مفاد آیه اهتداء (آیه 35 سورة یونس) این است که پیروی از کسانی مجاز است که از هدایت افاضی الهی برخوردارند و در هدایت کردن دیگران، از هدایت اکتسابی بینیازند. همچنین مفاد آیه این است که ایصال به مطلوب، تنها از کسانی ساخته است که از هدایت افاضی برخوردار باشند و چنین افرادی معصومند. با دلالت آیه بر عصمت امام، دلالت آن بر افضلیت امام نیز روشن است؛ زیرا معصوم بر غیر معصوم برتری دارد.
از دیدگاه شیعه امامیه، عصمت و افضلیت، از صفات لازم برای امام بهشمار میرود؛ یعنی امام باید از هرگونه خطا و گناه مصون باشد. نیز در صفات لازم برای رهبری، باید بر دیگران برتری داشته باشد. متکلمان شیعه، برای اثبات این مطلب، به طریق عقلی و نقلی (قرآن و سنت) استدلال کردهاند که آیه اهتدا (یونس: 35) از آن جمله است[1]:
«قُلْ هَلْ مِن شُرَکَآئِکُم مَّن یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ قُلِ اللّهُ یَهْدِی لِلْحَقِّ أَفَمَن یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ یَهِدِّی إِلاَّ أَن یُهْدَی فَمَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ»
]به مشرکان[ بگو: آیا شریکانی که برای خدا برگزیدهاید به حق هدایت میکنند؟ بگو: خدا به حق هدایت میکند. آیا کسی که به حق هدایت میکند، به پیروی کردن از او سزاوارتر است یا کسی که خود از هدایت بیبهره است مگر آن که (توسط دیگری) هدایت شود؛ پس چگونه داوری میکنید؟
به این آیه کریمه، هم بر لزوم عصمت امام استدلال شده است و هم بر وجوب افضلیت امام.
اقوال قراء در قرائت جمله «اَمَّن لایهدی» مختلف است:
لایَهْدِی (به فتح یاءو سکون هاء و تخفیف دال): اهل کوفه به جز عاصم .
لایَهْدِّی (به فتح یاء و سکون هاء و تشدید دال): اهل مدینه به جز ورش.
لایَهَدِّی (به فتح یاء و هاء و تشدید دال): ابوعمرو، ابن کثیر، ابن عامر، ورش.
لایَهِدّی (به فتح یاء و کسر هاء و تشدید دال): عاصم، یعقوب.
لایِهِدّی (به کسر یاء و هاء و تشدید دال): حمّاد و یحیی از ابوبکر.
قرائتهای یاد شده، جنبة اجتهادی دارد و برای هر یک، به وجهی استدلال شده است. قرائتهای چهارگانه ـ غیر از قرائت اول ـ یک معنا دارند؛ زیرا ریشة همگی، واژه «یهتدی» از باب افتعال است که حروف تاء و دالِ آن، در یکدیگر ادغام شده است و معنای آن، هدایت داشتن (بهره مندی از هدایت) است. معنای آن، مطابق قرائت اول، هدایتگری است.[2]
دلالت آیه بر عصمت امام، دو گونه تقریر دارد که بر لازم یا متعدی بودن کلمة «یهدی» در جمله «امّن لایهدی» مبتنی است.[3]
تقریر اول: علّامة حلّی دلالت آیه بر لزوم عصمت امام را بر اساس متعدی بودن کلمة «یهدی» تقریر کرده است.[4] براین اساس، مفاد آیه این است که آیا کسی که به حق هدایت میکند، سزاوارتر است از او پیروی شود یاکسی که تا از سوی دیگری هدایت نشود، به حق هدایت نخواهد کرد؟
روشن است فردی که هدایت او وابسته به هدایت از سوی فردی دیگر است معصوم نیست؛ زیرا فرد معصوم، به هدایت شدن از سوی فردی دیگر نیاز ندارد؛ زیرا از هدایت اعطایی و افاضی الهی برخوردار است. بنابراین در آیه دو گزینه با یکدیگر مقایسه شده است:
الف: فردی که در هدایتگری به حق، به هدایت یافتن از سوی فردی دیگر نیاز دارد (رهبر غیر معصوم)؛
ب: فردی که در هدایتگری به حق، به هدایت یافتن از سوی فردی دیگر نیاز ندارد (رهبر معصوم).
