در میان فرقه ها و نحله های موجود در دنیا کم نیستند آنانی که در آغاز راه، بوته خار و علف های هرزه ای بیش نبودند که بر سر راه هدایت امت ها سر برآورده بودند، اما غفلت و کاهلی دور اندیشان درد آشنای زمان و فرصت طلبی دون اندیشان، از این بوته خارهای کوچک، انبوهی متراکم و گسترده را فراهم آورد که اکنون در مسیر حرکت امت واحده پیامبر رحمت و مهر، سد راهی عظیم به شمار می آیند. این پدیده شوم جز در اثر ناآگاهی و غفلت و پیروی از نفس و ترس تحقق نیافته است. استعمارگران دون اندیش قرن هاست که با تقویت نادانی، غفلت، ترس و تبعیت از نفس، ریشه های این سد راه را تقویت می کنند. هوشیاری و بیداری اندیشمندان دنیای اسلام و حرکت به سمت تحقق آرمان دیرین پیامبر خدا (ص) با تکیه بر اشتراکات و دوری جستن از اختلاف و تفرقه، راه کارهای اصلی برای بی تأثیر ساختن تلاش مانع اصلی انسجام اسلامی، یعنی وهابیت است. آن چه در ادامه ملاحظه می کنید، سخنان ارزشمند حضرت استاد علامه محمد تقی مصباح یزدی در این باره است که در نخستین اجلاس علمی فکری پویا در مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) و در جمع جوانان مشتاق دانشگاهی و حوزوی بیان شده است. پای سخن حضرت استاد می نشینیم و از خرمن اندیشه ایشان بهره می جوییم.
بیان حقایق و مبارزه با انحرافات، وظیفه ای اصلی و همیشگی برای مؤمنان، به ویژه علما و فضلای هر جامعه ای است و در واقع، یکی از مصادیق روشن جهاد، بلکه عالی ترین مرتبه ی آن به شمار می رود. اما ضرورت بیان حقایق و مبارزه با انحرافات، گاه نسبت به بعضی از موضوعات، در شرایط زمانی یا مکانی خاص، مضاعف می شود و اهمیتی ویژه می یابد. در عصری که ما زندگی می کنیم، به دلایلی خاص که مهم ترین آن پیروزی انقلاب اسلامی ایران است، شدت دشمنی ها و توطئه ها بر ضد اسلام و به خصوص تشیع افزایش یافته است، به گونه ای که می توان گفت تمام نیروهای شیطانی عالم، بر ضد اسلام و تشیع بسیج شده اند و نه تنها دشمنی خود را پنهان نمی کنند؛ بلکه آن را به صراحت ابراز می کنند. به همین جهت، مقام معظم رهبری سال 86 را سال اتحاد ملی و انسجام اسلامی نام گذاری فرمودند. در این راستا، تلاش های بسیاری برای حفظ و تقویت این انسجام انجام گرفته است؛ اما باید خطرهایی که این انسجام را تهدید می کند و منع پیشرفت این هدف مقدس می شود نیز شناسایی و آن موانع برداشته شود.
برگزار کنندگان این جلسه را به درستی تشخیص داده اندکه بزرگ ترین مانع انسجام در عالم اسلام، حرکت شوم «وهابیت» است و بر همین اساس، به عنوان مقدمه ای برای مبارزه با این حرکت، به اندازه توان خویش برای برگزاری این جلسه تلاش کرده اند تا بدین ترتیب زمینه ای برای یک سلسله کارهای اساسی، سنجیده و حساب شده فراهم شود تا به هدف نهایی مطلوب منتهی گردد.
