مذهب بر حق شیعه دوازده امامی ، در طول دوران ومعاصر گذشته خصوصاً در این أعصار أخیر مورد هجمه بد خواهان و کج اندیشانی است که یا بخاطر جهل ونادانی با این فرقه ناجیه به ستیز برخاسته اند و یا دست دشمنی وستیزه جویی آنان ازآستین هوی پرستی وعناد بیرون آمده بر گرده مذهب اهل بیت چنگ زده خواهان زوال و نابودی آن می باشد ولی باید بدانند که "هر که با آل علی در افتاد برافتاد."
اما اینکه پشت این مذهب به عنایات باریتعالی و الطاف مخصوصه آقا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) گرم است و استوار ، دلیل نمی شود که ما شیعیان از شناخت آیین و کیش خود کوتاهی کرده احیاناً در وادی ضلالت و گمراهی افتاده آنچه در کف داشته ایم به باد نیستی و فنا بسپاریم، آنگاه انگشت حسرت و ندامت به دندان برگیریم و به گذشته پرافتخار خود غبطه خوریم، چرا که در این وادی وانفسا که تمام جهان خواران و احزاب شیاطین انس و جن دست در دست یکدیگر نهاده اند نیاز مبرم به یک جهش علمی وعملی فراگیر شیعیان احساس می شود تا در دریای طوفانی حوادث و بلایا چنگ در کشتی هدایت آویخته، سوار بر آن خود را به ساحل رستگاری و نجات رهنمون گردند.
پاره ای از حملات و ترفندهایی که در چند قرن أخیرعلیه شیعه راه اندازی شده و با لباس اسلام پیش آمده شبهات و بلایایی است که گروه منحرف و مضلّ وهابیت، سردمدارآن می باشند،که با برداشتی نادرست از دین و دیانت چهره ای کریه از اسلام به نظاره می گذارند واز طرفی دیگر مخالفان این ایده را مشرک و مهدورالدم می خوانند.
از جمله اشتباهاتی هم که مرتکب شده اند در مورد تبرک و زیارت قبور مسلمانان بالعموم و قبور ائمه اطهار (علیهم السلام ) بالخصوص می باشد و با توجیهات صوری و کم مایه به چه فجایعی که دست نیازیده اند؟!
در این راستا به تخریب قبور ائمه بقیع پرداختند و قصد ویرانی دیگر حرمهای شریف را داشتند که با ممانعت فرق دیگر مسلمانان موفق بدان نشده اند، خذلهم الله تعالی .
لذا ما دراین مختصر به سیری هر چند کوتاه در تاریخ قبرستان بقیع و حرم ائمه بقیع خواهیم پرداخت و درنهایت به چندی از شبهات آنها بحول و قوهالهی جواب خواهیم داد.
معنای لغوی بقیع
صاحب مجمع البحرین می گوید :«البقیع من الارض المکان المتسع وقیل لایسمی بقیعا الا و فیه شجر او اصولها ،و منه بقیع الغرقد»(1) در لغت بقیع به محل وسیع گویند و همچنین بعضی اضافه کرده اند که بقیع به آن محل وسیعی گویند که دارای درخت و یا ریشه درخت باشد،آنگاه ابن اثیر می افزاید:چون بقیع قبلاً دارای درخت «غرقد» و ریشه های آن بود پس از قطع این اشجار نیز با همان اسم معروف گردید.(2 ) «غرقد» نیزدرختی است وحشی و خاردار و دارای میوه مخصوص.
چگونگی ایجاد مدفن در بقیع
اولین انصاری مدفون شده در بقیع، اسعد بن زراره و از مهاجرین عثمان بن مظعون است (3) که حضرت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) به هنگام مرگ او فرمود:«ادفنوا عثمان بن مظعون فی البقیع یکون لنا سلفا فنعم السلف سلفنا عثمان»( 4 ) یعنی: عثمان بن مظعون را در بقیع دفن کنید تا شاخص ویادگاری از گذشتگان ما باشد و چه شاخص نیکی است عثمان.
بعد دفن او، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سنگی را بعنوان علامت بر سر مزارش قرار داد 5ـ فوت او در ذی حجه سال دوم هجرت بود ـ و آنگاه که فرزند
پیغمبراسلام،ابراهیم در سال 10 هجری وفات فرمود، بنا به فرمایش ایشان او را به عثمان ملحق کرده در کنار او به خاک سپردند.( 6 )
رفته رفته دو مدفن قدیمی مدینه به نام «بنی سلمه» و «بنی حرام» متروک گردید و مسلمانان بقیع را مدفن و قبرستان عمومی خود قرار دادند.( 7 )
فضیلت بقیع
در فضیلت این مکان شریف روایات متعددی از رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلم)
نقل گردیده که بصورت تبرک به چند نمونه از آنها اشاره می کنیم: پیامبراکرم فرمود:«یحشرمن هذه المقبره سبعون ألفاً یدخلون الجنة بغیر حساب و کأنّ وجوههم القمر لیلة البدر»( 8 ) از بقیع 70هزار نفر که صورتشان مانند ماه شب چهارده است محشور خواهند شد و بدون حساب وارد بهشت خواهند گردید.
