وَ مَا یُؤْمِنُ أَکْثرَُهُم بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُم مُّشْرِکُونَ(106- یوسف علیه السلام) اکثر آنها که ایمان مىآورند، ایمانشان آمیخته با شرک است و مشرک هستند.
مراد از این شرک آن شرک آشکار بت پرستان نیست؛ زیرا هیچ مومنی اهل پرستش بت نیست و بر آن سجده نمی کند؛ بلکه منظور، شرک پنهان است(1) که امام هادی علیه السلام در توصیف آن فرمود: الْإِشْرَاکُ فِی النَّاسِ أَخْفَى مِنْ دَبِیبِ النَّمْلِ عَلَى الْمِسْحِ الْأَسْوَدِ فِی اللَّیْلَةِ الْمُظْلِمَة(2)؛ نفوذ شرک در ضمیر مردم، پنهانتر از آنست که مورچه سیاهى در شب تیره و تار بر روى گلیم سیاهى راه برود. وقتى انسان در آن شرائط متوجه راه رفتن مورچه نشود قطعا از این شرکی که پنهانتر از آنست هم آگاه نخواهد شد.شرک آن است که انسان در اداره امور عالم به منشا اثری غیر از خداوند متعال عقیده پیدا کند و او را شریک خدا قرار دهد.(3) امام صادق علیه السلام در توضیح این آیه فرمود: شِرْکُ طَاعَةٍ وَ لَیْسَ شِرْکَ عِبَادَةٍ(4)؛ شرک در این آیه شرک در طاعت است؛ نه شرک در عبادت.(5)
1. امام باقر علیه السلام فرمود: گناهانی که مومنین مرتکب می شوند همان شرک طاعت است زیرا با آن کارها، در حقیقت شیطان را اطاعت کرده اند پس در زمینه اطاعت، برای خدا شریک قائل شده اند.(6) در نتیجه می توان گفت که هر گناهی ریشه در شرک به خدا دارد. و این حکم به شرک در صورتیست که فرد متوجه نباشد که کار او تبعیت از شیطان است(7)؛ زیرا اگر این اطاعت را با آگاهی و از روی عمد انجام دهد کار او از مرحله شرک گذشته و به کفر می رسد.(8)
2. مالک بن عطیه می گوید از امام صادق علیه السلام پرسیدم منظور از شرک اکثریت مومنین که در آیه آمده است چیست؟ امام فرمودند: مقصود مثل این حرفهایی است که گاهی انسان می گوید «اگر فلانى نبود من نابود می شدم»، «اگر فلان کس نبود من به فلان ناراحتى مبتلا مىشدم»، «اگر فلانى نبود خاندان من، اهل و عیالم از بین می رفتند». او با این اندیشه اشخاص را موثر در زندگى خود مىبیند و براى خدا در رازقیت و در تاثیر شریک قرار می دهد. عرض کردم: این چنین بگوید چطور؟ «اگر خداوند به وسیله فلانى بر من لطف و منت نمی گذاشت من نابود مىشدم» آیا باز هم اشکالى دارد؟ حضرت فرمود: اگر این گونه بگوید مانعى ندارد.(9) چون در این بینش خداوند متعال را مؤثر، مسبب، وسیله ساز و دیگرى را وسیله می داند.
إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیرُِّ مَا بِقَوْمٍ حَتىَ یُغَیرُِّواْ مَا بِأَنفُسِهِم(11- رعد) خداوند اوضاع هیچ ملتى را تغییر نمىدهد، مگر آنکه در خود دگرگونى ایجاد کنند.
این جمله یک قانون کلى و عمومى را بیان مىکند، قانونى سرنوشت ساز و حرکت آفرین و نیز هشدار دهنده! این قانون که یکى از پایههاى اساسى جهان بینى و جامعهشناسى در اسلام است به ما مىگوید: مقدرات شما قبل از هر چیز و هر کس در دست خود شما است و هر گونه تغییر و دگرگونى در خوشبختى و بدبختى اقوام در درجه اول به خود آنها برمی گردد. شانس و اقبال و مانند اینها همه بی اساس است و آن چیزی که پایه دارد این است که ملتى خود بخواهد سربلند و پیشرو باشد و یا به عکس، خودش تن به ذلت و شکست دهد، پس این اراده و خواست ملتها و تغییرات درونى آنهاست که آنها را مستحق لطف یا مستوجب عذاب الهی مىسازد.
به تعبیر دیگر: این اصل قرآنى که یکى از مهمترین برنامههاى اجتماعى اسلام را بیان مىکند به ما مىگوید هر گونه تغییرات برونى متکى به تغییرات درونى ملتها و اقوام است و هر گونه پیروزى و شکستى که نصیب قومى شود از همین جا سرچشمه مىگیرد.(10)