اهمیت تحقیق درباره اسباب نزول آیات و سور
این سخنی گزاف نیست که بگوییم پژوهش دقیق و جدی در اسباب نزول آیات و سور می تواند موجب دگرگونی یی علمی گردد، زیرا از این رهگذر حقایق بسیاری کشف می گردد و بطلان پاره ای از مسلّماتی که مردمان طی قرون متمادی آنها را حقایقی ثابت می انگاشته اند، آشکار می شود.
این به آن سبب است که جنبه ریاضی تفسیر در مورد اسباب نزول قویتر از جنبه های دیگر تفسیر است. زیرا اگر مثلاً پنج روایت در شأن و سبب نزول آیه ای بیابیم و هریک از آنها سبب و تاریخ خاصی را برای نزول آن آیه بیان کند به طوری که در مورد مکان، زمان، حادثه یا امر دیگر مربوط به نزول، متناقض باشند، نمی توانیم بگوییم همه آن روایات پذیرفتنی است و راویان همه صحابه اند و همه صحابه ستارگانی هستند که هریک را پی بگیریم هدایت می شویم… بلکه قطعاً تنها یکی از اسباب یا سببی غیر از اینها، می تواند سبب نزول آیه باشد و باقی نادرست است.
وجود همین طبیعت معین در«سبب نزول» است که آن را به عاملی نیرومند و تعیین کننده در تفسیر قرآن بدل ساخته است… گرچه دشواری پژوهش در این موضوع با میزان نیرومندی آن برابری می کند و بلکه شاید گاهی، به علت آشفتگی، تناقض و جعل در روایات، بر آن غالب می آید.
بر پژوهشیان تفسیر و علوم قرآن است که با تلاش و پشتکار به این وادی وارد شوند و دستاوردهای پژوهش خویش را به امت مسلمان و نسلهای آینده تقدیم کنند، چراکه در هر حال این دستاوردهای تازه در فهم قرآن و سیره و بلکه در فهم عقاید و فقه و به طور کلی در فهم اسلام مفید خواهد بود.
در باب اهمیت پژوهش در اسباب نزول قرآن به همین اشاره کوتاه بسنده می کنم.
بخش اوّل: آخرین سوره و آیه ای که نازل شد
جای شگفتی نیست که مسلمانان در مورد نخستین آیاتی که بر پیامبر(ص) نازل شد،اختلاف دارند، چرا که اینان در آن هنگام مسلمان نبودند. وانگهی در زمان حیات پیامبر جز اندکی از آنان آنچه را که از پیامبر(ص) شنیدند ننوشتند، به همین جهت پس از او درباره احادیث و سیره وی اختلاف کردند.
به همین دلیل جای تعجّب نیست که در شناخت نخستین سوره یا آیه ای که بر پیامبر(ص) نازل شد بنابر نقل سیوطی در«الاتقان» با چهار قول روبرو می شویم: سوره اِقراء، سوره المدّثر، سوره الفاتحة و یا آیه بسملة(بسم الله الرحمن الرحیم). 1
اما شگفت اینجاست که مسلمانان در تعیین آخرین سوره یا آیه نازل شده نیز اختلاف کرده اند، در حالی که در آن هنگام، یعنی در سالهای آخر عمر پیامبر(ص) مسلمانان دارای دولتی بودند و امّتی را گرد پیامبر(ص) تشکیل داده بودند، و پیامبر(ص) نیز اعلان کرده بود که بزودی از میان آنان خواهد رفت. پیامبر(ص) آخرین حج خویش(حجةالوداع) را با مسلمانان به جای آورد و مدتی پیش از رحلتش در بستر بیماری بود؛ مسلمانان و پیامبر(ص) با یکدیگر وداع کردند؛ پس چگونه است که در تعیین آخرین آیه یا سوره نازل شده بر پیامبر(ص) اختلاف کردند؟!
