امتناع و کبر ورزى ابلیس
هنگامى که قدرت فراگیرى همه اسماء به وسیله آدم، و محقق ساختن آنها در وجودش، و احاطه تامّش بر حقایق و مسمیات و نهایتاً شایستگیاش براى مقام خلافت الهى بر فرشتگان روشن شد، از جانب خالق هستى و آفریننده موجودات که ضرورتاً باید از فرمانها و دستورات حضرتش پیروى کنند به فرشتگان فرمان رسید از باب اعتراف و اقرار به برترى او نسبت به خودشان و رحمت حق نسبت به آدم به حریم حرمتش و به پیشگاه عظمتش تواضع آرند و فروتنى کنند.
رفعت دستور، و ارزش فرمان، و عظمت فرمان دهنده از جمله قُلْنَا که به صورت جمع ذکر شده استفاده میشود.
این سجده جنبه عبادت نسبت به آدم نداشت و آدم در این عرصه معنوى معبود نبود، بلکه سجده به فرمان حق صورت گرفت که این سجده در حقیقت عبادت خدا و تکریم و تعظیم به آدم بود، چنان که در قرآن مجید اطاعت از پیامبر اطاعت از خدا و بیعت با آن وجود مقدس بیعت با خدا به حساب آمده است:
مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ ... «1»
کسى که از پیامبر اطاعت کند محققاً از خدا اطاعت کرده است.
إِنَّ الَّذِینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللَّهَ ... «2»
بى تردید کسانى که با تو بیعت میکنند جز این نیست که با خدا بیعت مینمایند.
پس در حقیقت با قبله بودن آدم حضرت حق عبادت شده، و در این زمینه نهایت تکریم و احترام و تواضع و فروتنى از جانب فرشتگان به پیشگاه خلیفة الله عرضه شده است.
فرشتگان در آن موقعیت خطیر فرمان حق را به جان اطاعت کردند، و با همه وجود به معبود خود ادب نمودند، و با سجده خود بر آدم به برترى او بر خویش عملًا به اقرار و اعتراف نشستند و درسى عاشقانه، و روشى حکیمانه براى نمک خواران سفره کریمانه حضرت معبود از خود باقى گذاشتند، که بر عهده هر مملوکى و هر نمک خوارى واجب است حق مملوکیت و حق نمک مالک آن هم مالکى چون وجود مقدس حق را با اطاعت از فرمان او، و گردن نهادن به دستور وى به جاى آورد و از عصیان و سرپیچى از خواسته او، و امتناع از محقق ساختن فرمان حکیمانهاش بپرهیزد، و به پیشگاه با عظمتش سرتسلیم فرود آورد، و با توجه به مملوک بودنش از این که با حقارت وجودش، در برابر کبریائى مالکش و قدرت و سطوت و بزرگى بى نهایتش شانه کبر بالا اندازد، و سینه تکبر جلو دهد، و قیافه استکبارى نشان بنمایاند حذر کند.
در این میان ابلیس که به فرموده قرآن مجید از طایفه جن بود سجده نکرد
فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ «3»
پس همه سجده کردند جز ابلیس، او از طایفه جن بود، پس در برابر فرمان پروردگارش عصیان کرد، و از چهارچوب بندگى حق خارج شد.
آرى آن جنّى بى شرم در برابر فرمان حق سرباز زد، و با کوچک دیدن آدم، و تکیه بر بزرگ بینى خود، و تماشاى ظاهر آدم، و غفلت از عظمت عقلى و روحى و باطنى او، و مقام علم و خلافتش از سجده امتناع کرد، و حسد و کبرى که مایه کفر بود و در وجودش به صورت استتار کمین داشت با امتحان و آزمایش حضرت معبود آشکار شد وَ کانَ مِنَ الْکافِرِینَ.
این توضیح در صورتى است که کَانَ به معناى اصلى خودش باشد.
اما اگر کَانَ به معناى صار باشد، چنان که برخى از مفسران و محققان گفته اند، باید ملتزم به این حقیقت شد که ابلیس پیش از آفرینش آدم از مؤمنان حقیقى و عباد واقعى حق بود. ولى ظاهربینى اش، و مغرور شدنش به عبادت چند هزار سالهاش و این که در گروه فرشتگان راه یافته بود، او را به دایره امتناع از فرمان بردن، و کبر و بزرگ بینى کشیده و از اطاعت فرمان خدا باز داشت، و سر تعظیم در برابر آدم فرود نیاورد، و پیشانى بندگى به پیشگاه معبود نگذاشت در نهایت از کافران شد.
