همتم بدرقه راه کن ای طائر قدس که دراز است ره مقصد و من نوسفرم
«حافظ »
جوان با گذر از کودکی و نوجوانی به دوره بلوغ جسمانی و عقلانی می رسد. در این دوره وی با کاویدن و اندیشیدن در باورهای خویش سعی داردتا آن ها را به محک اندیشه بزند و بدین وسیله تعمیق بخشد. وی در این بازنگری، سرآن دارد تا بار خویش را برای یک سفر طولانی، پر پیچ و خم و در عین حال لذت بخش ببندد و به دور دست های دشت سلوک سفر کند. در این دوره او نو سفری است که با توکل و همت، طی طریق می کند.
زمینه های رویش
انسان در دوران کودکی و نوجوانی، تحت تاثیر خانواده و محیط،به یک سری اعمال عبادی می پردازد. هرچه پدر و مادر و اطرافیان وی در انجام اعمال دینی به شکل ظریف و پسندیده کوشا باشند او نیز تاثیر بیش تری می پذیرد. دراین دوران کردارهای او تقریبا تقلیدی است; وی می بیند که پدر و مادرش نمازمی خوانند، روزه می گیرند و دست بر آسمان برمی دارند و دعا می کنند، او نیز چنین می کند. اتفاقا به حکم فطرت، چنین راز و نیازهایی برای او لذت بخش نیز هست وتجربه های ضعیف درونی را هم برایش به همراه دارد. او دوست دارد که این لذت ها راتکرار کند و جرقه هایی از نور دوباره قلب و دلش را روشن نماید. همین که به اوگفته می شود تو در مقابل موجودی مهربان، توانا و بزرگ، ایستاده ای، هرچه بگویی می شنود، هرچه بخواهی می دهد، صورت و سیرتت را نورانی می کند و از حوادث، مصونت می دارد، او با یک لذت و آداب خاصی، دست و صورت خود را می شوید، بر سجاده می نشیندو با این موجود دانا و توانا حرف می زند، با قلب کوچک خود بدو پناه می برد و ازاو یاری می جوید.
در این دوره، هر چه که محیط او با یک ظرافت و روان شناسی خاصی، با عبادت عطرآگین باشد، ذهن و قلب او عبادی تر است.
جوانی
با فرا رسیدن دوران جوانی، علائم بلوغ آشکار می شود. هم چنان که جسم واندام جوان، رشد بیش تری می کند، عقل او نیز کامل تر می شود و قدرت فهم و درکش،افزایش می یابد. در همین دوران است که در باورهای دینی خود می کاود تا آنان را به مدد عقل و اندیشه، استوار سازد.
یکی از مراحل تربیت همین جاست.
مربیان، معلمان و راه نمایان جوان خصوصا پدر و مادر به عنوان اولین معلمان باید با ظرافت و هوشیاری خاصی عمل کنند، ویژگی های این دوره را بشناسند، دربرابر سوال های گوناگون جوان، در خصوص مسائل عقیدتی، شکیبایی ورزند و جواب های روشن و شفافی به آنان بدهند.
مغزهای متحجر و خلق و خوهای یک دنده و خشن، جوانانی عصیان گر و لجوج، بارخواهند آورد. هر پدر و مادر و معلمی، نیک باید بداند که برای هر جوانی با هرسطحی از اندیشه و تعبد، سوال هایی درباره خدا و دیگر مسائل عقیدتی وجود دارد که پاسخ هایی هوش مندانه و مستدل می طلبد. فرار از این پرسش ها و یا کوبیدن و ترساندن اندیشه جوان از طرح آن ها عواقب ناگواری در پی دارد.
کار اساسی این است که روحیه جوان را به خوبی شناخت و ظرف اندیشه او رااندازه گیری کرد و متناسب با آن، تغذیه نمود.
راه های تشویق جوان به عبادت
1- خودشناسی: مهم ترین راه برای ترغیب جوان به عبادت، آشنایی تدریجی او با خویشتن خویش است. جوان باید ابتدا معبود واقعی خویش را بیابد سپس در مقابلش عبادت کند. اما این یافتن و شناخت، چگونه و از چه راهی میسور است؟ برخی طرح شان این است که نخست باید خدا و دیگر اصول دین را بشناسیم تا بتوانیم طریق عبودیت را طی کنیم. آموزش این قواعد دینی هم از طریق کتاب های کلامی و فلسفی امکان پذیر است. البته این دسته، منکر انسان شناسی هم نیستند.
اما طرح دیگر که قرآن و پیشوایان معصوم علیهم السلام و عارفان، بدان توصیه کرده اند شناخت انسان است. از طریق شناخت انسان، خدا را باید شناخت.