ایشان گاهی شبها و گاهی روزها در بقیع حضورمی یافتند و برای اهل بقیع دعا و طلب مغفرت می کردند و می فرمودند که من ازطرف خدای خود مامور هستم که برای اینان دعا کنم «إنی أمرت أن آتی أهل البقیع فأدعو لهم وأصلّی علیهم»( 9 ).
اجمال تاریخ این حرم مقدس این است که قبور ائمه بقیع (عیهم السلام) مانند سایر قبرها در محوطه باز و مکشوف نبوده بلکه قبر آنان مانند تربت پاک رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت رضا (علیهم السلام) ، از آغاز دفن اجساد مبارک و پیکر مطهرشان در داخل خانه ای که متعلق به عقیل بوده، قرار داشته است و به مرور زمان این خانه به ساختمان مناسب،به شکل مسجد تبدیل گردیده سپس در محل همان ساختمان،بزرگترین و مرتفع ترین گنبد و بارگاه بنا شد و در قرون متمادی دارای خادم و دربان و دارای ظریفترین و گرانبهاترین ضریح و صندوق با زیباترین روپوش ودارای فرش و قندیل بوده است و بالأخره در هشتم شوال 1344هجری قمری به وسیله غدّه سرطانی موجود در بدنه اسلام (وهابیان) منهدم گردید.
مقبره های خانوادگی در بقیع
از مجموع گفتار مورخان چنین برداشت می شود مردم مدینه که قبلاً اجساد مردگان خود را در دو گورستان عمومی بنام:«بنی سالم» و«بنی حرام» و گاهی در داخل منازل خود دفن می کردند،با رسمیت یافتن بقیع با دفن عثمان بن مظعون در سال دوم هجری و ابراهیم فرزند پیامبر اکرم در سال دهم هجری به آنجا توجّه کردند و عده ای از صحابه بتدریج خارها و ریشه های درختان موجود در بقیع را کندند و آنجا را آرامگاه خصوصی خود و خانواده خود قرار دادند و بعضی دیگر از صحابه در منازل متصل به بقیع دفن گردید که با گسترش بقیع، جزء آن گردیده است و به تناسب جایگاه و انتسابشان با پیامبرالهی در یک نقطه معین و در کنار هم دفن شده اند مثلاً قبور ائمه چهارگانه با قبرعباس عموی پیامبر و فاطمه بنت اسد در یک نقطه و همه یا عده ای ازهمسران پیامبر در نقطه ای و رقیه و ام کلثوم دختران پیامبر اکرم در کنار هم که مجموع این بخش بنام «مقابر بنی هاشم» معروف گردیده است.
مطلب دوم اینکه: خانه ها و منازل مدینه تا بقیع امتداد داشته و بقیع از طرف غرب در پشت منازل مدینه قرار داشت و کوچه های متعددی این منازل را به همدیگر وصل می نمود و به محل بقیع منتهی می گردید.(10)
قبور أئمه أربعه
در تاریخ است که :«دُفن العباس ابن عبد المطلب عند قبر فاطمه بنت أسد بن هاشم فی اول مقابر بنی هاشم الّتی فی دار عقیل»(11 ) یعنی:عباس بن عبدالمطلب در اول مقابر بنی هاشم و در داخل خانه عقیل در کنار قبر فاطمه بنت أسد دفن شده است .
صاحب «تاریخ المدینه» و صاحب«عمدة الاخبار» می نویسند: وقتی که از دفن امام حسن مجتبی در کنار قبر جدش رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلم) جلوگیری بعمل آمد امام حسین (علیه السلام) طبق وصیت برادرش او را در کنار مقبره بنی هاشم و در کنار قبر فاطمه بنت أسد دفن فرمود.( 12 )
بعدها اجساد مطهر سه امام دیگرـ علی بن الحسین زین العابدین و ابو جعفر محمد بن علی الباقر و ابو عبدالله جعفر بن محمد الصادق (علیهم السلام) ـ در این مدفن آرمیدند تا جایی که امام المشککین فخر رازی که از بزرگان علمای اهل سنت است در کتاب خود می آورد :«یُستحب أن یَزور قبر الحسن بن علی و فیه أیضاً علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد رضی الله عنهم»( 13 )یعنی :مستحب است زیارت قبر حسن بن علی وهمچنین در آنجا است قبر علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد که خدای تعالی از ایشان راضی باشد.
