امروزه انسان های بسیاری هستند که خود را محب و واله خداوند می دانند و در عرصه های مختلف با این عنوان ظهور می کنند. هر ادعایی باید در مرحله عمل به اثبات برسد و فرد دلایلی برای صدق مدعای خود بیاورد. اگر محبوب خداست و اوست که حاکم بر این است که چه کسی محبوب واقعی می باشد، پس بهتر است ببینیم او چه معیاری را برای عیار این مقوله بیان می کند؟
سوال ما بی جواب نخواهد بود، چون خداوند ملاک و معیار محبت نسبت به خودش را به رسولش اعلام کرده تا به دست هر مدعی برسد. راستی آزمایی محبت را در گرو تبعیت و پیروی از پیامبر صلی الله علیه و آله و به تبع ایشان امامان معصوم علیهم السلام می دانند.(1) هر چه محبت بیشتر، اثرپذیری و یکرنگی با این ذوات مقدس باید بیشتر باشد که مهمترین ثمره و نتیجه آن، بزرگترین آرزوی بنده نسبت به مولایش است و آن محبوب خدا واقع شدن است.
خداوند مسیر برای نیل به این هدف را مشخص کرده است. وظیفه ما در اینجا تبعیت از معصومین علیهم السلام می باشد و یقینا این تبعیت فرع بر علم به سیره و روش این بزرگواران است. نکته بسیار مهم و کلیدی در این عرصه که موجب خروج و اعوجاج در این مسیر می باشد عدم شناخت کافی و لازم در زوایای زندگانی این ذوات مقدسه می باشد. اگر شناخت و معرفت ناقص باشد قطعا اجتهاد در مسیری است که مقصدی نامعلوم را دارد. پس دقت در این مطلب امر مهم و با ارزشی است.
امامی تنها در صحنه پیچیده جهاد
حضرت سیدالساجدین علیه السلام امامیست که متاسفانه در اذهان شیعیان به عنوان امامی که اهل عبادت و سجده های طولانی و رخت بربسته از زندگی و تعاملات اجتماعی و سیاسی مردم می باشد، تلقی شده است. البته که این عبادت ها رکن مهم حیات ایشان بوده ولی باید گفت همه ی آن نیست.
حرکت و قیام عاشورا ضربه سنگین و محکمی را به پیکره ی حکومت زد. بعد از قیام خونین عاشورا در جامعه اسلامی رعب و وحشتی از حکام در دل مردم جا گرفت. مردم اسارت و جنگ را دیده بودند ولی جنگ با این حدود و ثغور و اسارت برای زنانی که فخر عالم بودند را درک و فهم نمی کردند. پس معمولا یا از ترس جان و مال و اهل و عیال سکوت می کردند یا به حکام و مشتهیات آنها ملحق می شدند.
در این میان شخصیت ها و مفاخر فرهنگی مذهبی و سیاسی در خدمت عبدالملک در آمده بودند. یعنی گلوگاه های تزریق تفکر در جامعه به دستشان بود. آن حضرت در روایتی فرمودند: در مکه و مدینه بیست نفر محب ما وجود ندارد.(2) حکومت ها در این سالیان با در دست داشتن قدرت سعی بر منحرف کردن تعالیم اسلامی داشتند که جایی ایشان می فرمایند: مردم به کجا رسیده اند که اگر آنچه را از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیدم برای آنها نقل کنم مسخره می کنند و اگر نقل نکنم سینه ام تنگ بیاید!
