سخنرانی دکتر نصرا... حکمت
هنر در شب تاریخ
|
|
محی الدین ابوعبدالله محمد بن علی بن محمد بن عربی حاتمی طایی (از تبار حاتم طایی) اندلسی، عارف مشهور، صاحب مذهب وحدت وجود که توسط پیروانش به «شیخ الاکبر» ملقب است، در ۱۷ رمضان ۵۶۰ هـ . ق در مرسیه متولد شد، به اشبیلیه، مشرق، تونس، مکه، آسیای صغیر و... سفر کرد و سرانجام در دمشق اقامت گزید و در ربیع الثانی ۶۳۸ هـ . ق در همان جا درگذشت. مهم ترین کتاب او «الفتوحات المکیه» است و پس از فتوحات، «فصوص الحکم» او شهرت دارد.
در سال ۵۹۸ هـ . ق، وقتی که ابن عربی به مکه وارد شد با زنی فرهیخته در آن شهر آشنا گردید و در بازگشت از آنجا به سال ۶۱۱ هـ . ق مجموعه کوچکی از اشعار عاشقانه سرود که یادبودی از دانش و محبوبیت آن زن و دوستی متقابل آن دو باشد، ولی در سال بعد لازم دید که بر آن اشعار شرحی عرفانی بنویسد. چاپ این مجموعه با ترجمه ای انگلیسی از متن و شرح هر دو توسط نیکلسن انجام گرفت؛ این مجموعه «ترجمان الاشواق» نام دارد. رساله کوچکی نیز در «اصطلاحات صوفیه» نوشته بود که همراه با تعریفات سید شریف جرجانی به آلمانی توسط فلوگل ترجمه شده است... روی هم رفته حدود ۱۵۰ کتاب و رساله از وی شناخته شده و گفته اند که این مقدار، تازه بخشی از همه نوشته های اوست.» صدودهمین نشست کتاب ماه ادبیات و فلسفه با عنوان «فلسفه هنر از دیدگاه ابن عربی»، مورخ ۲/ دی/ ۸۲ در محل خانه کتاب برگزار شد. در این جلسه دکتر نصرالله حکمت به سخنرانی پرداخت، مطلب زیر چکیده ای است از این سخنرانی.
گروه اندیشه
آغاز شب تاریخ
ابتدا و پیش از ورود به متن بحث، ناگزیر به بیان دو سه نکته به عنوان مقدمه هستم:
۱- تعبیر فلسفه هنر ممکن است در قلمرو خاصی پذیرفته شده باشد. در دوره جدید و عقل مدرن، تعبیر فلسفه هنر جا افتاده است، اما در عرفان ابن عربی این تعبیر قابل قبول و پذیرفته نیست. برای اینکه به طور کلی معرفت شناسی ابن عربی به گونه ای است که پایگاه معرفت را آن گونه که در نزد حکمای مشاء متداول بوده به مرکز دیگری منتقل می کند؛ یعنی نزد حکما و فلاسفه، عقل پایگاه معرفت است، ولی ابن عربی فلسفه را نقد کرده و پایگاه ادراک در انسان را از عقل به قلب منتقل می کند.
معرفت شناسی ابن عربی، بهایی برای عقل فلسفی قایل نیست. به این ترتیب از نگاه او عقل و فلسفه سخنی برای گفتن درباره هنر ندارند. حال در متن بحث خواهم گفت که هنر از نگاه ابن عربی به چه معنی است؟ اجمالاً هنر در نظر او کاری خدایی و پیامبرگونه است. بنابراین تعریف، فلسفه هنر یعنی تبیین معقولیت هنر در نظر ابن عربی.
۲- بحث درباره هنر، از مسایل بارز و برجسته در عرفان ابن عربی نیست. مرادم این است که وقتی آثار ابن عربی را- که بسیار زیاد است- مطالعه و بررسی می کنیم، متوجه می شویم که او مباحث زیادی را در باب انسان شناسی، اسماء و صفات الهی، جمال و عشق و... مطرح کرده و بخش مستقلی را به آنها اختصاص داده است و یا حتی به نگارش رساله ای مستقل پرداخته (کتاب المعرفه) اما درباره هنر نه کتاب مستقلی دارد و نه فصلی مستقل. وی درباره مؤلفه هایی که در شکل گیری آثار هنری نقش دارند، مثل ذوق، خلاقیت، عشق، زیبایی و... بسیار سخن گفته، اما در مورد هنر و فلسفه هنر به طور مستقل بحث نکرده است.
