9- جمع بندی (مرد راه)
بدین سان، اگر آن حضرت علیه السلام شیفته رفتن است، بدان روست که شهادت را الحاق به عالم حق و پیوستن به آل حق می داند; همان نیک مردانی که شتابان در حرکتند و درمسیر زندگی جاوید، طعم گوارای کرامت الهی را دریافته اند: «و لوددت ان الله فرق بینی و بینکم، والحقنی بمن هو احق بی منکم. قوم والله میامین الرای، مراجیح الحلم، مقاویل بالحق، متاریک للبغی، مضوا قدما علی الطریقته، و اوجفوا علی المحجة، فظفروا بالعقبی الدائمة، والکرامة الباردة » ; (59) به خدا سوگند، دوست داشتم که خدا میان من و شما جدایی اندازد و مرا به کسی که نسبت به من سزاوارتر است ملحق نماید. به خدا سوگند، آنان مردمی بودند نیک اندیش، ترجیح دهنده بردباری، گویندگان حق و ترک کنندگان ستم. پیش از ما به راه راست قدم گذاشتند و شتابان رفتند و در به دست آوردن زندگی جاویدان آخرت و کرامت گوارا، پیروز شدند.
نزد چنین کسانی «شهادت » ، لقای آستان رب اعلی است، چرا که شهید در سرای امن جایگزین خواهد شد: «والله، لقوا الله فوفاهم اجورهم و احلهم دارالامن بعد خوفهم » ; (60) به خدا سوگند، آن ها خدا را ملاقات کردند و پاداش آن ها را داد و پس از دوران ترس، آن ها را در سرای امن خود جایگزین نمود. در این منظر، اگر مجاهد فی سبیل الله، بی قرار و سراسیمه به سوی شهادت می شتابد، ازآن روست که «شهادت » را دروازه ورود و سپس وصول به عالم باقی می داند و از این رو نزد او، «مرگ » تنها ناله های شیرین حال وصال است; یعنی:
بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت
واندر آن برگ و نوا خوش ناله های زار داشت
گفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیست
گفت ما را جلوه معشوق در این کار داشت. (61)
آن حضرت علیه السلام عاشق شهادت است و این عشق پررنگ الهی، تمامی تلخ کامی های بی رنگ دنیای فانی را بر او پذیرفتنی و شیرین نموده است و به همین امید، پای در میدان می گذارد که فرمود:
«والله، لولا رجائی الشهادة عند لقائی العدو لقربت رکابی ثم شخصت عنکم فلا اطلبکم ما اختلف جنوب و شمال » (62);
به خدا سوگند، اگر امیدی به شهادت در راه خدا نداشتم، پای در رکاب کرده از میان شما می رفتم و شما را نمی طلبیدم; چندان که باد شمال و جنوب می وزد.
خوشا در پای او مردن، خدایا بخت آنم ده
نشان این چنین بختی کجا یابم نشانم ده
نثاری خواهم، ای جان آفرین شایسته پایش
پرازنقدوفاومهر، یک گنجینه جانم ده.
وحشی بافقی
در حقیقت، او انسانی است که وقتی به میدان قدم می گذارد، لباس شهادت به تن دارد و تنها در انتظار لقای رب اعلاست: «متسربلین سرابیل الموت، احب اللقاء الیهم لقاء ربهم » (63); کسانی که لباس شهادت به تن دارند و ملاقات دوست داشتنی آنان ملاقات با پروردگار است.
برای چنین فردی که به جذبه دوست داشتنی محبوب و معشوق مبتلاست، مرگ نیز طعم شیرین آتش بلای کوی رندی و وفاداری است; شیرینی وصال رب و قرب عشق بازی:
در طریق عشق بازی، امن و آسایش بلاست
ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی
اهل کام ونازرادرکوی رندی راه نیست
ره روی بایدجهان سوزی، نه خامی بی غمی
آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت وزنو آدمی. (64)
بر این بنیان، شهید برتر از ابرار و شهادت نیز مافوق هر بر است: «فوق کل بر بر، حتی یقتل الرجل فی سبیل الله » و رمز این برتری آن است که در مقام نخست، «شهید» خویشتن خویش را ارتقا داده، بالا می برد; یعنی گویا که پیامبر فرموده باشند: «الشهید ینظر الی وجه الله » .