پاسخ این است که در تعیین نخستین سوره یا آیه نازل شده بر پیامبر(ص) غرضهای شخصی و سیاسی دخالت نداشت، بلکه چنانکه خواهیم دید مسئله برعکس بود.
سوره مائده آخرین سوره ای که نازل شد
با پژوهش در منابع حدیث، فقه و تفسیر، به این نتیجه می رسیم که سوره مائده آخرین سوره نازل شده است و آیه الیوم کملتُ لکُم دینکم… پس از نزول همه عقاید و فرایض آمده و ظاهراً به طور کلی، آخرین آیه ای است که نازل شده است. این به رغم تلاشهای برخی صحابه است که کوشیدند به جای سوره مائده سوره ای دیگر و به جای آیه«اکمال دین» آیه ای دیگر را آخرین سوره و آخرین آیه معرفی کنند.
نظر اهل بیت(ع)
1 عیاشی در تفسیرش چنین آورده است:
عیسی بن عبدالله از پدرش و او از پدر خویش و او از علی(ع) نقل می کند که فرمود:«بخشی از قرآن بخش دیگر را نسخ می کرد و این موضوع از امر رسول خدا(ص) به آخرین بخش نازل شده از قرآن بدست می آمد. آخرین بخشی که نازل شد سوره مائده بود، و به این ترتیب هر آنچه را که پیش از آن(مغایر با آن) بود نسخ کرده است و خود ناسخی ندارد. این سوره در حالی بر پیامبر نازل شد که او بر استر ابلق خود سوار بود؛ وحی بر او سنگین آمد به طوری که اَسترش از حرکت بازایستاد و شکمش آویزان شد چنانکه نزدیک بود به زمین بساید. پیامبر(ص) از هوش رفت و دستش را بردوش«شیبة بن وهب جُمَحی» نهاد، تا اینکه این حالت از رسول خدا(ص) بر طرف شد، پس آنگاه سوره مائده را بر ما خواند و خود به آن عمل فرمود و ما نیز چنان کردیم.»2
موضوع درباره وضو است و مقصود علی(ع) این است که: در وضو مسح روی پاها واجب است و نه شستن دوپا، زیرا در سوره مائده به مسح امر شده و پیامبر(ص) به آن عمل فرمود و مسلمانان نیز چنین کردند و این حکم نسخ نشده است. این حدیث در تفسیر«نورالثقلین» روایت شده است.3
2 در «کافی »چنین روایت شده است:
علی ابن ابراهیم از پدرش و او از ابن ابی عُمیر، وی از عمربن اُذَینه و او از زراره و فضیل بن یسار و بکیربن اعین و محمدبن مسلم و یزیدبن معاویه و ابی الجارود و اینان همگی از امام محمد باقر(ع) نقل کرده اند که فرمود: «خدای عزیز و بلند مرتبه پیامبرش را به ولایت علی امر فرمود و این آیه را بر او فرو فرستاد: انّما ولیکم الله و رسوله والذین آمنو الذین یقیمون الصلوة ویؤتون الزکوة، و ولایت اولی الامر را واجب گردانید، اما مردم نمی دانستند که این ولایت چیست، پس خدا به محمد(ص) فرمان داد تا آن را برای مردم تفسیرکند، همان گونه که نماز، زکات، روزه و حج را تفسیر می فرمود. آنگاه که این فرمان از سوی خدا به پیامبر رسید، رسول خدا نگران گشت و ترس آن داشت که مردمان از دین خارج گردند و او را تکذیب کنند، پس دلتنگ گردید و نظر به سوی پروردگار توانا و بلند مرتبه اش بازگرداند، پس خدای عزّوجل بر او چنین وحی فرمود: یاایهاالرّسو ل بلّغ ما انزل الیک من ربک وإن لم تفعل فما بلّغت رسالته والله یعصمک من الناس، پس آنگاه رسول خدا (ص)امر پروردگار را آشکار ساخت و به ابلاغ ولایت علی(ع) در روز غدیرخم برخاست؛ ندای«الصلاةجامعة» سرداد و مردمان را امر فرمود تا حاضران غایبان را خبر دهند عمر بن اُذینه می گوید: