اشاره
بقیع تنها یک گورستان نیست، بلکه گنجینه تاریخ اسلام است. قبور چهار امام معصوم شیعیان و نیز قبور همسران، دختران، برخی فرزندان، اصحاب، تابعین و عمههای پیامبرخدا(صلی الله علیه وآله) و نزدیک به ده هزار نفر از شخصیتهای نامدار تاریخ اسلام در آنجا واقع است.
پیشینه قبرستان بقیع به دوران قبل از اسلام میرسد، لیکن در اسناد به روشنی مشخص نیست که قدمت آن به چه تاریخی مربوط است و از چه زمان مردمان مدینه جنازه درگذشتگان خود را در این گورستان به خاک میسپردهاند.
منابع تاریخی گواهی میدهد که پیش از هجرت، مردم مدینه اجساد مردگان خود را در دو گورستانِ «بنیحرام» و «بنیسالم» و گاهی نیز در منازل خود دفن میکردند.(1) لیکن با هجرت مسلمانان به مدینه، بقیع تنها قبرستان مسلمانان گردید و به مرور زمان و با دفن اجساد تعدادِ زیادی از صحابه و تابعین و نیز همسران و دختران و فرزندان و اهلبیت رسولالله(صلی الله علیه وآله) از اهمیت ویژهای برخوردار شد.(2) و گورستانهای پیشین، رفته رفته به حالت متروکه در آمد و از میان رفت.(3)
1. تاریخ حرم ائمّه بقیع، ص61
2. مدینهشناسی، ج1، ص321
3. وفاء الوفا، ج3، ص888
در روایت آمده است که: رسولالله(صلی الله علیه وآله) به دستور خداوند، کنار این قبرستان حضور مییافت و به مدفونین آن سلام میکرد و برای آنان از خداوند آمرزش میطلبید.(1)
بقیع را از آن رو «بقیع الغرقد» نامیدهاند که نوعی درخت خاردار در آنجا میروییده و نامش «غرقد» بوده است.(2) سپس آن درخت از میان رفت امّا نامش ماندگار شد.
برخی نیز گفتهاند: بقیع غرقد نام زمینی است که نوعی درخت بلندِ توت آن را پوشانده باشد.
بقیع تا یکصدسال پیش، دیوار و حصاری نداشت، اما اکنون با دیواری بلند محصور گشته و از گذشته تاکنون مسلمانان از هر فرقه و مذهبی، پس از زیارت پیامبرخدا(صلی الله علیه وآله) به اینجا آمده، اهلبیت پیامبر(صلی الله علیه وآله) و دیگر آرمیدگان در این گورستان را زیارت میکنند.
قبر امامان معصوم(علیهم السلام) و تعداد دیگری از دفن شدگان در بقیع نیز دارای قبّه و سایبان بوده، که در حمله وهابیان تخریب گردید و اکنون این قبرستان بهصورت فضای باز و سادهای درآمده و تنها برخی از قبور از دیوارههای کوتاهی برخوردار است.
والیان مدینه در طول تاریخ، مقابر اهلبیت(علیهم السلام)، همسران پیامبر(صلی الله علیه وآله)، فرزندان و یاران پیامبر(صلی الله علیه وآله) و تابعین مشهور و مدفون در بقیع را، با سنگنبشتههای هنری و بناهای عظیم و ضریحهای ثمین و سیمین مشخص و در بازآفرینی و بازسازیها، پیوسته حراست و حفاظت از آنها را برعهده میگرفتند....(3)
تا پیش از سلطه وهابیان بر حجاز، بیشترِ سفرنامهنویسانی که از مدینه دیدار داشتهاند، گزارشی از قبّهها و بناهای ساختهشده بر روی قبور ائمه و دیگر صالحان و چگونگی آن را گزارش کردهاند.
