قرآن و جهان هستی
دنیای پیرامون ما،دنیای سؤال است.سؤال هایی که بسیاری از آنها به دلیل عقل ناقص بشری بدون پاسخ مانده است.من نیز همچون سایر انسان ها در دریای سؤالات غوطه ور شده بودم،آرزو داشتم کسی را بیابم تا بتواند مرا از این دریا نجات بخشد و به علم و حکمت راهنمایی کند.دوست داشتم،بعضی از معماهای هستی را که برای بشر قابل فهم است، بدانم و به معرفت الهی که غایت تکامل آدمی است،برسم.وقتی خود را تنها دیدم،چشمانم را بستم و به فکر فرو رفتم؛خداوند به فکرم بال بخشید و او را به پرواز در آورد.ابتدا به آسمان رفتم. وسعت آسمان بیش از آنی بود که در تصور من گنجد.کهکشان بر من لبخند زد و ستاره هایش با من به گفتگو نشستند.
ابتدا پرسیدم:مگر نه آن است که هیچ چیز در آسمان معلّق نمی ماند و «جاذبه زمین» همه چیز را به سمت خود فرو می کشد،پس،آسمان چگونه بنا شده و چرا سقف آن فرو نمی ریزد و ستاره هایش همیشه در بالا قرار گرفته اند؟فرشته ای از آسمان که متوجه سؤالم شده بود،مرا به سوی قرآن راهنمایی کرد و فهمیدم،همچون گذشته که جواب سؤال در مورد هستی ام را از قرآن گرفته بودم،اکنون نیز پاسخگویی بهتر از قرآن ندارم.پس به کتاب خدا مراجعه کردم،در ایه 10سوره لقمان نوشته بود:«آسمان ها را بدون ستونی که به حس مشاهده کنید،خلق کرد».و در سوره رعد ایه دو نیز فرموده بود:«خدا آن ذات پاکی است که آسمان ها را چنانکه می نگرید،بی ستون برافراشت …».
چقدر زیبا و ظریف،خداوند به این مسئله اشاره فرموده بود.پس آسمان با ستون های محکمی که ما آنها را نمی بینیم،برافراشته شده است و همین امر موجب می شود تا همواره شاهد استواری و پایندگی آن باشیم.
کنجاوتر شدم.دیگر شب شده بود.بنابراین،به دنبال فلسفه خلقت ماه و ستارگان و پیدایش شب و روز،قرآن را ورق زدم و به جستجو پرداختم.این بار جوابم را از ایه 12سوره اسراء گرفتم:«و ما شب و روز را دو ایت و نشانه قرار دادیم؛آن گاه ایت شب را زدودیم و ایت روز را تابان ساختیم؛تا در روز از فضل خدا طلب کنید و تا آن که شمار سال ها و حساب اوقات را بدانید و ما هر چیز را مفصل بیان کردیم».بعد از آن،خورشید؛این ایت بزرگ الهی،در ذهنم نقش بست.با خود فکر کردم:«چرا پیش ماه و ستاره ها نمی ماند و اگر بماند چه اتفاقی می افتد؟»
خداوند در ایه چهل سوره یس فرموده بود:«نه خورشید را شاید که به ماه رسد و نه شب را که بر روز سبقت گیرد و هر یک بر مدار معینی شناورند». خدا را به این خاطر که در روز از نعمت خورشید،برخوردار و در شب با ماه به گفتگو می نشینم و با نگاه کردن به آن به قدرت الهی پی می برم،سپاس گفتم.بیشتر رازهای خلقت در آسمان نهفته است.باید رفت و به قدر توان به معرفت رسید.اگرچه سؤالات زیادی درباره آسمان وجود داشت،اما کنجکاو بودم که از جاهای دیگر هم آگاه بشوم و برای بعضی دیگر از سؤالاتم جواب پیدا کنم. بنابراین،از آسمان پایین آمدم و به سوی دریا رفتم.
دریا هم زیبا بود،وسیع و شگفت انگیز می نمود.ابتدا پرسیدم:«آب دریا از کجاست ؟»
چگونه ابرو و باد در پدید آمدن آن دخالت دارند؟ در ایه چهل و سوم سوره نور به این سؤال پاسخ داده شده بود:«ایا ندیدی که خدا ابرهایی پراکنده را روانه می کند،آن گاه میان آنها پیوند می دهد،سپس، آنها را متراکم می سازد.پس، قطره های باران را می بینی که از لابلای ابرها بیرون می اید؟ و ایا ندیده ای که خدا از آسمان،تگرگ های متراکم موجود در آن را که همچون کوه هاست، فرو می فرستد، هر که را بخواهد با آن هدف قرار می دهد تا به مال و جان او آسیب برساند و از هر که بخواهد،آن را باز می دارد.نزدیک است روشنی برقش دیده ها را از بین ببرد».