البته باید به این نکته بسیار مهم توجه داشت که همه موجودات مکلّف و مختار، براساس فطرت پاک و توحیدى آفریده میشوند و مایه آلوده کفر و انکار ذاتى هیچ جنبنده مکلفى نیست و ابلیس هم از این حقیقت مستثنى نمى باشد و او هم مانند همه فرشتگان و جنیان و انسان بر فطرت توحیدى به وجود آمده و آفریده شده، و به اختیار خود با داشتن فطرت توحیدى کفر و فسق درونى را انتخاب کرده و باطن خود را در معرض این بیمارى مهلک یعنى خوى استکبارى قرار داده، و با آزمون الهى در میدان آفرینش انسان و بخشیده شدن مقام علم و خلافت به او و فرمان تواضع و سجده بر او کفر باطنى خود را با امتناع از سجده و تکبر در برابر حق آشکار نموده است.
با توجه به این که ابلیس هم از باب رحمت حق بر فطرت توحیدى آفریده شده، و خوى استکبارى را به اختیار خودش به خاطر ظاهربینى و بزرگ شمردن خودش انتخاب نموده باید گفت آفرینش او به هدف راه گیرى از انسان، و گمراه نمودن بشر، و اغواى بنى آدم نبوده، بلکه او هم مانند دیگر پاکان عرصه فطرت براى عبادت و بندگى و رسیدن به مقام قرب و لقاء حق آفریده شد، ولى در کمال آزادى دست به تمرد و عصیان زد و در برابر حق به تکبر نشست، و اعلام کرد که به اغواى انسان بر میخیزد و او را به گمراهى و ضلالت میکشد.
انسان هم که براساس فطرت توحیدى آفریده شده، و به او عقل و اختیار و هوش و آزادى عنایت گشته هیچ اجبارى بر فرمان بردن از ابلیس و قبول دعوت او ندارد، و بر اوست که به خاطر تأمین سعادت دنیا و آخرتش دعوت خدا و پیامبران و امامان معصوم و ناصحان دلسوز را بپذیرد و از قبول دعوت شیطان امتناع ورزد.
این نکته بسیار مهم نیز نباید ناگفته بماند، که ابلیس در عین تمرّد و عصیانش میتوانست هم چون دیگر گنهکاران به پیشگاه حضرت ارحم الراحمین زارى و تضرع نماید و از محضر حضرتش عذرخواهى کند و با فروتنى و انکسار بر خاک توبه نشیند و طلب عفو و مغفرت کند که در آن صورت توبهاش پذیرفته میشد و به دریاى آمرزش فرو میرفت و از طایفه کافران به گروه ساجدان میپیوست و پروندهاى پاک از گناه و عصیان مییافت، و لایق ورود به بهشت میشد، چنان که در روایتى آمده: چون نوح در کشتى نشست ابلیس «میان مؤمنان» نیامد بلکه دنبال کشتى جاى گرفت نوح گفت: اى ابلیس به واسطه استکبار و خود بزرگ بینى خود را و متابعانت را هلاک کردى، ابلیس گفت: اکنون چه کنم نوح گفت توبه کن، گفت: آیا توبه من را میپذیرند، نوح از حضرت حق پرسید خدایا اگر ابلیس توبه کند از او میپذیرى؟ خطاب آمد اگر بر قبر آدم سجده کند توبهاش را میپذیرم نوح این معنا را به ابلیس اعلام کرد، ابلیس پاسخ داد: من هنگامى که آدم زنده بود بر او سجده نکردم اکنون که مرده است بر او سجده کنم!! «4» در جمع بندى مطالب باید گفت: آدم به خاطر این که اسماء و در حقیقت مسمیات در ظرف وسیع عقل و روحش و باطن و جانش تجلى کرد و به این سبب به مقام خلافت الهى رسید بر فرشتگان برترى یافت و شخصیت والایش و عظمت مقامش مسجود ملائکه شد و از این طایفه پاک، ادب و متانت و وقار و کرامت ظهور کرد، و ابلیس که از گروه جن بود در این عرضه پر خطیر با انتخاب و اختیار خودش کفر درونیاش را که محصول کبر و حسد بود و ارتباطى به ذاتش و فطرتش نداشت آشکار نمود، و هم چون دیگر عاصیان و متکبران به نافرمانى و تمرد از خواسته حق دست یازید، ولى راه توبه به روى او باز بود و میتوانست به شرف توبه نائل گردد و از چاه ظلمت کبر درآید و گناهش را جبران نموده از صفحه پروندهاش پاک نماید، و او را موجودى نیافریدهاند که راه هدایت را بر انسان ببندد و او را گمراه کند و از رحمت حق محروم سازد، بلکه به خاطر محروم نمودن خود از رحمت حق و کینه نسبت به آدم و حسدورزى به او در حالى که قدرت سلب اختیار انسان را ندارد در مقام گمراه کردن بنى آدم برآمد و این آدمیان هستند که با توجه به عقل خود و پیامبران و امامان و قرآن مجید باید دعوت او را نپذیرند و از قبول فرهنگ او امتناع ورزند، و تسلیم دین حق شوند، و از این راه خوشبختى و سعادت خود را در دنیا و آخرت تأمین کنند.