تصویربرداران نیز تصاویر گویا و روشنی از این قبرستان و بناهای ساخته شده در آن، برداشتهاند که نمونههایی از آن را «ابراهیم رفعتپاشا» در سالهای
1. صحیح مسلم، ج4، ص40; سنن سنایی، ج4، ص91; کافی، ج4، ص559
2. لسانالعرب، ج1، ص462، دار احیاءالتراث العربی، بیروت; القاموسالمحیط، ج3، ص11
3. مدینهشناسی، ج1، ص323; تاریخ حرم ائمّه بقیع، ص87
1318 تا1325هـ.ق. و نیز «محمد لبیببک» در سال 1377هـ.ق. از خود به یادگار گذاشتهاند.(1)
پس از تسلّط سعودیان بر حجاز، با توجه به پیوند فکری و مذهبی آنان با محمدبن عبدالوهاب، در هر شهر و منطقهای که وارد میشدند، آثار و ابنیه ساخته شده بر روی قبور بزرگان صدر اسلام را خراب و ویران میکردند.
وهابیان، بار نخست در سال 1221هـ.ق. بخشی از بناهای قبرستان بقیع را ویران نموده و سپس با تکمیل سلطه خود بر حجاز در شوال سال 1344هـ.ق. کلیه این بناها و گنبدها و آثار را ویران و اموال و اشیای گرانقیمت موجود در این اماکن را به تاراج بردند و نه تنها در مدینه، بلکه در هرجا گنبد و بارگاه و زیارتگاهی بود، به ویرانی آن اقدام کردند.
مرحوم سید محسن امین، ابعاد ویرانیهای وهابیان در حجاز را اینگونه وصف میکند:
وقتی وهابیان وارد طائف شدند، گنبد مدفن ابنعباس را خراب کردند، چنانکه یکبار دیگر این کار را کرده بودند. آنان هنگامیکه وارد مکه شدند، گنبدهای قبر عبدالمطّلب، ابوطالب و خدیجه امّالمؤمنین(علیها السلام) را ویران نمودند و زادگاه پیامبر(صلی الله علیه وآله) و فاطمه زهرا(علیها السلام) را با خاک یکسان کردند و آنگاهکه وارد جده شدند، گنبد و قبر حوّا را خراب کردند و بهطور کلّی، تمام مقابر و مزارات را در مکه، جده، طائف و نواحی آنها ویران نمودند و زمانی هم که مدینه منوره را محاصره کردند، به ویران کردن مسجد و مزار حمزه پرداختند. پس از تسلّط وهابیان بر مدینه منوره، قاضیالقضات وهابیان، شیخ عبداللهبن بلیهد، در رمضان 1344هـ.ق. از مکه به جانب مدینه حرکت کرد و اعلامیهای صادر نمود و ضمن آن، جواز ویران کردن گنبدها و
1. مدینهشناسی، ج1، ص333
زیارتگاهها را از مردم سؤال کرده بود. بسیاری از مردم از ترس به آن پاسخ نداده و برخی نیز لزوم ویران کردن را خواستار شده بودند!
البته هدف او از این اعلامیه و سؤال، نظرخواهی واقعی نبود، بلکه میخواست در میان مردم آمادگی ایجاد کند، چون وهابیان در هیچیک از اعمال خود و در ویران کردن گنبدها و ضریحها، حتی گنبد مرقد حضرت رسول(صلی الله علیه وآله) منتظر نظر مردم نبودند و این اعمال، پایه مذهب آنان است. شاهد سخن آنکه، آنان پس از نشر این اعلامیه و سؤال و جواب، همه گنبدها و زیارتگاهها را در مدینه و اطراف آن ویران کردند و حتی گنبد مضاجع ائمه اهلبیت(علیهم السلام) را در بقیع، که قبر عباس عموی پیامبر(صلی الله علیه وآله) نیز در کنار آنها بود، خراب نمودند و دیوارها و صندوقها و ضریحهایی که روی قبرهای شریف قرار داشت، همه را از بین بردند، در حالی که برای آن، هزار ریال مجیدی هزینه کرده بودند.(1) آنها در این زیارتگاهها، جز تلّی سنگ و خاک، به عنوان علامت باقی نگذاشتند.
آنان هیچ قبر و ضریحی را استثنا نکردهاند، بلکه قبر پیامبر(صلی الله علیه وآله) از آن جهت که بیشتر مورد احترام و علاقه مردم است، از دیدگاه آنها و از نظر دلایل وهابیان، اولی به خرابی است و اگر از این نظر خاطرشان جمع بود، حتماً قبر پیامبر(صلی الله علیه وآله) را نیز ویران میکردند!
