اوضاع سیاسی عصر امام باقر علیه السلام
امام محمد باقر (ع) در دوران امامت خود مشکلاتی در پیش روی خود داشت که برخی از آنها عبارت اند از:
نابسامانی ها و مشکلات عصر امام باقر علیه السلام
1 - فساد سیاسی: حاکمیت و مدیریت سیاسی آل مروان بر جامعه اسلامی، رژیمی متکی بر آداب و سنن جاهلی را بر جامعه اسلامی تحمیل کرده بود.
2 - انحرافات فرهنگی: آل مروان در جامعه اسلامی فساد فرهنگی گسترده ای به وجود آورده بودند، آنان اجازه رشد فکری و فرهنگی به امت اسلامی نمی دادند و به رشد جریان های انحرافی در برابر اهل بیت کمک می کردند.
3 - فساد اجتماعی: نتیجه حاکمیت سیاسی آل مروان، گسترش تبعیض، بی عدالتی، جهالت و نادانی و فساد اخلاقی در امت اسلامی بود.
امام محمد باقر (ع) در طی نوزده سال امامت خود با حکومت سلیمان بن عبدالملک، عمر بن عبدالعزیز، یزید بن عبدالملک و هشام بن عبدالملک، هم عصر بودند. منابع به ما نشان می دهند که در ده سال اول امامت امام باقر (ع) خلفای مروانی مشکلات سختی برای آن حضرت فراهم نمی کردند، به ویژه در دوره عمر بن عبدالعزیز، خلیفه نیکوکار اموی، با اهل بیت (علیهم السلام) به مهربانی رفتار کرد. وی دستور داده بود لعن و ناسزا بر علی (ع) را از خطبه های جمعه حذف کنند، خمس را به بنی هاشم بدهند، فدک را به اهل بیت (ع) برگردانند و به راه اندازی نهضت علمی جمع و تدوین حدیث، پس از ممنوعیت آن، کمک کرد. وی به امام باقر (ع) توجه فراوان داشت، به گونه ای که می گفت: «خداوند اهل این خانه را از بزرگواری خالی نمی گذارد.»(30)
گرچه دوره حکومت عمر بن عبدالعزیز خیلی کوتاه بود و بیش از دو سال و اندی به طول نیانجامید، ولی او نیز غاصب خلافت بود. امام باقر (ع) درباره اش فرمود: «اهل زمین از مرگ او می گریند، ولی اهل آسمان او را لعن می کنند، چون او در جای گاه رهبری نشسته بود که مخصوص ماست.»(31)
مدتی از دوران امامت امام محمد باقر (ع) نیز هم زمان با خلافت هشام بن عبدالملک، این عنصر خودکامه و کثیف، بود. وی مردی دوراندیش، سخت دل، ستم گر، بخیل و درشت خو بود. آن حضرت در این دوره سختی های بسیار کشید. یک بار هشام، امام باقر (ع) را به دمشق احضار کرد و به باد سرزنش گرفت. هنگامی که امام پاسخ وی را گفت، ناراحت شد و دستور داد آن حضرت را به زندان انداختند، اما ایشان در زندان توجه بسیاری را به سوی خود جلب کرد و هشام از این مسئله وحشت کرد و دستور بازگشت امام را به مدینه صادر نمود.
امام باقر (ع) با اتخاذ شیوه تقیّه در برابر خلفای اموی، تشیّع را از حوادث هولناک به ساحل نجات رهنمون کرد؛ آن گونه که می فرمود: «تقیّه از دین من و پدران من است. هر که تقیّه نکند دین ندارد».(32) آن حضرت در سایه تقیّه به کادر سازی و بازسازی و گسترش تشیّع پرداخت و به همین سبب برادرش زید را از قیام بازداشت و فرمود: «از خدا بترس درباره خودت که فردا در کُناسَه کوفه به دار آویخته شوی.»