ذکر این چند نمونه از تواریخ ،نشانگر آن است که بدن فاطمه بنت أسد و عباس عموی پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) در محوطه باز و بدون دیوار و سقف دفن نشده اند بلکه از ابتدا در خانه عقیل بن ابیطالب ودر زیر سقف به خاک سپرده شده اند آنگاه بعد از ایشان،اجساد پاک و مطهر جان جانان و قبله دل عارفان ،آن چهار دردانه غریب به آنان پیوستند.
حال سئوال اینجاست که با وجود بقیع ،چرا پیکرعده ای ازاقوام وفرزندان رسول خدا( صلی الله علیه وآله وسلم ) درخارج این آرامگاه عمومی ودرخانه خصوصی دفن گردیده اند.
پاسخ این سئوال برای کسانی که با تاریخ مدینه آشنا هستند واضح وآشکار است چرا که آن روزها دفن شدن افراد متشخص و مورد احترام ،بجای گورستان عمومی در داخل منازل و توجه به آرامگاههای خصوصی بیش از آنچه امروز در دنیا مرسوم است ،معمول و رایج بوده است،بعنوان مثال می توان از دفن شدن عبدالله پدر گرامی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در خانه نابغه و رافع بن مالک (14)، انصاری بزرگوار و از صحابه و یاران با وفای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که پس از شهادت در جنگ أحد و انتقال به مدینه در خانه آل نوفل دفن گردید ، و همچنین دفن شدن خلیفه أول و دوم در داخل بیت رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم) و وصیت امام مجتبی (علیه السلام) در این راستا از همین نمونه ها است، أساساً هم دفن شدن رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در داخل بیت و حجره خویش از نظر اجتماعی نه تنها یک مسأله تازه و بی سابقه نبوده، بلکه نسبت به شخصیت آن دو بزرگوار ،یک عمل عادی و طبیعی به حساب می آمد.
جایگاه دعای رسول خدا در خانه عقیل
گفته شد که پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) در اوقات مختلف در کنار بقیع قرار می گرفت و در آنجا به مناجات می پرداخت وبراهل بقیع دعا واز خداوند متعال برای آنان استغفار و استرحام می نمود و گاهی نیمه های شب برای همین مقصود، رختخواب خویش را ترک و به سوی بقیع حرکت می نمود.
در روایت است که:عن خالد بن عوسجه:«کنت أدعو لیلة الی دار عقیل بن أبی طالب الّتی تلی باب الدار فمرّ بی جعفر بن محمد (علیهماالسلام) یُریدُ العریض معه أهله فقال لی أَعَنْ أثر وقفت هاهنا؟ قلت :لا. قال:هذا موقف نبی الله ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ باللیل اذا جاء لیستغفرلأهل البقیع»( 15 ).
خالد بن عوسجه می گوید :«شبی رو به سوی زاویه خانه عقیل که در جنب در این خانه قرارگرفته است،دعا می کردم جعفر بن محمد (علیهما السلام) که به همراه خانواده اش عازم عُریض بود، مرا در آن حال دید و پرسید آیا درباره این محل خبر و مطلب خاصی شنیده ای؟ گفتم:نه، فرمود: اینجا جایگاه دعای رسول خداست، شب هنگام که برای استغفار أهل بقیع می آمد در اینجا توقف می نمود.»
أخبار غیبی رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلم(
با توجّه به آیه مبارکه: «وَمَا یَنطِقُ عَنِ الهَوَی إنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحَی»( 16 ) تمام فرمایشات و أعمال حضرت رسول ،مؤیّد به تأییدات الهی است و در این زمینه برای برپایی دین و برافراشته شدن پرچم حق و حقیقت از تمام امکانات موجود استفاده کرده اند چه با أعمال خارق العاده که قبل از بعثت بروز می دادند تا زمینه را برای پذیرش مردم آماده سازند که ازآن به «إرهاص» تعبیر می شود.( 17 )
و چه بعد از بعثت با بیان حقیقت که گاهی نیز با معجزه همراه بود حجّت را بر مردم تمام می فرمودند،همچنان که در ماجرای غدیر خم هنگام بازگشت ازحجة الوداع همه حُجّاج را دراین محل جمع کرده بعد از بجا آوردن نمازدر ضمن خطبه ای مهم فرمودند:«من کنت مولاه فعلیّ مولاه»( 18 ) و به این ترتیب مسأله جانشینی آقا علی (علیه السلام) راعلیرغم اینکه بارها در فرصتهای مناسب مطرح کرده بودند در آن جمع عظیم حُجّاج به زیباترین شکل بیان داشتند،و یا در هنگام نزول آیه تطهیر که دلیل عصمت أهل بیت بود علاوه بر بیان آن در موقع نزول ،حدود 9 ماه درأوقات نماز وقتی که مردم منتظر پیامبراکرم بودند تا ایشان تشریف بیاورند و نماز را اقامه فرمایند ایشان در جلوی در خانه آقا علی (علیه السلام) که به مسجد باز می شد می ایستادند و می فرمودند:«السلام علیکم و رحمه الله و برکاته أهل البیت انّما یُِرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت ویطهرکم تطهیرا»( 19 ).
