پهن دشت هستى و همه عناصر و موجوداتش از کوچکترین آنها که با قوىترین ابزار قابل دیدن نیست و بزرگترینش که از دسترس دانش بشر بیرون است یک پارچه نشان مىدهند که بر پایه عدالت برپایند:
«بالعدل قامت السماوات و الارض:»
آسمانها و زمین به عدالت برپاست.
عدالتى که آسمانها و زمین بر آن استوار است شعاعى از عدالت بىنهایت خالق و صاحب جهان حضرت حق است، و عدالت او اقتضاء ضرورى دارد که مطیعان و نیکوکاران را براساس اعمال شایسته و پاکشان پاداش دهد، و بدکاران و سرکشان را بر پایه کردارهاى ناپسندشان کیفر دهد.
ولى چون این جهان گنجایش مزد نیکان و کیفر بدکاران را ندارد، زیرا از هر جهت محدود است، و علاوه بر آن اراده حق تعلق گرفته که این دنیا فقط محل عمل و کوشش باشد، ضرورتاً برپا شدن جهانى دیگر را اقتضا داشت که در آن هر نیکوکارى به پاداشش برسد و هر بدکارى کیفرش را ببیند.
انسان که بخاطر محدودیت محل زندگىاش و نیز محدودیت قدرت عناصر، عمرى کوتاه دارد به همه آن عمر را مکلف به تحصیل معرفت و ایمان و انجام عبادت خدا و خدمت به خلق است عرصهاى در این دنیا براى دریافت پاداشش وجود ندارد، و آن که عمر کوتاهش را روى گردان از تکالیف الهى و انسانى است، و جبهه تواضع به خاک عبودیت نمىساید، و در مقام خدمت به خلق برنمىآید تا عمرش به پایان مىرسد، به میدانى براى دریافت کیفر زشتىهایش و بدى هایش دست نمىیابد.
در ضمن برخى از نیکىها که گاهى برترین و با ارزشترین نیکىهاست در حالى انجام مىگیرد که مساوى با خاموش شدن چراغ عمر است و بلکه سبب قطع عمر است، مانند شهادت در راه حق که عملى فوق آن وجود ندارد، اگر بخواهند پاداش شهید را که در اوج تلاش براى حفظ حق بوده و جانش را که گرانبهاترین گوهر وجودش بوده نثار کرده در این دنیا بپردازند در حالى که شهید در دنیا نیست، جاى پرداخت ندارد، و مجرم تبهکارى که هزاران نفر یا میلیونها نفر را بر اساس هوا و هوس و کبر و غرورش قتل عام کرده، و شهرها و کشورهاى زیادى را تبدیل به ویرانه نموده و سپس عمر کوتاهش به سر رسیده و مرده چنانچه بخواهند او را در این دنیا به کیفر جنایاتش برسانند چگونه برسانند در حالى که در دنیا نیست، و بر فرض اگر در دنیا بود به خاطر قتل عام میلیونها نفر سختترین کیفرى که براى او مقرر مىداشتند اعدام در حال خفت و خوارى بود، ولى اعدام او کیفر کشتن یک نفر بود، بقیه خونهاى ریخته شده مسلماً بدون کیفر مىماند و اینجاست که باید گفت اگر نیکان به ویژه شهیدان راه حق بىپاداش بمانند، و مجرمان به ویژه مجرمان حرفهاى که دنیا را به آتش کشیدند و میلیونها نفر را کشتند، و باقى ماندگان را آواره کردند بىکیفر بمانند قطعاً خلاف عدالت خواهد بود، عدالتى که بر هر هستى احاطه دارد و سرچشمهاش خداست، و این خلاف در عالم هستى و از سوى خدا حتى به صورت ذرهاى بسیار ناچیز تحقق نخواهد پذیرفت.
إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ ...: «1»
بىتردید خدا هم وزن ذرهاى به احدى ستم روا نمىدارد.
اگر از سوى حضرت حق انتقام میلیونها مظلوم از ظالم گرفته نشود، یقیناً به مظلومان ظلم شده، و خدا هرگز به کسى ظلم نمىکند.
وَ أَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ: «2»
و یقیناً خدا به هیچ صورت به بندگان ستمکار نیست.
وَ لا یُظْلَمُونَ فَتِیلًا: «3»
مردم به اندازه رشتهمیان هسته خرما (که رشتهاى بسیار نازک و به زحمت قابل دیدن است) مورد ستم قرار نمىگیرند.
وَ لا یُظْلَمُونَ نَقِیراً: «4»
مردم به اندازه گودى پشت هسته خرما مورد ستم واقع نمىشوند.