همه راویان این حدیث غیر از ابی الجارود نقل کرده اند که. ابو جعفر[امام محمد باقر](ع) فرمود: فرایض یکی پس از دیگری نازل می گردد و«ولایت»در این سلسله آخرین فریضه ای بود که فرو فرستاده شد، پس از این رو خدای عزوجل این آیه را نازل فرمود:الیوم اکملتُ لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی. ابوجعفر(ع) فرمود: خدای عزوجل می فرماید: پس از این فریضه ای برای شما نمی فرستم زیرا اکنون فرایض را بر شما کامل گردانیدم.4
3 «تاریخ یعقوبی »چنین آورده است:
روایت شده است که آخرین آیه ای که بر پیامبر نازل گردید این آیه است: الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا و این روایتی صحیح، ثابت و صریح است.5
برخی منابع اهل سنّت که با نظر اهل بیت(ع) موافق است
1 درّالمنثور
سعید بن منصور و ابن منذر از ابومیسره نقل کرده اند که گفته است: آخرین سوره ای که نازل شده سوره مائده است و حاوی هفده فریضه است.6
2 المحلّی:
از طریق عایشه، امّ المؤمنین رضی الله عنها ، برای ما روایت شده است که سوره مائده آخرین سوره ای است که نازل شده است، پس آنچه در آن حلال شده است حلال بشمارید و آنچه حرام گردیده است حرام بدارید، و این آیه در سوره مائده است پس توهّم منسوخ بودنش باطل است و از محکمات قرآن است.7
3 المحلی:
…پس همانا این معارض است با آنچه ما از عایشه روایت کردیم از طریق ابن وهب، او از معاویة بن صالح، وی از جری بن کلیب و او از جبیربن نفیر که گفت: عایشه ام المؤمنین از من پرسید: آیا سوره مائده را می خوانی؟ گفتم آری، گفت: بدان که این آخرین سوره ای است که فرود آمده پس آنچه را در آن حرام گردیده حرام بشمار.8
4 و این حدیث را احمد بن حنبل در«مسند»ش9، و در«طبقات الحنابله»10 روایت کرده و بیهقی در سنن خود از ابن نفیر، و همچنین از عبدالله بن عمرو روایت کرده است.11
5 حاکم در «مستدرک »این حدیث را نقل کرده درباره آن چنین می گوید:
این حدیث طبق معیارهای بخاری و مسلم حدیثی صحیح است(صحیح علی شرط الشیخین)گرچه آن را نقل نکرده اند.12
سپس از عبدالله بن عمرو روایت می کند که آخرین سوره ای که نازل شد سوره مائده است. و می گوید:
هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین ولم یُخرجاه.13
چنانچه خواهیم دید بخاری و مسلم به منظور مراعات کسانی که مدعی هستند آخرین سوره قرآن مائده نیست، این حدیث را نقل نکرده اند.
6 در «مجمع الزوائد» چنین می خوانیم:
از ابن عباس نقل شده که گفت: نزد عمرسعد و عبدالله بن عمر سخن از مسح پاها به میان آمد، عمر سعد گفت: از تو می آموزیم. آنگاه عبدالله بن عباس گفت: ای سعد ما انکار نمی کنیم که پیامبر(صلی الله علیه و سلم) مسح می کرد، اما این مسح رسول خدا از هنگام نزول سوره مائده بود که همه چیز را تثبیت کرد و آخرین سوره ای از قرآن بود که فرو فرستاده شد،آیا نمی بینی که گفت:… پس هیچ کس سخنی نگفت.14
این حدیث را طبرانی در«المعجم الاوسط» روایت کرده15 و ابن ماجه نیز بخشی از آن را نقل کرده است.16 در مسند این حدیث«عُبیدبن عبیده تمّار» وجود دارد که ابن حبان در«الثّقات» از او یاد می کند و او را غیر مألوف می داند.