البته موضوعات و حوادث مهم دیگر نیزکه جزء اصول اسلام نبوده است از چشمان تیز و حقیقت بین آن حضرت به دور نمانده و وقوع آنها را پیشاپیش به اطّلاع مسلمانان می رسانیدند که این نوع حوادث در اصطلاح محدّثین (ملاحم) و خبر دادن از این حوادث،أخبار غیبی و پیشگویی نامیده می شود،لازم به ذکر است که گاهی به خود این نوع أخبار« ملاحم» اطلاق می گردد.(20)
فلذا می توان چنین استنباط و اظهار نظر نمود که حضورمستمرّ رسول خدا در مقابل در خانه عقیل بن أبی طالب از همان ملاحم و پیشگویی ها است که آن حضرت می خواسته عملاً اهمیّت این خانه را که در آینده نزدیک به آرامگاه چهار تن از أوصیای الهی و مدفن چهار تن از فرزندان و أهل بیت پیامبرمبدل خواهد گردید بیان کرد،که با گذشت روزگار دیدیم که این خانه به مسجد و زیارتگاه عمومی تبدیل شد بطوری که آقا امام صادق (علیه السلام) نه تنها در داخل محوّطه مسقف و در داخل خانه، بلکه در داخل حرم به خاک سپرده شد یعنی دیگر آن موقع این خانه به یک مسجد و زیارتگاه عمومی تبدیل شده بود ،بعدها برای این بارگاه ،گنبد وقبه ای ارزشمند ساخته شد که در طول قرون متمادی بارها تعمیر و اصلاحاتی در این حرم شریف انجام شد تا اینکه به دست مزدوران استعمار و شیاطین خبیث در هشتم شوال 1344ه.ق تخریب شد.(21)
انگیزه پیدایش و تخریب حرم ها
یکی از برنامه های مذهبی مسلمانان،أعم از شیعه و سنی ،از صدراسلام تا به امروز؛ مانند همه پیروان ادیان و مذاهب آسمانی و همه صاحبان فکر و اندیشه،بزرگداشت و تجلیل از مقام انبیاء و اولیاء و ادای احترام نسبت به راهنمایان فکری و رهبران معنوی و شهدای راه اسلام و قرآن بوده است و این احترام و بزرگداشت که بیشتر در قالب زیارت قبور آنان جلوه می کند ،نشأت یافته از تعالیم قرآن مجید و سنت پیامبرخدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده و از عبادات و مستحبات به شمار می آید.
مسلمانان همواره از دور و نزدیک، در کنار مدفن آن عزیزان حضور می یابند و برایشان درود و سلام می فرستند و از خداوند متعال علوّ مقام و ترفیع درجاتشان را درخواست می کنند و جملاتی بر زبان می رانند که بیانگر فضلایل اخلاقی و تعلیمات دینی و برنامه های عملی آنها است و گویای شکیبایی آنها در مقابل مصیبتها و مشکلاتی است که در راه تحکیم بخشیدن به این تعالیم تحمل نموده اند.
شیفتگان آن حضرات ،بدینسان مراتب ارادت خویش را به ساحت آنان ابراز می دارند و خود را آماده پیروی از راه ورسم آنان و عمل به برنامه ها و دستورالعملهای ایشان می نمایند و در کنار قبورشان ،به نماز و دعا می ایستند وآمرزش گناهان و پذیرش توبه خویش را در کنار مرقد این «عبادالرحمان» از خداوند مسألت می کنند .