امام زین العابدین علیه السلام با انجام اعمال عبادی فردی و دوری کردن از این دنیا و تعلیم اسلام، ستون ها و زیربناهای فکری و عقیدتی حکام را از بین می بردند. ایشان در سفرها به همراه مردم بود و شرط می کرد که در خدمتگزاری شریک باشد. این روش بر طبق مرسوم حکام نبوده و این کار، مبارزه با منش حکام می باشد
ولی در عین حال نمی توان تصور کرد که فردی منسوب از طرف خداوند باشد و خداوند هم هدف از ارسال رسل را اقامه قسط معرفی کرده باشد (3) لکن امام به امور اجتماعی و سیاسی جامعه کاری نداشته باشد. اقامه ی قسط به جز با در اختیار داشتن ولایت و زعامت بر همه ی امور امکان پذیر نمی باشد. این حرکت در مسیر زندگی ایشان دیده می شود البته نه به وضوح بلکه در پشت پرده دعا، و گاه در تعلیم و خطابه ها به مردم. جهاد بود ولی در لباس و پوستین دعا. اقدامات ایشان را می توان در حوزه های مختلف و رویکردهای ایشان مشاهده کرد:
زنده نگاه داشتن واقعه عظیم عاشورا
امام سجاد علیه السلام بعد از واقعه عاشورا همراه با اسرا بود و این در حالی بود که امویان می خواستند این افسار گسیختگی خود را به نفع خود، با خارجی نامیدن فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله تدارک کرده و بهره برداری لازم را از این جریان نمایند ولی خطابه و سخنان زیبای ایشان در کوفه و شام جایی برای عرض اندام به آنان نداد؟ تا جایی که در کوفه مردم به گریه آمدند و گفتند هر فرمانی دهی ما به آن پایبندیم.
نکات بسیار مهمی در کوفه به آن اشاره شد، از جمله:
1- معرفی تبار خود که فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله می باشد.
2-اشاره به نحوه شهادت امام حسین بن علی علیهماالسلام و حقارت و رذالت دشمن در جنگ با آن حضرت.
3- شهادت را افتخار دانستن و نهراسیدن از هر شکنجه و کشته شدن.
4- بی وفایی اهل کوفه در ارسال نامه و عدم یاری پدر ایشان و موارد بسیار دیگر.
همچنین سخنان ایشان در شام موجب انهدام و از بین رفتن کاخ یزید شد و در نهایت وی، ابن زیاد را مقصر دانست و مجبور به عذرخواهی ظاهری از حضرت شد.(4) این امور بعد از عاشورا با توجه به شرایط و اوضاع، بهترین رویکرد و علنی ترین مبارزه ایشان با طاغوت ها بوده است.
بیدارگریِ سیاسیِ جامعه
بعد از شرایط بحرانی در ابتدای امامت حضرت علی بن حسین علیهماالسلام و مستقر شدن حکومت، شرایط برای ابراز و مواجهه و پنجه در پنجه ی حکام انداختن مساعد نبود ولی ایشان در ادعیه و مکتوباتی که داشتند در قالب ها و اسلوب های مختلف جمعیت خواب آلود را تلنگر می زدند. در نامه ای بسیار زیبا که در کتاب شریف کافی آمده است نقل می کنند که حضرت مکتوب کرده بودند که خداوند برای ما در کید و مکر ظالمین و سختگیری زورگویان کافیست:
«أَیُّهَا الْمُوْمِنُونَ لَا یَفْتِنَنَّکُمُ الطَّوَاغِیتُ وَ أَتْبَاعُهُمْ مِنْ أَهْلِ الرَّغْبَةِ فِی الدُّنْیَا الْمَائِلُونَ إِلَیْهَا الْمَفْتُونُونَ بِهَا الْمُقْبِلُونَ عَلَیْهَا»(5)
ای مومنان طاغوت ها و اتباعشان که اهل دنیا شدند و ترجیح دنیا بر آخرت داده اند شما را فریب ندهند.
با این نهیب آن هم به مومنین یعنی خودی ها، زمینه را برای اینکه شمع بغض و تنفر از طاغوت را در دلشان روشن شود آماده می کردند. آیا این نوشتار از فردی که روز و شب مشغول به عبادت است و انگیزه ای جز عبادت در ذهن نمی پروراند بروز می کند؟ اینها سررشته هایی در زندگی ایشان است که نشانگر هدف والا و تلاش برای رسیدن به آن مهم می باشد که بر اهل دقت مغفول نخواهد ماند.