امام باقر (ع) با حفظ موضع تقیّه، به تربیت و آموزش شیعیان می پرداخت و در شرایط خفقان و وحشت، اصلاحات فرهنگی را مقدم بر مبارزه بی حاصل می دانست، ولی آن حضرت هیچ گاه از ادعای پیشوایی بر جامعه اسلامی دست بر نداشت و حقوق الهی خود را بیان می کرد، آن گونه که می فرمود: «ما خلیفه خدا، نگه دارنده علم خداوند، وارثان وحی خدا و حاملان کتاب خدا هستیم. پیروی از ما واجب و دوستی ما ایمان و کینه ورزی به ما کفر است. دوست دار ما در بهشت و غضب کننده به ما در دوزخ است. ما خاندان رحمت، شاخه نبوت، معدن دانش، محل رفت و آمد ملائکه و پایگاه وحی الهی هستیم.»(33)
در اواخر عمر پر برکت امام باقر (ع)، حکومت هشام بن عبدالملک به انتها رسیده و حکومت ابراهیم بن ولید بن یزید بن عبدالملک آغاز شده بود.(34)
اموی ها، مفاهیم مکتب را به یک سو نهادند و مظاهر رذالت و پستی را آشکارا و با فسق و فجور در کاخ ها و حرم سراهای خود و هر جا که بودند، پی گرفتند. این وضعیت بیشتر مسلمانان را تحت تأثیر قرار داده بود و آنها نیز بنا به «الناس علی دین ملوکهم» غرق در لذت های مادی و وسوسه های دنیایی و ارتکاب همه گونه منکرات شده بودند.
حکّام اموی، شیوه خشونت و شکنجه و ظلم و کشتار بی گناهان و نیکان و حیف و میل اموال را برای پای گیری حکومتشان و در راه کاخ ها و شهوت رانی هایشان، در پیش گرفتند. شیعیان علوی بیشترین ضرر از این سیاست وحشیانه متحمل شدند، زیرا تنها گناهشان این بود که پیوند عمیقی با مردم داشتند و شایستگی جانشینی پیامبر خدا (ص) در آنها وجود داشت. به فرموده امام محمد باقر (ع) وضعیت جامعه آن روز به حدّی برای شیعیان تنگ و طاقت فرسا بود که انسان آرزو می کرد به او زندیق و ملحد گفته شود، ولی برچسب شیعه بر او نزنند.
آن حضرت در چنین فضای آمیخته با ظلم و فسادی پا به عرصه وجود گذاشت. «پدرش در حالی دار فانی را وداع گفت که فقط چهل سال عمر داشت و پس از وی، هم چنان که گفتیم، مدت هجده سال زنده ماند و نسبت به سرنوشت اسلام و شیعیان و ستم دیدگان در صورت ادامه روش جفا کارانه حکّام زورگو، بسیار نگران بود. حوادث گذشته و برخوردهایی که با پدرانش شده بود و خیانت و زبونی مردم در لحظات حساس، به وی آموخته بود که خود را از سیاست و سیاست مداران کنار بکشد.»(35)
هشام، یکی از زمام داران اموی از موقعیت امام باقر (ع) و فرزند عزیز او حضرت صادق (ع)، سخت بیمناک بود. از این رو برای اعمال حاکمیت خویش و شکستن موقعیت اجتماعی امام (ع) در برابر دستگاه خلافت، به حاکم مدینه دستور داد آن دو بزرگوار را به شام اعزام کنند. هشام از این کار دو هدف را تعقیب می کرد:
1 - تضعیف روحیه امام (ع)؛ 2 - آماده کردن فضای جامعه برای هر کاری که مقتضی بداند.
«در تاریخ آورده اند که قبل از ورود امام (ع) به شام، هشام به مجلسیان و حاشیه نشینان خود دستورهای لازم را برای روبرو شدن با امام (ع) دیکته کرده بود. امام باقر (ع) وارد شد و بر خلاف سنّت معمول - که هر تازه واردی باید به خلیفه، آن هم به ذکر لقب مخصوص «امیرالمؤمنین» سلام دهد - به همه حاضران رو کرد و فرمود: السلام علیکم. آن گاه بدون این که منتظر اجازه بماند نشست. از این رفتار، آتش کینه و حسد در دل هشام زبانه کشید و برنامه را شروع کرد.