او در منظر نظر «رب اعلی » قرار دارد و به همین دلیل نیز صاحب خبر عالی می گردد; چرا که نظر خود را با عالم الوهیت و حقیقت پیوند زده است:
ای بی خبر، بکوش که صاحب خبر شوی
تا راهرو نباشی کی راهبر شوی؟
درمکتب حقایق، پیش ادیب عشق
هان ای پسر، بکوش که روزی پدر شوی (65)
او راهبراست، چون صاحب خبرحقیقی است، و صاحب خبر است، از آن جا که صاحب نظر است، و صاحب نظرشده، چرا که خود را در منظر نظر رب قرار می دهد.
پس شهید، صاحب نظر است، اما صاحب نظری که در منظر نظر «رب » جای یافته، نه در منظر نظر «عقل » . از این رو، نظر بازی است که نظردان در کار او سخت حیران است و اگر بی خبران، مردد و حیرانند به دلیل آن است که صاحب نظر حقیقی نیستند و در نتیجه، به جای راه بری، پسرانی راه روی مطلق پدران خویشند; پسرانی که صرفا دل به نظر عقل خودبسته اند. وازبی خبری تا صاحب نظری، راه درازی در پیش است; راهی که در نهایت، به وصل خورشید حق می انجامد و در آن جا، عاقلان، حیران و عاشقان، صاحب خبر و لذت حقیقی وصل و قربند:
در نظر بازی ما بی خبران حیرانند
من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند
عاقلان نقطه پرگار وجودند، ولی
عشق داند که در این دایره سرگردانند
. . . وصل خورشید به شب پره اعما نرسد
که در آن آینه صاحب نظران حیرانند. . . (66)
درواقع، شهیداز خوددست می شوید و به نورحق می آراید. پس به کیمیای عشق، زر می شود و آن گاه از آفتاب فلک، نورانی تر و درخشان تر و سپس در منظر نظر رب اعلاست تا به مقام صاحب نظری بار یابد:
دست از مس وجود چو مردان ره بشوی
تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی
. . . گر نور عشق حق به دل و جانت اوفتد
بالله، کز آفتاب فلک خوب تر شوی
. . . از پای تا سرت همه نور خدا شود
در راه ذوالجلال چو بی پا و سر شوی
وجه خدا اگر شودت منظر نظر
زین پس شکی نماند که صاحب نظر شوی. . . (67) در این صورت، چنانچه نظرش به وجه الهی است، صاحب نظر می گردد و البته صاحب خبر; چرا که «خبر» ، قرب به خداست و جز آن، خبری در عالم هستی، هستی نیافته و حقیقت ندارد. بنابراین، سراسر وجود این چنین مخبری، همه مملو از عشق و مستی است; چه این که:
جز به باد او نجنبد میل من
نیست جز عشق احد سرخیل من. مثنوی
و از آن جا که دیگر نفس و هستی خود را نمی بیند، به رهایی و آزادی دست یافته وسپس رستگاری حقیقی در انتظار اوست.
ای دل مباش یک دم، خالی ز عشق و مستی
وانگه برو که رستی، از نیستی و هستی
. . . تافضل وعقل بینی، بی معرفت نشینی
یک نکته ات بگویم، خودرامبین ورستی (68)
او اهل ارتقا، تعالی و تکامل به عالم بالاست; یعنی مرد راه است; انسانی که با پای استوار اراده، قدم در راه عشق می گذارد. از آن سو، راه نیز مسیر حرکت به سوی رهایی را به او می نمایاند:
گر مرد رهی میان خون باید رفت
از پای فتاده سرنگون باید رفت
توپای به راه درنه و هیچ مگوی
خود راه بگویدت که چون باید رفت.
