یارى و نصرت حق سبب شد که حضرت آدم کلمات را از پیشگاه پروردگارش دریافت کند، و با تکیه بر آن کلمات و تحقق و مفاهیم و معانىاش در مشاعر و قلب و جانش به توبه قابل پذیرش موفق شود و مقامات از دست رفته پس از هبوطش را به دست آورد. «1» یارى و نصرت حق سبب شد که نوح با نفرات اندکش از ستم و بیداد ملتى کافر و لجباز و متعصب و فاجر و بدکار نجات یابد و پس از آن عمرى با آرامش و امنیت به تبلیغ دین و تربیت مردم و بندگى و عبادت بپردازد. «2» یارى و نصرت حق سبب شد که دشمنان ابراهیم که کافرانى بدطینت، و بدکارانى آلوده به رذالت بودند، تا جائى که فتواى کشتن ابراهیم را صادر کردند، و آتشى فراوان و مهیب براى سوزاندن او فراهم آوردند، نیرنگشان نقش بر آب شود، و به پستى و ذلت و خوارى و شکست دچار گردند و آن انسان ملکوتى بارى همیشه در سایه لطف خدا از شر آنان آسوده شود. «3» یارى و نصرت حق سبب شد که موسى و هارون و مطیعان آن دو بزرگوار از اندوه بزرگ، و از چنگال ظالمانه فرعون و فرعونیان نجات یابند، و ستمگران در آب نیل غرق شوند و به عمر پر گناه و فسادشان خاتمه داده شود. «4» یارى و نصرت حق سبب شد که حضرت لوط و اهلش از شر قومى که در فساد و تباهى از بدترین اقوام روزگار بودند، و دست به گناهانى مىزدند که پیش از آنان سابقه نداشت نجات یابد و پس از آن عمرى را به تبلیغ دین و عبادت سپرى نماید. «5» یارى و نصرت حق سبب شد که حضرت یونس از میان شکم ماهى که احدى از جهانیان به آن دسترسى نداشت نجات یابد، و اگر یارى پروردگار مهربان نبود تا قیامت در آن زندان سیار گرفتار بود و همه راههاى نجات بر او بسته مىماند. «6» یارى و نصرت حق سبب شد که پیامبر اسلام با نفرات اندکش در برابر دشمنان لوج با نفرات فراوان و بسیارشان پیروز شود، و پرچم توحید را برافرازد، و دین خدا را در برابر حوادث روزگار بیمه کند. «7»
یارى و نصرت حق نسبت به همه پیامبران و مؤمنان امرى یقینى و مسلم است و این پیامبران و مؤمنان هستند که در دنیا و آخرت با یارى و نصرت حق بر هر چه ضد آنان است پیروزند. «8» مردم اگر با آراسته شدن به ایمان و رعایت تقوا، و انجام عمل صالح، و تولا و تبرا، و امر به معروف و نهى از منکر، و جهاد در راه خدا به نصرت حق برخیزند، بىترید یارى خدا به آنان مىرسد و پروردگار مهربان قدمهایشان را در صراط مستقیم استوار مىداد.
إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ.
قرآن مجید به این حقیقت هشدار مىدهد که یارى و نصرت جز از سوى خدا به کسى نمىرسد، اوست که باید قلوب را متوجه انسان نماید، و ابزار و وسایل نصرت را فراهم کند تا انسان در تمام میدانهاى مبارزه ظاهرى و نهانى پیروز شود.
«وَ مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ:» «9»
و یارى و نصرت جز از سوى خداى تواناى شکست ناپذیر و حکیم نیست.
خداى مهربان نصرت رسانیدن به مؤمنان و یارى آنان را بر خود حتم و لازم فرموده، چنان که در قرآن مجید مىفرماید:
«وَ کانَ حَقًّا عَلَیْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ:»
و یارى مؤمنان حقى لازم بر عهده ماست.
با توجه به این آیات، و تحقق نصرت و یارى خدا نسبت به پیامبران و مؤمنان در هر عصر و زمانى، لازم است نمازگزار بدون هیچ شائبهاى و با خلوص و یقین و امید قطعى پیشگاه حضرت رب العزه بگوید:
إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ.