بنابراین هر چون و چرائى و ردّ و ایرادى که از بعضى از مردم بر اثر جهل، یا به سبب عناد، یا از روى سفسطه گرى و مغالطه نسبت به آفرینش ابلیس صورت میگیرد مردود است، و قطعاً القاء این مسئله که ابلیس را محض فریب انسان و گمراه کردنش و راه گیرى بر او آفریده شد تهمت ناروائى به حضرت حق و سخنى باطل در برابر نظام متقن و استوار جهان هستى و موجودات آن است.
سجده از دیدگاه روایات
حضرت موسى بن جعفر (ع) از پدرش، از پدرانش از حضرت حسین (ع) روایت میکند که آن حضرت فرمود:
«ان یهودیا من یهود الشام و احبارهم قال: لعلى فى کلام طویل: هذا آدم اسجدالله له ملائکته فهل فعل بمحمد شیئاً من هذا؟ فقال له على (ع) لقد کان کذلک ولئن اسجدالله لآدم ملائکته فان سجودهم لم یکن سجود طاعة انهم عبدو آدم من دون الله عزوجل ولکن اعترافا لادم بالفضیلة و رحمة من الله له و محمدصلى الله على وآله اعطى ما هو افضل من هذا ان الله عزوجل صلى فى جبروته والملئکة باجمعها و تعبد المؤمنون بالصلاة علیه فهذه زیادة له یا یهودى:» «5»
فردى یهودى از یهودى هاى شام و دانشمندانشان در سخنى طولانى به على (ع) در سخنى طولانى گفت: این آدم است که خدا فرشتگانش را براى او به سجده و تواضع انداخت، آیا از این برنامه چیزى را براى محمد انجام داد، على (ع) گفت به حق همین است اما، اگر خدا فرشتگانش را براى آدم وادار به سجده کرد، بى تردید سجودشان سجود طاعت و عبادت نبود که آدم را به جاى خدا عبادت کرده باشند، این سجود اعتراف و اقرار به فضیلت آدم و رحمتى از جانب خدا براى او بود، ولى محمد را آنچه برتر از این سجده بود عطا کرد، خداى عزوجل و همه فرشتگانش در جبروت به او درود فرستادند، و مؤمنان را با صلوات بر او به عبادت فرا خواند، این است حقیقت افزونى که براى او قرار داد.
حضرت رضا (ع) در حدیثى طولانى که این جملات در آن است فرمود:
«ان الله تبارک وتعالى خلق آدم فاودعنا صلبه وامر الملائکة بالسجود له تعظیما لنا واکراما وکان سجود هم لله تعالى عبودیة ولآدم اکراماً وطاعة لکوننا فى صلبه فکیف لانکون افضل من الملائکة وقد سجد ولادم کلهم اجمعون:» «6»
خداى تبارک و تعالى آدم را آفرید و ما را در صلبش به ودیعه نهاد، و فرشتگانش را به سجده بر او فرمان داد که این سجده تعظیم و گرامى داشت نسبت به ما بود، و بى تردید سجود فرشتگان عبادتى براى خدا و براى آدم اکرام و طاعت فرشتگان از حق بود، و این همه براى این بود که ما در صلب او قرار داشتیم، پس چگونه ما برتر از فرشتگان نباشیم در حالى که همه به صورت اجتماع به آدم سجده کردند.