عطارنیشابوری
بدین سان، مسیر او مسیر تکامل مطلوب است و از همین رو، پیوسته در حال طلب و صیقل اراده و بدین دلیل، دست از طلب برندارد تا به کام یابی مطلق نایل آید; یعنی نمایش رخ محبوب:
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید
بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر
کز آتش درونم دود از کفن برآید
بنمای رخ که خلقی واله شوند و حیران
بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید
جان برلب است وحسرت دردل که از لبانش
نگرفته هیچ کامی جان از بدن برآید (69)
اما در مقام دیگر، شهید نه تنها بالا می رود که بالا نیز می برد; اگر او اهل هدایت الهی است، پس برای اهل زمین نیز مهتدی است که فرمود: «من یهد الله فهو المهتدی » (اعراف: 177)
قسام بهشت و دوزخ آن عقده گشای
ما را نگذارد که درآییم زپای (70)
او لاله ای است که با شهادت، در زمین انسانیت می شکفد و لذا، یاد و نام او نیز همواره در منظر وجه بشریت قرار می گیرد; یعنی اگر در منظر نظر «رب اعلی » باقی است و الله سبحانه باقی و ماندگار، پس ذکر او نیز در منظر نظر تاریخ، همواره موجود یادکردنی خواهد بود:
در هر دشتی که لاله زاری بوده است
از سرخی خون شهریاری بوده است
هر برگ بنفشه کز زمین می روید
خالی است که بر رخ نگاری بوده است (71)
بنابراین، لاله ها در گلستان زمین برای انسان و انسانیت، حجت الهی اند و نشان خبری از یک صاحب نظر; خبری واقعی که به داغ سیاه آغشته و به خون سرخ افراشته است.
پس اگر لاله ها سیاه پوشند، «ما آن شقایقیم که با داغ زاده ایم. » و اگر سرخ پوش، «این داغ بین که بر دل خونین نهاده ایم » . (72) لاله ها، نبی امت اند و از همین رو، «گل سرخ، عرق لطف مصطفی است. » (73) و شهید، در جای نبی می نشیند که فرمود:
«و من یطع الله و الرسول فاولئک مع الذین انعم الله علیهم من النبیین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین و حسن اولئک رفیقا.» (74) (نساء: 69)
چنانچه خبر، تنهاپرده برداری از حقیقت هستی است; یعنی قرب به خدا و عشق الهی. و اگر مخبران چنین خبری توحیدی
فقط پیامبران خدایند و به همین دلیل، انبیاعلیهم السلام امت بشری اند، شهدا نیز خبر از مخبران اولی آورده اند. پس او هم چون نبی، دستی و سری به عالم بالا دارد و لذا:
روزی است از آن پس که در آن روز نیابند
خلق از حکم عدل نه ملجا و نه منجا
آن روز در آن هول وفزع بر سر آن جمع
پیش شهدا دست من و دامن زهرا. (75)
پیام شهدا همان پیام انبیاعلیهم السلام است: عشق و عاشقی، تمنا و تولا; به راه بودن و همواره در راه بودن; چه این که شهید، دل خوش به تمنای وصال دوست، در ره عشق، خود را به سیل بلا می سپرد تا نزد رخ زیبای سمن سای، درد و هجران مرگ را به خوشی بیابد و آن گاه هر خطری را به عشق عشوه شیرین تولای دوست، به جان بیاساید البته همچنان در راه باشد و در سیر طلب، هر آن، شر خطر بلا را به شیرینی و خوشی لذت وصال یار بیازماید. . . و باز بیازماید:
ای همه شکل تومطبوع و همه جای توخوش
دلم از عشوه شیرین شکرخای تو خوش
همچو گلبرگ طری هست وجود تو لطیف
همچو سرد چمن خلد سراپای تو خوش
شیوه و ناز تو شیرین خط و خال تو ملیح
چشم و ابروی تو زیبا قد و بالای تو خوش
هم گلستان خیالم ز تو پر نقش و نگار
هم مشام دلم از زلف سمن سای تو خوش
در ره عشق که از سیل بلا نیست گذار
کرده ام خاطر خود را به تمنای تو خوش
پیش چشم تو بمیرم که بدان بیماری
می کند درد مرا از رخ زیبای تو خوش
در بیابان طلب، گرچه زهر سو خطری است
می رود حافظ بی دل به تولای تو خوش. (76)
و دعای آخر این که:
چشم دل باز کن و
در گلستان شهادت،
لاله سرخ علوی بین
که او ریشه در ساقی کوثر دارد.