هیثمی بر این رأی است که این روایت ضعیف است و ضعفش به وجود همین راوی، یعنی عبیدبن عبیده تمّار است که ابن حبان او را ثقه می داند، اما وی روایاتی نامأنوس، یعنی مخالف با مقررات مذهب رسمی، نقل می کند که می گوید در وضو شستن پاها واجب است و اینکه سوره مائده آخرین سوره نازل شده نیست، بلکه سوره توبه چنین است!
7 درّالمنثور:ابوعبید از ضمرة بن حبیب و عطیة بن قیس نقل کرده که گفته اند رسول خدا(صلی الله علیه وسلم) فرمود:
مائده از آخرین سوره های قرآن است که نازل شده پس حلالش را حلال و حرامش را حرام بشمارید.17
کلمه «مِن»، که تنها در این روایت آمده است، این تردید را ایجاد می کند که گویا راوی، این کلمه را برای سازش میان واقع و آنچه که حکومت می طلبیده افزوده است و بعد مشهور گردیده است.
8 در تفسیر«تبیان» آمده است که عبدالله بن عمر می گوید آخرین سوره ای که نازل گردیده سوره مائده است.18
9 در«الغدیر» چنین آمده است: ابن کثیر از احمد و حاکم و نسایی از عایشه این گونه نقل می کند:
بتحقیق مائده آخرین سوره ای است که نازل شد.19
از مجموع آنچه گذشت روشن می گردد که آنچه نزد اهل بیت(ع) مورد وفاق است این است که آخرین سوره نازل شده، مائده است، و این نظر مورد تأیید روایات صحیح وفراوانی در منابع اهل سنت است.بلکه می توان گفت آیه الیوم اکملت لکم دینکم… به خودی خود دلالت کافی دارد بر این که آخرین آیه نازل شده است؛ زیرا تصریح دارد بر اینکه نزول تشریع با این آیه تمام گردیده، و پس از آن تشریعی نازل نشده است، همان گونه که در روایت امام باقر(ع) آمده، و چنانکه در روایت طبری و بیهقی و قول سدی خواهد آمد.
نظرهای مخالف و متناقض
بنابراین، موضوع آخرین سوره و آیه نازل شده مسئله روشنی است، اما همین امر معلوم و آشکار در نزد اهل سنّت مبهم و نامعلوم گردیده است و روایات درباره آن فراوان و متناقض شده است! آنچه بر شگفتی می افزاید این است که این روایتهای متناقض همه بر اساس معیارهای آنان صحیح و آرای صحابه بزرگواری است که جرأت بر ردّ آنها نیست.
شاید سیوطی از فراوانی اقوال در باب آخرین بخش نازل شده به شرم آمده و به اجمال از آن گذشته و آنها را به شمار نیاورده است، در حالی که اقوال چهارگانه در باب نخستین بخش نازل شده قرآن را برشمرده است!
ما این اقوال را در اینجا به طور گذرا بر می شماریم تا اسباب پیدایش آنها را بنماییم.
1 آخرین آیه ای که نازل شده آیه ربا (بقره،278) است.
2 آخرین آیه ،آیه«کلاله»(ورثه از خویشاوندانِ با واسطه) است: نساء،176.
3 آیه واتقوا یوماً ترجعون فیه الی الله…: بقره،281.
4 آیه لقد جاءکم رسول من انفسکم…: توبه، 128.
5 آیه وما ارسلنا من قبلک من رسوله …: انبیاء،25.
6 آیه فمن کان یرجوا لقاء ربه …: کهف، 110.
7 آیه ومن یقتل مؤمناّ متعمدا…: نساء،93.
8 آخرین سوره که نازل شده، سوره توبه است.
9 آخرین سوره نازل شده، سوره نصر است.