شما، اولاد علی (ع) همیشه وحدت مسلمانان را شکسته و با دعوت به سوی خود میان آنان رخنه و نفاق می افکنید و از روی نادانی خود را پیشوا و امام پنداشته اید. لختی از این یاوه ها گفت و ساکت شد. پس از او نوکرانش هر یک سخنی گفته و امام (ع) را مورد تهمت و ملامت قرار دادند. امام باقر (ع) در تمام این مدت خاموش و آرام نشسته بود. پس از این که همه سکوت کردند، برخاست و رو به حضار، پس از حمد و ثنای خداوند و درود بر پیامبر در جملاتی کوتاه، سردرگمی و بی هدفی آن جمع را به رخشان کشید، موقعیت خود و سابقه افتخارآمیز خاندانش را روشن ساخت و فرمود:
ای مردم! به کجا می روید و چه سرانجامی برایتان در نظر گرفته اند؟! به وسیله ما بود که خداوند گذشتگان شما را هدایت کرد و به دست ما نیز مُهر پایان به کار شما خواهند زد. اگر شما را امروز دولتی مستعجل است، ما را دولتی دیرینه خواهد بود و پس از دولت ما کسی را دولتی نیست. ماییم اهل عاقبت که خداوند فرمود: عاقبت از آن صاحبان تقواست.(36)
سخنان کوتاه و کوبنده امام (ع) به قدری خشم هشام را بر انگیخت که چاره ای جز اعمال خشونت و زور ندید، از این رو دستور داد امام (ع) را به زندان بیفکنند.
«امام (ع) در زندان نیز به روشن گری و بیان حقایق پرداخت و اطرافیان را تحت تأثیر قرار داد. مأموران، وضعیت به وجود آمده را به هشام گزارش کردند. این موضوع برای دستگاهی که در طول ده ها سال شام را از دسترس تبلیغات علوی دور نگه داشته بود قابل تحمل نبود. فرمان داد امام (ع) و همراهانش را از زندان بیرون آورده، با مراقبت ها و سخت گیری ها [ی بسیار ]رهسپار مدینه گردانند. قبلاً نیز دستورات لازم صادر شده بود که در شهرهای بین راه کسی حق ندارد با این قافله مغضوب، معامله کند و به آنان نان و آب بفروشد... .»(37)
جای گاه مناظره در سیره و گفتار امام باقر علیه السلام
پیامبران و ائمه معصومین (علیهم السلام) در هر عصری از روش های رایج در آن زمان برای اثبات حقانیت خود و گسترش معارف الهی استفاده می کردند. در زمان حضرت موسی (ع) سحر و جادو رواج داشت. لذا معجزه آن حضرت، ید بیضا و تبدیل عصا به اژدها بود. در زمان حضرت عیسی (ع) طبّ رایج بود و معجزه آن حضرت نیز شفای کورهای مادرزاد، مرض پیسی و زنده کردن مردگان بود.
در زمان امام باقر (ع) نیز مناظره و گفت و گو یکی از روش های رایج برای گسترش فرهنگ بود که امام (ع) از این ابزار به بهترین نحو برای گسترش فرهنگ و معارف اسلامی بهره گرفت.
از سوی فقیهان بزرگ که وابسته به حوزه های فکری و علمی بودند، مسائل دشوار در محضر او مطرح می شد و گفت و گوهای بسیار با امام به عمل می آمد، از او پاسخ می خواستند تا امام را در تنگنا قرار دهند و در مقابل مردم او را به خاموشی وا دارند، ولی آن حضرت با پاسخ های قانع کننده و مستدلّ و محکم خود آنان را به اعجاب وا می داشت و آنها در برابر هیبت و مقام علمی امام، خود را می باختند و مضطرب و سرافکنده می شدند.