مردی ز کننده در خیبر پرس
اسرار کرم ز خواجه قنبر پرس
گر طالب فیض حق به صدقی، حافظ
سرچشمه آن ز ساقی کوثر پرس. (77)
«نسال الله منازل الشهداء و معایشة السعداء و مرافقة الانبیاء» (78)
پی نوشت ها:
1- این عبارت را در ضمن مطالبی که هنگام نبرد در جنگ صفین خطاب به سربازان خویش می فرمود، از آن حضرت نقل کرده اند: همانا مرگ به سرعت در جست وجوی شماست. آن ها را که در نبرد مقاومت دارند و آن ها که فرار می کنند، هیچ کدام را از چنگال مرگ رهایی نیست. همانا گرامی ترین مرگ ها کشته شدن در راه خداست. سوگند به آن که جان پسر ابوطالب در دست اوست، هزار ضربت شمشیر بر من آسان تر از مرگ در بستر استراحت، در مخالفت با خداست. (ر. ک. به: محمد دشتی، ترجمه نهج البلاغه، قم، مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمؤمنین علیه السلام، 1379، خطبه 123، ص 234. )
2- چنانچه بخواهیم بحث را به صورت دقیق تری دنبال کنیم، باید پیش از موضوع «مرگ » ، به بحث «انسان شناسی » نیز بپردازیم; یعنی نخست دیدگاه قرآن و سنت را درباره «انسان » دریابیم (انسان پژوهی) ، سپس به شناخت صحیحی از مرگ دست یابیم (مرگ پژوهی) و در نهایت، بر این مبانی، به موضوع «شهادت » از دیدگاه اسلام در منظر قرآن، سخن و سیره پیامبرصلی الله علیه وآله و علی علیه السلام برسیم (شهادت پژوهی) .
3- دیوان حافظ، براساس نسخه علامه محمد قزوینی و دکتر قاسم غنی، تهران، دوران، 1379، ص 200
4- 5- امید مجد، قرآن مجید با ترجمه منظوم، تهران، امید مجد، 1379، ص 72 / ص 589
6- حافظ، دیوان، ص 146
7- خوشا آنان که جانان می شناسند
طریق عشق و ایمان می شناسند
بسی گفتند و گفتیم از شهیدان
شهیدان را شهیدان می شناسند
ر. ک. به: خلاصه مقالات همایش سیمای شاهد در نهج البلاغه، به کوشش محمدرضا آقاملایی، تهران، شاهد، 1379، ص 77
8- بخشی از خطبه 156 نهج البلاغه که حضرت علیه السلام پس از پیروزی در جنگ جمل، برای مردم بصره ایراد فرمودند و در بخشی از آن، از گفت وگوی خویش با پیامبر خداصلی الله علیه وآله در مورد آرزوی شهادت سخن می گویند. (ر. ک. به: ترجمه نهج البلاغه، ص 290. )
9- مردم، به سخن عالم خداشناس خود گوش فرا دهید، دل های خود را در پیشگاه او حاضر کنید و با فریادهای او بیدار شوید. (ر. ک. به: نهج البلاغه، خطبه 108، ص 202. )
10- و بخرید چیزی را که برای شما باقی می ماند به چیزی که از دستتان می رود واز دنیا کوچ کنید که برای کوچ دادنتان تلاش می کنند و چون مردمی باشید که دانستند دنیا خانه جاویدان نیست و آن را با آخرت مبادله کردند. (ر. ک. به: نهج البلاغه، خطبه 64، ص 112. )
11- ر. ک. به: مرتضی مطهری، سیری در نهج البلاغه، قم، صدرا. ص 7.
