کلمه غیبت در لغت و در اصطلاح دین شامل حقایقى است که از دید انسان و چشم آدمى ناپیدا پنهان باشد.
غیب داراى مصادیق فراوان و افراد گوناگونى است، گاهى مصداق غیب حقیقتى است که وجودش غیر مادى و بیرون از چهار چوب جسمیت و عنصریت، و خارج از هر حد و مرزى است، و زمان و مکان در موجودیت او هیچ نقشى ندارد، و چشم که جسمى است مادى و مرکب از عناصر این عالم، و داراى حد و مرز و محکوم زمان و مکان و تنها راه دیدنش با کمک انعکاس نور به اشیاء است از مشاهده او براى همیشه عاجز است، و از قابلیت دیدن و تماشاى او براى ابد محروم است.
چنین غیبى با این اوصاف ویژه وجودش را فطرت نهفته در ذات هر انسانى خبر مىدهد، و تکتک اجزاء آفرینش و آثار موجود در پهن دشت هستى بر حضرتش دلالت دارند، و کتاب هاى آسمانى به ویژه قرآن مجید به ذاتش اشاره دارند. و اوصاف و اسماءش را بیان مىکنند، و فلسفه و حکمت متقن، دلایل استوار و محکمى بر موجودیتش اقامه مىنمایند، و عارفان داراى عرفان و معرفت از طریق نور کشف و ذوق باطنى به وجودش اقرار مىکنند و صاحبدلان خردمند از برگهاى آویخته از هر شاخهاى کتابى در شناخت و معرفت او به دست مىدهند:
برگ درختان سبز در نظر هوشیار
هر ورقش دفترى است معرفت کردگار
و اندیشمندان پاکدل، و سالکان طریقت راستى و درستى از هر گیاهى شعار توحیدش را گوشزد مىکنند:
هر گیاهى که از زمین روید
وحده لا شریک له گوید این غیب وجود اقدس حضرت حق، خالق هستى، مدبر امور آفرینش، رب ودود، رحیم و غفور، کریم و قدیر، خداى مهربان و عزیز و تواناست که به خاطر ویژگىهاى ذات مبارکش و ازلى و ابدى بودنش، و نامحدود بودن وجودش، از دسترس دیدن هر بینندهاى از هر صنف و نوعى بیرون است و نسبت به همه موجودات و مخلوقات غیب مطلق است. لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ: «1»
دیدهها به تماشاى او دست نمىیابند.
او از طریق آیات و آثارش بدون این که او را ببینند بر قلب هر کسى تجلى دارد، و هیچ راهى و طریقى و دلیلى بر انکار حضرتش وجود ندارد.
أَ فِی اللَّهِ شَکٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ: «2»
آیا در وجود خدا شکى است، خدائى که پدید آورنده آسمانها و زمین است؟!
ایمان به این غیب که از طریق مطالعه و دقت در آیات کتاب تکوین که مجموعه آفرینش و عرصهگاه هستى است، و مطالعه کتاب تشریع که قرآن مجید است، و تحقیق و تدبر در کتاب نفس که وجود انسان است به دست مىآید، از نشانههاى پرهیزکاران است.
هُدىً لِلْمُتَّقِینَ (2) الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ.
گاهى مصداق غیب موجودات روحى و معنوى و ملکوتى و نورى هستند، که وجودشان را وحى و پیامبران و امامان و به ویژه قرآن مجید خبر داده مانند فرشتگان که هر گروهى به اذن حضرت حق در کارى هستند و در حقیقت مدبرات امر خداى مهرباناند.
و ایمان به آنان از دسترس تماشاى چشمها بیروناند از لوازم دیندارى است.
وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِکَةِ: «3»
و لکن کار نیکو از کسى است که به خدا و روز قیامت و فرشتگان ایمان آورده است.
گاهى آنچه از دیده ناپیداست، و از دسترس چشم بیرون است حقایقى هستند که در ظرف زمانهاى گذشته قرار دارند و در زمان انسان میلیونها سال یا هزاران سال بر آن زمانها تأخر دارد و هیچ زمینهاى براى تماشاى آن حقایق به وسیله انسان وجود ندارد، و تقدم زمانى مانع از دیدن آنهاست.
انسان از بسیارى از آن حقایق که در ظرف زمانهاى گذشته قرار دارند به وسیله آثار طبیعى، یا سنگ نبشتهها، یا کتابهاى تاریخى یا کتابهاى دینى به ویژهقرآن مجید خبردار شده، و هیچ راه شکى نسبت به وجود آنان وجود ندارد، مانند پیامبران الهى که براى هدایت انسان مبعوث به رسالت شدند.