گویی وارد دریا و بر کشتی سوار شدم،همان وسیله ای که علم ساختنش را،اولین بار، حضرت نوح (ع) از خداوند دانا فراگرفت.وسیله ای که یکی از اسباب راحتی و کسب روزی بشر قرار گرفت و خداوند در مورد آن می فرماید:«پروردگار شما برای شما در دریا کشتی ها را روان می سازد،تا از فضل او برای خود روزی طلب کنید؛چرا که او نسبت به شما بسیار مهربانست».(سوره اسرا،ایه 66) به حرکت درآمدم.همه جا آب بود؛آبی که خداوند آن را مایه حیات همه موجودات قرارداده و در ایه سی سوره انبیأ درباره آن چنین فرموده است:«و از آب هر چیزی را زنده گردانیدیم».تصور اینکه چگونه با نبود آب بساط هستی در هم خواهد ریخت،مرا به شکر گذاری از خالق هستی واداشت و در مقابل او به سجده افتادم و او را شکر گفتم.اما می خواستم بدانم، درون دریاچه خبراست ؟ پس خود را به آب زدم و در آن فرو رفتم.
ماهی ها به استقبالم آمدند و صدفی را به من نشان دادند؛تا بدانم،بسیاری از چیزهایی که ما نمی بینیم،وجود دارند،پس خدا هم وجود دارد و می توان در همه جا او را جست.صدف را گشودم؛مرواریدش چشمانم را خیره کرد.در ایه بیست و دو سوره الرحمن به این زیور زیبا این گونه اشاره شده است:«و از آن دو دریا(شور و شیرین) مروارید و مرجان را بیرون می آورد». چه حیرت آور!چگونه از صدفی که در زمره نرم تنان است،مرواریدی به این محکمی،ظرافت و زیبایی پدید می اید؟ به درستی،خداوند بر هر کاری تواناست.او نرمی و سختی و آب و آتش را در کنار هم قرار می دهد،بدون اینکه خاصیت آنها برهم زده شود و یا بریکدیگر تأثیر بگذارند.
مرجان ها چقدر زیبا در کنار هم قرار گرفته و تشکیل کلنی داده بودند.در دریا غوغا بود.موجوداتی زیبا و رنگارنگ، پیدا و ناپیدا،وحشی و رام و بزرگ و کوچک در کنار هم زندگی می کردند.راستی روزی آنها از کجا تأمین می شود؟ «وهیچ جنبده ای در زمین نیست، جز آن که روزیش برخداست و خدا قرارگاه و آرامشگاه او را می داند و همه احوال خلق در علم ازلی او ثبت است».(سوره هود، ایه 6)
از دریا بیرون آمدم،اگرچه هنوز هم دوست داشتم در آن بمانم به شناخت بیشتری دست پیدا کنم.در زمین قرار گرفتم؛جایی که خداوند آن را گهواره و محل آسایش من قرارداده بود:«ایا زمین را برای شما گهواره قرار ندادیم».(سوره نبأ ـ 6) زمین و هرآنچه در آن بود،برای من بود.برای آسودن و زندگی کردن.خداوند متعال در ایات (16ـ5) سور ه نحل نعمت هایی را که برای زندگی مرفه من آفریده،برشمرده بود و در ایه هشتاد و یک همین سوره فرموده بود:خداوند برای شما از خانه هایتان محل سکونت و استراحت قرار داده و برای شما از پوست دام ها، خیمه ها را پدید آورده است که روز کوچ کردن و روز اقامت آنها را سبک می یابید و از پشم ها و کرک ها و موهای آنها برای شما، اثاث منزل و کالاهایی که تا مدتی از آن بهره می برید، قرار داده است.
و خدا برای شما، از آنچه آفریده،سایه هایی قرار داده، و از کوه ها نهانگاه های پدید آورده و تن پوش هایی قرار داده است که شما را از گرما حفظ می کند و نیز زره هایی که در نبرد از گزند تیرها و نیزه ها در امانتان می دارد.به این ترتیب،نعمتش را بر شما تمام می کند، باشد که تسلیم خواسته او شوید و به فرمانش گردن نهید!
به راستی که اگر به قرآن کریم چنگ زنیم و در هر حال،با او باشیم،گمراه نخواهیم شد.کمی در فکر فرو رفتم؛فکر به اینکه چقدر خداوند نسبت به ما مهربان است و در مقابل، ما چه بسیار ناسپاسیم.دست هایم را رو به آسمان بردم و با خود زمزمه نمودم: خداوندا عذر ما را بپذیر که تو بر ضعف و نادانی ما آگاهی!