در این زمینه از مدت ها پیش، بزرگان، علما، مورخین و کسانی که آشنا به حقایق عالم اسلام و سیاست های دشمنان اسلام هستند فعالیت های زیادی انجام داده اند، کتاب ها و رساله هایی نوشته شده و بعضی از نهادهای رسمی کشور هم اقداماتی انجام داده اند، این اقدامات، کارهای پراکنده ای است که به تناسب استعداد و آمادگی های شخصی یا گروهی صورت گرفته است و البته باید گفت: «شکر الله سعیهم ان شاء الله». اما برای مبارزه ای جدی با این خطر شیطانی که در عالم اسلام ریشه دوانده، کاری هماهنگ لازم است . به عبارت دیگر، تمام این فعالیت ها نیز نیازمند انسجام است. از این رو، پیشنهاد می شود برای مبارزه با وهابیت، مرکز یا دبیرخانه ای برای ایجاد هماهنگی، مدیریت کردن، برنامه ریزی و تقسیم کار، تشکیل شود. بدون شک، چنین اقدامی مورد تأیید بزرگانی که دلسوز اسلام، انقلاب و تشیع هستند، به ویژه مقام معظم رهبری و مراجع عظام قرار خواهد گرفت.
برای این کار، ابتدا باید گروهی برای سیاست گذاری و برنامه ریزی کارهایی که باید انجام بگیرد تشکیل شود و از آن جا که این تحقیقات به تخصص های گوناگون نیاز دارد، با تقسیم کار مناسب، گروه هایی بر حسب تخصص خود، فعالیت کنند و نتایج این تحقیقات در دبیرخانه جمع آوری و بررسی شود و برای انتشار و عرضه به کشورها و جوامع اسلامی آماده شود. باید توجه داشت که حرکت شوم وهابیت، ابعاد مختلفی دارد. یک بعد آن به محور تفکر و تبلیغات شان مربوط می شود. آنان افکارشان را برخاسته از تفکر صحیح اسلامی و دیگران را منحرف می دانند و اصولی را پایه و اساس فکر و مذهب شان قرار داده اند که این اصول باید بررسی و انحرافاتش روشن شود. این افکار را می توان به دو دسته تقسیم کرد. نخست، سلسله افکاری است که به عقاید مذهبی و فقهی و مانند آن مربوط است. خود این بحث ها روش های مختلفی دارند؛ برخی مباحث کلامی مربوط به آیات و روایات است و بعضی از ادله آن ها عقلی است، و بخشی به مسائل فقهی مربوط می شود. از آن جا که وهابیان بعضی چیزها را نه تنها حرام، بلکه بدعت و شرک می دانند، نیازمند سلسله بحث هایی فقهی نیز هستیم و این بحث ها هم باید به شیوه های خاص خود و با بررسی سند و دلالت روایات، بررسی و تحقیق شود.
دسته دوم به مباحث تاریخی مربوط می شود؛ مانند این که این مذهب چگونه پدید آمد، پیشینه این گونه اندیشه چیست و از چه زمانی شروع شده ؟ عوامل اصلی پیدایش این تفکر و نیز عوامل کمکی و شتاب دهنده ی پیشرفت آن چه بوده است؟ بستری که این افکار در آن رشد کرده چه ویژگی ای داشته است که توانسته در میان برخی از ملل رشد کند؟ همچنین مباحثی که بیشتر آهنگ سیاسی دارند، به مباحث تاریخی مربوط می شوند، مانند این که بانیان و طرفداران وهابیت در مدتی که از پیدایش آن می گذرد، چه ارتباطی با بیگانگان و دشمنان اسلام داشته اند، و چه کسانی آن ها را تقویت می کرده اند؟
مسأله دیگری که باید به آن توجه داشت، این است که کار شیطان تنها منحصر به حرکت وهابیت نیست و نخواهد بود؛ اگر این حرکت هم سرکوب شود و از بین برود، شیطان دست بردار نیست و فردا حرکتی دیگر را از راهی دیگری و از جایی دیگر شروع خواهد کرد. به همین جهت ، ما باید حیله های اصلی شیطان را در این انحرافات، و ابزارهایی را که برای ایجاد اختلافات و فتنه ها به کار می گیرد، عالمانه بررسی کنیم؛ هم عواملی روانی را که سبب پیدایش این گونه انحرافات می شود بررسی کنیم و هم زمینه های اجتماعی رشد آن ها را بشناسیم. در واقع، این بخش، هم جنبه روان شناختی دارد و هم مربوط به جامعه شناسی است؛ گرچه ممکن است چنین به نظر نیاید.