محققان از اهل بصیرت، و دانایان حوزه طریقت، و واصلان به حریم حقیقت گویند:
عبادت آن است که دل به آثار معرفت حق سبحانه مشغول باشد، و روح به انوار مشاهده، و تن به لوازم خدمت وى، و زبان به شکرگزارى نعمت او، رضا به قضایش نشانه بندگى است، شکیبائى بر بلایش علامت دل زندگى. «10» عزیزى گفته: گفتن این کلمات آسان است ولى متحقق شدن به معانى آن کار مردان است، به هنگام نماز از دعوى دروغى که در ایاک نعبد مىکنى شرم دار، نمازگزار با خداى راز مىگوید، اهل راز کسى است که در هیچ زمان خلاف فرمان صاحب راز نکند، و پاسبان افعال و اقوال خود باشد، از سر غفلت به جایگاه نماز در آمدن و به طریق عادت در نماز ایستادن و به هزار اندیشه باطل و خیال واهى مشغول بودن بتکده هواى نفسانى و وسوسههاى شیطانى را قبله پرستش ساختن و ایاک نعبد بر زبان راندن، و طرح ملازمت سلطان و حاکم و امیر و وزیر و ثروتمند انداختن و از اینان که خود از همه تهیدستترند یارى خواستن وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ خواندن و با این همه خود را از اهل نماز و محرم راز دانستن، زهى تصور باطل، زهى خیال محال. «11» ابوالفتوح رازى فرموده: بدان که عبادت اسمى است شامل افعال قلوب و افعال جوارح: اما افعال قلوب به این است که به دل خاضع و خاشع باشد و در عبادت جز معبود را قصد نکند، و نیتش را خالص نماید و از هر نوع شائبه دور دارد، و افعال اعضا و جوارح آن است که بر وجه مشروع و برابر فرمان حق انجام دهد، و به این نکته توجه داشته باشد که ترک محرمات و گناهان از مصادیق حقیقى عبادت است چنان که از رسول اسلام روایت شده به ابوذر فرمود:
«کن ورعا تکن اعبد الناس:»
پاک دامن و پارسا باش، تا عابدترین مردم باشى در هر صورت بنده واقعى و عبد حقیقى کسى است که خواسته مولایش را بر خواسته خود ترجیح دهد، و در همه لحظات گوش به فرمان معبود باشد، و از فرمانهاى محبوبش سر نپیچد، و در همه حالات از حضرت یار کمک و نصرت خواهد.
گویند: یکى از شایستگان به بازار رفت تا غلامى بخرد، غلامى را نزدش آوردند گفت: اى غلام چه نام دارى؟ گفت: فلان، گفت: کارت چیست؟ گفت: فلان، گفت: این را نخواهم دیگرى بیار، غلامى دیگر آوردند گفت: غلام نامت چیست؟ گفت: آنچه مرا به آن خوانى، گفت: چه مىخورى، گفت: آنچه توام عنایت کنى، گفت: چه پوشى گفت: آنچه توام پوشانى، گفت: چه انجام دهى گفت: آنچه توام فرمائى گفت: چه اختیار کنى؟ گفت: من بندهام بنده را نسبت به اختیار چه کار؟ خریدار گفت: این بنده راستین است و او را خرید. «12» پیامبران الهى و امامان معصوم به بندگى و عبودیت نسبت به حق افتخار مىکردند، و در موقعیتهاى مختلف این مایه افتخار را اعلام مىداشتند.