اینها تنها اقوالی است که سیوطی در«الاتقان» نقل کرده است.20 شاید با جستجو در سایر منابع اهل سنت، دو برابر این اقوال و روایات به دست آید.
منشاء این اقوال متناقض چیست؟
حکایتی که در ذیل می آید تا اندازه ای منشأ این تشتّت و اضطراب اقوال را روشن می سازد: از خلیفه دوم، عمر، درباره تفسیر آیه ربا و احکام ربا پرسیده شد؛ وی نتوانست پاسخ دهد، پس گفت: من متأسفم، زیرا این آخرین آیه ای بود که نازل شد، و پیامبر(ص) از دنیا رفت و برایم تفسیر نکرد!21
بعد از این ماجرا آیات ربا نیز در بحث آخرین آیه یا سوره نازل شده وارد شد و نسبت به سوره مائده تردیدی ایجاد کرد. از آن پس موضوع آخرین بخش نازل شده قرآن میان سوره مائده و آیات ربا مردّد گردید.
اما موضوع ربا در چهار سوره قرآن آمده است: بقره،275276؛ نساء، 161؛ روم،39 و آیه آل عمران،130. برخی از این سوره ها مکّی و پاره ای مدنی است. مقصود خلیفه کدام یک از این آیات بوده است؟
کسانی که در پی تبرئه خلیفه بوده اند از پیش خود گفته اند: مقصود خلیفه آیه 278 سوره بقره بوده است. از این رو معتقد شده اند که آخرین آیه نازل شده ،در سوره بقره واقع است، سوره ای که در آغاز هجرت نازل گردید! و نیز بر این نظر رفته اند که تحریم ربا تشریع اضافه ای است که پس از نزول آیه اکمال دین آمده است! این گروه شاید تصور می کنند قائل شدن به این آشفتگی در نزول قرآن و وحی اشکالی ندارد چرا که هدف درستی از آن در نظر دارند و آن دفاع از خلیفه رسول الله(ص) است!
به چند مورد از سخنان این گروه اشاره می کنیم:
1 احمدبن حنبل در «مسند»ش می گوید:
… عمر رضی الله عنه چنین گفت: همانا آخرین آیه ای که نازل گردید آیه ربا بود و رسول خدا صلی الله علیه وسلم رحلت کرد و آن را برای ما تفسیر نکرد پس شما ربا و ریبه، هردو، را ترک کنید.22
2 حدیث فوق را«کنزالعمال» نیز به سند دیگر روایت کرده است.23
3 سرخسی در«المسبوط» می گوید:
…عمر رضی الله عنه چنین گفته است: همانا آیه ربا آخرین آیه ای است که نازل شد و رسول الله صلی الله علیه و سلم درگذشت پیش از آنکه شأن این آیه را برای ما بیان فرماید.24
4 سیوطی در«الاتقان» آورده است:
بخاری از ابن عباس نقل می کند که گفت: آخرین آیه ای که آمده آیه ربا است. بیهقی نیز از عمر مشابه این سخن را نقل کرده است… و از احمد و ابن ماجه نیز نقل شده که عمر گفته است: «از» آخرین آیات نازل شده آیه ربا است.25
اما افزودن کلمه«من=از» در روایت اخیر مشکل را حل نمی کند، همان گونه که در مورد سوره مائده چنین بود؛ زیرا در روایات دیگر کلمه«مِن» نیست و صراحت دارند بر اینکه آیه ربا آخرین آیه است!
حکایت دوم
عمر معنای«کلاله» را نمی دانست و در فهم آن تا پایان عمر متحیر بود، سپس گفت و از قول او گفتند که آیه کلاله آخرین آیه ای بود که نازل گردید و پیامبر از دنیا رفت پیش از آنکه معنای آن را برای عمر بیان کند، یا اینکه آن را به طور ناقص بیان کرد.