این کلام امیر المؤمنین (ع) را در نهج البلاغه ملاحظه کنید که می فرماید: «انما بدء وقوع الفتن أهواء تتبع و آراء تبتدع یخالف فیها کتاب الله». این سخن حضرت حاوی مطالبی بسیار عالی، عمیق و روشنگر است و همواره برای اهل حق راهگشاست تا دشمنان و انحرافات را بشناسند و نیز متوجه باشند خطاها چگونه پدید می آید و چگونه رشد می کند. اگر این خطبه را تحلیل کنیم، به یک سلسله مطالب روان شناسانه و جامعه شناسانه بر می خوریم؛ همان گونه که در فقه، اصول، فلسفه و کلام می توان از احادیث بهره گرفت. کتاب بزرگ شیخ انصاری (رضوان الله علیه) در باب استصحاب، برگرفته از حدیث «لا تنقض الیقین بالشک» است که زراره نقل کرده است. درباره قاعده «الناس مسلطون علی اموالهم» بزرگان مدت ها بحث می کردند. وقتی روایتی در اختیار اهل فن و تحقیق قرار گیرد، ماه ها و سال ها درباره آن تحقیق و بحث می کنند و از آن نتایجی می گیرند. بنابراین تعجب نیست که ما از یک جمله یا یک خطبه نهج البلاغه، ده ها مطلب روان شناختی و جامعه شناختی و فلسفی و کلامی استفاده کنیم. اگر استفاده نمی کنیم، کوتاهی از ماست؛ وگرنه این توانایی و پرباری در فرمایشات ائمه اطهار (ع) وجود دارد. ما باید همت داشته باشیم و این گنج ها را استخراج و استفاده کنیم.
پس، چه عوامل روانی در مؤسسان، و بعد در حامیان این حرکت شوم پیدا شد که این تفکر را به وجود آوردند و ترویج کردند؟ در پاسخ، به اجمال می توان گفت: در این باره دو دسته عامل وجود دارد. یک دسته، عوامل شناختی است. در واقع، این که آنان حقایقی را وارونه درک کردند، نتیجه نقص در شناخت است و اگر مطالب را بهتر درک می کردند، این انحرافات پدید نمی آمد. دسته ای دیگر از این عوامل، مربوط به گرایش های نفسانی است. آن ها نه تنها مطلب را نمی دانستند؛ بلکه نمی خواستند بدانند و راهی را که در آن گام نهادند، صرفا به اشتباه نرفته اند، بلکه می خواستند چنین شود. اما منشأ این خواست آنان چیست؟ آیا همان عوامل اولیه ای که علت محدثه ی این حرکت بوده، در ادامه این حرکت نیز دخیل بوده است یا نه؟
می دانید که عمده ی مبارزات وهابیت بر ضد شیعه است؛ با اینکه شبهاتی که آنان مطرح می کنند منحصر به شیعه نیست؛ بلکه شبهات آنها بیشتر متوجه برخی از طوایف اهل تسنن و به خصوص اهل تصوف است و در شمال آفریقا، از مصر تا مراکش این گرایش فراوان است. در قاهره شاید کمتر خیابانی بتوان یافت که در آن، آرامگاه شیخی از شیوخ متصوفه و زیارتگاهی نباشد. مصری ها مردمی با عاطفه هستند و احترامی ویژه برای حضرت زینب (س) و مسجد رأس الحسین قائلند که کمتر از احترامی که ما برای امامزاده ها و بلکه برای بعضی از ائمه قائل هستیم، نیست. وقتی عروس و داماد عقد می کنند، ابتدا برای تبرک و زیارت، به مسجد رأس الحسین