هشام بن سالم از حضرت صادق (ع) روایت میکند
«لما اسرى برسول الله و حضرت الصلاة اذن جبرئیل واقام الصلاة فقال: یا محمد تقدم فقال له رسول الله تقدم یا جبرئیل فقال له انا لا نتقدم على الآدمیین منذ امرنا بالسجود لآدم:» «7»
زمانى که رسول خدا را به معراج بردند و وقت نماز رسید جبرئیل اذان و اقامه نماز گفت: و اعلام کرد: اى محمد جلو به ایست پیامبر خدا به او فرمود جبرئیل تو جلو به ایست، جبرئیل گفت: ما از زمانى که به سجود بر آدم فرمان یافتیم بر آدمیان پیشى نمى گیریم.
حضرت على ابن الحسین از پدرش از امیرالمؤمنین از پیامبرخدا روایت میکند که آن حضرت فرمود: اى بندگان خدا هنگامى که آدم نور را از صلبش درخشان و ساطع دید در آن زمانى که خدا از قلّه عرش اشباح و سایه هاى ما را به پشتش انتقال داد، او نور را دید ولى اشباح و سایهها براى وى بیان نشد که چیست؟ پرسید پروردگارا این انوار چیست؟ خطاب رسید، انوار و اشباح را از شریف ترین بقعه هاى عرشم به پشت تو انتقال دادم و به این خاطر فرشتگان را به سجده بر تو فرمان دادم چرا که تو ظرف این سایهها و اشباح بودى، آدم گفت پروردگارا اگر براى من روشن میساختى این اشباح چیست مایه دل خوشى من بود، خطاب رسید اى آدم به قلّه عرش بنگر، پس صورت انوار اشباح ما که در پشتش بود در عرش منعکس شد آن چنان که صورت انسان در آئینه صاف منعکس میگردد، پس آدم اشباح ما را دید و گفت: پروردگارا این اشباح چیست؟ خطاب رسید اى آدم این اشباح برترین مخلوقات و موجودات من است، این محمد (علیهما السلام) است و من حمید در امورم هستم، نام او را از نام خود مشتق ساختم، و این على است و من على عظیم هستم، نام او را از نام خود گرفتم، و این فاطمه است و من آفریننده آسمانها و زمینم او جداکننده دشمنانم از رحمت من است در آن روزى که حکم و قضاى من جارى میشود، و جداکننده دوستان من است از آنچه به ناحق به آن سرزنش میشدند، نام او را از نام خود مشتق نمودم، و این حسن است و این حسین و من محسن و زیبا کارم، نام هر دو را از نام خود گرفتم، اینان خوبان و ارزشمندان خلق من هستند، به وسیله آنان از مردم میگیرم و به خاطر آنان به مردم عطا میکنم، و به وسیله آنان کیفر میدهم و به خاطر آنان پاداش میبخشم، اى آدم به آنان به من متوسل باش هنگامى که گرفتارى سخت به تو میرسد، آنان را شفیعان خود به نزد من قرار ده، من به خود سوگند خوردهام سوگندى حق که به خاطر آنان امیدى را نا امید نکنم و سائلى را نرانم، به همین خاطر وقتى آدم دچار محرومیت از بهشت به خاطر نزدیک شدن به درخت شد، خدا را به وسیله آنان خواند، خدا هم توبه او را پذیرفت و او را مورد آمرزش قرار داد. «8» از امیرالمؤمنین (ع) در معناى سجود روایت شده:
«معناه، منها خلقتنى یعنى من التراب، و رفع رأسک من السجود معناه، منها اخرجتنى، والسجدة الثانیة والیها تعیدنى ورفع رأسک من السجدة الثانیة ومنها تخرجنى تارة اخرى:» «9»
معناى سجده این است که مرا از این خاکى که پیشانى بر آن نهادهام آفریدى و برداشتن سرت از خاک به این معناست که مرا از آن درآوردى و به صورت انسانى آراسته و با خلقتى کامل قرار دادى، و معناى سجده دوم این است که مرا با مردن به خاک باز میگردانى و سربرداشتن از سجده دوم به این معناست که دوباره مرا از آن بیرون میآورى.