از این که رهبری گونه اول، مردود و رهبری گونه دوم، مقبول شناخته شده است، به دست میآید که انسان، باید از پیشوای معصوم پیروی کند.
تقریر دوم: علّامة طباطبایی، هدایت در آیه را به معنای ایصال به مطلوب گرفته و دلالت آیه بر عصمت امام را بر اساس لازم بودن کلمة یهدی (یَهِدّی) تقریر کرده است. تقریر وی از مقدمات ذیل تشکیل شده است:
1. قرائت دایر و رایج «لایهدی» به کسرهاء و تشدید دال است که اصل آن «یهتدی» است و ظاهر جمله «لایَهِدّی اِلّا أنْ یُهدی» این است که هدایت فرد، از خودش نیست؛ بلکه از سوی دیگر است.
2. برابر جملة «یَهْدی اِلَی الْحَقِّ»، جمله «مَنْ لایَهِدّی» قرار داده شده است، با این که مقابل هدایت کردن به سوی حق، هدایت نکردن به سوی حق است، نه هدایت نشدن به حق، و مقابل هدایت نشدن به حق، هدایت شدن به حق است.
3. لازمه این مقابله این است که هدایت شدن به واسطه دیگری، با هدایت نکردن به حق ملازمه دارد. همچنین هدایت کردن به حق، با هدایت داشتن بالذات (هدایت غیر اکتسابی) ملازم است.
4. بنابراین کسی که به حق هدایت میکند، باید بالذات از هدایت برخوردار باشد؛ یعنی هدایت او از سوی دیگری نباشد و کسی که به واسطه غیر هدایت میشود، هرگز هدایت کننده به حق نخواهد بود. بر این اساس، هدایت به حق، یعنی رساندن به حق و متن واقع، جز از سوی خداوند یا کسی که خداوند او را بدون واسطه از هدایت برخوردار ساخته است (هدایت او افاضی است نه اکتسابی) امکان پذیر نیست.
از آنچه گفته شد به دست آمد که مقصود از هدایت در آیه، ایصال به مطلوب است، نه نشان دادن راهی که به حق میانجامد؛ زیرا اینگونه هدایت، ویژة خداوند و کسانی که از هدایت افاصی و بیواسطه برخوردارند، یعنی پیامبران الهی و اوصیای آنان نیست؛ چنان که قرآن درباره مؤمن آل فرعون فرموده است:
«وَقالَ الَّذی آمَنَ یا قَوْمِ اتَّبِعُونِ اَهدِکُمْ سَبیلَ الرَّشاد»[5]
البته در برخی آیات، هدایتگری، به خداوند اختصاص داده شده و از پیامبر صل الله علیه و آله نفی شده است مانند: آیه 56 سورة قصص؛ ولی از آیات به دست میآید که هدایت، به معنای ایصال به مطلوب، بالاصالة مخصوص خداوند است و پیامبر صل الله علیه و آله بالتبع و با اذن الهی از آن بهرهمند است؛ چنان که علم غیب و توفّی نیز به صورت بالاصالة و بالذات، به خداوند اختصاص دارد و بالتبع و با اذن الهی دیگران نیز از آن برخوردارند .
خداوند درباره هدایتگری پیامبران با مشیت و امر الهی فرموده است:
«وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا»[6]
اشکال: در صورتی میتوان وجود عصمت امام را از این آیه کریمه استنباط کرد که پیروی از معصوم در مقایسه با پیروی از غیر معصوم، متعین باشد، نه ارجح و اولی؛ زیرا اولویت پیروی از معصوم با جواز پیروی از غیر معصوم منافات ندارد. به عبارت دیگر، اولویت پیروی از معصوم بر پیروی از غیر معصوم، تنها بر عصمت به عنوان شرط کمال امامت دلالت میکند، نه شروط لزوم آن، و مفاد آیه کریمه، اولویت پیروی از پیشوای معصوم است، نه متعین بودن آن؛ زیرا واژه «أحقّ» که افعل تفضیل است، جز بر اولویت دلالت نمیکند.