از جمله تخریبها، از میان بردن گنبد مرقد عبدالله و آمنه، پدر و مادر حضرت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و نیز مزار همسران آن بزرگوار و قبر عثمانبن عفان و قبر اسماعیلبن جعفرالصادق(علیه السلام) و قبر مالک، امام دارالهجره و غیر آن بود که بیان همه آنها بهطول میانجامد و بهطور خلاصه، تمام مزارات مدینه و اطراف آن و ینبع را خراب کردند و پیش از آن، قبر حمزه عموی پیامبر(صلی الله علیه وآله) و قبور بقیه شهدای احد را از بین برده بودند و از آنها جز مشتی خاک برجای نمانده بود و کسیکه بخواهد قبر حمزه را زیارت کند، در صحرا جز تپهای از خاک نمیبیند.
وهابیان از ترس نتیجه کارشان، از خراب کردن گنبد و بارگاه حضرت رسول(صلی الله علیه وآله) و کندن ضریح آن بزرگوار خودداری کردند وگرنه آنان هیچ قبر و ضریحی را استثنا نکردهاند، بلکه قبر پیامبر(صلی الله علیه وآله) از آن جهت که بیشتر مورد احترام و علاقه مردم است، از
1. در کتاب تاریخ حرم ائمّه بقیع اینچنین نقل شده: ... این اقدام دقیقاً در هشتم شوال 1344هـ. ق. انجام گرفت و به کارگرانی که این عمل ننگین را انجام دادند مبلغ هزار ریال مجیدی دست مزد پرداخت گردید. (صفحه 51)
دیدگاه آنها و از نظر دلایل وهابیان، اولی به خرابی است و اگر از این نظر خاطرشان جمع بود، حتماً قبر پیامبر(صلی الله علیه وآله) را نیز ویران میکردند! بلکه پیش از مزارهای دیگر، به تخریب آن اقدام میکردند.(1)
ایوب صبری پاشا، تخریب قبور در حرمین شریفین را پیش از استقرار کامل دولت سعودی، اینچنین گزارش میکند:
شریف غالب، پس از اطمینان یافتن به نفرستادن نیرو و امکانات لازم، به ناچار برادرش، شریف عبدالمعین را به قائممقامی خود برگزید و مهمانسرای خویش ـواقع در دامنه کوه جیادـ را منهدم ساخت و دست زن و بچهاش را گرفته، رهسپار جدّه شد.
شریف عبدالمعین، جمعی از علمای مکه، چون شیخ محمد طاهر، سید محمد ابوبکر میرغنی، سید محمد عطاسی و عبدالحفیظ عجمی را نزد سعود بن عبدالعزیز فرستاد و از او تقاضای عفو و امان کرد (در سال 1218هـ.ق.).
سعود تقاضای شریف عبدالمعین را پذیرفت و به همراه علمایی که از مکه به نزدش آمده بودند و با سپاه گرد آمده، بهسوی مکه معظمه حرکت نمود.
سعود، قائم مقامی عبدالمعین را پذیرفت و با صادر کردن فرمان هدم قبور و تخریب گنبدها و بارگاهها، از میزان قساوت و شقاوت خود پرده برداشت.
وهابیها میگفتند:
اهالی حرمین شریفین، بهجای خداوند یکتا، گنبد و بارگاهها را میپرستند. اگر گنبدها تخریب گردد و دیوارهای مشاهد مشرّفه برداشته شود، تازه اهالی حرمین از دایره شرک و کفر بیرون آمده، در مسیر پرستش خداوند یکتا قرار خواهند گرفت...!»(2)
وی در جای دیگر مینویسد:
سعود پس از محاصره طولانیِ شهر مدینه و پیدا شدن آثار تسلیم مردم شهر، شروطی برای آنان تعیین کرد که در صورت پذیرش آنها، تعرّضی نسبت به اهل مدینه نداشته باشد. آن شروط عبارت بودند از:
1. وهّابیها، صص76 و77; کشف الارتیاب، ص55
2. تاریخ وهابیان، ص68
1 ـ باید پرستش پروردگار متعال بر اساس احکام و معتقدات آیین وهابیت انجام پذیرد.