آنان براى همه آیندگانشان از مصادیق بارز غیباند، و ایمان به آن بزرگواران از صفات متقین است.
در روایت جالبى آمده: روزى پیامبر اسلام به اصحاب خود فرمودند فاضلترین مخلوقات چه کسانى هستند؟ پاسخ دادند فرشتگان فرمودند، گفتند فرستادگان حق فرمود مراد من غیر ایشان است، گفتند: خود بگوئید چه کسانى هستند؟ فرمود گروهى که پس از من بیایند در حالى که مرا ندیدهاند، و همنشین با من نبودهاند، گفتارم را از دهانم نشنیدهاند، و معجزاتم را مشاهده نمودهاند، تنها ورقى چند را که بیان طریقهمن است مىبینند و از آن طریق به من ایمان مىآورند و نبوتم را تصدیق کنند، سپس این آیه را تلاوت فرمود:
الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ
و بعد از آن فرمود:
«اولئک اخوانى»
آنان برادران من هستند!
گفتند یا رسول الله آیا ما برادران تو نیستیم؟ فرمود:
«انتم اصحابى و هم اخوانى»
شما همنشینان من هستید و آنان برادران من هستند. «4» گاهى آنچه از دیده پنهان و ناپیداست، به خاطر مصالح و امورى است که دانش فراگیرش نزد خداست، و وجود آن غایب ناپیدا با دلایل متقن و براهین استوار، و نقلهاى متین تاریخى ثابت شده و قطعى است، و جائى براى انکار او و شک و تردید در وجودش وجود ندارد.
مصداق چنین غیبى وجود مبارک حضرت حجة بن الحسن العسگرى «5» است که نزدیک به ششهزار روایت که در کتابهاى معتبر شیعه و سنى نقل شده از روز ولادتش و شروع غیبتش و آثار وجودىاش و ظهورش در آخر الزمان براى گسترانیدن عدالت در همه جهان خبر دادهاند و ایمان به او بىتردید از اوصاف پاکان و پرهیزکاران است.
و گاهى آنچه از دیده پنهان و ناپیدا است، حقایقى هستند که یا در ظرف زمان آینده قرار دارند، یا تحقق آنها مشروط به تحقق زمان آینده است، آیندهاى که با حقایقش از دسترس دید انسان خارج است و به عبارت دیگر تأخر از زمان حال و حاضر دارد، و وجود آن حقایق که در زمان آینده قرار دارند یا تحقق پیدا مىکنند از طریق دلایل فراوان استوار و برهانهاى واضح و آشکار ثابت شده، و راه انکارى براى آنها نیست مانند حالات موت انسان، برزخ، قیامت، پرونده عمل، میزان، صراط، بهشت، دوزخ که همه اینها از مصادیق غیباند و ایمان به آنها از نشانههاى متقین است.
سه نکته مهم
1- ایمان حقیقتى است که ظرف آن دل آدمى است، اگر ایمان در دل مستقر نباشد ولى مایه آن در قول و گفتار که به صورت شهادتین است جارى باشد شخص را به عنوان مؤمن نمىتوان به شمار آورد چنان که در قرآن مجید آمده:
مِنَ الَّذِینَ قالُوا آمَنَّا بِأَفْواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ: «6»
از اهل کفر کسانى هستند که به زبان مىگویند ایمان آوردیم ولى قلبشان ایمان نیاورده است.
خداى عزیز در آیاتى که مسئله ایمان را مطرح کرده است آن را به دل نسبت داده:
وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمانِ: «7»
و قلب او آرام به ایمان است.
أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ: «8»
اینانند که خدا ایمان را در قلوبشان ثابت کرد.
قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ: «9»
اعراب بادیه نشین گفتند: ایمان آوردیم، بگو ایمان نیاوردهاید بلکه بگوئید اسلام آوردیم چون ایمان در دلهاى شما وارد نشده است.
2- هر چند لغت غیب از نظر معنى عمومیت دارد و شامل هر چیزى است که از دید انسان پنهان است ولى مراد از غیب در آیه شریفه.
الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ
غیبهائى است که ایمان به آنها مورد تکلیف قرار گرفته و اعتقاد و باور داشتن آنها سبب ارزش انسان و مایه فضیلت و موجب فلاح و نجات است، چون خدا، پیامبران، فرشتگان، کتابهاى آسمانى که پیش از قرآن بوده و فعلًا اصل آنها از دسترس بیرون است، امام عصر، حالات هنگام مرگ، برزخ، پرونده، میزان، صراط بهشت، دوزخ. «10» 3- از دورترین زمان، و شاید از زمان شروع زندگى انسان در کره خاک تا به امروز این حقیقت با برهان و دلیل به وسیله پاکان و صاحبدلان، و خردمندان و اندیشمندان، و آگاهان و بینایان به انسان گوشزد شده است که نباید تصور کرد، و به وهم و خیال گذرانید، که آنچه از دسترس حواس پنجگانه به ویژه چشم بیرون است و ما آن را با هیچ یک از حواس درک نمىکنیم وجود ندارد، تا جائى که گفتهاند:
«عدم الوجدان لا یدل على عدم الوجود:»
نیافتن دلیل بر نبودن نیست
کسى که دلیلش بر نبود حقایق غیر محسوس این باشد که چون آنها را با حواس پنجگانهام احساس نمىکنم پس وجود عینى ندارند فردى است بىخبر و دور از منطق و بیگانه از علم و اندیشه، و مخالف با بصیرت میلیونها انسان والا و آگاه چون پیامبران و امامان اولیا و اندیشمندان و دانشمندان و آگاهان عارف، و سلسله جنبانان معارف.
او با کمى تأمل و تدبر و با کمک گرفتن از علم و دانش و تحقیق و تدقیق و با تکیه بر اندیشه پاک اندیشمندان خواهد فهمید که در اطراف خود او بسیارى از امور و حقایق هست که در حیات او داراى آثار مثبت فراورانى است، در حالى که از دسترس حواس پنجگانه او خارج است، زیرا حواس قابلیت آن را ندارد که هر حقیقتى را در عالم حس کند، حواس داراى میدان محدودى است، و قابلیت درک آنها در حد اشیا و عناصر محدودى است که با آنها مىتوانند سر و کار پیدا کنند.
شیخالرئیس ابوعلىسینا که از دانشمندان مقبول جهان است و همه عالمان جهان او را به علم و عمل و نبوغ ستوده و مىستایند در آغاز نمط چهارم کتاب با ارزش اشارات مىفرماید:
بدان که گاهى بعضى خیال مىکنند که موجود همان است که حس انسان به آن مىرسد، و آنچه حس به آن نمىرسد موجود نیست اما اگر تو تأمل کنى در همان موجودات محسوس چیزها خواهى یافت که محسوس نیست.
راستى چه اشتباه بزرگ و غلط فاحشى است که انسانى که داراى عقلى محدود و دانستنىهائى اندک است خود را با این ضعف و کوچکى و فقر و تهیدستى همه جانبه، میزان بود و نبود حقایق و ترازوى حق و باطل واقعیات بداند و بگوید چون حس نمىکنم نیست، و چون این برنامه را باطل مىدانم باطل و چون این مسئله را حق مىدانم حق است و جز این نیست!!
این حالت ناشى از غرور و کبر، و بىخبرى و بىخردى و نهایتاً تاریکى باطن و جهل مرکب است.
در هر صورت باور داشتن امور غیبى که وجودشان با دلایل استوار و برهانهاى قوى قابل اثبات است، و عدمشان با هیچ حجت و دلیلى قابل اثبات نیست، امرى است که از آن در قرآن مجید و روایات تعبیر به ایمان به غیب شده، و چیزى در مسائل معنوى براى انسان افضل از آن نیست، چنان که ابنمسعود از پیامبر بزرگوار اسلام نقل کرده که آن حضرت فرمود:
«و الذى لا اله الا هو ما آمن احد افضل من ایمان بغیب ثم قرء هذه الآیه الذین یؤمنون بالغیب:» «11»
سوگند به کسى که معبودى جز او نیست، احدى ایمانى برتر از ایمان به غیب نیاورده و سپس این آیه را تلاوت کرد: الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ. وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ:
جمله یقیمون الصلاة که از باب افعال و فعل مضارع جمع است در این آیه شریفه بنابر اعتقاد متخصصان و صاحب نظران بر دو معنا دلالت دارد:
1- دوام و استمرار داشتن بر نماز تا پایان عمر
2- برپا کردن نمار با همه ارکان و شرایط ظاهرى و معنوى
معناى اول با تکیه بر آیه شریفه سورهى معارج بیان شده:
الَّذِینَ هُمْ عَلى صَلاتِهِمْ دائِمُونَ: «12»
نماز گزاران واقعى کسانى هستند که بر نمازشان مداومت و استمرار دارند و در هیچ موقعیتى دست از نماز برنمىدارند.
و معناى دوم بر اساس آیه شریفهى سوره مؤمنون ذکر شده است:
وَ الَّذِینَ هُمْ عَلى صَلاتِهِمْ یُحافِظُونَ: «13»
مؤمنان واقعى کسانى هستند که بر شرایط وارکان ظاهرى و معنوى نمازشان مستمراً مداومت دارند.