و نیز از آن حضرت روایت شده:
«انى لاکره للرجل ترى جهته جلحاء لیس فیها شیى من اثر السجود:» «10»
من بر انسان نمى پسندم که پیشانیاش صاف دیده شود و در آن هیچ نشانهاى از سجده نباشد.
و در روایتى فرموده:
«لایقرب من الله سبحانه الا کثرة السجود والرکوع:» «11»
سبب قرب به خدا جز سجود و رکوع بسیار نیست.
از حضرت صادق (ع) روایت شده:
«ان العبد اذا اطال السجود حیث لایراه احد قال الشیطان واویلاه اطاعوا و عصیت وسجدوا وابیت:» «12»
بنده حق چون سجده را در جائى که کسى او را نمى بیند طولانى کند شیطان میگوید: واى بر من فرزندان آدم اطاعت کردند و من عصیان ورزیدم، و سجده کردن و من امتناع نمودم.
سعید بن یسار میگوید به حضرت صادق (ع) گفتم:
«ادعوا وانا راکع او ساجد، نقال نعم ادع و انت ساجد فان اقرب مایکون العبد الى الله وهو ساجد ادع الله لدنیاک وآخرتک:» «13»
من از پیشگاه حضرت حق مسئلت و درخواست میکنم در حالى که در رکوع یا سجودم، فرمود خوب است در حالى که در سجدهاى دعا کن زیرا نزدیک ترین حالت عبد به پیشگاه خدا در سجده بودن اوست خدا را در آن حال براى خیر دنیا و آخرتت بخوان.
تکبر
در آیه مورد تفسیر، این مطلب مطرح است، که ابلیس از پذیرش فرمان حق در مسئله سجده بر آدم امتناع کرد و از خود تکبر نشان داد، در این بخش تا جائى که لازم است در رابطه با این بیمارى خطرناک که موجب لعنت ابدى، و عذاب دائمى و خزى دنیا و آخرت و محرومیت از سعادت و خوشبختى، و دور ماندن از رحمت رحیمیه حق است مطالبى ذکر شود.
کبر به این معناست که شخص خود را از غیر خویش بزرگ تر و با کمال تر و مقدم تر بداند و در نتیجه به طرف مقابل حق ندهد که از او کارى را بخواهد، یا به وى فرمانى دهد، یا به موعظه و نصیحتش برخیزد و نهایتاً از او نسبت به هر برنامه مثبتى و کار شایستهاى سر بپیچد و نافرمانى و عصیان به میان آورد.
هر کس در هر مقام و موقعیت و منصب و شأنى باشد، و صورت قلبش و صفحه جانش به آلودگى کبر هرچند به اندازه ذره باشد ملّوث و ناپاک دیده شود در حجابى سنگین و مانعى سخت نسبت به فیوضات الهیه قرار دارد، و تمام روزنه هاى لطف و رحمت حق به روى او بسته است، و جز عذاب دردناک قیامت نصیب و سهمى نخواهد داشت.
وَ أَمَّا الَّذِینَ اسْتَنْکَفُوا وَ اسْتَکْبَرُوا فَیُعَذِّبُهُمْ عَذاباً أَلِیماً: «14»
و اما کسانى که از پذیرفتن حق، و انجام عمل شایسته امتناع نمودند، و نسبت به خدا تکبر کردند، آنان را به عذاب دردناکى عذاب خواهد کرد.
إِنَّ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ اسْتَکْبَرُوا عَنْها لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ وَ لا یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ ... «15»
آنان که آیات ما را انکار کردند، و از پذیرفتن آنها تکبّر نمودند درهاى آسمان براى نزول رحمت بر آنان گشوده نخواهد شد و در بهشت هم وارد نمى شوند.
الَّذِینَ یُجادِلُونَ فِی آیاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ الَّذِینَ آمَنُوا کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلى کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ: «16»
کسانى که در آیات خدا بى آن که دلیلى براى آنان آمده باشد گفتگوى بى منطق میکنند و به مجادله و ستیز بر میخیزند، این کار زشتشان نزد خدا و اهل ایمان مایه دشمنى بزرگ است، این گونه خدا بر دل هر گردنکش زورگوئى مُهر تیره بختى مینهد.