می آیند؛ مراسم عزایشان نیز همین طور است. من شاهد بودم که مردم مصر وقتی در برابر بقعه ی مسجد رأس الحسین یا به زینبیه می آیند، به خاک می افتند و صورت شان را به آسفالت خیابان می مالند؛ نسبت به اهل بیت بسیار علاقمندند، درباره آن ها مطالب ادیبانه، و قصاید بسیار عالی و زیبا دارند و عاشقانه سخن می گویند. به یکی از آن ها گفتم: مثل این که مصری ها نسبت به اهل بیت خیلی علاقمندند. گفت: چه می گویی؟ علاقمندیم! «نحن مفتونون بأهل البیت»، ما شیفته اهل بیت هستیم! در جلسه ای، عالمی سنی قصیده ای خواندکه بنده و جناب آقای مسعودی - تولیت آستانه حضرت معصومه (س) - بی اختیار به گریه افتادیم. ملاحظه کنید فردی سنی در کشوری سنی مذهب، چگونه مدح اهل بیت می خواند که دو تا آخوند گریه می کنند! اعتقاداتی که اهل سنت درباره اقطابشان دارند و احترامی که برای آن ها قائلند، گاه از احترام ما به ائمه معصومین (ع) بیشتر است. اما می بینیم وهابی ها آن ها را همانند شیعه مؤاخذه نمی کنند؛ بلکه با هم می سازند! حتی در بین شیوخ ازهر، مفتیان بزرگی که گرایش به وهابیت دارند هستند و در مواردی هم تحت تأثیر عربستان سعودی بودند. چرا با این روحیه ای که در میان اهل سنت وجود دارد، وهابیت با آن ها احساس دشمنی و خصومتی ندارد؛ بلکه لبه ی تیز مبارزات شان بر ضد شیعه است؟ آیا این دشمنی فقط برخاسته از همان مسأله شناخت است؛ یعنی چون آن ها بعضی چیزهایی را که ما انجام می دهیم بدعت می دانند، این منشأ دشمنی ها می شود؟ وقتی بررسی می کنیم، می بینیم که این گونه نیست. اگر چنین بود، باید نسبت به سایر اهل تسنن هم، به خصوص نسبت به کسانی که گرایش های تصوف دارند، چنین دشمنی ای وجود داشته باشد. این دشمنی تنها به خاطر اختلاف در تشخیص نیست؛ بلکه عوامل دیگری هم دخالت دارد. بخشی از این عوامل، سیاسی است و منشأ آن خارج از مرزهای کشورهای اسلامی است. بخشی دیگر، تعصبات قومی و نژادی است. مظهر شیعه، ایران است و ایران عجم است، و وهابی ها علاوه بر تعصبات عقیدتی و فکری، در برابر عجم نیز تعصب دارند. آن ها معتقدند عجم ها ملک عرب را از بین بردند و به همین دلیل، در مواجه با ایرانیان برای خود حق انتقام قائلند. متأسفانه در مقابل نیز، گاه شبیه این گرایش در بعضی از کشورهای عجم دیده می شود. قبل از پیروزی انقلاب، کتاب ها و مقالاتی با عنوان «بازگشت به خویشتن» و تعریف از گذشته ایرانیان و زردشتیان و هجوم عرب و تازیان مطرح بود و می گفتند: اعراب آمدند و تمدن ما را از بین بردند و ما باید به خویشتن خویش که زردشتی است برگردیم. البته این تعصب در میان آن ها خیلی بیشتر و عمیق تر وجود دارد و مربوط به تعصب عرب و حمیت جاهلیت و عوامل دیگری است که نیازمند تحقیقات روان شناسی، جامعه شناسی و مردم شناسی است.