اما من در این دنیا بیهوده آفریده نشده ام.همچنان که خداوند فرموده بود:«ایا گمان می برید، ما شما را بیهوده خلق کرده ایم و به سوی ما بازگشت نمی کنید؟» (سوره مؤمنون، ایه 115).پس لازم بود نظری هم به ایاتی داشته باشم که وظایفم را برایم معین کرده بود. به نظر می رسید گویاترین ایه در این مورد،ایه هفتاد و هفت سوره قصص باشد،آنجا که خداوند فرموده است:«نیکی کن، همچنان که خداوند به تو نیکی کرده است». ما انسان ها موظف شده ایم که همدیگر را دوست بداریم و به هم کمک کنیم؛چرا که ما خانواده بزرگ خداوند هستیم و همچنان که سرورمان به ما لطف و احسان می کند،ما نیز باید در حق خود و دیگران انصاف داشته باشیم و به هم خدمت کنیم.
آه که چقدر درباره نیکی به پدر و مادر سفارش کرده بود و من قدر این دو گوهر گرانبها را که پرورش من در این دنیا به آنها سپرده شده است،نمی دانستم:«وخدای تو حکم فرموده که جز او هیچکس را نپرستید،درباره پدر و مادر نیکی کنید و چنانچه هر دو یا یکی از آنها به سن پیری رسیدند،به آنان کوچک ترین کلمه ناخوشایندی نگو و پرخاشگری مکن،در سخن گفتن با آنها جانب ادب را نگهدار و از سر مهربانی بال فروتنی را برایشان بگستر و بگو:پروردگارا،بر آنان رحمت آور،چنان که مرا در کودکی پروردند ».(سوره اسرا،ایات 24 و23)
بنابراین،می بایست برای همه از جمله خود و پدر و مادرم طلب آمرزش می نمودم؛زیرا ما انسانها همواره در معرض اشتباه و گناه قرار داریم که لازم است با طلب بخشش از درگاه خدا آنها را از وجودمان به آب «توبه» بشوییم و به پاکی برسیم:«پروردگارا، مرا و پدر و مادرم و همه مؤمنین را در روزی که روز برپایی حساب است، ببخش و بیامرز!».(سوره ابراهیم،ایه 44)
زیر بار ظلم منت ظالمان و گردنکشان و زورگویان نرفتن و مبارزه با آنها مهمترین درسی بود که از قرآن فرا گرفتم:«به کسانی که از دشمن ستم کشیدند،اجازه جنگیدن داده شد و خدا بر یاری آنها تواناست».(حج ـ 39) حقیقت همین است که گفته شد و هر کس مانند مجازاتی که بر او رفته است.مجازات کند.به شرط اینکه به ناروا جازات شده باشد، خداوند به او اجازه مقابله به مثل می دهد و او را به این وسیله یاری می کند، چرا که خداوند بسیار بخشاینده و آمرزنده است.(حج ـ 60)
به درستی که قرآن مطلب ناگفته ای باقی نگذاشته است.فقط باید با آن مأنوس شد و راه هدایت را از او فراگرفت.
پس،به آن هرچه بیشتر تمسک جستم و هر کجا با شبهه ای مواجه شدم،از او کمک گرفتم. آنقدر در دریایش غوطه ور شدم،تا اینکه به شهر دانایی رسیدم.قرآن شهر دانایی و کلید ورود به این شهر تلاوت پی در پی قرآن و تفکر در ایات آن بود.وقتی به این شهر رسیدم، از خدا خیلی خجالت کشیدم.از اینکه او از رگ گردن هم به من نزدیکتر بود.(سوره ق،ایه 16)،اما من او را ندیده بودم.فرمان نافذش برگستره عالم حکم فرما بود،اما من نسبت به آن بیگانه بودم.
چشمانم را گشودم.صبح بود و همه جا خدا:«مشرق و مغرب از آن خداست،پس به هر طرف روی کنید،به سوی خدا روی آورده اید.این، از آن جهت است که خدا بر همه چیز و تمامی جهات احاطه دارد و از توجه شما به هر سوی آگاه است ».(سوره بقره ـ ایة 115) از اینکه به خوبی خدای به این بزرگی و شکوه و جلال را نشناخته بودم،از او معذرت خواستم.سر به سجده بردم و او را شکر گفتم.شکر برای همه چیز و مهمتر آن که مرا به سوی خود خوانده بود و با نورش آشنا کرده بود.من دوباره متولد شده بودم.و بر هر چیزی لبخند زدم تا تولد دوباره ام را اعلام کنم و همراه با ساکنین آسمان ها و زمین به ستایش خداوند مشغول شوم که در این مورد نیز فرموده بود: «هر آنچه در آسمان ها و زمین است،به ستایش خداوند مشغول است…» سوره های حدید ـ حشر ـ صف ـ جمعه …
«هر چه و هر که در آسمان ها و زمین وجود دارد،با همه آثار وجودیش،خواه ناخواه، در هر روز و شب،در برابر خدا خاضع است و برای او سجده می کند».(سوره رعد ـ ایه 15)