این ها همه برداشت از همان سخن نغز و عمیقی است که فرمود: «من عرف نفسه فقدعرف ربه; هر کس که خود را بشناسد خدا را هم خواهد شناخت.» سخنان بسیاری ازپیشوایان معصوم(ع) خصوصا پیامبر(ص) و حضرت علی(ع) به ما رسیده که ناظر به همین محتوا و مضمون، است.
آری، این خودشناسی کلیدی است که همه درهای عقیدتی را به راحتی می گشاید و سنگ بنای محکمی است که سقف های عظیم را نگه می دارد. سالک نوسفر، گام نخست را باخودشناسی آغاز می کند و سپس نقش خویش را که همان عبودیت است می یابد و با پای وظیفه حرکت می کند و بار سنگین مشکلات را به راحتی به دوش می کشد و از بلا استقبال می کند و زمزمه اش این است که: «زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت ».
نتیجه عبور از خود و آشنایی با خویش و در نتیجه پیوند با معبود واقعی این است که جوان به تدریج نیروی تقوا و خودنگه داری در او زیاد می شود، چون در برابر هرآن چه که از او و استعدادهایش کم کند می ایستد و هر آن چه را که غیر حق است کنارمی زند. رفته رفته این فکر در او استوار و محکم می شود که ارزش انسان به اندازه ای است که هیچ چیز جز خدا ارزش پرستش و عبادت ندارد. دیگران از انسان می کاهند، اماخدا که صمد و حی و قیوم و... است، دوست دار رشد و سعادت آدمی است.
در این بحث، منظورم آن نیست که صوفی مشربانه و یا هم چون اصحاب مکتب تفکیک،فلسفه و کلام را به کلی طرد کنم و پای استدلالیان را یک سره چوبین بدانم، نه،هرگز چنین نیست، چون مباحث فلسفی و کلامی، در میان دانش های بشری جایگاه ویژه ای دارند، اما همه سخن این است که این راه برای سالک نوسفر، پیچ در پیچ و طولانی است، آخر او در مواجهه با انبوهی از اصطلاحات مغز سوز حل شده یا حل نشده چگونه می تواند نظام ایدئولوژیک با طراوتی برپا کند و بر اساس آن، معبود یکتا رابشناسد و در مقابل آن به عبادت بایستد. اندیشه جوان، تاب تحمل استدلال های سنگین فلسفی و کلامی متداول را ندارد.
پس بهتر است که کار را از جایی شروع کنیم که جوان دائما با اوست; یعنی خودانسان. جوان، خودش را زودتر و بهتر از همه چیز می یابد، چون همیشه با خودش همراه است.
حال ممکن است پرسیده شود که: این شناخت را چگونه و از چه راهی به جوان بدهیم؟
آیا از نظم عجیبی که در تک تک اعضای بدن انسان، مثل چشم، گوش، کلیه، گردش خون و.
.. وجود دارد، وارد شویم یا با اشاره به کارکرد اعضای بدن، فلسفه هر یک راگوشزد کنیم.
در این باره می گوییم: این گونه نگاه به انسان، البته لازم و کارگشاست ومی تواند جوان را با ماورای طبیعت، پیوند بزند، اما در بحث انسان شناسی و خودیابی آن چه که برای هر سالک نوسفری، ضروری است پی بردن به «ارزش وجودی » خویش است;بدین معنا که او دریابد: کیست؟ چه توان هایی دارد و متناسب با این توان ها چه اهدافی در پیش روی اوست.
اگر هدف، خور و خواب و خشم و شهوت باشد دیگر این همه استعداد لازم نبود، همان غریزه کافی بود. در این صورت و با این هدف، عقل و فکر و تفکر و سنجش و تلطیف روح و رشد اندیشه و فرهنگ، بیهوده و اضافی است. وقتی که غریزه های حیوانی در مامی خروشند و هوس ها از هر سو طغیان می کنند از ارزش وجودی خویش غافل ایم، اما وقتی که از طغیان فرو می ایستد و کف ها خاموش می شوند و خود را در یک سو و آرزوهای دنیایی را در سوی دیگر می نهیم، به پستی و حقارت این هدف ها و عمق خسارت و خسران پی می بریم.
