خیلیها علم دارند به وجود خدا اما ایمان، نه. علمی که به مرتبه ایمان نرسیده باشد، رهزن است. چگونه میشود علم را بدل کرد به ایمان؟
یک سوال اساسی هست که گاهی گریبان ذهن آدمی را می گیرد و آن اینکه چرا با اینکه میدانیم گناه، پلید هست و پلشت، اما پایش که به میان میآید، پای ارادهمان هم شل میشود؟
به نظرتان گیر کار کجاست؟
مردهشورها را دیدهاید؟ توی دل تاریکی میروند غسالخانه و هیچ نمیترسند از جسد میتی که آنجا آرمیده است.
خودتان را بگذارید جای آنها. آیا حاضرید درتاریکی مطلق یک شب دیجور، با مردهای سر کنید؟ مسلما نه. اما چرا؟
رفتارها، چه خوب و چه بد، ریشه دارند در ایمانها. علم رفتارساز نیست ایمان اما هست. قرآن میفرماید : الذین آمنوا و عملوا الصالحات و نمیفرماید الذین علموا و عملوا...
عمل صالح، میوه خوشگوار ایمان است، نه علم، همینطور که گاهی عمل طالح، چنین است. یعنی ممکن است آدمی قربهالی الله، با اختیار و سلامت نفس کامل، دست بزند به یک عملیات انتحاری و اسمش را هم بگذارد عملیات استشهادی!
این روزها که سرطان تکفیر و سلفیگری افتاده هست به جان جهان اسلام، شواهدش را بیشتر میبینید.
اهل فن به خصوص کسانیکه عمری را در سلوک نفس و طهارت باطن، سپری کردهاند می گویند: عمل بر وفق علم، با نیت خالص، آن علم را بدل به ایمان می کند.
علم برای ایمان البته مقدمه هست و شرط و ایمان بدون علم، متزلزل هست و ناپایدار. به دلالت این کریمه قرآنی که: اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَهْوَاءَهُمْ بَغَیْرِ عِلْم فَمَنْ یَهْدِى مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ...ولى ظالمان بدون علم و آگاهى، از هوى و هوس هاى خود پیروى کردند، پس چه کسى مىتواند آنان را که خدا گمراه کرده است هدایت کند.(روم/29)
جای دیگری هم هست که خشیت را از ثمرات علم میداند، علمی که در کوره عمل، پخته شده و تلازم یافته هست با ایمان.
إِنَّمَا یَخْشَ اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ
اهل علوم رسمی و درسیاند در تعریف علم و ایمان، اصطلاحی دارند می گویند:
علم، مطلق ادراک و ایمان تصدیق ذهنی است یعنی باور به وجود نسبتی قطعی بین دو چیز. البته معنای لغوی ایمان تصدیق هست اما باید بپذیریم که خود تصدیق ذهنی، خود شاخهایست از علم. علمی که کسبی است و از دود چراغ خوردن حاصل شده است.
اما قران و احادیث، ایمان را جور دیگری معرفی میکنند. ایمان آنجا، یک حقیقتی است که با قلب سر و کار دارد. ببینید: « وَ جَحَدُوا بِهَا وَ اسْتَیْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوّاً…؛ » (نمل/ 14 ) « و آن را از روى ظلم و سرکشى انکار کردند، در حالى که در دل به آن یقین داشتند.»
شاهد دیگری بخواهم بیاورم، سخنی است که در جریان مواجهه موسی(ع) با فرعون، از کام و کلام حضرتش تراوید که: «قَالَ لَقَدْ عَلِمْتَ مَآ أَنْزَلَ هَوُلاَءِ إِلاَّ رَبُّ السَّموَاتِ وَ الاَْرْضِ بَصَائِرَ…؛» (اسراء / 102 ) «موسى – علیه السلام – به فرعون پاسخ داد که تو کاملا دانستهاى که این آیات و معجزات را جز خداى آسمانها و زمین براى هدایت انسانها نفرستاده است.»
بگذریم از اینکه، فرعون روح تفرعن تمام وجودش را بلعیده بود، پرده انکار کشید روی همه چیز: « وَ قَالَ فِرْعَوْنُ یَا أَیُّهَا الْمَلاُ مَا عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِله غَیْرِى فَأَوْقِدْ لِى یَا هَامَانُ عَلَى الطِّینِ فَاجْعَلْ لِى صَرْحاً لَعَلّىِ أَطَّلِعُ إِلى إِلهِ مُوسِى وَ إِنّىِ لاََظُنُّهُ مِنَ الْکَاذِبینَ؛ » (قصص / 38 ) «و فرعون گفت:اى مهتران، من براى شما خدایى جز خود نمىشناسم؛ پس اى هامان، برایم بر گِل آتش بیفروز (آجر بپز) و برایم بُرج بلندى بساز (تا بالا روم) شاید از خداى موسى خبر گیرم؛ هر چند من گمان مىکنم که او از دروغ گویان است.»
اما خب! چه باید کرد. چگونه میشود علم را بدل به ایمان کرد؟
اهل فن به خصوص کسانیکه عمری را در سلوک نفس و طهارت باطن، سپری کردهاند می گویند: عمل بر وفق علم، با نیت خالص، آن علم را بدل به ایمان می کند.
در لسان اهل باطن، اسم این را می گذارند: تلقی به قبول قلب تا جایی که قلب در برابر حقیقت برآمده از برهان، تسلیم شود.
بگذارید در بخش پایانی کلام، این نکته را از زبان عالم دانای راز، امام راحل(ره) بشنویم که فرمود:
بدان که «ایمان» غیر از علم به خدا و وحدت، و سایر صفات کمالیه ثبوتیه و جلالیه و سلبیه، و علم به ملائکه و رسل و کتب و یوم قیامت است. چه بسا کسی دارای این علم باشد و مومن نباشد! شیطان عالم به تمام این مراتب به قدر من و شما هست و کافر است. بلکه ایمان یک عمل قلبی است که تا آن نباشد ایمان نیست. باید کسی که از روی برهان عقلی یا ضرورت ادیان چیزی را علم پیدا کرد، به قلب خود نیز تسلیم آنها شود، و عمل قلبی را، که یک نحو تسلیم و خضوعی است و یک طور تقبل و زیربار رفتن است انجام دهد تا مومن گردد، و کمال ایمان «اطمینان» است. نور ایمان که قوی شد، دنبالش اطمینان در قلب حاصل می شود و تمام اینها غیر از علم است. ممکن است عقل شما به برهان چیزی را ادراک کند، ولی قلب تسلیم نشده باشد و علم بی فایده گردد.(فرازی از کتاب چهل حدیث)