پاسخ: مدلول ظاهری واژه «أحقّ» اولویت و برتری است، نه تَعیُّن و وجوب؛ ولی در آیه، قرینة روشنی وجود دارد که به معنای تَعَیُّن و وجوب است. در آغاز آیه، هدایتگری خداوند به حق، با عدم هدایتگری معبودان مشرکان مقایسه شده است: «قُلْ هَلْ مِن شُرَکَائِکُم مَّن یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ قُلِ اللّهُ یَهْدِی لِلْحَقِّ». سپس به این حکم عقلی استناد شده است که «أَفَمَن یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ أَمَّن لاَ یَهِدِّی» بنابراین، مطلب مذکور در آغاز آیه، مصداق قاعده یاد شده در بخش دوم آیه است، و روشن است که تبعیت از خداوند، متعین و واجب و تبعیت از معبودان مشرکان، ممنوع و ناروا است. بدین سبب، برخی کلمة «أحقّ» را به معنای حقیق دانستهاند، نه افعل تفضیل.[7]
اما درباره اینکه چرا در جایی که تعین و وجوب یک گزینه و ممنوعیت و ناروایی گزینه دوم مقصود است، واژة اَحقّ به کار رفته است که مدلول ظاهری آن، اولویت است، میتوان گفت وجه آن، این بوده است که قبول مطلب برای مشرکان آسانتر باشد، و عصبیت جاهلی آنان برافروخته نشودو در این مسأله درنگ و تأمل کنند[8] و راه هدایت بر آنان هموارشود.
این روش قرآنی، نمونههای بسیاری دارد؛ از جمله میتوان آیه 24 سورة سبأ را نام برد. در آغاز این آیه، از پیامبر صل الله علیه و آله خواسته شده است از مشرکان بپرسد چه کسی از آسمان و زمین به آنان روزی میدهد. سپس او مأموریت مییابد در پاسخ پرسش یادشده بگوید او خداوند است. آنگاه به جای این که به مشرکان بگوید: شما بر ضلالت و ما بر هدایت هستیم، میگوید: «از ما و شما، یکی راه هدایت را میپوید و دیگری در مسیر ضلالت حرکت میکند». سپس از این هم فراتر رفته میگوید: «شما دربارة جرایم ما مورد بازخواست قرار نمیگیرید و ما برابر کارهای شما بازخواست نمیشویم». در این آیه، دربارة کارهای موحدان، واژة «أجرمنا»و دربارة کارهای مشرکان، واژه«تعملون» به کار رفته است؛ در حالی که به لحاظ واقعیت، باید عکس آن به کار میرفت.
اینگونه تعابیر، از جنبة عاطفی و احساسی، نقش بسیار تعیینکنندهای در باز شدن راه تعقل و تفکر برای منحرفان و هموارشدن زمینة هدایت و ارشاد آنان دارد، و مقتضای این که قران به استوارترین روش هدایت میکند[9] همین است.
اشکال: مفاد جملة «مَن لا یَهِدِّی إِلاَّ أَن یُهْدَی» این است که کسانی که از هدایت بر خوردار نیستند، اگر هدایت شوند، هم خود از هدایت برخوردار خواهند شد و هم خواهند توانست دیگری را هدایت کنند (به معنای ارائه طریق)؛ در حالی که آغاز آیه، مربوطه به مشرکان است، و معبودان مشرکان، گاهی بتهایی بودند که اصولاً قابلیت هدایتپذیری نداشتند؛ بنابراین، چگونه میتوان بخش اول آیه را مصداق بخش دوم آیه دانست که قاعدهای عقلی و کلی است؟
پاسخ: خواه به دلالت آیه بر عصمت پیشوا قائل شویم خواه نشویم، لازم است به اشکال مزبور پاسخ دهیم. مفسران اسلامی، وجوه مختلفی را در پاسخ به آن بیان کردهاند:
1. از آنجا که بتپرستان، دربارة بتها اعتقاداتی داشتند که لازمه آن، برخورداری آنان از فهم و درک است، خداوند متعال دربارة آنان، به گونهای سخن گفته است که گویی آنها هدایت و ضلالت را درک میکنند و اگر هدایت شوند، از ویژگی هدایت برخوردار شده، و خواهند توانست دیگران را هدایت کنند.
2. در کلام، جملهای در تقدیر است و آن این که اگر به بتها قوه درک و فهم اعطا شود، و هدایتگردند، از ویژگی هدایت برخوردار شده و خواهند توانست دیگران را هدایت کنند.
3. مقصود از شرکاء (معبودان مشرکان) در این آیه، فرشتگان و جن یا رهبران کفر و ضلالت است.