۳- من در رابطه با واژه هنر در ادبیات فارسی و معادل های آن در زبان های دیگر بحث نمی کنم، اما اگر قرار باشد در عرفان ابن عربی به مطالعه درباره هنر بپردازیم باید معلوم کنیم که با کدام کلید واژه و تحت چه عنوان و مدخلی به کندوکاو در این مورد مشغول شویم.
در زبان عربی امروز، کلمه «فن» که جمع آن «فنون» است به معنای هنر (به معنی خاص کلمه) به کار می رود (فنی: هنری، فنان: هنرمند، الجمال الفنی: زیبایی هنری)، اما در عصر ابن عربی و در زبان عربی، کلمه فن به معنی هنر نیست و اگر کسی با عربی امروز و بر مبنای این کلمه در آثار او به دنبال هنر بگردد، طبعاً گمراه می شود.
فن در زبان ابن عربی به معنی نوع، گونه و صناعت به کار می رفته است. ابن عربی در فصل اول کتاب فصوص الحکم در بحث چگونگی آفرینش عالم و آدم مطرح می کند: این فن از ادراک، تنها از طریق کشف الهی قابل فهم و قابل وصول است و از طریق عقل و نظر قابل دریافت نیست.
واژه ای که در روزگار ابن عربی به معنای هنر در معنای خاص کلمه (نه اخص) به کار می رفته، کلمه «صنعت» است. واژه صنعت در عرفان ابن عربی و بخصوص در کتاب فتوحات، دقیقاً معادل واژه «تخنه» یونانی است. این بدان معنا نیست که ابن عربی، یونانی نمی دانسته است. من در آثار ابن عربی، به جز کلمه متداول و مصطلح فلسفه و فیلسوف (فلسفه: حب الحکمه، فیلسوف: محب الحکمه) به هیچ واژه یونانی برنخوردم.
تخنه، شامل دو عنصر تعیین کننده است:
۱- ساخته دست انسان است.
۲- در این ساخته، زیبایی، ابداع، خلاقیت، هماهنگی و هارمونی وجود دارد. با جمع این دو به صنعت و هنر نزد ابن عربی می رسیم. آن وقت درباره این واژه و معنا و مدلول آن، ابن عربی در جای جای آثارش، بخصوص در «فصوص الحکم» و بیشتر در «فتوحات مکیه»، سخن گفته است.
مراد من از هنر به معنای خاص این است که روزگاری هنر در ادبیات به معنی کمالات انسانی هم به کار می رفته است.
مثلاً وقتی فردوسی می گوید: هنر نزد ایرانیان است و بس. در یک فضای رزمی، منظورش شجاعت و شهامت بوده است. بعدها هنر، در معنایی به کار رفته که تقریباً معادل تخنه یونانی و همین صنعتی است که ابن عربی به کار می برد؛ یعنی هنر به عنوان دست ساخته انسان در برابر ابژه طبیعی.
چیستی هنر نزد ابن عربی
ابن عربی، تعریفی از چیستی هنر نمی دهد. درواقع ابن عربی، اهل تعریف نیست، چرا که به تصریح خود او بزرگان و مشایخ ما، اشیاء را تعریف نکرده و حد ذاتی آن را تعیین نمی کنند. آنها بیشتر به لوازم، نتایج و صفات اشیاء می پردازند تا تعیین ذاتیات و حدود ماهوی پدیده ها.
با وجود این، ابن عربی از دو دیدگاه به توضیح صنعت می پردازد:
۱- با نگاهی کلی به هنر و به وجود شناسی هنر می پردازد.
۲- بحث ادوار تاریخی را مطرح و بیان می کند. بدین معنا که هنر در ادوار تاریخی به چه معناست و چرا پدید آمده و چه اشکالی از هنر متناسب با هر دو دوره خاص تاریخی است؟
شیخ الاکبر، قایل به وحدت وجود است. ابن عربی، بر این باور است که حقیقت وجود و هستی در اختفا بوده و پنهان است. تنها تنزلات خفیف هستی برای ما آشکار می شود. سراسر عالم مظهر و مجلای حقیقت هستی است؛ یعنی حقیقت هستی فرود آمده، تنزل کرده و در اشیای عالم ظهور کرده است. انسان، موجودی است که مظهر تام کمالات الهی است. به عبارت دیگر عالم به تفصیل و به طور پراکنده، کمالات الهی را نشان می دهد و انسان موجودی است که همه کمالات را یکجا در بردارد و لذا ابن عربی در فصل اول فصوص الحکم، به انسان «کون جامع» اطلاق می کند. چرا که خداوند اسماء و صفاتی دارد که تعین کمالات اوست و در عالم بسط پیدا کرده و مجموع آن در انسان ظهور یافته است. از این رو انسان روح و جان عالم است .