مناظرات امام، جرعه ای از زلال علم اهل بیت علیهم السلام
امام محمد باقر (ع) علاوه بر انجام وظایف هدایت و امامت، از بازگو کردن حقایق و افشاگری حتی در مقابل طاغوت زمان خویش و مناظره با آنان کوتاهی نمی کرد و در مناظرات و جلسات مختلف، حقانیت شیعه و اصول اعتقادی خود را با قاطعیت بر همگان روشن می ساخت و آنها را از بی خبری و ناآگاهی و خواب غفلت، خارج و بیدار می کرد؛ گرچه قاطعیت او موجب رنجش و خشم طاغوت عصرش و طرف داران طاغوت می شد. او با صراحت می فرمود: «ما مخزن علم خدا هستیم، ما رهبران و صاحبان امر خداییم، اسلام به وسیله ما آغاز گردید و به وسیله ما کامل و ختم می گردد، علم و دانش را از ما بیاموزید، سوگند به خداوندی که دانه را شکافت و انسان را آفرید، علم خدا در نزد هیچ کس جز ما نیست و آن چه در نزد خداست جز به وسیله ما درک نخواهد شد.»(38)
امام باقر (ع) با افراد و سران گروه های مخالف و معاند بسیاری مناظره و مباحثه و گفت و گو داشته اند که گوشه ای از این مباحثات و گفت و گوها با افراد ذیل بوده است:
1 - هشام بن عبدالملک (دهمین طاغوت اموی)؛
2 - عکرمه (یکی از عالمان درباری)؛
3 - عمرو بن عبید (از اساتید معروف بصره)؛
4 - عبداللّه بن معمر لیثی؛
5 - طاووس یمانی (یکی از پارسایان و عارف مسلکان و شخصیت های برجسته عصر امام سجاد - علیه السلام -)؛
6 - قتاده، فقیه اهل بصره؛
7 - حسن بصری (رهبر یکی از گروه های فکری)؛
8 - ابو حنیفه (از گروه مرجئه)؛
9 - نافع بن ازرق (رهبر گروه ازارقه از خوارج)؛
10 - عبدالله بن نافع (یکی از خوارج).
در این مجال کوتاه به بیان چند نمونه از این مناظرات می پردازیم:
مناظره با اسقف مسیحیان
هشام در سال 106 ه . ق. امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) را به شام احضار نمود. دربار هشام برای ابراز عظمت علمی پیشوای پنجم، محیط مساعدی نبود، ولی از حسن اتفاق، پیش از آن که امام شهر دمشق را ترک کنند، فرصت بسیار مناسبی پیش آمد که وی برای بیدار ساختن افکار مردم و معرفی عظمت و مقام علمی خود، به خوبی از آن استفاده نمود و افکار عمومی شام را منقلب ساخت.
ماجرا از این قرار بود: هشام، دست آویز مهمی برای جسارت بیشتر به پیش گاه امام پنجم (ع) در دست نداشت، ناگزیر با مراجعت امام پنجم (ع) به مدینه موافقت کرد. هنگامی که امام (ع) همراه فرزند گرامی خود از قصر خلافت خارج شدند، در انتهای میدان مقابل قصر با جمعیت انبوهی روبرو گردیدند که همه نشسته بودند. امام از وضع آنان و علت اجتماعشان جویا شد. گفتند: اینها کشیشان و راهبان مسیحی هستند که در مجمع بزرگ سالیانه خود گرد آمده اند و طبق برنامه همه ساله منتظر اسقف بزرگ می باشند تا مشکلات علمی خود را از او بپرسند. امام (ع) به میان جمعیت تشریف برد و به طور ناشناس در آن مجمع بزرگ شرکت فرمود. این خبر به هشام گزارش داده شد. وی افرادی را مأمور کرد تا در انجمن مزبور شرکت نموده و از نزدیک ناظر مناظره باشند.
طولی نکشید که اسقف بزرگ مسیحیان که فوق العاده پیر و سال خورده بود، وارد شد و با شکوه و احترام فراوان، در صدر مجلس قرار گرفت. آن گاه نگاهی به جمعیت انداخت، سیمای امام محمد باقر (ع) توجه وی را به خود جلب نمود، رو به امام کرد و پرسید:
از ما مسیحیان هستید یا از مسلمانان؟ امام پاسخ دادند: از مسلمانان.
اسقف پرسید: از دانشمندان آنان هستید یا افراد نادان؟ امام در جواب فرمودند: از افراد نادان نیستم.
بزرگ مسیحیان سؤال کرد: اول من سؤال کنم یا شما می پرسید؟ حضرت فرمودند: اگر مایلید شما سؤال کنید.
اسقف پرسید: به چه دلیل شما مسلمانان ادعا می کنید که اهل بهشت غذا می خورند و می آشامند، ولی مدفوعی ندارند؟ آیا برای این موضوع، نمونه و نظیر روشنی در این جهان وجود دارد؟
حضرت فرمودند: بلی، نمونه روشن آن در این جهان، جنین است که در رحم مادر تغذیه می کند، ولی مدفوعی ندارد!