وقتی که جوان با خود و توان هایش آشنا شد به دنبال بازاری می گردد که این سرمایه ها را در آن به جریان اندازد، این بازارها کدام اند؟: شیطان، نفس، دنیا،زر و زیور و... . او از مربیان اش شنیده و خود نیز کم و بیش تجربه کرده است که این بازارها، کالاها را می بلعند و انسان را به ورشکستگی می رساند. انسان، بزرگ تراز آن است که در این بازارها به داد و ستد بپردازد. لذا وقتی که پدر، مادر و یامربی و معلم، پیامبرگونه، خدا و معبود واقعی را به او معرفی می کنند، چونان تشنه ای که در بیابان خشک و سوزان به آب گوارایی رسیده باشد، این جام معرفت راعاشقانه می نوشد و با همین، سرمست و شیدا می شود. البته این سرمستی او در آغازراه اندک است و هرچه که در طریق پیش برود، به شناخت هایش اضافه می شود. او به هرمقدار که به علم خود عمل کند، یافته هایش بیش تر می شود.
برخی شاید بگویند: قالب بندی عقیدتی این راه آسان است، اما اساسا سیر و سلوک،کار مشکلی است، چون راهی است که در آن، پای عارفان هم پر آبله است تا چه رسد به سالک نوسفر.
در پاسخ باید گفت: درست است که سیر و سلوک و نفس کشی و پنجه در پنجه شیطان افکندن، کار خطیری است اما از عهده بشر ساخته است، اگر نبود خدا وی را بر آن مکلف نمی کرد. به علاوه، مشکلات، مربوط به دامنه ها و قله های سلوک است; در آن جاست که کوچک ترین گناه و خطایی، آدمی را فرو می غلطاند. البته این فرو افتادن ها وایستادن ها هم اگر به اصل سلوک لطمه نزند خود، درس آموز و عامل تحرک است، اماآغاز راه، به خاطر چشیدن طعم ترک لذت، شیرین است:
اگر لذت ترک لذت بدانی دگر لذت نفس، لذت نخوانی
اساسا گام زدن در راه عرفان عملی از جنبه هایی بسیار هموارتر و پر ثمرتر از راه های دیگر است، چون در سلوک عرفانی، سالک با هر گامی که برمی دارد هم ظرفیت وجودی خود و هم شناخت هایش بیش ترمی شود، چون دانش و بینش و علم و راه، یکی می شود. در راه های دیگر، طبیعت کار به گونه ای است که اگر فیلسوف و یا متکلم، متذکر نباشد، فقط ذهن و دانش او فربه می شود و در پایان، جز مشتی از اصطلاحات، چیزی برایش باقی نمی ماند، به قول امام خمینی:
«در جوانی، که نشاط و توان بود، با مکاید شیطان و عامل آن، که نفس اماره است سرگرم به مفاهیم و اصطلاحات پر زرق و برقی شدم که نه از آن ها جمعیت حاصل شد نه حال و هیچ گاه درصدد به دست آوردن روح آن ها و برگرداندن ظاهر آن ها به باطن و ملک آنها به ملکوت برنیامدم و گفتم:
از قیل و قال مدرسه ام حاصلی نشد جز حرف دل خراش پس از آن همه خروش (1)
2- عمل: جوان در محیط خانه، مدرسه و کار، دائما چشم به رفتارهای پدر و مادر، معلم وبزرگ تر خود دارد. در این ارزیابی ها او کردار افراد را با فلسفه عبادت هایی که می کنند می سنجد.
هستند پدران و مادرانی که در انجام اعمال عبادی مثل نماز، روزه و دعا و انجام مستحبات، بسیار کوشا و دقیق اند، اما برخوردهای آنان تند و یک سره و از سرعصبانیت است، از همین رو عبادت های شان هم در نزد فرزندان شان بی رمق و بدون جاذبه است. آخر، پدر و مادری که یک دنده و لجوج اند و دائما با خود و دیگران نزاع دارند، ایراد می گیرند و توقعی هستند و روحیه جوان را نمی شناسند، چگونه انتظاردارند که جوانانشان با رغبت به عبادت برخیزند و از آنان الگو بگیرند.
این که از جانب معصوم(ع) توصیه شده که: مردم را به غیر زبان های تان به اسلام دعوت کنید: «کونوا دعاه الناس بغیر السنتکم » به خاطر این است که در دعوت دینی، نوسفر با دیدن عمل شایسته و جذاب، ره صد ساله را یک شبه می پوید; یعنی وی که سال ها باید به دنبال استحکام زیر ساخت های عقیدتی خود با استدلال های کلامی وفلسفی باشد تا عبادت های خود را آگاهانه انجام دهد، با یک عمل صالح، در پیش چشم خود، همه اصول و فروع دین را می بیند و چشم ها و چشمه هایی در درونش سر باز می کنند.
او دیگر تا آن سوی طبیعت رفته و به غیب ایمان آورده است، و این است ارزش عمل:
«دو صد گفته چون نیم کردار نیست ».