چند روایت ذیل، بیانگر مضمون فوق است:
1 در «صحیح بخاری »چنین آمده است:
از براء رضی الله عنه نقل شده است که گفت: آخرین سوره ای که به طور کامل نازل گردیده سوره برائت است، و آخرین آیه، آیه پایانی سوره نساء است: یستفتونک قل الله یفتیکم فی الکلالة….26
2 سیوطی در«الاتقان» چنین آورده است:
بخاری و مسلم(شیخان) از براء بن عازب روایت کرده آند که گفت: آخرین آیه ای که فرستاده شده آیه کلاله و آخرین سوره، سوره برائت است.27
3 در «مسند احمد» چنین می خوانیم:
…آخرین سوره ای که بر پیامبر صلی الله علیه وسلم نازل گردید سوره برائت بود، و آخرین آیه ای که بر ایشان فرستاده شد آیه پایانی سوره نساء، یعنی از «یَستفتونک» تا پایان سوره بود….28
از آن هنگام آیه کلاله نیز وارد این سلسله شد و یکی از طرفهای تردید قرار گرفت. بنابر این آخرین آیه یا سوره ای که بر پیامبر(ص) نازل شده مردد گردید میان آیات ربا، آیه کلاله، و سوره مائده که حاوی آیات تبلیغ و اکمال دین است.
من تا آنجا که ممکن بود به منابع اهل سنّت در مسئله ربا و کلاله رجوع کردم، و مشکل خلیفه، عمر، نسبت به این دو بویژه نسبت به مسئله کلاله بر من آشکار گردید.این مسئله برای خلیفه به اندازه ای مشکل بود که آن را از مشکلات مهّم امّت قرار داده بود و همواره آن را بر منبر پیامبر(ص) مطرح می کرد و تا آخرین ساعتهای عمرش از آن به عنوان«مشکلی مهم» یاد می کرد و مسلمانان را به حل آن سفارش می نمود! این امری است که بروشنی دلالت دارد بر آگاهی کامل او از ناتوانی اش در برابر مسلمانان برای حل این دو مسئله.
در «صحیح بخاری» آمده است:
از ابن عمر رضی الله عنهما نقل شده است که گفت: عمر بر منبر رسول خدا صلی الله علیه وسلم سخن می راند؛ گفت: خَمر در قرآن حرام گردید و آن از پنج چیز است: انگور، خرما، گندم، جو و عسل.خمر چیزی است که عقل را زایل می سازد. سه چیز است که ای کاش رسول خدا صلی الله علیه وسلم پیش از رحلتش برای ما بیان می فرمود: جدّ، کلاله و بابهایی از ربا.29
مسلم این حدیث را با تفصیل بیشتری نقل کرده30 و روایاتی همانند آن نیز31 دارد. ابن ماجه نیزاین حدیث را روایت کرده32 است. سیوطی در«درالمنثور» درباره آن چنین می گوید:
این حدیث را عبدالرزاق و بخاری و مسلم و ابن جریر و ابن منذر از عمر نقل کرده اند….33
این حدیث که نزد اهل سنت به تاکید صحیح است دلالت می کند که عمر از پیامبر(ص) درباره کلاله نپرسیده است، و صحیح حاکم که در«مستدرک» روایت شده است بصراحت گویای این امر است؛ می گوید:
… محمد بن طلحة بن یزید بن رکانة از عمر بن خطاب رضی الله عنه نقل می کند که گفت: اگر من از رسول خدا درباره سه چیز می پرسیدم برایم از شتران سرخ مو بهتر بود: از خلیفه پس از او؛ از جواز قتال با قومی که اقرار دارند در اموالشان زکات است اما آن را پرداخت نمی کنند و از کلاله. این حدیث مطابق معیارهای بخاری و مسلم صحیح است، و آنان نقل نکرده اند.34
اما در «صحیح مسلم »آمده است که عمر درباره کلاله بارها از پیامبر سؤال کرده است!