طاووس یمانى مىگوید: در مسجد الحرام آمدم، علىبنالحسین زینالعابدین (ع) را دیدم در حجر اسماعیل نماز مىخواند و دعا مىکرد، گفتم: مردى صالح از اهل بیت نبوت است بروم دعایش را گوش کنم که در دعا چه مىگوید؟ چون از نماز فارغ شد سر بر زمین نهاد و مىگفت:
«عبدک بفنائک، اسیرک بفنائک، مسکینک بفنائک، سائلک بفنائک، یشکو الیک ما لا یخفى علیک:»
بنده تو به درگاه توست، اسیر تو به درگاه توست، مسکین و نیازمند تو به درگاه توست، گدا وسایل تو به درگاه توست، آنچه را بر تو پوشیده نیست به حضرت تو شکایت مىکند. «13» عبادت و عبودیت مقام بلند و مرتبه شریفى است، بر این مقام بلند و مرتبه شریف آیاتى از کتاب خدا دلالت دارد:
وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِما یَقُولُونَ (97)، فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ کُنْ مِنَ السَّاجِدِینَ (98)، وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ: «14»
و بىتردید ما آگاهیم که تو از آنچه دشمنان مىگویند دلتنگ مىشوى پس [براى دفع دلتنگى] پروردگارت را همراه با ستایش تسبیح گوى و از سجده کنندگان باش، و پروردگارت را تا هنگامى که تو را مرگ بیاید بندگى کن.
به دو صورت مىتوان به این آیات به مقام رفیع بندگى و شرف عبودیت استدلال کرد:
1- خداى مهربان پیامبرش را به مواظبت بر عبادت و بندگى تا آمدن مرگ فرمان داده است و از این فرمان ملکوتى استفاده مىشود که اخلال به عبادت در وقتى از اوقات جایز نیست، و این معنا دلالت بر نهایت جلالت و بزرگى مسئله عبادت و بندگى دارد.
2- درمان تنگدلى از نظر حق با چهار حقیقت میسر است:
تسبیح، تحمید، سجده، عبادت، آرى این چهار حقیقت که هر کدامش نوعى از عبادت است تنگدلى را از میان برمىدارد، و حالت عالى شرح صدر و حوصله فوقالعاده براى انسان مىآورد، زیرا عبادت بازگشت از خلق به سوى حق است، و چون انسان از خلق فارغ و آسوده شود، و در حریم قرب حق قرار گیرد از دلتنگى در مىآید و در فضائى وسیع از شرح صدر و حوصله زیاد قرار مىگیرد.
در آیه دیگر مىخوانیم:
سُبْحانَ الَّذِی أَسْرى بِعَبْدِهِ لَیْلًا .... «15»
از هر عیب و نقصى منزه و پاک است خدائى که شبى بندهاش را سیر و حرکت داد.
یقیناً اگر عبودیت از اشرف مقامات نبود، خدا پیامبرش را در برترین مقامات معراج به این صفت وصف نمىفرمود.
دیگر آیهاى که بر برترى مقام عبودیت و اشرفیت آن بر سایر امور دلالت دارد نقل گفتار عیسى است که در گهواره گفت:
قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ: «16»
با گفتن این حقیقت که من بنده خدا هستم طهارت و پاکى مادرش را از گناهى که یهود نسبت به او گمان مىبردند ثابت کرد، و وجود خود را از طعنه بىخبران آزاد ساخت، و خود را کلیدى براى همه خیرات و سبب دفع آفات معرفى نمود، او که به راستى و درستى ادعاى بندگى و عبداللهى نمود عاقبت حضرت حق چنان که قرآن مىفرماید:
وَ رافِعُکَ إِلَیَ «17»
او را به سوى خود رفعت داد، و به جایگاه امن و امان در ملکوت اعلى برد.
بر این اساس اگر کسى در عمر هفتاد هشتاد ساله خود یا کمتر یا بیشتر به راستى و درستى ادعاى بندگى خدا کند و این ادعا را با عمل و اخلاقش ثابت نماید چگونه از بهشت قیامت و مقام قرب حق محروم شود؟
دیگر آیهاى که به مقام رفیع و شریف عبودیت اشارت دارد این آیه است:
إِنَّنِى أَنَا اللَّهُ لَا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِى وَ أَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِکْرِى: «18» اى موسى، همانا من خدایم که معبودى جز من نیست، پس مرا بندگى کن و از من اطاعت نماى و نماز را براى یاد من برپا دار.