3- یادکرد دائمی از اسوه های عبادت: در طریق عبودیت حق، مردان و زنان بسیاری ظهور کرده اند که چالاکانه قله های سلوک را پیموده اند. اینان اسوه های خوبی برای جوانان در عبادت اند. یکی از راه های تشویق جوان به عبادت این است که داستان ها وخاطره های عرفانی این اسوه ها را برای او نقل کنیم. نکته ظریف در این خصوص این است که در سیر و سلوک هم چون کارها و راه های دیگر ادعا فراوان واسوه سازی های دروغین زیاد است. نقل خاطره های نسنجیده و مبهم آن هم از انسان های خرافی، بی خرد و شهرت طلب جز رواج دروغ و خرافه و ساختن بت، چیز دیگری نیست.
سلوک در جوانی
همه معلمان و مربیان توصیه کرده اند که عبادت و نفس کشی را ازجوانی آغاز کنید و منتظر دوره میان سالی و یا کهن سالی ننشینید، چون قلب و اندیشه جوان، زمینه مناسبی برای رویش فضیلت هاست. اگر صفات رذیله در طول سالیان سال دروجود انسان رخنه کرد و خانه گرفت، دیگر در پیری بسیار مشکل و یا محال است که آن ها را بیرون راند. از همین روست که معلمان واقعی بشر، پیش از آن که قلب ها سخت و غیر قابل نفوذ گردند، در جوانی به تربیت آن همت می گمارند، چنان که امیر مؤمنان علی(ع) خطاب به فرزندش امام حسن مجتبی(ع) می فرماید:
«انما قلب الحدث کالارض الخالیه، ما القی فیها من شی ء قبلته فبادرتک بالادب قبل ان یقسو قلبک و یشتغل لبک (2) ; قلب جوان هم چون زمین خالی است، هر بذری در آن پاشیده شود می پذیرد، بنابراین من در تعلیم و ادب تو پیش از آن که قلبت سخت شودو عقل و فکرت به امور دیگر مشغول گردد، مبادرت ورزیدم.» پیامبر(ص) نیز فرمود:
«اوصیکم بالشبان خیرا فانهم ارق افئده (3) ; به شما درباره جوانان به نیکی سفارش می کنم که آن ها دلی رقیق و قلبی فضیلت پذیرتر دارند.» فریاد عارفان سوخته دل نیز همین است که:
«نگذارید قوای جوانی از دستتان برود.
هرچه قوای جوانی از دست برود ریشه های اخلاق فاسد در انسان، زیادتر می شود وجهاد [اکبر و مبارزه با نفس] مشکل تر. جوان زود می تواند در این جهاد پیروز شود،پیر به این زودی نمی تواند. نگذارید اصلاح حال خودتان را از جوانی به زمان پیری بیفتد. یکی از کیدهایی که نفس انسان به انسان می کند و شیطان به انسان پیشنهادمی کند این است که بگذار برای آخر عمر، خودت را اصلاح کن، حالا از جوانی استفاده کن و بعد، آخر عمر توبه کن، این یک طرح شیطنت آمیز است که نفس انسان می کند، به تعلیم شیطان. انسان تا قوای جوانی اش هست و تا روح لطیف جوانی هست و تا ریشه های فساد در او کم است، می تواند اصلاح کند خودش را.» (4)
مکان های عبادت
مساجد، مجالس مذهبی و حلقه های خالص ذکر حق، بهترین و پر ارج ترین مکان برای عبادت خداست، اماشک نیست که در مکان های دیگری نیز می توان این مهم را صورت داد و سپس آنان را به سوی مساجد و محافل مذهبی، سوق داد. جوان به مقتضای سن و سال خود، مکان های تفریحی، ورزشی و سیاحتی را دوست دارد، در همین مکان هاست که پدر و مادر و یامعلمان و مربیان می توانند، در ضمن تفریح و ورزش، نکته های تربیتی و دینی راگوشزد کنند و زمینه های مناسبی را جهت آمادگی روح جوان برای عبادت، مهیا سازند.برای سالک نوسفر، مکان های تحمیلی و تلقینی و تکراری، جاذبه ای ندارد، در کنارچشمه آب، در میان استخر شنا، در یک کوه نوردی، در ضمن یک سفر، در یک آزمایش گاه علمی، برخی آموزه های دینی بهتر هضم می شوند و زمینه های مناسبی برای بندگی حق،ظهور می یابد.
کم کم دامن سخن برمی چینیم، البته مباحث دیگری نیز در این مقوله هست که اکنون،مجال طرح آن ها نیست، امید که در فرصت فراخ تری بدان ها پرداخته شود.
پی نوشت ها:
1- باده عشق.
2- نهج البلاغه، نامه 31.
3- روضه کافی، ص 93.
4- امام خمینی، صحیفه نور، ج 7، ص 211