12- «همانا من در میان شما چونان چراغ درخشنده در تاریکی هستم که هر کس به آن روی آورد، از نورش بهره مند می گردد. » ر. ک. به: نهج البلاغه، خطبه 187، ص 368
13- نهج البلاغه، خطبه 5، ص 50
14- 15- 16- نهج البلاغه، نامه 31، ص 524 / حکمت 99، ص 646 / حکمت 115، ص 650
17- 18- 19- 20- 21- نهج البلاغه، خطبه 64، ص 112 / همان / خطبه 54، ص 106 / حکمت 133، ص 656 / حکمت 74، ص 638
22- 23- بخشی از خطبه نهج البلاغه، ص 112 / نامه 31، ص 520
24- 25- 26- 27- فرازی از وصیت نامه آن حضرت علیه السلام به فرزندش امام حسن علیه السلام که در ادامه می فرماید: و به یاد آنچه به سوی آن می روی و پس از مرگ در آن قرار می گیری تا هنگام ملاقات با مرگ از هر نظر، آماده باش، نیروی خود را افزون کن و کمر همت را بسته نگه دار که ناگهان نیاید و تو را مغلوب سازد. مبادا دل بستگی فراوان دنیاپرستان و تهاجم حریصانه آنان به دنیا، تو را مغرور کند; چرا که خداوند تو را از حالات دنیا آگاه کرده و دنیا نیز از وضع خود تو را خبر داده و از زشتی های روزگار پرده برداشته است. (ر. ک. به: همان، نامه 31، ص 530) / همان / خطبه 188، ص 370 / حکمت 203، ص 672
38- نهج البلاغه، حکمت 357، ص 714
29- 30- 31- 32- 33- ر. ک. به: همان، خطبه 64، ص 112. نیز در خطبه 204، ص 426 آمده است: آماده حرکت شوید - خدا شما را بیامرزد - ندای کوچیدن در میان شما داده شده است. / حکمت 187، ص 668 / خطبه 64، ص 112 / خطبه 188، ص 370/ خطبه 64، ص 112/حکمت 396، ص 724
34- قرآن مجید با ترجمه منظوم، ص 403
35- از سخنان آن حضرت علیه السلام در آستانه نبرد صفین است. (ر. ک. به: نهج البلاغه، خطبه 55، ص 106. )
36- با هر انسانی دو فرشته است که او را حفظ می کنند و چون تقدیر الهی فرا رسد، تنهایش می گذارند. همانا عمر انسان، سپری نگه دارنده است. (ر. ک. به: نهج البلاغه، حکمت 201، ص 670)
37- در یکی از روزهای جنگ صفین، امام سوار بر اسب در میدان رجز می خواندند و شمشیر به گردن آویخته بودند. یکی از یاران گفت: یا امیرالمؤمنین، خود را حفظ کن، نکند شما را غافلگیر کنند. در پاسخ او این جمله را فرمودند. (ر. ک. به: نهج البلاغه، حکمت 306، ص 702)
38- امام علی علیه السلام این سخنان را در آخرین روزهای عمر عزیزشان ایراد نمودند، هنگامی که آن حضرت را از کشته شدن ناگهانی بیم دادند و اصحاب خبرازقصدابن ملجم نسبت به او دادند. ) ر. ک. به: نهج البلاغه، خطبه 62، ص 110. )
39- بهاءالدین خرمشاهی، (در ترجمه کفی بالاجل حارسا) ، روزنامه همشهری، ش 2255، (9 آبان 1379)
40- قاضی کمال الدین میرحسین بن معین الدین میبدی یزدی، شرح دیوان منسوب به امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام، تهران، میراث مکتوب، 1379، ص 310
41- 42- نهج البلاغه، حکمت 29، ص 628 / خطبه، ص 149، ص 272; این عبارات را حضرت علیه السلام پس از ضربت خوردن و پیش از شهادت بیان نمودند.
43- شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، «دعای کمیل »
44- قرآن مجید با ترجمه منظوم، ص 90
45- 46- 47- نهج البلاغه، خطبه 38، ص 90 / نامه 31، ص 530 / حکمت 203، ص 672
48- قرآن مجیدباترجمه منظوم، ص 344;وی درص 501، ذیل آیه 24 سوره جاثیه که فرمود: «وقالوا ما هی الا حیاتنا الدنیا نموت و نحیا» نیز آورده است:
بگفتند کفار هرگز حیات
نباشد جز این زندگی و ممات
کسی نیست ما را بمیراند او
قیامت نخواهد بود روبه رو
49-50- 51- 52- نهج البلاغه، نامه 31، ص 526 و نیز ر. ک. به: خطبه 109، ص 206
53- مکتبی شیرازی، کلمات علیه غرا، تهران، آینه میراث، 1378، ص 44 و 45
54- 55- 56- نهج البلاغه، خطبه 190، ص 372 / همان / حکمت 132، ص 656
57- شرح دیوان منسوب به علی بن ابی طالب علیه السلام، ص 311
58- نهج البلاغه، خطبه 116، ص 226
59- همان، خطبه 181، ص 350; در ادامه آمده است: کجایند برادران من که به راه حق رفتند و با حق درگذشتند؟ کجاست عمار؟ کجاست ابن تیهان؟ کجاست ذوالشهادتین؟ و. . .
60- دیوان حافظ، ص 54
61- نهج البلاغه، خطبه 119، ص 228
62- بخش پایانی نامه آن حضرت علیه السلام به معاویه (ر. ک. به: نهج البلاغه، نامه 28، ص 516)
63-
64- دیوان حافظ، ص 303
65- 66- 67- دیوان حافظ، ص 315/ص 126/ص 315
68- دیوان حافظ، ص 279
69- 70- دیوان حافظ، ص 152 / ص 371
71- علی رضا ذکاوتی قراگزلو، عمر خیام، تهران، طرح نو، 1379، ص 217
72- ما بی غمان مست دل از دست داده ایم
همه از عشق و هم نفس جام باده ایم
. . . ای گل، تو دوش داغ صبوحی کشیده ای
ما آن شقایقیم که با داغ زاده ایم
. . . چون لاله می مبین و قدح در میان کار
این داغ بین که بر دل خونین نهاده ایم
(دیوان حافظ، ص 235)
73- اشاره به روایت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله که فرمودند: «. . . فمن اراد ان یشم رائحتی فلیشم الورد. »
74- قرآن مجید با ترجمه منظوم، ص 89، در ذیل این آیه کریمه آورده است:
کسی کز کلام خدا و رسول
اطاعت نماید به میل و قبول
به همراه آنان که یکتا خدا
بر آن ها بکردست لطفی عطا
به همراه پیغمبران طریق
شهیدان و افراد پاک و صدیق
به همراه افراد شایسته کار
بگردند محشور روز شمار
یقین دان که این نیک مردان راد
نکو هم رهانند زاهل وداد.
75- ناصر خسرو، ر. ک. به: محمود درگاهی، سرود بیداری، تهران، امیرکبیر، 1378، ص 42
76- 77- دیوان حافظ، ص 187 / ص 367
78- «از خدا، درجات شهیدان و زندگی سعادتمندان و هم نشینی با پیامبران را درخواست می کنیم. » (ر. ک. به: نهج البلاغه، خطبه 23، ص 68. )