کشیش مسیحیان با تعجب پرسید: عجب! پس شما گفتید از دانشمندان نیستید؟! امام فرمودند: من چنین نگفتم، بلکه گفتم از افراد نادان نیستم!
اسقف فکری کرد و گفت: سؤال دیگری دارم. به چه دلیل عقیده دارید که میوه ها و نعمت های بهشتی کم نمی شود و هر چه از آنها مصرف شود، باز به حال خود باقی بوده، کاهش پیدا نمی کند؟ آیا نمونه روشنی از پدیده های این جهان می توان برای این موضوع ذکر کرد؟
امام فرمودند: آری، نمونه روشن آن در عالم محسوسات، آتش است. شما اگر از شعله چراغی صدها چراغ روشن کنید، شعله چراغ اول به جای خود باقی است و از آن به هیچ وجه کاسته نمی شود!
اسقف هر سؤال مشکلی که به نظرش می رسید، از امام (ع) پرسید و جواب قانع کننده شنید و چون خود را عاجز یافت، به شدت ناراحت و عصبانی شد و گفت: «مردم! دانشمند والا مقامی را که مراتب اطلاعات و معلومات مذهبی او از من بیشتر است، به این جا آورده اید تا مرا رسوا سازد و مسلمانان بدانند پیشوایان آنان از ما برتر و داناترند؟! به خدا سوگند، دیگر با شما سخن نخواهم گفت و اگر تا سال دیگر زنده مانم، مرا در میان خود نخواهید دید!» این را گفت و از جا برخاست و بیرون رفت.(39)
پی نوشت ها:
1) عبدالله مامقانی، تنقیح المقال فی علم الرجال، ج 1، ص 188.
2) ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 208.
3) الکافی، ج 1، ص 469.
4) الکافی، ج 1، ص 469؛ بحارالانوار، ج 46، ص 212 - 219.
5) ابن عماد، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، ج 1، ص 149.
6) بحارالانوار، ج 46، ص 212 - 219.
7) وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان، ج 2، ص 440.
8) حجر (15) آیه 75.
9) سیدمحسن امین، سیره معصومان، ترجمه علی حجتی کرمانی، ص 27.
10) حسین عمادزاده، چهارده معصوم، ص 834.
11) ارشاد شیخ مفید، ص 244.
12) حسین عمادزاده، چهارده معصوم، ص 843.
13) برای آگاهی بیشتر به کتاب نهج البلاغه مراجعه کنید.
14) جواد رفیعی و محمدرضا آقایی، آموزه هایی از نهج البلاغه، ص 23.
15) مرتضی مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران، ص 62.
16) همان، ص 63.
17) گروه نویسندگان مؤسسه البلاغ، سرچشمه های نور (حضرت امام باقر علیه السلام)، ترجمه واحد تدوین و ترجمه، ص 65.
18) جواد قیومی اصفهانی، صحیفه امام باقر (ع)، ص 10.
19) مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان، ص 307؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 194.
20) الفصول المهمه، ص 212.
21) الکافی، ج 2، ص 499.
22) روضة الواعظین، ج 2، ص 333.
23) ارشاد شیخ مفید، ج 2، باب فضائل امام محمد بن علی الباقر (ع)، ص 161؛ بحارالانوار، ج 46، ص 287.
24) الکافی، ج 6، ص 446؛ بحارالانوار، ج 46، ص 292.
25) اعیان الشیعه، ج 1، ص 65.
26) سیرة الائمة اثنی عشر، ج 2، ص 191.
27) سیرة الاعلام النبأ، ج 4، ص 402.
28) تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 2.
29) همان، ص 7.
30) تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 305.
31) بصائر الدّرجات، ص 45.
32) اصول کافی، ج 4، ص 643.
33) ابن شهرآشوب، مناقب آل علی بن ابی طالب (ع)، ص 206.
34) هاشم معروف الحسنی، زندگی دوازده امام، ج 2، ص 201.
35) همان، ص 202.
36) ابن شهر آشوب، مناقب آل علی بن ابی طالب ع)، ج 4، ص 189؛ به نقل از: تاریخ اسلام، ص 129 - 130.
37) همان، ص 190؛ بحارالانوار، ج 46، ص 312.
38) محمدمهدی اشتهاردی، سیره چهارده معصوم، ص 465.
39) بحارالانوار، ج 46، ص 307 - 313