرار مىگیرند.
فَالَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ: «10»
پس آنان که باطنشان به ایمان زینت یافت، و ظاهرشان به اعمال شایسته آراسته شد در بهشتهاى پرنعمت و جاوید قرار دارند.
وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَأُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ: «11»
و آنان که باطنشان را به کفر آلوده کردند، و به تکذیب و انکار آیات ما برخاستند، براى آنان عذابى خوارکننده است.
آرى او قدرتمند و سلطان و مالک و فرمانروائى نیست که مالکیت و سلطنتش آمیخته با ستم باشد، سند استوار عدالت پیشگى او به ویژه در روز جزا که اغلب مردم از آن در هراساند این آیه شریفه است:
وَ نَضَعُ الْمَوازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیامَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً ... «12»
و براى قیامت ترازوهاى عدالت را مىنهیم و به هیچ کس هیچ ستمى نمىشود.
توجه به مفهوم و معناى مالک یوم الدین راه رشتهاى از تربیت الهى و دینى را به روى انسان مىگشاید، و وى را وادار مىکند که نسبت به اعمال و رفتار و اخلاق خود، که روزى در دادگاههاى قیامت محاسبه مىشود، و متناسب با هریک پاداش یا کیفر لازم داده مى شود مراقبت و مواظبت نماید، و نهایتاً همه حرکات باطن و ظاهرش را با خواستههاى حق و قوانین شرع هماهنگ نماید.
اعتقاد و ایمان به قیامت یکى از پرقدرتترین وسایل اصلاح درون و برون، و از مهمترین عوامل باز دارنده در برابر هواها و هوسها و شهوات حرام، و خواستههاى شیطانى است.
میان آنان که اعتقاد و ایمان به قیامت دارند در همه اطوار و شئون زندگى و در اخلاق و اعمال و در نوع برخورد با دیگران، و کسانى که منکر این حقیقت هستند فرقهاى اصولى وجود دارد.
معتقد به قیامت بر اساس آیه شریفه
فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ: «13»
تلاش مىکند که هیچ عبادتى در پیشگاه حق از او فوت نشود، و هیچ خدمتى به خلق خدا گرچه اندک باشد از دستش نرود، او مىکوشد که بدن و جان و مالش را در بندگى خدا و خدمت به بندگانش هزینه کند، تا در قیامت به پاداش عظیم کوششهاى مثبت خود در رابطه با خدا و بندگان خدا برسد.
ولى کسى که بر اثر جهل و غفلت، یا کبر و غرور منکر قیامت است محرک درونى براى انجام عبادت و خدمت به خلق ندارد، به همین خاطر همه عمرش با محروم نمودن خویش از بندگى خدا، و خدمت به بندگان خدا چون حیوانات که تمام همتشان شکم و شهوت است زندگى مىکند، و به اندازه یک دیوار کهنه و خشتى که سایهاش براى گرمازدگان مفید است، و خود دیوار براى تکیه دادن خستگان سودمند است، منفعت و سودى براى کسى ندارد.
کسى در سایه لطفت نیاسود
به عالم کار دیوارى نکردى مؤمن به قیامت بر پایه آیه کریمه وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ «14»
سعى مىکند در هیچ زمینهاى آیات حق او و بعثت پیامبران را و امامت امامان را تکذیب نکند، و به انکار حقایق برنخیزد، و حقى از حقوق الهى را پایمال ننماید، و ذرهاى به کسى ستم نورزد، و حقوق مالى و خانوادگى و اجتماعى مردم را مورد تجاوز قرار ندهد.
ولى کسى که منکر روز قیامت است، چون در درونش باز دارندهاى وجود ندارد، از انکار حقایق، و تجاوز به حقوق مردم در هر زمینهاى که باشد امتناع نمىکند، و چون گرگى درنده و شیطانى سرکش در میان مردم زندگى مىکند، و هر لحظه با اعمال خلافش و اخلاق حیوانىاش مزاحم دیگران است.
شیخ شوشترى و قیامت
فردى که اهل دل بود، و با یاد خدا و قیامت مىزیست براى این فقیر حکایت کرد که: روز بیست و یکم ماه رمضان در نجف اشرف از آیت بزرگ حق شیخ جعفر شوشترى که علاوه بر مهارت در فقه و اصول و آراسته بودن به قوّه اجتهاد خطیبى کمنظیر و اثر گذار در مستمع بود دعوت شد تا در صحن مطهر امیرالمؤمنین (ع) ایراد سخن کند.
اغلب علما و فقها و اهالى نجف و مناطق اطراف نجف براى بهرهگیرى از سخنرانى مذهبى آن مرد صالح و پاک در صحن مطهر حضور یافتند.