و به همین انگیزه بزرگداشت و احترام و نیز بخاطر حفاظت زائران آنان از سرما و گرما، به هنگام عبادت وزیارت و اقامه نماز به روی قبر آنان، سقفی قرار دادند و گاهی به اقتضای نیاز به فضای بیشتر،در کنار این مدفن ها مساجدی ساختند که این محلها امروز به «مشهد» و«حرم» شهرت یافته اند.( 22 )
لازم به گفتن است که این تجلیل و بزرگداشتها از سوی مسلمانان، نه یک عمل ابتکاری و بدون دلیل شرعی و مدرک و مستند مذهبی است،بلکه راه ورسمی است برگرفته از قرآن مجید و سنت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم ) و کردار صحابه وپیشوایان دین ، که اکنون نمونه هایی ازآن را می آوریم:
*آنجا که سخن از أنبیا است ،خداوند درباره آنها ،واژه «سلام» و درود را به کار برده و با این کلمه زیبا از آنان یاد نموده است:«سَلامٌ عَلَی إِبْرَاهِیمَ»( 23 )،«سَلامٌ عَلَی مُوسَی وَهَارُونَ »(24 )،« وَسَلامٌ عَلَی الممرْسَلِینَِ ».( 25 )
**و آنجا که سخن از شهداء و بندگان صالح به میان آمده،آنان را این چنین ستوده است:
«وَمَن یُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُوْلَئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِم مِّنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاء وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولَئِکَ رَفیقاً ».(26)
قرآن مجید مسلمانان را تشویق نموده است که درمقام توبه و إنابه و به هنگام طلب آمرزش گناهان، به رسول الله(صلی الله علیه و آله وسلم) توسل جویند و وساطت و درخواست آن حضرت را عامل آمرزش گناهان بندگان معرفی نموده،می فرماید:«...وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوکَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللَّهَ تَوَّابًارَّحیماً ».(27)
***ودر جایی دیگر منافقان را نکوهش می کند که هرگاه به آنان گفته می شود به حضور رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) برسند تا آن حضرت درباره آنان طلب آمرزش کند ،از این أمر سرباز میزنند :«وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا یَسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُوسَهُمْ وَرَأَیْتَهُمْ یَصُدُّونَ وَهُم مُّسْتَکْبِرُونَ ».(28)
**** دفن شدن پیکرپاک رسول خدا درداخل خانه خویش ودرزیرسقف ، دلیل روشن ومصداق عینی دراین واقعیت است که دراسلام، وجود بنا درروی قبرشخصیت های معنوی،عملی مستحسن ومورد تأیید بوده است واین حقیقت را درباره قبور انبیای گذشته نیزمیتوان دید، مانند قبر حضرت ابراهیم،اسحاق ویعقوب (علیه السلام) وقبور همسرانشان درشهر الخلیل، شهری که به یاد وبه نام حضرت ابراهیم (علیه السلام) «خلیل» نام گرفت.ومانند قبرحضرت داود وسلیمان (علیه السلام) در«بیت لحم» وقبورو آثار سایر انبیاء در بیت المقدس وشامات که در طول قرن های متمادی ، قبل وبعداز اسلام، از استحکام وزیبایی بنا وساختمان برخورداربوده اند.
نکته جالب توجه در قبور انبیای گذشته این که شخص خلیفه دوم در فتح بیت المقدس، نه تنها بر این مقابر و براین آثار متعرض نگردید،بلکه با نمازگذاردن در این بقاع و أمکنه، وجود آنها را در عمل تأیید کرد.همچنین روش علماء و پیشوایان اسلام نیز در طول تاریخ به همین منوال بوده است.
این برنامه بزرگداشت از بزرگان و پیشوایان دین از سوی مسلمانان در طول تاریخ جاری بود تا اینکه در آستانه قرن هشتم، در شام، شخصی به نام ابن تیمیه پیدا شد و تجلیل و احترام از انبیاء و اولیاء و مدفن آنها را،نه تنها غیر مشروع و حرام بلکه مرتکبین آنها را مشرک و مرتد خواند و اظهار داشت که در صورت توبه نکردن باید به قتل برسند.
وی همچنین بر وجوب تخریب این بناها وآثار،فتوا صادر کرد.
این عقیده در آن زمان گرچه پیروان اندک یافت اما پس از مدت کوتاهی متروک گردید،تا اینکه در قرن یازدهم و پس از مدت چهار قرن،با پیدایش وهابی گری در نجد حجاز، بار دیگر طرح گردید و به مرحله إجرا گذاشته شد ودر نتیجه همین باور واعتقاد بود که با تسلّط وهابیان بر مکه و مدینه درسال1344 ه.ق تمام حرم ها در این دو شهر و دیگر شهرهای حجازـ که متعلق به اقوام و عشیره رسول خدا و صحابه آن حضرت و سایر شخصیت های مذهبی بود و همچنین مساجد موجود در کنار آنها ـ منهدم و تخریب گردید و امروز دیگر اثری از این بناها باقی نیست.
اکنون این پرسش مطرح می شود که:«انگیزه و عامل این بینش چیست؟» وچگونه است که افرادی خود را مسلمان می نامند ولی به خود اجازه می دهند نسبت به بزرگان دین اهانت کنند وأبنیه وآثار آنان را منهدم نمایند.
پاسخ این سئوال این است که: یکی از آفات بزرگ و خطرناک درهر مذهب و آیینی،کج فهمی ها و تندروی ها و برداشت های غلط و انحرافی و به اصطلاح قرائت های خود ساخته از آن آیین است که در مقاطع مختلف،از میان پیروان همان مذاهب به وجود می آید و موجب تضعیف و تفرقه درآن مذهب می شود.