ما برای برخورد با این تفکر و مبارزه با آن، باید سلسله ای از اصول را در نظر بگیریم و به اصطلاح، استراتژی و راهبردمان را تعیین کنیم تا به فتنه هایی بدتر و ضررهایی بیشتر مبتلا نشویم و به قول معروف، برای آن که ابرویش را درست کنیم، چشمش را کور نکنیم.انحرافات بسیاری وجود دارد که انسان می داند باید با آن ها مبارزه کرد. اما مسأله مهم این است که چگونه، با چه زبانی، با چه ابزاری، با چه لحنی، و با چه شیوه ای باید مبارزه کرد؟ چه بسا کاری که خیر است و با نیت خیر انجام می گیرد، اما شیوه انجام آن سنجیده نیست و ضررهایی را در پی دارد. ما در زمانی زندگی می کنیم که ویژگی های خاص خود را دارد؛ نیروهایی برای ریشه کن کردن تشیع، یعنی همان اسلام حقیقی، بسیج شده اند. نباید کاری کنیم که سوژه ای به دست دشمن بدهیم و آب به آسیاب دشمن بریزیم، یعنی با این قصد که جایی را اصلاح کنیم، در جایی دیگر خرابی بیشتری به بار بیاوریم. بنابراین، باید اصولی علمی و سنجیده را بر اساس ارزش های اصیل اسلامی در مبارزه با شیاطین تدوین کنیم تا در جریان کار، دچار اشتباه هایی نشویم که خود آن ها احتیاج به ترمیم داشته باشد و چه بسا موفق به ترمیم آن ها نشویم.
در نهایت، باید توجه داشته باشیم که پیدایش افکار انحرافی، اختصاص به پیدایش وهابیت در عالم اسلام ندارد. فرقه های دیگری هم به وجود آمده اند که آن ها نیز ضررهای زیادی دارند. کشور خودمان نیز خاستگاه بعضی از فرقه ها بوده که ما با آن ها درگیر هستیم و مشکلات زیادی را به وجود آورده اند. باید بدانیم دنیا تمام نشده و شیطان هم نمرده است و اگر یکی از راه های او بسته شود، از راهی دیگر و با عناوینی دیگر خواهد آمد.
فراموش نکنیم که وهابیت به عنوان حمایت از اسلام اصیل به وجود آمد. وهابیان دیگران را منحرف از اسلام می دانستند و می گفتند: ما می خواهیم اسلام واقعی داشته باشیم؛ اما نتیجه اش تیشه زدن به ریشه اسلام، و ترویج افکار انحرافی و کفر آمیز شد. آنان اعتقادات تجسم وتشبیه را که لازمه افکار وهابیت است، و یا افکار نامعقول دیگری را که هیچ مبنای عقلانی ندارند، ترویج کنند. مثلا می گویند بوسیدن جایی به عنوان احترام، شرک است. وقتی از آنان می پرسید: چطور است که بوسیدن حجر الاسود از نظر شما اشکالی ندارد، می گویند: چون آن اجازه داده شده است! آیا اگر عملی شرک باشد، با اجازه توحید می شود؟ اگر شرک است، بوسیدن حجر الاسود هم شرک است، و با اجازه و روایت، شرک توحید نمی شود. به علاوه، آنان چون روایاتی را که ما معتبر می دانیم قبول ندارند، می گویند کار شما روایت ندارد. یعنی اگر درباره کاری از نظر آن ها روایتی هست، آن کار شرک نیست، اما اگر کارهای ما از نظر آن ها روایتی نداشته باشد، آن را شرک می دانند؛ اگر چه ده تا روایت معتبر داشته باشیم!
آن داستان معروف را می دانید که ابن تیمیه در مسجد اموی دمشق، به اصطلاح درباره مسأله توحید بحث می کرد و این روایت را خواند که شب های جمعه خدا از آسمان نازل می شود و برکتش را بر مردم نازل می کند؛ سپس از پله های منبر پایین آمد و گفت: همین گونه که من از پله ها پایین می آیم، خدا نیز از عرش پایین می آید! ترویج چنین افکاری که لازمه اش تجسم و کفر، انحراف از اصل توحید و خداپرستی است از نظر آن ها عیبی ندارد، بلکه ترویج توحید ناب به شمار می آید؛ اما اگر از اولیای خدا درخواست شود که برای من دعا کنید، شرک می شود! دلیل آن هم این است که چون آنان برای استشفاع روایت ندارند!