2 ـ باید احترام حضرت رسول(صلی الله علیه وآله) بر اساس معیارهایی که از طرف پیشوای وهابیان معین و مقرر گشته، رعایت گردد.
3 ـ باید گنبد و بارگاه همه مقابر و مراقدی که در داخل مدینه منوره و یا در نواحی آن موجود است، تخریب گردد; یعنی سقف و دیوارشان برداشته شده، همه آنها بدون ضریح و صندوق، صاف و بهصورت پشت ماهی درآورده شود.
4 ـ همه باید دین و آیین نیاکان خود را ترک نموده، به دین و آیین وهابیت درآیند و پس از این، براساس آیین وهابیت به احکام دین عمل نمایند.
5 ـ هرکس باید معتقد شود که به محمدبن عبدالوهاب از سوی خداوند رحمان الهام شده، آیین او مذهب حق میباشد و باید او را بهعنوان مجدّد دین و احیاگر مذهب بشناسد.
6 ـ کسانی که در دین نیاکان خود پایداری نشان دهند و آیین وهابیت را نپذیرند، باید با ابزار خشم و غضب و اجرای جور و ستم در تنگنا قرار گیرند و اهانت و تحقیر شوند.
7 ـ علمایی را که از پذیرش آیین وهابیت سرباز میزنند، باید بهقتل برسانند و یا مخفیگاه آنان را به امرای وهابی گزارش کنند.
8 ـ وهابیانی را که برای حفاظت از حصار مدینه تعیین خواهند شد، به داخل حصار راه دهند.
9 ـ هرگونه امر و نهی که از طرف وهابیان، در مورد مسائل مذهبی و یا سیاسی اعلام شود، هرقدر سخت و توانفرسا باشد، باید از صمیم دل پذیرا شوند و موبهمو اجرا کنند و در احترام فوقالعاده امرای وهابیان بکوشند.(1)
سعود پس از پذیرش این شروط از سوی مردم، تخریب گنبد و بارگاه قبور را به عهده خود مردم گذاشت و آنان نیز به دلیل محاصره شدید اقتصادی و ستمهای گوناگونی که متحمّل شدند، بخشی از آن را پذیرفته و به اجرا گذاشتند.
ایوب صبری پاشا، متن نامه مردم مدینه، خطاب به سعود بن عبدالعزیز را نقل کرده که در قسمتی از آن آمده است:
1. تاریخ وهابیان، صص81 و 88
«... فرمان داده بودید که گنبدها و بارگاههای موجود بر فراز قبور مطهره را تخریب کنیم، آن را نیز به تبعیت از حدیث مشهور انجام دادیم. هر فرمانی از طرف شما صادر شود، علیرغم خواسته این و آن، در حق ما نافذ است....»(1)
«این نامه بهدست سعودبن عبدالعزیز رسید، لیکن وی نمایندگان اهالی مدینه را به حضور نپذیرفت و بر شدّت تضییقات خود افزود و در لحظه ورود به مدینه منوره، دستور داد که باید بقایای گنبدها و بارگاهها بهطور کامل ویران شود.
از دستورات اکید سعود، این بود که باید هرگنبدی بهدست خادمین آن مرقد مطهر تخریب گردد. از این رهگذر، خدمتگزاران اماکن متبرکه بهناچار به این جنایت هولناک اقدام میکردند.
خادمان حرم مطهر حضرت حمزه سیدالشهدا، اظهار داشتند که: ما در اثر پیری و ضعف جسمی، قدرت هدم و تخریب نداریم.
سعود با نزدیکان خاص خود، شخصاً به حرم مطهّر جناب حمزه رفت و به یکی از زورمندان وهابی که او را در جسارت و گستاخی، با یک قبیله برابر میدانست، دستور داد که بیل و کلنگ برداشته، بر فراز گنبد مطهّر برود. او نیز با تعبیر «علیالرأس و العین» آمادگی خود را اعلام کرد و گستاخانه بر فراز گنبد مطهّر پانهاد و کلنگ را با شدت تمام بر پرچمی که برفراز گنبد در اهتزاز بود، فرود آورد. کلنگ از دست وی بیرون شد، توازن بدنش بههم خورد، از فراز گنبد به زیر افتاد و در همان لحظه مرد (سال 1222هـ.ق.).