تحقیر دنیا در چشم مردم
در مبارزه با حاکم مقتدر در حالیکه مردم دست در دست او گذاشته اند امکان اینکه به طور مستقیم اثبات خود و یا نفی دیگران شود، نیست. حکومت برای همراهی مردم یا از حربه تهدید یا تطمیع استفاده می کند. باید سلاح حکام که دل بستن به علایق و مشتهیات نفسانی در تهدید ابقای زندگی مادی و در تطمیع زرق و برق دنیا است، کور کرد. امام سجاد علیه السلام در بستر مناسب و در غالب دعایی که به مردم تعلیم دادند و اینکه جمعه ها تکرار کنند این امر خطیر و کلیدی را انجام دادند:
ابتدا توصیه به تقوای الهی و خدا ترسی می کنند و بعد از آن مرگ و محدود بودن توقف در این دنیا را تذکر می دهند که «و اعلموا انکم الیه ترجعون» بدانید که به سوی پروردگار خود باز می گردید.
در ادامه از سوالات نکیر و منکر بحث به میان می آورند که نکته ای کلیدیست:
آگاه باشید که اولین چیزی که سوال می شود از معبود است؟ و بعد از پیامبرتان و دینتان و کتابتان و «عن امامک الذی کنت تتولاه» (6) و از امام و پیشوایی که او را به ولایت خود پذیرفتی؟
این بحث، زمینه برای این سوال را در ذهن ایجاد می کند که آیا این کسی که بر من ولایت می کند از خداوند ماذون است؟ حضرت خیلی دقیق و لطیف زمینه سازی برای فروپاشی کفر را فراهم می کند.
بعد از شرایط بحرانی در ابتدای امامت حضرت علی بن حسین علیهماالسلام و مستقر شدن حکومت، شرایط برای ابراز و مواجهه و پنجه در پنجه ی حکام انداختن مساعد نبود ولی ایشان در ادعیه و مکتوباتی که داشتند در قالب ها و اسلوب های مختلف جمعیت خواب آلود را تلنگر می زدند.
تعلیم اسلام ناب
در فضایی که کسانی خود را زمامدار و متصف به امامت بر مردم می کنند، قطعا با رنگ و لعاب اسلامی، این امامت خود را به ذهن ها تزریق می کنند. ولی این اسلام، اسلام حقیقی نیست. چون در حقیقت دین، مبارزه با منکرها و ترویج معروف ها باید وجود داشته باشد و از عیاشی ها و مخمور شدن به دنیا و لذایذ آن خبری نباشد. اما اینکه اسلام را اینگونه به تصویر بکشند و در جامعه منکرها را معروف و معروف ها را منکر معرفی کنند. انحرافی بزرگ در مسیر الهی است.
امام زین العابدین علیه السلام با انجام اعمال عبادی فردی و دوری کردن از این دنیا و تعلیم اسلام، ستون ها و زیربناهای فکری و عقیدتی حکام را از بین می بردند. ایشان در سفرها به همراه مردم بود و شرط می کرد که در خدمتگزاری شریک باشد.(7) این روش بر طبق مرسوم حکام نبوده و این کار، مبارزه با منش حکام می باشد.
آن حضرت صدقه می دادند و بعد آیات را برای تطبیق کار خود می خواندند که «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّون»(8).(9)
یکی از اقدامات بسیار مهم و حیاتی ایشان که تا این زمان برای ما باقیمانده است تعلیم آموزه های دینی و معارف ناب الهی در قالب ادعیه در صحیفه سجادیه که با نام زبور آل محمد علیهم السلام هم شناخته می شود.
امام سجاد علیه السلام با این روش ها سعی در خارج کردن اعوجاج و انحراف در مسیر اسلام ناب محمدی می کردند. تا اسلام بازیچه ای در دست فرمانروایان و حکام قرار نگیرد. از حضرت حق خواهانیم که آن حضرت ما را در فهم درست سیره و تبعیت از روش ایشان در زندگی خود معین و یاور باشند. إن شاء الله.
پی نوشت:
1) إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللَّه. ال عمران/ 31.
2) ابوعمر الهندی قال سمعت علی ابن الحسین یقول : ما بمکة و المدینة عشرون رجلا یحبنا.
3) لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط. حدید/ 25.
4) حیاة الامام زین العابدین علیه السلام، قرشی ج1 ص 168 ؛ طبقات ابن سعد، ج 5، ص 157.
5) الکافی ج 8 ص 15.
6) همان ص 73.
7) بحار الانوار ج46 ص 69.
8) ال عمران/ 92.
9) بحار الانوار ج46 ص 89.