از مصادیق بارز چنین انحراف فکری و برداشتهای ناروا،گروه قشری ومتحجّر خوارج بودند که در زمان رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) پا به عرصه گذاشتند ودرروزگار علی (علیه السلام) گسترش یافته، به صورت یک غدّه سرطانی درمیان مسلمین ریشه دوانیدند ،و سرانجام آن بزرگوار به دست یکی از عوامل همین گروه به شهادت رسیدند.
خوارج دارای عقاید و منش خاصی بودند که ابن تیمیّه و همپیاله هایش در بعضی از آنها مشترکند که به اختصار به بعضی از آنها اشاره می کنیم:
اهتمام خوارج به عبادت و تلاوت قرآن
یکی از صفاتی که در روایات نیز به آن اشاره شده، کثرت عبادت ومقید بودن آنان به نماز و روزه و قرائت قرآن است (البتّه بصورت قشری و پوسته ای که هسته ای را در میان خود نمی پرورد) به حدّی که عبادت سایر مسلمانان نسبت به عبادت آنها حقیروکم می نماید:
رسول خدا آنجا که از آینده همفکران «ذوالخویصره» ـ یکی از خوارج که به پیامبر اعترض کرد ـ سخن می گفت،چنین می فرمود:
«فإنّ له أصحاباً یحقر أحدکم صلاته مع صلاتهم و صیامه مع صیامهم( 29 )»یعنی: پس همانا برای او یارانی است که هر یک از شما نمازش را در مقابل نماز آنان و روزه اش را در برابر روزه آنان کوچک و حقیر می شمارد».
امیر مؤمنان (علیه السلام) ضمن سخنانی در جنگ نهروان خطاب به لشکریانش چنین فرمود:
«أِیها الناس إنّی سمعت رسول الله (صلّی الله علیه وآله) یقول یخرج قوم من أمتی یقرءون القران لیس قراءتکم إلی قراءتهم بشِیء و لا صلاتکم إلی صلاتهم بشیء و لا صیامکم إلی صیامهم بشیء،یقرُؤن القرآن یحسبون أنّه لهم و هو علیهم لا یجاوز صلاتهم تراقیهم یمرقون من
الاسلام کما یمرق السهم من الرمیه( 30 )»،یعنی:ای مردم همانا من شنیدم که رسول الله (صلّی الله علیه وآله) می فرمود: قومی از أمّتم می آیند در حالی که قرآن قرائت می کنند و قرآن خواندن شما نسبت به قرآن خواندن آنها چیزی حساب نمی شود ونه نماز خواندن شما نسبت به نماز خواندن آنان،و نه روزه های شما نسبت به روزه های آنها،قرآن را می خوانند در حالی که خیال می کنند همانا قرآن به نفع و برای آنان است وحال آنکه آن به ضرر آنهاست نمازشان از گلوهایشان پایین تر نمی رود،از دین خارج می شوند همان گونه که تیر از کمان رها می شود.
دور شدن خوارج از اسلام
دومین ویژگی خوارج، که در متن أحادیث به آن تکیه شده، فاصله گرفتن آنها از اسلام و دورشدنشان از روح قرآن است که در أثر غرور و تحجّر حاضر نیستند از هیچ ناصحی نصیحت بپذیرند و از هدایت هیچ هدایتگری بهره گیرند.
آری،دیگر امیدی به توبه و برکاتشان به سوی اسلام نیست،همان گونه که تیر پس از خروج از کمان،دیگر به آن باز نمی گیردد.
تکفیر مسلمانان
یکی دیگراز خطرناکترین ویژگی های خوارج، تکفیر مسلمانان بود و هر مسلمان متعهّد را که با عقیده و تفکّرانحرافی آنان موافق نبود مرتد و خارج از اسلام می دانستند که در صورت عدم توبه بایستی به قتل برسند،در صورتی که کوچکترین تعرض را نسبت به مشرکان و بت پرستان روا نمی دانستند که رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) فرمود:«یقتلون أهل الاسلام و یدعون أهل الأوثان»( 31 ) أهل اسلام و مسلمانان رامی کشند و حال آنکه بت پرستان رابه حال خود وامی گذارند.
و این اندیشه باطل بود که موجب پیدایش جنگ نهروان و کشته شدن مسلمانان در مقاطع مختلف گردید.