نتیجه این آیات و کاوش عقل در نظام هستى، و مراجعه به فطرت و وجدان به این صورت رخ مىنماید:
1- دنیا فقط جاى تکلیف و عمل و حرکت و کوشش است.
2- حرکتها و کوششهاى درست و تکلیف و عمل شایسته چون به فرمان خدا انجام گرفته است و خدا از به بیگارى گرفتن به سختى نفرت دارد، و بیگارى نوعى ستم و ظلم است، و خدا ستمکار نیست پس هر حرکت مثبت و کوشش شایستهاى ضرورتاً داراى پاداش است.
3- روى گردانیدن از تکالیف الهى و انسانى، و سرکشى و طغیان، و تجاوز و معصیت و پایمال کردن حق خدا و خلق چون انحراف و ستمکارى به خود و دیگران است، و خروج از حدود انسانیت مىباشد، و حرکتى بر خلاف نظام هستى و همه نعمتهاست و خلاصه بدمستى و حیوانیت و درندگى است، و اگر عذابى از پى نداشته باشد ظلمى از سوى خدا به مظلومان است و خدا به هیچ عنوان ستمکار نیست ضرورتاً داراى کیفر و عذاب و جریمه است.
4- از آنجا که عمر انسان در این دنیا بسیار محدود و کوتاه، و ظرف تکلیف و مسئولیت است و این تکلیف و مسئولیت تا پایان عمر بر عهده انسان است، و زمینهاى براى پاداش یا کیفر در ظرف عمر قرار داده نشده ضرورتاً جهانى دیگر مىباید که باید آن جهان جاى برداشت کشت و زراعت و رسیدن به نتیجه محصول باشد و حضرت حق بر اساس عدالتش آن جهان را به عنوان روز جزاء و زمان پاداش و حساب برپا مىکند و هر مؤمن و مطیعى را به پاداش اعمالش، و هر مجرمى و متجاوزى را به کیفرش مىرساند.
5- از آنجا که هر انسان مؤمنى بر اساس نیتش عزمش بر این جزم است که تا هر زمان زنده بماند به بندگىاش نسبت به حق و خدمتش نسبت به خلق ادامه دهد باید بر پایه آن نیت، پاداش ابدى باشد، و هر بدکار کافرى بر مبناى نیتش عزمش بر این جزم است که تا هر زمان زنده باشد به کفر و بدکارىاش ادامه دهد، باید بر اساس آن نیت کیفرش ابدى باشد. «5» و این دنیا عمرش محدود است و روزى به پایان مىرسد و گنجایش عمر ابد را براى هیچ کس ندارد و اگر هم داشته باشد ظرف عمر ظرف تکلیف است نه پاداش، باید جهانى برپا شود که خوبان به پاداش ابدى و بدکاران به کیفر دائمى برسند، و آن جهان به اراده حق و به خاطر تجلى عدالت و احسان و انتقام و کیفر یقیناً برپا خواهد شد.
إِنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ أَکادُ أُخْفِیها لِتُجْزى کُلُّ نَفْسٍ بِما تَسْعى: «6»
بىتردید قیامت که مىخواهم زمان برپا شدنش را پنهان بدارم آمدنى است تا هر کس را برابر تلاش و کوششى که مىکند پاداش دهند.
6- بر فرض که دنیا را هم چنانکه جاى انجام تکلیف و مسئولیت است جاى پاداش و کیفر هم قرار مىدادند، عملى چون شهادت و نثار جان در راه حق که شهید را از دنیا خارج مىکند، و عملى چون قتل عام میلیونها نفر که گاهى به دست یا به فرمان یک نفر انجام مىگیرد و عامل یا مسبب یا اعدام مىشود یا مىمیرد و در این صورت امکان انتقام مظلومان از او وجود ندارد پاداش و کیفرش چه خواهد شد؟! پس جهانى دیگر لازم است که گنجایش پاداش اینگونه اعمال و کیفر آن گونهستمها را داشته باشد و نهایتاً شهید به مزد شهادتش و جانى به کیفر جنایتش برسد.
ما یقین داریم و مىبینیم که پیامبران خدا و امامان و شهیدان و پاکان تا لحظه آخر عمر در گردونه عمل و انجام مسئولیت بودند، و هیچ پاداشى در این دنیا دریافت نکردند، و بدکاران و تبهکاران تاریخ چون نرونها و آتیلاها و اموىها و عباسىها و شاهان ستمگر و هیتلرها و بمباران کننده هیروشیما و ناکازاکى و صدامها که به قتل عام میلیونها نفر دست زدند یا فرمان دادند به مرگ طبیعى مردند، یا اعدام شدند که اعدامشان قصاص خون یک نفر بود، یا چون هیتلر دست به خودکشى زدند و هرگز کیفر جنایات خود را ندیدند، و بىتردید نمىتوان عقل و فطرت و وجدان را به این که پس از این جهان که جهان تکلیف است جهانى دیگر که جهان پاداش و کیفر است به وجودنیاید قانع کرد.