انحرافاتی هم در رفتارهای وهابیان وجود دارد؛ آدم کشی هایی دارند که کمتر انسان با عاطفه ای تاب دیدن و شنیدن آن را دارد. هم چنین رفتار و برخورد آنان با کسانی که تمام قرآن و احکام اسلام، و تمام مسائل فقهی مسلم بین فرق اهل تسنن را قبول دارند بسیار ناپسند است. می گویند: شما از بت پرست ها و از یهود بدتر هستید، برای این که زیارت اهل قبور می کنید، و از پیغمبر و اهل بیت شفاعت می خواهید! !
این که چطور آدمیزاد به چنین انحرافاتی مبتلا می شود و شیطان برای ایجاد افکار انحرافی، به خصوص در زمینه دین، از چه چیزهایی سوء استفاده می کند، نیازمند بررسی است، اما باید توجه داشت که این گونه نیست که هر دشمنی در هر جایی موفقیتی به دست می آورد سر تا پایش باطل محض باشد. هیچ وقت هیچ باطلی که سر تا پا باطل است پیشرفتی نمی کند و دوامی ندارد. هر جا حرکت باطلی رواج پیدا کند، عنصر حقی در آن بوده است: «یؤخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فیمزجان». در واقع آن حرکت، به برکت همان عنصر حق پیشرفت کرده، به طوری که باطلش در آن گم شده است.
متقابلا ما هم که در طرف حق هستیم، ممکن است در افکار، رفتار و در کارهایمان مرتکب اشتباه هایی شویم. در کتاب های ما نیز چیزهایی وجود دارد که طبق نظر بزرگان و متخصصان صحیح نیست. برای نمونه، مسأله تحریف قرآن که در بعضی از روایات ما آمده و در کتاب های ما هم وجود دارد، دستاویزی برای دشمنان اسلام است. البته مسأله تحریف قرآن هم در روایات اهل تسنن و هم در روایات ما مطرح شده و پیداست که دست دشمن واحدی این ها را درست کرده است؛ ولی این که در پاسخ بگوییم: اگر این مسأله در روایات ما هست، در روایات شما هم وجود دارد، پاسخی جدلی است. ما باید یک راه صحیح و منطقی داشته باشیم، باید از این گونه مسائل پند بگیریم، باید برای پیشرفت در مسیر درست، راه صحیحی پیشنهاد کنیم، نباید سوژه ای به دست دشمنان بدهیم تا آن ها دوباره با استفاده از اشتباه های ما یک مذهب جدید یا انحراف جدیدی درست کنند. برخورد، استدلال و مبارزات فکری ما باید بر اساسی استوار باشد که هم پیش خدا سرفراز باشیم و هم دشمن نتواند سوء استفاده کنند.
آب را از سرچشمه باید تمیز کرد و نگذاشت گل آلود شود. اگر با تفکر انحرافی و با کسانی که به تبع آن، گرایش های انحرافی پیدا کردند، با مسامحه برخورد شود، کم کم آن تفکر به پیش می رود و در آینده به صورت فرقه یا گروهی خطرناک در می آید و آفت بزرگی برای عالم اسلام می شود...نقطه های انحرافی را که می تواند منشأ فسادهای بزرگی در جامعه شود باید از همان ابتدا مهار کرد. اگر زمانی که همین افکار انحرافی وهابیت درعالم تشیع مطرح می شد، برخوردی جامع، حساب شده و دقیق انجام می گرفت، ما امروز در داخل این کشور شیعه، در میان عاشورائیان، و در این کشور امام زمان (عج) و تشیع، دیگر شاهد گرایش های انحرافی نبودیم. هم اینک در بسیاری از شهر ها، حتی در قم، زمینه هایی برای رشد افکار انحرافی وجود دارد؛ افکاری که در اثر مسامحاتی که می شود، کم کم زمینه رشد پیدا می کنند وبعد خطری بزرگ ایجاد می کنند که ریشه کن کردنش مشکل می شود.
این وظیفه فرهیختگان و علمای حوزه است که هوشیارانه متوجه نقطه های انحراف باشند و از ابتدا آن ها را در نطفه خفه کنند؛ در غیر این صورت، وقتی آن تفکر انحرافی رشد کرد، مبارزه با آن کار آسانی نخواهد بود.