سعود پس از مشاهده این واقعه، از تخریب گنبد منصرف و پس از سوزانیدن درِ حرم، مردم را در میدان مناخه جمع و برای آنان سخنرانی کرد....»(2)
ایوب صبری پاشا در بخش دیگری از کتاب خود مینویسد:
«هنگامیکه قافله شام چند منزل از مدینه دور شدند، سعود در محکمه حضور یافته، دستور داد که همه زر و زیور و جواهرات گرانبهای موجود در روضه مطهر و گنجینه حرم نبوی
1. تاریخ وهابیان، ص92
2. تاریخ وهابیان، ص94
را غارت کنند. سپس فرمان داد گنبدهایی را که تاکنون تخریب نشده، منهدم سازند. فقط گنبد مطهر حضرت رسول را بر اساس تقاضای اهالی مدینه اجازه داد که به همان حال باقی بماند....»(1)
سپس اهالی مدینه را در مسجدالنبی(صلی الله علیه وآله) گردآورد و برای آنان سخنرانی کرد و در بخشی از آن گفت:
«... ایستادن در پیش روی رسولالله(صلی الله علیه وآله) و سلام کردن به رسم سابق، در مذهب ما ممنوع است و این نوع تعظیم و تجلیل در مذهب وهابی، نامشروع است و چنین اقدامی از دیدگاه وهابی بدعت، زشت، ناپسند و ممنوع است. کسانی که از پیش روی مبارک عبور میکنند، باید بدون توقف حرکت کنند و فقط میتوانند در حال عبور بگویند: «السلام علی محمّد» و همین مقدار بنابر اجتهاد پیشوای ما کافی است.»(2)
با انتشار خبر تخریب ابنیه بقیع، بهخصوص آثار قبور پیشوایان معصومِ مدفون در آن قبرستان، افکار عمومی در ایران بهشدت تحت تأثیر قرار گرفت و شیعیان از خود واکنشهای شدیدی نشان دادند بگونهای که رییسالوزرای وقت، مجبور شد روز شانزدهم صفر را عزای عمومی اعلام کند. متن بخشنامه به شرح زیر است:
به موجب اخبار تلگرافی، از طرف طایفه وهابیها، اسائه ادب به مدینه منوّره شده و مسجد اعظمِ اسلامی را هدف تیرِ توپ قرار دادهاند. دولت از استماع این فاجعه عظیمه،
1. همان، ص107
2. همان، ص108
بینهایت مشوّش و مشغول تحقیق و تهیه اقدامات مؤثره میباشد. عجالتاً، با توافق نظر
آقایان حجج اسلامِ مرکز، تصمیم گرفته شده که برای ابراز احساسات و عمل به سوگواری و تعزیهداری، یک روز تمام مملکت تعطیل عمومی شود، لهذا مقرر میدارم، عموم حکام و مأمورین دولتی، در قلمرو مأموریت خود به اطلاع آقایان علمای اعلام هر نقطه، به تمام ادارات دولتی و عموم مردم، این تصمیم را ابلاغ و روز شنبه شانزدهم صفر را روز تعطیل و عزاداری اعلام نمایند.(1)
بهدنبال این بخشنامه، روز شنبه شانزدهم صفر (15 شهریور)، تعطیل عمومی شد و از طرف دستهجات مختلف تهران، مراسم سوگواری و عزاداری بهعمل آمد و طبق دعوتی که بهعمل آمده بود، در همان روز، علما در مسجد سلطانی اجتماع نمودند و دستهجات عزادار، با حال سوگواری، از کلیه نقاط تهران به طرف مسجد سلطانی عزیمت کرده، در آنجا اظهار تأسف و تأثر بهعمل آمد.