4. هدایت در آیه، به معنای حرکت و انتقال است؛ زیرا واژه «هدی» به این معنا به کار رفته است. مقصود این است که بتها فاقد حس و حرکت میباشند و انتقال آنها از مکانی به مکان دیگر، نیازمند محرکی بیرونی است.[10]
5. جملة «من لایهدی» که مستثنا منه است، به معنای چیزی است که از هدایت ذاتی یا لَدنّی برخوردار نیست؛ خواه به واسطة دیگری واجد هدایت شود یا اصلاً قابلیت هدایت نداشته باشد و کلمه «اَنْ» در مستثنا (اَن یهدی) مصدریه است و فعل یهدی را تأویل به مصدر میبرد. جمله فعلیه که به مصدر تأویل میشود، بر تحقق دلالت نمیکند؛ بر خلاف مصدری که به معمول خود اضافه میشود؛ بر این اساس، جمله «وَأَن تَصُومُواْ خَیْرٌ لَّکُمْ»[11] بر تحقق صوم دلالت ندارد، ولی جمله «إِن کُنَّا عَنْ عِبَادَتِکُمْ لَغَافِلِینَ»[12] بر تحقق عبادت دلالت میکند.
بنابراین، مصداق جمله «من لا یهدی الا ان یهدی» کسی است که خود واجد هدایت نیست، مگر این که از سوی غیر هدایت شود. حصول هدایت غیری، برای چیزی، فرع این است که قابلیت آن را داشته باشد؛ ولی اگر قابلیت آن را نداشته باشد، بر حالت فقدان هدایت باقی خواهد ماند.[13]
همانگونه که پیش از این یادآور شدیم، از آیه مورد بحث، در جایگاه دلیل بر لزوم افضلیت امام بسیار سخن گفته شده است؛ ولی چگونگی دلالت آن بر این مطلب بیان نشده است. گویا تلقی آنان این بوده است که دلالت آیه بر لزوم افضلیت امام، بدیهی و بینیاز از توضیح است. گواه بر این مطلب، این است که برخی عالمان اهل سنت نیز دلالت آیه بر افضلیت را پذیرفتهاند؛ اگر چه آن را مربوط به نبوت دانستهاند. سعدالدین تفتازانی، پس از انکار لزوم افضلیت امام، افضلیت پیامبر را لازم دانسته و گفته است:
پیامبر، از جانب خداوند دانا و حکیم مبعوث شده است. خداوند، هر کس را که بخواهد به پیامبری برمیگزیند و مصالح دین و دنیا را به او وحی میکند. این مطلب به صورت قطعی، بر افضلیت او دلالت میکند و آیة «افمن یهدی الی الحق احق ان یتبع امن لایهدی الا ان یهدی فمالکم کیف تحکمون» نیز به این مطلب اشاره دارد.[14]
تفکیک امامت از نبوت توسط تفتازانی در مسأله، ناشی از مبنایی است که وی و دیگر عالمان اهل سنت درباره ابعاد و شؤون امامت دارند و آن را در اجرای احکام اسلام و برقراری عدالت و امنیت در جامه اسلامی منحصر میدانند و به بعد و شأن معرفتی در حوزة تبیین و حفظ دین برای امامت عقیدهمند نیستند؛ اما در دیدگاه شیعه که امامت علاوه بر بعد اجرایی، بعد معرفتی و هدایتی نیز دارد، تفکیک مزبور، پذیرفته نیست.
علاوه بر این، از جنبة نخست نیز تفکیک وی در خور تأمل است؛ زیرا در حوزة مصالح دنیایی نیز تقدیم مفضول بر افضل ناروا است؛ چنان که وقتی گروهی از بنی اسرائیل از پیامبر خود خواستند فرماندهی را برای آنان تعیین کند، تا با دشمن بجنگند، و او با اذن خدا، طالوت را برگزید، چون فردی با نام ونشان و ثروتمند نبود، با اعتراض مردم مواجه شد. پیامبر در پاسخ به آنان گفت: «خداوند، او را از دو جهت بر شما برتری داده است؛ یکی این که از نظر جسمی نیرومندتر از شما است ودیگری این که از شما داناتر است».[15] طالوت، پیامبر نبود؛ ولی برای آن که فرماندهی او از نظر عقل و شرع موجه و مقبول باشد، در دو ویژگی لازم برای فرماندهی، بر دیگران برتری داشت.