خداى بزرگ در این آیه شریفه موسى را پس از توحید به بندگى و عبودیت فرمان داد، زیرا توحید ریشه و اصل است و بندگى تنهى آن، توحید درخت است و عبودیت و بندگى میوه و محصول آن، و قوام و پر جائى براى یکى از آن دو جز به دیگرى نیست. «19» در این بخش لازم مىدانم به بخشى از روایات باب بندگى و عبودیت اشاره کنم تا رفعت و شرف این مقام بیش از پیش براى عاشقان عبادت و عاملان به فرمان خداى بزرگ روشن شود.
حضرت صادق (ع) از قول خداى تبارک وتعالى روایت مىکند که حضرت حق فرمود:
«یا عبادى الصدیقین، تنعموا بعبادتى فى الدنیا، فانکم تنعمون؟ بها فى الآخرة:» «20»
اى بندگان صدیق من در دنیا به عبادت و بندگى من متنعم شوید، که در آخرت به وسیله آن از همه نعمتهاى ابدى من متنعم مىشوید.
و نیز آن حضرت از رسول خدا روایت مىکند که فرمود:
«افضل الناس من عشق العبادة فعانقها واحبها بقلبه و باشرها بجسده وتفرغ لها فهو لایبالى على ما اصبح من الدنیا على عسر ام على یسر:» «21»
برترین مردم کسى است که عاشق عبادت و بندگى است و آن را به آغوش مىکشد و از دل به آن محبت مىورزد، و با بدن به آن عمل مىکند، و خود را براى انجام آن از هر دل مشغولى فارغ مىسازد، پس اوست که باک ندارد در دنیا در سختى و مشقت باشد یا رفاه و راحت.
حضرت زینالعابدین (ع) فرمود:
«من عمل بما افترض الله علیه فهو من اعبد الناس:»
هر کس به آنچه خدا بر او واجب نموده عمل کند، از عابدترین مردم است. «22» رسول خدا فرمود:
«تفرّغوا لطاعةالله وعبادته، قبل ان ینزل بکم من البلاء ما یشغلکم عن العبادة:» «23»
براى طاعت و بندگى خدا خود را از هر گونه دل مشغولى فارغ کنید، پیش از آن که از بلا چیزى بر شما فرود آید که از عبادت و بندگى به کارى دیگر سرگرمتان سازد.
از خداى تبارک و تعالى روایت شده است که در برخى از کتابهاى آسمانىاش فرموده:
«یا بن آدم انا حى لا اموت اطعنى فیما امرتک حتى اجعلک حیا لاتموت، یا بن آدم انا اقول للشیئ کن فیکون اطعنى فیما امرتک اجعلک تقول للشیئ کن فیکون.» «24»
پسر آدم من زندهاى هستم که مرگ و نابودى برایم نیست، در امورى که تو را به انجام آن فرمان دادهام از من اطاعت کن تا تو را زندهاى که نمىمیرد قرار دهم، پسر آدم من چون به وجود آمدن چیزى را اراده کنم مىگویم باش پس موجود مىشود، در امورى که تو را به انجام آن فرمان دادهام از من اطاعت کن تا تو را آن چنان قرار دهم که چون چیزى را اراده کنى بگوئى باش پس موجود شود.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- بقره 37.
(2)- انبیاء 77.
(3)- صافات 98.
(4)- صافات 115.
(5)- صافات 134.
(6)- صافات 142- 144.
(7)- آل عمران 123- توبه 25.
(8)- محمد 7.
(9)- آل عمران 126.
(10)- تفسیر فاتحة الکتاب 135.
(11)- تفسیر فاتحة الکتاب 139.
(12)- روح الجنان ج 1، ص 50.
(13)- روح الجنان ج 1، ص 51.
(14)- حجر، 97- 99.
(15)- اسراء 1.
(16)- مریم، 30.
(17)- آلعمران 55.
(18)- طه 14.
(19)- تفسیر کبیر، ج 1، ص 250.
(20)- اصول کافى شش جلدى ج 4 ص 252 باب العبادة.
(21)- اصول کافى شش جلدى ج 4 ص 252 باب العبادة.
(22)- کافى 6 جلدى ج 4، ص 256، حدیث 7.
(23)- میزان الحکمه ج 3، ص 1797.
(24)- مستدرک الوسایل ج 11، ص 344، حدیث 12875.