قرآن مجید در رابطه با نماز به حقایقى بس با ارزش اشاره مىکند از جمله:
همه مکلفان را به اقامه نماز به عنوان تکلیفى لازم و واجب دعوت مىکند، تکلیفى که در صورت ادا شدن سبب خوشنودى حق وعامل استحقاق مکلف نسبت به بهشت، و زمینهاى براى تأمین بخشى از خیر دنیا و آخرت، انسان است:
وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ: «14»
نماز را بر پاى دارید و این فرضیه پرمنفعت الهى را به جاىآورید.
قرآن کریم از همه مؤمنان و عاشقان حق و علاقهمندان به عبادت و بندگى دعوت مىکند که نماز را در اوقات معین خودش، اوقاتى که حضرت حق تعیین کرده ادا کنید، که از فضایل این عبادت به جاى آوردن آن در وقت تعیین شده است.
إِنَّ الصَّلاةَ کانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ کِتاباً مَوْقُوتاً: «15»
بىتردید نماز بر عهده اهل ایمان فرضیهاى محدود به اوقات است. کتاب خدا از همه مردم دعوت مىکند، نمازهاى واجب خود را یک دل و یک سو با جماعت و گروهى بخوانید، زیرا نظر لطف خدا در حدى که با جماعت است با فرد نیست.
وَ ارْکَعُوا مَعَ الرَّاکِعِینَ: «16»
نماز را در جمع نمازگزاران به صورت گروهى ادا کنید.
حضرت حق در قرآن مجید از مؤمنان نمازگزارى که نمازشان همراه با خشوع و فروتنى قلبى و بدنى است مدح و ستایش نموده:
الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ: «17»
مؤمنان رستگار کسانى هستند که در نمازشان در باطن و ظاهر خاشع و فروتن هستند.
قرآن مجید به انکار کننده حقایق و تارک نماز این فرضیه الهى که رکن مهمى از ارکان اسلام است عتابى سنگین دارد و او را از چهار چوب انسانیت خارج دانسته و قیامتى بسدشوار و عذابى بس سنگین براى او پیشبینى مىکند:
فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلَّى: «18»
پس او به باور حقایق، و تصدیق توحید و نبوت و قیامت تن نداد و از به جاى آوردن نماز امتناع ورزید.
عاقبت اینان عاقبت بسیار بدى است، و سرانجامشان سرانجام فوقالعاده سختى است تا جائى که براى همیشه دچار عذاب الیم مىشوند و در آن لحظه که لحظه ورود به دوزخ است از سوى بهشتیان مورد پرسش قرار مىگیرند:
ما سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ؟ قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ: «19»
چه چیز شما را به دوزخ وارد کرد؟ مىگویند از نمازگزاران نبودیم قرآن مجید آنان را که به نماز بها نمىدهند، و ارزشى براى آن قایل نیستند، و این عبادت بىنظیر را مهمل و ضایع مىگذارند و نسبت به انجام آن از روى علم و عمدتقصیر مىکنند مورد تهدید قرار مىدهد و مىگوید:
فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا: «20»
نسل بد و بىادبى پس از قوم نوح به جاى آنان قرار گرفت که نماز را مهمل گذاشتند و این رکن اساسى دین را ضایع و تباه کردند، و از خواستههاى نامعقول خود پیروى نمودند، در نهایت به همین زودى با کیفرى سخت روبرو خواهند شد.
در بیان ارزش و اهمیت نماز، و شرایط ظاهرى و باطنى آن در توضیح و تفسیر آیات دیگر به مسائل و حقایق قابل توجهى اشاره خواهد شد، در این بخش لازم است چند روایت معتبر را ثبت این اوراق کنم، باشد که براى عاشقان عبادت و بندگى مفید افتد.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- انعام 103.
(2)- ابراهیم 10.
(3)- بقره 177.
(4)- منهجالصادقین ج 1، ص 138- کشفالاسرار ج 1، 46 با اندکى تفاوت.
(5)- نورالثقلین ج 1، ص 26- ابوالفتوح رازى ج 1، ص 64.
(6)- مائده 41.
(7)- نحل 106.
(8)- مجادله 22.
(9)- حجرات 14.
(10)- صافى ج 1، ص 92.
(11)- منهج الصادقین ج 1 ص 127.
(12)- معارج 23.
(13)- مؤمنون 9.
(14)- روم 31.
(15)- نساء 103.
(16)- بقره 43.
(17)- مؤمنون 2.
(18)- قیامت 31.
(19)- مدثر 46.
(20)- مریم 59.