مسلم می گوید:
از معدان بن ابی طلحه نقل شده است که عمربن خطاب روز جمعه ای خطبه می خواند؛ از پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم و ابوبکر یاد کرد، سپس گفت: من پس از خود مسئله ای مهمتر از مسئله کلاله وا نمی گذارم. در هیچ موضوعی من به اندازه موضوع کلاله به رسول الله مراجعه نکردم و او در هیچ چیزی به اندازه این موضوع با من به درشتی سخن نگفت، به طوری که با انگشتش به سینه من زد و گفت: ای عمر! آیا آیه«صیف» که در پایان سوره نساء است برای تو کافی نیست؟ اگر زنده باشم در این مساله به گونه ای حکم خواهم کرد که آنان که قرآن می خوانند و آنها که نمی خوانند به آن حکم می کنند.35
این حدیث بیان می کند که عمر از پیامبر درباره کلاله سؤال کرد و حضرت بارها برای او توضیح داد، اما عمر سؤال خود را تکرار می کرد تا آنکه پیامبر(ص) بر او، به دلیل کثرت پرسش یا به این دلیل که هر چه حضرت شرح می داد او نمی فهمید، خشم گرفت!
علاوه بر این، سه حدیث صحیحی که در ذیل می آید دلالت دارد که پیامبر(ص) خبر داد که عمر در طول عمرش مسئله کلاله را هرگز نخواهد فهمید، یا آنکه او را نفرین کرد که چنین باشد:
1 در «درالمنثور» چنین آمده است:
عدنی و بزاز، هر یک در«مسند» خود، و ابوالشیخ در«الفرائض» به سند صحیح از حذیفه نقل کرده اند که گفت: آیه کلاله بر پیامبر صلی الله علیه وسلم نازل گردید در حالی که حضرت در راه بود، پس ایستاد؛ حذیفه را دید و آیه را به او آموخت. حذیفه درنگ کرد، عمر را دید و آیه را به او آموخت. سپس عمر در زمان خلافتش در کلاله تأمل کرد و حذیفه را خواست و از او درباره آن پرسید، حذیفه گفت: رسول خدا صلی الله علیه وسلم کلاله را به من آموخت و من نیز همان گونه آن را به تو آموختم و خدا هرگز چیزی برای تو بر آن نیفزود.36
2 در «کنزالعمال »چنین روایت شده است:
از سعید بن مسیّب روایت شده که گفت: عمر از رسول خدا صلی الله علیه وسلم پرسید: کلاله چگونه ارث می برد؟ پیامبر فرمود: مگر نه این است که خدا آن را بیان فرموده است؟ آن گاه این آیه را قرائت فرمود: وإن کان رجل یورث کلالة او امراة…، اما عمر نمی فهمید، سپس آیه آخر سوره نساء فرستاده شد: یستفتونک قل الله یفتیکم فی الکلاله…، باز هم عمر نمی فهمید. پس به حفصه گفت: هرگاه رسول خدا را در خشنودی دیدی از او در این باره بپرس! پیامبردرپاسخ حفصه فرمود:آیا پدرت به توچنین گفته است ؟پدرت هرگز این مسئله را نخواهد دانست! و عمر خود می گفت: من هرگز این را نخواهم دانست و به کلام رسول خدا در این خصوص اشاره می کرد. در منبع این حدیث آمده است که ابن راهویه یا ابن مردویه آن را صحیح دانسته اند.37
3 سیوطی در«درالمنثور» روایت کرده که پیامبر(ص)این مسئله را برای عمر در استخوانی نوشت؛ روایت چنین است:
عبدالرزاق و سعید بن منصور و ابن مردویه از طاووس نقل کرده اند که گفت: عمر حفصه را امر کرد تا از پیامبر صلی الله علیه وسلم درباره کلاله سؤال کند؛ حفصه چنین کرد و پیامبر برای او در استخوانی املا کرد و چنین فرمود: چه کسی تو را به این پرسش امر کرده است، آیا عمر؟ گمان ندارم که عمر آن را درک کند، آیا آیه صیف برای او کافی نیست؟