وهابیان نیز هرکسی را که با نظرات انحرافی آنها مخالفت بکند مشرک و مهدورالدم میدانند و براین اساس بود که به فتوای محمد بن عبدالوهاب دست به کشتار مردم در طائف زدنند و به صغیر و کبیررحم نکردند،طفل شیرخوار را بر روی سینه مادش سر بریدند و چه جنایتهایی مرتکب شدند که قلم از بیان آنها شرم دارد ـ این واقعه در ذیقعده سال 1217 اتفاق افتاد.ـ
البته یک سال قبل از این با تهاجم به عتبات عالیات ننگ دیگری را بر کارنامه سیاه خود افزوده بودند( 32 ).
أوضاع جهان إسلام هنگام ظهور إبن تیمیه
فاصله زمانی آغاز قرن چهارم تا نیمه قرن پنجم هجری، در تاریخ اسلام ،برهه ای بسیار خطیر و شاخص است.در این مقطع تاریخی جامعه مسلمین به یُمن وجود مردان بزرگر چون ابن سینا وابوریحان بیرونی و فردوسی و صاحب بن عبّاد و خواجه نظام الملک طوسی، در عرصه های گوناگون علم و ادب و سیاست به اوج
شکوه و شکوفایی رسید و جلوه ای درخشان از فرهنگ و تمدن اسلامی را به نمایش گذارد،چندان که مستشرین،بحق،این دوران را عصررنسانس اسلامی خوانده اند.
مع الاصف پس از گذشت این دوران،جامعهاسلامی بر اثر اختلافات سیاسی و فکری موجود،به تدریج از مردان بزرگ و تاریخ ساز تهی شد و آفتاب شوکت اسلام رو به افول نهاد.
غرب صلیبی که تلخی شکست اندلس و پیشرفت اسلام در اروپا را همواره در کام داشت،با احساس ضعف در مسلمین، به اندیشه انتقام افتاد و در سالهای پایانی قرن پنجم، پاپ رُم فرمان حمله به فلسطین (قبله أول اسلام) را صادر کرد. در پی این فرمان،صدها هزار تن مسیحی ـ برافروخته از آتش دیرینه «صلیب» بر ضد «توحید» ـ از اروپا به راه افتادند تا قدس را قتلگاه مسلمین سازند،و بدینسان جنگهای مشهور صلیبی که حدود 200 سال به طول انجامید و میلیونها کشته و مجروح وآواره برجای گذارد (489 ـ 690 ق،1095 ـ1291م) آغاز شد.
اسفبارتر آنکه، هنوز زخم دشنه صلیبیان بر پیکر«قدس» التیام نیافته بود که امت اسلام دگرباره از سویی دیگر با طوفانی مهیبتر روبرو گردید:این بار مغولان به رهبری چنگیز پا در رکاب کرده بودند تا هر که و هر چه را در دیار اسلام می بینند نابود کنند یا به غارت برند.پنجاه سال بعد، نواده چنگیز(هلاکو) بغداد را به خاک و خون کشید و طومار خلافت عباسی را درهم پیچید(656ق).سپس نیز به منطقه شامات لشگر کشید و بر سر حلب وموصل،همان بلا آورد که برسربغداد آورد (657 ـ660ق)،و این در حالی بود که مصر و شام سخت با صلیبیان در گیر بود و طلایه
قشون صلیبی گاه تا نزدیکیهای قاهره نیز پیش می رفت. و اگر فوت مُنگوقاآن(خان بزرگ مغول)هلاکو را ناچارازمراجعت به ایران نمی کرد و فرمانده وی، کیتوبوقا،در غیاب هلاکو ازمسلمین در عین جالوت (واقع در فلسطین) شکست نمی خورد سرنوشت قاهره معلوم نبود.
هجوم مغول به جهان اسلام در اوایل قرن هفتم هجری، برای غرب صلیبی از همان آغاز،رویداد بسیار مغتنمی تلقّی شد و بر پایه همین تلقّی بود که در همان سالهای نخست این هجوم،غربیان حمله طولانی برای محو تمدن اسلامی اندلس را آغاز کردند(609 ـ889ق).گفتنی است که در طول دوران سلطه مغول،فرستادگان غرب همواره به دیار مغولان رفت و آمد داشتند و می کوشیدند با جلب نظر و همدستی آنان، امت اسلام را ازدو سو تار و مار کنند،افزون بر این،هولاکو خود مادر و همسری مسیحی داشت و سردار بزرگش در شامات(کیتوبوقا) نیز مسیحی بود.جانشینان هلاکو(ایلخانیان) نیز تا مدتها به راه وی رفتند:اباقاخان(663 ـ680ق) فرزند هلاکو،دختر امپراطور مسیحی روم شرقی را به زنی گرفت وبا پاپ سلاطین فرانسه و انگلیس بر ضد مسلمین متحد شد و به مصر و شام لشگر کشید. بدتر از اباقاخان،فرزندش ارغون (683 ـ690ق) بود که به وسوسه وزیر یهودیش سعدالدوله ابهری در اندیشه تسخیر مکّه و تبدیل کعبه به بتخانه افتاد و با عزل و کشتار رجال سیاسی مسلمان، و تهیّه قوا برای حمله به حجاز، به مقدمات این دسیسه پرداخت که خوشبختانه خدای متعال دوام این وضعیّت را نخواست و با بیماری ارغون و قتل سعد الدوله،به آن فتنه بزرگ داده شد.