عصر همین روز نیز یک اجتماع چندین دههزار نفری، در خارج دروازه دولت تشکیل گردید و در آنجا خطبا و ناطقین، نطقهای مهیّجی ایراد کرده و نسبت به قضایای مدینه و اهانتی که از طرف وهابیها به گنبد مطهر حضرت رسول(صلی الله علیه وآله) به عمل آمده بود، اظهار انزجار و تنفّر شد.(2)
خبرنگار دیلی تلگراف، که آن روز در مراسم حضور داشته، چنین گزارش داده است:
در وسط چهارراه، یک برج چوبی ششگوش، به ارتفاع 30 پا، که با فرش پوشیده شده و بالای آن پرچم سیاهی در اهتزاز بود، برپا گردید... حدود 25 هزار نفر از مردان سالخورده تا کودکان خردسال، پشت سر هم رج بسته، چهار زانو، در حال انتظار نشسته بودند... ورود مدرّس... با کف زدن و فریاد مسرّت مردم اعلام شد... مشارالیه از جمعیت تشکّر نمود و در میان علما و نمایندگان مجلس قرار گرفت... میرزا عبدالله، واعظِ معروف، کلام خود را با نعت پیغمبر و درود بر ائمه شروع کرد، ولی ناگهان صدای آرام و آهستهاش، صورت جدی به خود گرفت... و گفت: اگر شما اعلام جهاد کنید ]مردم[ با سر و پای برهنه و بدون سلاح، به مرقد پیغمبر اکرم شتافته، با دندان و ناخنهای خود، دشمنان خدا را قطعهقطعه میکنند. بیشترِ جملات حماسی او با گریه و زاری توأم بود.(3)
1. مدرس قهرمان آزادی، ج2، ص682
2. مدرس قهرمان آزادی، ج2، ص682
3. فصلنامه تاریخ روابط خارجی، سال دوم، شماره 9، ص28، به نقل از رستاخیز ایران; سازمان برنامه; صص233 و 234
مرحوم مدرس، به مناسبت این موضوعِ مهم، در روز هشتم شهریور 1304هـ.ق. مطابق با دهم صفرالمظفّر 1344هـ.ق. در مجلس شورای ملی، نطقی ایراد کرد و پس از بیان مقدمهای چنین گفت:
«... ما خیلی جامع خودمان را از دست دادیم. برادرانی داریم در اکثر دنیا که دول اسلامی، آنطوریکه باید و شاید با آنها رفتار نکرده است و بالأخره یکوقت بیدار شده و هوشیار شویم و جامعه خودمان را حفظ کنیم. از آقایانی که در تحت لوای این قوماند، سؤال میکنم، چه وقت است آن وقت؟ از امروز بهتر؟ کیست که آن لوا را بردارد و بگوید در این موقع من لوای اسلام را برمیدارم و این قوم را در تحت قومیت و در تحت جامع دیانت اسلامیه، قومیتشان را ترقّی میدهم و حفظ میکنم.
امروز از این واقعههایی که استماع فرمودهاید، اگرچه به آن درجه که باید اطمینان پیدا شود، هنوز نشده است که حادثه از چه قبیل است و تا چه مرتبه است؟ البته دولت مکلّف است تحقیقات کامل بکند و به عرض مجلس برساند، ولیکن عرض میکنم: امروز اهل ایران یک قسمت از قسمتهای دول اسلامی است، بلکه میتوان گفت که قسمت بزرگ دول اسلامی است. باید امروز این جامعه در تمام دنیا خودشان را معرفی کنند که ملت و دولت ایران قدم برمیدارند که این جامعه را حفظ کنیم و خودمان را به برکت این جامعه نگاهداری کنیم.
دولت تقاضای کمیسیون از مجلس نمود، البته وظیفهشان هم همین بود که پیشنهاد تقاضای کمیسیون بفرمایند، البته مجلس هم مساعدت خواهد نمود و به
عقیده بنده، تمام فکر را باید صرف این کار کرد و باید یک قدمهایی که مقتضای حفظ دیانت و حفظ قومیت و حفظ ملیت خودمان است، در این مورد برداریم و هیچ کاری و هیچچیزی را مقدم بر این کار قرار ندهیم و نگذاریم که این مسأله زیادتر از این، اسباب خرابی جامعه شود که مبادا یک ضرر عظیمتری بر ما مترتب گردد و خدای نخواسته حال ما از این روزی که هستیم بدتر شود. و زیاده بر این، چیزی عرض نمیکنم.»(1)
مرحوم مدرس، پس از ایراد سخنرانی در مجلس، مسأله تشکیل کمیسیون ویژه برای پیگیری موضوع را بهشکل جدی دنبال میکند.