جهان آخرت که جهان جزا و پاداش است و مالک و صاحب و همه کاره آن خداست جهانى است که برپا شدنش را به طور قطع حضرت حق در همه کتابهاى آسمانى خبر داده، و صدوبیست و چهار هزار پیامبر امتها را به ایمان به آن دعوت کردهاند، و امامان معصوم و اهل بیت پیامبر به بسیارى از جزئیات آن اشاره داشتهاند، و اولیاء الهى و بندگان مؤمن حق زندگى و اعمال و اطوار و روش و منش خود را بر پایه اعتقاد به آن بنا گذاشتند و هر روز و هر ساعت و هر لحظه و هر عمل و حرکت خویش را به خاطر دادگاههاى آن روز و حساب و کتاب آن زمان، و پاداش و کیفرى که در آن وجود دارد به محاسبه کشیدند.
از رسول خدا روایت شده است:
«الکیس الکیسین من حاسب نفسه و عمل لما بعد الموت، وان احمق الحمقاء من اتبع نفسه هواه وتمنى على الله تعالى الامانى:» «7»
تیزهوشترین تیزهوشان کسى است که وجودش را به محاسبه بکشد، و براى پس از مرگ وظائف و تکالیفش را انجام دهد، و یقیناً نادانترین نادانان کسى است که وجودش پیرو هوا و هوس باشد، و بر خدا آرزوهاى باطل و بیجا داشته باشد، «به این معنا که از خدا با نداشتن ایمان و عمل توقع و آرزوى پاداش و دخول در بهشت کند!»
و در روایتى دیگر از حضرت نقل شده است:
«حاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا و زنوها قبل ان توزنوا:» «8»
خود را به حساب بکشید، پیش از آن که به حسابتان برسند، و کردار و اعمال و حالات خویش را با آیات قرآن و حلال و حرام حق میزان کنید، پیش از آن که شما را در قیامت به میزان بکشند.
مردى به امیرالمؤمنین (ع) گفت: انسان وجود خود را چگونه محاسبه کند؟
فرمود: هرگاه برایش بامدادى، سپس شامگاه فرا رسد به خود مراجعه کند و بگوید: اى وجود من به راستى این روز بر تو گذشت، و هرگز به سوى تو باز نمىگردد، و خداى تعالى دربارهاش تو را بازخواست نماید که آن را در چه کارى سپرى کردى، و در آن چه عملى انجام دادى، آیا خدا را درآن بیاد آوردى، یا او را ستودى، آیا حاجتهاى مؤمنى را برآوردى، آیا گرفتارى و بلا را از او برطرف نمودى، آیا هنگامى که از تو غایب بود آبروى او را در اهل و اولادش حفظ کردى، آیا پس از مرگ او احترامش را در باقى ماندگانش رعایت نمودى، آیا از غیبت برادر مؤمن صرف نظر کردى، آیا مسلمانى را یارى دادى در هر صورت در آن روز سپرى شده چه کردى؟
اندیشه کند تا آنچه در پنهان وجود اوست به یادش آید، پس اگر به یادش آید که از او خیرى سر زده به حمد و ستایش خداى عزوجل بپردازد و به توفیقش او را به عظمت و بزرگى یاد کند، و هرگاه گناه و تقصیرى به یادش آید ذات حق را به ترک تکراش استغفار نماید و با امور زیر آن را از صفحه وجودش بزداید.
[تجدید صلوات بر محمد و آل پاک او، پیشنهاد بیعت واقعى با امیرالمؤمنین و وفادارى به آن به وجود خویش، تکرار درخواست دورى از رحمت خدا براى دشمنان و بدخواهان او و بازدارندگان از حقوقش]
چون چنین کند خداى عزوجل گوید، با موالات و دوستیت با اولیاء و دوستان من، و عداوت و دشمىات با دشمنانم، در چیزى از گناهان با تو مناقشه نکنم. «9»
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- نساء 40.
(2)- آل عمران 182.
(3)- نساء 49.
(4)- نساء 124.
(5)- کافى ج 2، ص 85، گفتار حضرت صادق*.
(6)- طه 15.
(7)- تفسیر صافى، چجدید، ج 1، ص 84.
(8)- تفسیر صافى، چجدید، ج 1، ص 84.
(9)- تفسیر فاتحه علامه امینى 136