حتّی غازان خان(694 ـ703ق) پادشاه مشهور ایلخانی نیز که اسلام آورده بود،اندیشه فتح دمشق و قاهره را رها نکرد و منطقه شام در سالهای(699 ـ702ق) شاهد جنگهای سخت قشون مغول و سلاطین مسلمان مصر بود و فتوحات نخستین غازان در آن جنگها،با تبریک و تشویق صلیبیان همراه بود.
در چنین زمینه و زمانه حسّاسی بود که ابن تیمیّه دست به نشر افکار خود زد و با واکنشی که در بین علمای بزرگ مسلمان(اعم از سنّی و شیعه) برانگیخت،شکافی تازه در امت اسلام ایجاد کرد.جهان اسلام در آن تاریخ،نیازبه بزرگمردی داشت که مصمم و قاطع بپاخیزد و با تکیه بر«مشترکات»مسلمین (خدا،رسول،قرآن وقبله واحد)همگان را به جهاد با خصم «مشترک» فرا خواند و از آنان صفی واحد بر ضدّ صلیب و صهیون و صنم بسازد.ولی آن چه که از ابن تیمیه سر زد،درست عکس این مقصود بود،عجیب است که خانواده ابن تیمیّه بر اثر هجوم مغولان،آواره شده و خود وی نیز در برخی از جنگها و گفتگوها شرکت داشت،با این همه ـ بدون توجه به حساسیّت وقت و مصالح مسلمین ـ دست به تکفیر برده و فرقه ای بر فرقه های موجود افزود...
احمد بن تیمیه در سال 661ق،5سال پس از سقوط خلافت بغداد،در«حرّان» از توابع شام دیده به جهان گشود و تحصیلات اولیّه را تا 17 سالگی در آن سرزمین به پایان برد.حمله مغولان به اطراف شام، ترس عجیبی در دلها افکنده بود و این امر سبب شد که عبد الحلیم،پدر احمد،همراه خانواده و جمعی از بستگان،حرّان را به سوی دمشق ترک گوید و در آنجا اقامت کند. تا سال 698ق،چیزی از احمد شنیده نشد، ولی از آغاز قرن هشتم بتدریج افکار شاذّ وی ظهور و بروز یافت و در هر مقطعی با اظهار نظر مخالف مسلمات اسلام و آرای مشهور و رایج مسلمانان،افکار عمومی را متشنج می کرد تا اینکه در سال 705ق در دادگاه محکوم و به مصر تبعید شد،وی در سال 707ق از زندان آزاد شد ولی تا سال712ق به شام برگشت و در آنجا به نشر افکار و نظریّات خود پرداخت،تا اینکه مجدداً در سال 721ق محکوم به زندان شد و در سال 728ق در زندان دمشق در گذشت.(33)
ـنوآوری ها و ابراز مطالب عوام پسندانه او موجب گردید که علیرغم مخالفت علما و متکلّمان، گروهی هم از نظریات وی استقبال نمایند و به وی بگروند. دراین گرایش ها افزون برتلاش و تبلیغ او،زندانی شدن و مظلوم نمایی اش نیز نقش مؤثر و تأثیر بسزایی داشت و همچنین حمایت جدّی شاگرد صمیمی و هم عقیده اش «ابن قیّم» که در کتابها و تألیفات خود آراء و نظریات استادش را تبیین و نشر نمود،در پیشرفت افکار«ابن تیمیه» نقش اساسی ایفا کرد.
با این همه ،مخالفت علماء وفقهای سه گانه«شافعی،حنفی ومالکی» ونقد عقاید او از راه تألیف و مناظره،وصدور فتوا بر انحراف وارتداد او،موجب گردید که در مدت کوتاهی، فتاوای او متروک و تألیفاتش همانند تألیفات ابن قیّم از صحنه خارج شود و درانزوا بماند.
وضع به همین منوال بود تا اینکه در قرن یازدهم، در نجد حجاز فردی بنام «محمد بن عبدالوهاب» پا به عرصه حیات گذاشت و پس از چهار قرن بار دیگر به تبلیغ و ترویج عقاید ابن تیمیّه پرداخت و توانست این فتاوا را به مرحله إجرا درآورد وآنچه در لابلای تألیفات ابن تیمیّه و ابن قیّم بود،در صحنه عمل پیاده کند.( 34 )