سفیان می گوید: آیه صیف که در سوره نساء است(وان کان رجل یُورَثُ کلالة او امراة…) مورد سؤال واقع شد. وقتی مردم از رسول خدا صلی الله علیه وسلم درباره آن پرسیدند، آیه ای که در پایان سوره نساء است فرستاده شد.38
با مشاهده این تناقضات در احادیث عمر و کلاله، که همه نیز به اصطلاح صحیحه هستند، در می یابیم که در این روایات، حکم کلاله که بر اساس نقل بخاری یکی از مسائل سه گانه ای است که حکم برای امت بیان نشده و عمر نیز درباره آن از پیامبر(ص) نپرسیده است توسط پیامبر(ص) برای عمر در استخوانی نوشته شده است، و بخاری خود در مورد مسئله دوم از آن سه مسئله یعنی خلافت روایت کرده است که پیامبر کاغذ و قلمی خواست تا چیزی بنویسد که امت پس از او هرگز گمراه نشوند، اما عمر از این کار ممانعت کرد.
اما در مورد مسئله سوم، یعنی اقسام ربا، غیر ممکن است که پیامبر(ص) آن را چنانکه خداوند به آن امر کرده اند، برای مسلمانان بیان و تشریح نکرده باشند. شاید این مسئله را نیز برای عمر یا غیر او در استخوانی نوشته اند!
دلالت این دو حکایت
این دو حکایت دلالت می کند که روایات صحیح نزد برادران اهل سنت در این باب متناقض هستند و در نظر هر عاقلی جمع و پذیرش همه آنها ممکن نیست، بلکه راهی نیست غیر از اخذ برخی و ردّ بعضی دیگر.
چگونه ممکن است در این موضوع عاقلی بپذیرد که عمر درباره آیه کلاله از پیامبر(ص) سؤال نکرد به این دلیل که آخرین آیه ای بود که بر حضرت نازل گردید، اما بپذیرید که عمر بارها از پیامبر در این باره پرسید تا جایی که حضرت با انگشتش به سینه او زد و بر او خشم گرفت؟ یا چگونه می توان پذیرفت که آیه کلاله آخرین آیه است و نیز همزمان پذیرفت که آیات ربا آخرین آیات است؟ همچنین است نسبت به سایر تناقضاتی که در روایات یاد شده موجود است و تناقضات بیشتری که در سایر روایات هست و در اینجا ذکر نشد.
این دو داستان بیانگر آن است که سلطه خلیفه در نظر برادران اهل سنّت ادعای غیر معقول او را معقول می سازد، بنابر این آنچه نزد آنان مهم است این که قرآن را به گونه ای تفسیر کنیم و وقایع و اسباب نزول آن را به نحوی بیان کنیم که موافق گفته های خلیفه باشد، هر چند گفته های او متناقض باشد و موجب بروز شبهه تناقض در دین خدا و افعا ل باری تعالی گردد، اما در عین حال هر که بر این امر اعتراض کند رافضی و دشمن اسلام، پیامبر(ص) و صحابه او باشد!
این دو حکایت در موضوع مورد بحث ما همچنین دلالت دارد بر اینکه آیات ربا و ارث کلاله و شاید غیر این دو، طبق نظر خلیفه پس از آیه«اکمال دین» نازل شده اند. معنای این سخن آن است که خدای تعالی به مسلمانان فرموده است: الیوم اکملت لکم دینکم…، در حالی که احکام ارث و ربا و احکام قبل به طوری که خواهد آمد کامل نگردیده بود!
هیچ منصفی نمی تواند این منطق را بپذیرد که برای تبرئه انسان غیر معصومی جدال کند، اگرچه این کار مستلزم نسبت دادن تناقض به خدای عزوجل و رسول او(ص) باشد.