شیخ بر عرصه منبر قرار گرفت، و برخلاف عادت همیشگى که سخنرانى را با خطبهاى غراء شروع مىکرد روى به شنوندگان نمود و گفت:
اى مردم صاحب این قبر کیست؟ پاسخ دادند على بن ابى طالب امیر المؤمنین (ع) است، فرمود: على چگونه انسانى بود؟ گفتند انسانى جامع، کامل، پیشواى خلق، امام امت و خلیفه رسول بزرگوار اسلام است، چون از مردم نسبت به فضایل امیرمؤمنان اقرار گرفت، با فریادى آمیخته با سوز دل گفت: اى مردم به حق على بن ابى طالب سوگند برپا شدن قیامت و وقوع محشر و رسیدگى به اعمال و پاداش و کیفر یقینى و قطعى است، و در برپا شدن آن روز هیچ شک و تردیدى وجود ندارد، سپس از منبر به زیرآمد و در کنارى نشست، مردم اطراف او گرد آمدند و به او گفتند: شیخ مگر ما مؤمن به قیامت نیستیم که حتمى بودن قیامت را با سوگند به حق على (ع) میخواهى به ما بقبولانى؟!
شیخ پاسخ داد اگر مؤمن به قیامت هستید چرا در معاملات خود با مردم و در رفتار و کردار و اعمال و اخلاقتان خلاف واجبات و دستورات و خواستههاى حق عمل میکنید، و حقوق خانواده و جامعه و مردم را رعایت نمینمائید، و خود را از فساد و گناه حفظ نمیکنید؟ آن که به قیامت ایمان دارد و نسبت به محشر و دادگاههایش در حال یقین است در همه اطوارش با شما تفاوت دارد!!
شما اگر به حقیقت معتقد به قیامت بودید، و به محشر ایمان داشتید در فضائى از مراقبت و محاسبه نفس، و توجه دقیق به اعمال و اخلاق خود زندگى مىکردید!!
شیخ انصارى و قیامت
شیخ از بزرگترین فقهاى شیعه و در رأس علماى بزرگ علم اصول، و مؤسس قواعدى بسیار مهم از دانش و علمى است که در راه اجتهاد به کار گرفته مىشود.
او در مقامى از علم و عمل، و بینش و بصیرت، و زهد کرامت قرار گرفت که در زمان خودش همتائى براى او نبود، و شخصیتهاى با ارزشى چون سیدعلى شوشترى، ملاحسین قلىهمدانى، میرزاى شیرازى صاحب فتواى معروف تحریم تنباکو، سیدجمالالدین اسدآبادى، شهید راه قرآن حاج شیخ فضلالله نورى براى بهرهگیرى از دانش سرشار او در کلاس درسش زانوى ادب به زمین مىزدند.
زهد شیخ و دقت او در هزینه کردن درهم و دینار نسبت به زندگىاش شخصیاش مادرش را به تکاپو انداخت، تا شاید بتواند گشایشى در زندگى به دست شیخ ایجاد کند.
روزى میرزاى شیرازى را که سخت مورد توجه شیخ و از اعظم شاگردان او بود، بىخبر شیخ به خانه خواست، و از سختى معیشت، و زهد فوقالعاده فرزندش، و بىاعتنائى او به مال دنیا شکایت کرد، و از خواست با توجه به مال فراوانى که به عنوان سهم امام از مناطق شیعهنشین کشورهاى مختلف به دست شیخ مىرسد گشایشى در زندگى ایجاد کند تا او و زن و فرزندان شیخ از مضیقه و تنگى معیشت درآیند، و از سختى روزگار و این محدودیت شدید نجات یابند.
میرزا به مادر شیخ وعده داد، که در هنگام ملاقات با شیخ این مشکل را حل کند، و آنان را از این سختى و مضیقه برهاند.
میرزاى شیرازى میان نماز مغرب و عشا در صحن مطهر امیرمؤمنان در حالى که جمعیت کثیرى در نماز شیخ حاضر بودند، مسئله را با شیخ در میان گذاشت، و نگرانى و ناراحتى مادر شیخ را براى شیخ بازگو کرد.
شیخ به میرزا گفت: با این که مادرم از من نگران و رنجیدهخاطر است ولى شما در عدالت من شک نکنید و نمازتان را با اقتداى به من به پایان برید، تا پس از نماز با مشورت با یکدیگر مسئله را حل کنیم.
پس از پایان نماز دست میرزا را گرفت و به حرم مطهر امیرمؤمنان برد، و در کنار ضریح به میرزا گفت: آنچه از پول و طلا و نقره و درهم و دینار از اطراف و اکناف ممالک به من مىرسد سهمین مبارک و متعلق به امام زمان (ع) و خلاصه بیتالمال است، به شرطى که شما فرداى قیامت در محضر امیرمؤمنان، اضافهتر از این را که فعلًا براى زندگى هزینه مىکنم مسئولیتش را به عهدهبگیرى و خود پاسخگو باشى در زندگى شخصىام هزینهکنم، تا مادر و زن و فرزندم در فراخى و گشایش قرار گیرند، میرزا پس از اندکى تأمل در پاسخ شیخ گفت: من توان و قدرت به عهده گرفتن بیش از آنچه را هزینه مىکنى ندارم، خود دانى و زندگى شخصى است!! «15»
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- سوره مؤمن «غافر» 16.
(2)- بقره، 107.
(3)- مائده، 18.
(4)- نور، 42.
(5)- نورالثقلین، ج 1، ص 16، حدیث 81.
(6)- یوسف 101.
(7)- نحل 75.
(8)- انعام 73.
(9)- حج 56.
(10)- حج 56.
(11)- حج 57.
(12)- انبیاء 47.
(13)- زلزال، 7.
(14)- زلزال 8.
(15)- زندگانى و شخصیت شیخ انصارى.