مراجع، علما و حوزههای علمیه نیز پیوسته با ارسال نامه و مخابره
تلگراف، خواستار برخورد قاطع با عوامل تخریب قبور اماکن متبرکه هستند.
مرحوم آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی، تلگرافی به آیتالله شیخ محمد خالصی در کاظمین مخابره کرده و او نیز بلافاصله مسأله غارت وهابیان را به اطلاع مرحوم مدرس میرساند.(2)
مدرس در پاسخ آیتالله خالصی نوشت:
اگر لازم باشد، اطلاع دهید من با گروهی از مردم ایران حرکت خواهیم کرد.(3)
بهدنبال ارسال پاسخ مرحوم مدرس، در عراق شایع شد که مدرس از تهران حرکت کرده و حدود 200 هزار نفر نیرو آماده شد.(4)
مسلمانان مناطق دیگر نیز انزجار خود را از این عمل ننگین، به تهران اعلان کردند و خواستار اقدام جدّی شدند.
1. مدرس قهرمان آزادی، ج2، ص684
2. مدرس، مجاهدی شکستناپذیر، عبدالعلی باقی، ص78
3. همان، ص129
4. همان.
مردم قفقاز با ارسال عریضه از تفلیس برای نمایندگان مجلس شورای ملی، از آنان خواستند:
با توجه به جسارت و بیادبیهایی که طایفه ضالّه وهابیها و رییس مردود آنها ابنسعود، نسبت به اماکن متبرکه و مراقد مقدسه نموده است، رییس دولت ایران پیشقدم شده، با سایر دول اسلامی هم که البته وظیفه خود را خوب میدانند، کمک فرموده، این منبع فساد و دشمن حق و انصاف را ریشهکن و خاک پاک را از لوث وجودشان تطهیر فرمایند.(1)
علاوه بر مسلمانان منطقه قفقاز، از مناطق دیگر، مانند مسلمانهای تمام جماهیر متحده; یعنی آذربایجان، ازبکستان، ترکمنستان، قزاقستان، تاتارستان، یاشقیرستان، قزاقان و اتباع دول ایران، ترکیه، افغانستان، چین، مغولستان هم با ارسال تلگرافی اعلام نمودند که:
چون مکه معظمه و مدینه منوّره با یادگارهای مقدس خود، متعلق به تمام مسلمین میباشد، پس باید تمام دول جهان اسلام بر حفظ و حراست این اماکن مقدس بکوشند.(2)
با توجه به شدّت اعتراضها، سردارسپه در مجلس قول داد تا شخصاً به این موضوع رسیدگی کند(3) لیکن اسناد و مدارک نشان میدهد که وی هیچگونه اقدام مثبتی انجام نداده است. بهعنوان مثال، سید محمدعلی شوشتری، نماینده گرگان در مجلس شورای ملی، در جلسه 198 مجلس پنجم میگوید:
«اخیراً بیسیم از قول نماینده ابن سعود، یک چیزهایی توی این مملکت منتشر کردند. اگر حقیقتاً اصل قضایا واقع نشده است، کمیسیون محترمی که رییس محترم دولت آمده است، اظهار کرده است و مجلس معین کرد، کمیسیون محترم این قضیه را تکذیب بفرمایند و اگر واقع شده است و برای نظریات سیاسی برای آن احساسی که در مسلمانان دیگر تولید شد که دست هیچ متجاوز و متجاسری نباید به مکه و مدینه دراز شود....»(4)
1. فصلنامه تاریخ روابط خارجی، سال دوم، شماره 9، ص26، به نقل از بایگانی اسناد وزارت امور خارجه، سال 1302، ش کارتن 30، دوسیه1
2. همان، ص27، به نقل از تلگراف 6/9، ص1925 به ولیعهد مجلس شورای ملی و...، بایگانی اسناد وزارت امور خارجه، سال 1304، ش کارتن 30، دوسیه 3/1
3. فصلنامه تاریخ روابط خارجی، سال دوم، شماره 9، ص28
4. مشروح مذاکرات مجلس شورای ملی، مورخ 23 شهریور 1304هـ.ق.