دلالت آیه بر لزوم افضلیت کسانی که نقش هدایتگری مردم را بر عهده دارند ـ اعم از پیامبر و امام ـ در گرو آن است که کلمة «أحق» در آیه، به اولویت تفسیر نشود؛ بلکه به تعیین و لزوم معنا شود. در این صورت، از دو گزینة: «کسی که در هدایتیابی و هدایتگری از هدایت دیگران بینیاز است» و «کسی که در هدایتیابی، نیازمند هدایت دیگران است»، انتخاب گزینه اول متعین و واجب میباشد؛ اما اگر کلمة «أحق» به معنای اولویت باشد، لزوم افضلیت امام از آیه به دست نخواهد آمد.
در هر حال، با توجه به دلالت آیه بر عصمت امام، دلالت آن بر وجوب افضلیت امام آشکار خواهد بود؛ زیرا افضلیت در دو مقولة علم و عمل جلوهگر میباشد و فرد معصوم، در هر دو زمینه، از غیر معصوم برتر است.
فضل بن روزبهان اشعری، در نقد استدلال علامه حلی به آیه کریمه بر لزوم افضلیت امام گفته است:
مفاد آیه، یکسان نبودن فرد واجد هدایت و فرد گمراه و برابر نبودن فرد هدایتگر باگمراه کننده است و این، مطلبی است مسلم.[16]
این گفتار، نادرست است؛ زیرا در آیه کریمه، دو فرد با هم مقایسه شده است:
یکی کسی که بدون نیاز به هدایتجویی از دیگران دارای هدایت است و میتواند هدایتگری کند و دیگری کسی که در داشتن صفت هدایت و هدایتگری، نیازمند هدایت دیگران است؛ بنابراین، در هیچ یک از دو فرض یاد شده، گمراه بودن یا گمراهساختن مطرح نشده است. آری؛ با توجه به آغاز آیه که مربوط به معبودان مشرکان است، برخی از معبودان آنان، گمراه و گمراهکننده بودند؛ ولی این مطلب، همة معبودان آنان را شامل نمیشود؛ مانند فرشتگان و پاکان از جن و ارواح و حضرت مسیح علیه السلام.
دربارة مصداقهای گونه اول نیز ویژگی گمراه بودن یا گمراهکنندگی آنان مورد نظر نیست؛ بلکه مفاد آیه کریمه این است که آنها نیز اگر بخواهند هدایت شوند و هدایتگر باشند، به هدایتجویی از غیر خود نیاز دارند.
در احادیثی که از امامان اهل بیت علیهم السلام روایت شده این آیه کریمه بر آن بزرگواران تطبیق شده است که برخی را یادآور میشویم.
1. ابوبصیر از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود:
زمانی که ابوبکر خلافت میکرد، مردی را که شراب خورده بود، آوردند. ابوبکر به او گفت: «چرا این فعل حرام را انجام دادهای؟» آن مرد گفت: «من اگر چه مسلمان شدهام، منزلم میان قومی است که شرابخواری را حلال میدانند و من از حرمت شراب آگاه نبودم. اگر میدانستم، چنین کاری نمیکردم». ابوبکر به عمر گفت: «ای اباحفص! رأی تو در این باره چیست؟» عمر پاسخ داد: «این مورد از معضلات است و ابوالحسن ]= امیرالمؤمنین علیه السلام[ حکم آن را میداند». امیرالمؤمینن علیه السلام دستور داد او را نزد مهاجران و انصار ببرند، تا اگر کسی آیة حرمت خمر را بر او تلاوت کرده است، شهادت دهد. اگر آیه حرمت خمر بر او تلاوت نشده، حد بر او جاری نشود. ابوبکر، پیشنهاد امام علیه السلام را انجام داد و هیچکس بر این که آیه حرمت شرابخواری را بر او تلاوت کرده است، شهادت نداد؛ در نتیجه آن مرد را رها کردند.
سلمان به امیرالمؤمنین علیه السلام گفت: «یا علی! آنان را ارشاد کردی؟» امام علیه السلام پاسخ داد: «چنین کردم، تا حجت خداوند در آیة «أَفَمَن یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ أَمَّن لا یَهِدِّی إِلاَّ أَن یُهْدَی فَمَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ» را بر آنان تجدید کنم».[17]
2. در حدیث مفصلی از امام رضا علیه السلام درباره جایگاه امامت، مقام و شرایط امام چنین آمده است:
خداوند پیامبران و امامان علیهم السلام را از مخزون علم و حکمت خود چیزهایی اعطا میکند تا علم آنان بر علم اهل زمانشان برتر باشد.