قِیلَ ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ: «17»
به آنان گویند: از درهاى دوزخ درآئید در حالى که در آن جاودانه اید پس جایگاه متکبران بد جایگاهى است.
از حضرت زین العابدین روایت شده:
«فاول ما عصى الله به الکبر وهى معصیة ابلیس حین ابى واستکبر وکان من الکافرین:» «18»
پس اوّل چیزى که خدا به آن معصیت شد کبر است، و کبر معصیت ابلیس است زمانى که از قبول فرمان حق امتناع ورزید و به تکبر نشست.
از حضرت صادق (ع) از نزدیک ترین مرحله به الحاد و کفر پرسیدند فرمود:
«ان الکبر ادناه:» «19»
کبر نزدیک ترین آن است.
کبر حالت بسیار زشتى است، که انسان از راه خود بزرگ بینى دچار آن میشود، و فضاى تاریکى است که آدمى خود را در آن فضا از غیر خودش بزرگ تر میبیند، و بالاترین حالت تکبّر که سنگین ترین بیمارى درونى است، تکبرورزى نسبت به خداست که علامتش امتناع از قبول فرمان هاى او و دور ماندن از اقرار به بندگى و مملوکیت نسبت به حضرت اوست، و بعد از آن تکبرورزى در برابر بندگان خداست و کبر در برابر آنان به این است که خود را بزرگ و دیگران را خوار و حقیر بشمارد و از این که از آنان قبول فرمان کند عصیان بورزد، و نسبت به آنان حالت برترى جوئى داشته باشد و از مساوى شمردن خویش با آنان در حقوق و مسئولیتها امتناع کند و همه جا خود را بر آنان مقدم بدارد، و به این امید و انتظار باشد که همه در سلام بر او سبقت گیرند و او را بالاى دست خود بنشانند و هر چیزى را براى او بخواهند.
از پیامبر اسلام روایت شده:
«لایدخل الجنة من کان فى قلبه مثقال حبة من خردل من کبر کیف یستعظم نفسه و یتکبر على غیره:» «20»
کسى که به وزن دانه ارزنى کبر در قلبش باشد وارد بهشت نمى شود، او بر اساس چه منطق و دلیلى خود را بزرگ میشمارد، و بر غیر خود بزرگى و کبر میفروشد؟!
و آن حضرت فرمود:
«اجتنبوا الکبر فان العبد لایزال یتکبر حتى یقول الله عزوجل اکتبوا عبدى هذا فى الجبارین:» «21»
از کبر دورى گزینید، زیرا انسان هموراه تکبر میورزد تا خداى عزوجل به فرشتگان بگوید: این انسان را در زمره گردنکشان بنویسید.
على (ع) میفرماید:
«ایاک والکبر فانه اعظم الذنوب والأم العیوب وهو حلیة ابلیس:» «22»
از کبر بپرهیز زیرا کبر بزرگ ترین گناه و پست ترین عیب و رنگ و رخساره ابلیس است.
در رابطه با ابلیس که اسم خاص است، و شیطان که عنوانى عام است و بر هر متمرد و سرکش و یاغى و طاغى و ضال و مضل صدق میکند به خواست خدا بحث مشروحى خواهد آمد.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- نساء، آیه 80.
(2)- فتح، آیه 10.
(3)- کهف، آیه 50.
(4)- منهج الصادقین چاپ محمدحسن عالمى، ج اول، ص 156.
(5)- نورالثقلین، ج 1، ص 57.
(6)- نورالثقلین، ج 1، ص 58.
(7)- نورالثقلین، ج 1، ص 58.
(8)- صافى، ج 1، ص 115.
(9)- بحار، ج 85، ص 139.
(10)- بحار، ج 71، ص 345.
(11)- غررالحکم.
(12)- بحار، ج 85، ص 163.
(13)- بحار، ج 85، ص 132.
(14)- نساء، آیه 173.
(15)- اعراف، آیه 40.
(16)- غافر، آیه 35.
(17)- زمر، آیه 72.
(18)- سفینة البحار، دوجلدى، ج 2، ص 458.
(19)- کافى، ج 2، ص
(20)- سفینة البحار قدیم، ج 2، ص 459.
(22)- کنزالعمال، ح 7729.
(23)- تفسیر مبین، 168