سپس آیاتی از قرآن کریم را به عنوان شاهد بر این مطلب یادآور شد که آیه «افَمَن یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ أَمَّن لا یَهِدِّی» از آن جمله است.[18]
3. امام باقر علیه السلام در تفسیر آیه مورد بحث فرموده است:
مقصود از «من یهدی الی الحق» پیامبر صل الله علیه و آله و اهل بیت او، و مقصود از «من لایهدی الا أن یهدی» دیگران است.[19]
4. امام صادق علیه السلام هنگامی که درباره اصحاب پیامبر صل الله علیه و آله سخن میگفت، آیه «افمن یهدی الی الحق...» را تلاوت کرد. از او پرسیدند: «مقصود چه کسی است؟» امام علیه السلام فرمود: «علی علیه السلام مقصود است».[20]
[1]. علامه حلی در کتاب الفین؛ ص65-66 و علامه طباطبایی در تفسیر المیزان، ج10، ص58، به این آیه بر لزوم عصمت امام استدلال کردهاند. علامه حلی در سه کتاب نهج الحق و کشف الصدق، ص168، کشف المراد، ص495 و منهاج الکرامه، ص139 و ملا احمد نراقی در کتاب انیس الموحدین، ص148 و علامه شبر در حق الیقین، ج1، ص187 و علامه امینی در الغدیر، ج7، ص185 آن را گواه بر لزوم افضلیت امام دانستهاند.
[2]. ر.ک: التبیان فی تفسیر القرآن، ج5، ص346؛ مجمع البیان، ج6، ص108؛ مفاتیح الغیب، ج17، ص91.
[3]. کلمه «یهدی» مطابق قرائت اول، متعدّی و مطابق سایر قرائتها، لازم است.
[4]. «غیر المعصوم لایهدی الاان یهدی، و قد لایهدی مع انه یهدی، فیکون الانکار علی اتباعه أولی، فلاشیء من غیر المعصوم بإمام و هو المطلوب »، الألفین، ص65-66.
[5]. مومن (40): 38.
[6]. انبیاء (21): 73.
[7]. روح المعانی، ج7، ص167.
[8]. «و التعبیر فی الترجیح فی قوله "احق ان یتبع" بأفعل التفضیل الدال علی مطلق الرجحان دون التعیّن و الانحصار مع انّ اتباعه تعالی حق لاغیر و اتباعهم لانصیب له من الحق، انما هو بالنظرالی مقام الترجیح، و لیسهل بذلک قبولهم للقول من غیر إثارةٍ لعصبیتهم و تهییج جهالتهم» (المیزان، ج10، ص57).
[9]. (انّ هذا القرآن یهدی للّتی هی اقوم) (اسراء (17):9).
[10]. مجمع البیان، ج6، 5/109؛ مفاتیح الغیب، ج17، ص91-92.
[11]. بقره (2):184.
[12]. یونس (10): 29.
[13]. المیزان، ج10، ص58-59.
[14]. شرح المقاصد، ج5، ص247.
[15]. (إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاهُ عَلَیْکُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ) (بقره (2): 247).
[16]. دلائل الصدق، ج2، ص28، به نقل از فضل بن روزبهان.
[17]. البیان فی تفسیر القران، ج2، ص184-185؛ خصائص امیرالمؤمنین علیه السلام، ص 81.
[18]. همان، ج3، ص236. آیات دیگر عبارتند از: (و من یوت الحکمة فقد اوتی خیرا کثیراً) (بقره (2): 269) (اصطفاه علیکم و زاده بسطة فی العلم و الجسم) (بقره (2):247) (انزل الله علیک الکتاب و الحکمة و علّمک ما لمتکن تعلم و کان فضل الله علیک عظیما) (نساء (4): 113) (ام یحسدون الناس علی ما آتاهم الله من فضله فقد آتینا آل ابراهیم الکتاب و الحکمة و آتیناهم ملکاً عظیماً) (نساء (4):54).
[19]. المیزان، ج2، ص186.
[20]. تفسیر عیاشی، ج2، ص122؛ تفسیر البرهان، ج12، ص186