عوامل پیشرفت محمد بن عبدالوهاب
با توجّه به اینکه نظرات عبدالوهاب ناشی از عقاید ابن تیمیه و شاگردش ابن قیّم است اینجا پرسشی جلوه گری می کند که چطور شد آن دواستاد و شاگرد با مخالفتهای شدید روبرو شدند ولی بر عکس شیخ محمد بن عبدالوهاب توانست دعوت خود را در نجد و سپس در منطقه حجاز منتشر و آراء وفتاوایش را جامه عمل بپوشاند.
در پاسخ این سئوال باید به چند نکته اشاره کرد:
1ـ محیط دور از معارف
همانگونه که پیشتر گفته شد،ابن تیمیّه آراء و عقاید خود را در شهرهایی مانند دمشق و قاهره اظهار کرد که این چنین شهرهایی از مراکز عمده علماء و قضات صاحب نفوذ مذاهب سه گانه «مالکی،حنفی و شافعی» بودند و در نتیجه با مخالفت سخت این علماء روبه رو شدند،امّا شیخ محمّد در نجد به اظهار و نشر عقاید خود پرداخت که مردم آن را افراد بدوی و دور از تمدن و معارف تشکیل می داد که در آن وقت شاید بزرگترین علمای آن ناحیه شیخ عبدالوهاب ،پدر شیخ محمد،و شیخ سلیمان برادرش بود ؛گرچه این دو تن شروع به مخالفت با او نمودند و اولین کتاب را در ردّ شیخ محمد،برادرش نوشت ولی باتوجه به وضع مردم آن سامان اینگونه مخالفتها اثری نداشت.نجدیان مردمی بودند در نهایت بساطت و سادگی و دارای ذهنی صاف و خالی و آماده پزیرش هر سخن تازه،به خصوص اگر در پوشش«توحید» که شیخ محمد مدعی بود عرضه شود.
2 ـ دستیابی به ثروت
عامل دیگری که مردم نجد را به سوی ابن عبدالوهاب کشاند،متهم کردن تمام مسلمانان به شرک و بت پرستی بود، آن هم از سوی کسی که به عنوان عالم وفقیه مذهب حنبلی شناخته می شد ولذا در حملاتی که وهابیان به مردم نجد وسایرنقاط ؛ مانند حجاز،یمن،شام وعراق می کردند،ریختن خون مردم آن شهر و به غنیمت بردن ثروت آنها را حلال می دانستند و این تفکر در پیشرفت و تداوم راه شیخ محمد، آن هم در میان مردمی که از نظر اقتصادی در سختترین شرایط بودند،نقش مؤثری را ایفاء می نمود.
3ـ حمایت سیاسی نظامی
عامل دیگر،حمایت سیاسی ـ نظامی آل سعود از این آیین است که طی پیمانی که در میان شیخ محمد و محمد بن سعود منعقد گردید ،وهابیت از ابتدای دعوت شیخ محمد از پشتیبانی قوی این خاندان به عنوان رئیس یک قبیله بزرگ برخوردار بوده و این
حمایت و پشتیبانی تا امروز ادامه داشته و حکومت سعودی خود را برای گسترش این آیین و صرف هزینه های سنگین متعهد می داند.
4 ـ به کار گیری قهر و غلبه
عامل مهم دیگر ،قهر و غلبه وبه کارگیری زور وشمشیروقتل و غارت و ایجاد رعب و وحشت در همگان بود.کشت وکشتاری که وهابیان در شهرهای مختلف حجاز و شام ویمن و عراق انجام دادند،هر انسانی را به شگفتی وا می دارد و از شنیدن این جنایات لرزه بر تن مستولی می گردد( 35 ).
در زمان حاضر نیز با انوع عملیاتهای انتحاری مخصوصا بر علیه شیعیان چه در کاظمین و بغداد وسامراء و چه در خود حرم امن الهی(کشتار خونین حاجیان در سال 66.ش) وچه در کشورهای دیگرسعی در حفظ حیات ننگین خود دارند؛به تازگی نیز بر اساس اعلام یک منبع خبری:بیش از 550هزار نفر شیعه پاکستانی در منطقه «پاراچنار»این کشور،مدت18 ماه است که در محاصره گروههای طالبان و بمباران آمریکایی ها قرار دارند و راه های اصلی ورود آب وغذا بر روی ساکنین این منطقه بسته شده و مردم آنجا در محاصره قرار گرفته اند،نیروهای طالبان تنها در یک حمله 600 تن از شیعیان پاراچناررا به شهادت رسانده اندو در یک اقدام بی سابقه به قطع دستان کودکان خردسال مبادرت نموده اند( 36 ).
أدلّه حرمت زیارت قبور انبیاء
از جمله فتاوایی که ارتباط مستقیم با بحث ما دارد ،فتوای حرمت سفر برای زیارت قبور پیامبران وصالحان وحرمت توسل وتبرک به آنان وساختن حرم وبارگاه وتعمیر قبورو مشاهده آنها است.
واین موضوع اولین بار در سال 726ق دردمشق از سوی ابن تیمیه مطرح و مجدداً موجب شورش و بلوا گردید واین شورش و فتنه ، آنگاه به اوج خود رسید که علماءوقضات متوجه شدند که او در سال 710ق وشانزده سال قبل در حرمت زیارت قبور پیامبران ودر حرمت توسل وتبرک به آنها ، کتابی به نام « اقتضاءالصراط المستقیم» تألیف نموده است، و سفر برای زیارت قبر پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) وسایر انبیاء و پیشوایان دینی را حرام و بدعت و عملی شرک آمیز معرفی کرده و بر اساس عقیده خودش که ارتکاب هر عمل حرام، موجب ارتداد می شود ـ چنانکه عقیده خوارج نیز همین است ـ جان و مال چنین فردی را اگر توبه نکند مانند سایر مرتدین بر مسلمانان حلال دانسته و باید هر چه سریع تر به قتل برسد.همانگونه که واجب است این قبرها و حرم ها که نقش أصنام و أوثان را ایفاء می کنند (نعوذ بالله من شرور انفسنا)هر چه زودتر تخریب وآثار آنها محو شود!
در جواب اینان باید گفت:«وادی خاموشان» در هر شهر و روستا،زمین گسترده ای را در بر می گیرد که درآن انسانهای دیروز از بزرگ و کوچک،توانا وناتوان،در کنار هم به خوابی ژرف فرو رفته اند.
دیدار ازاین وادی،که نشانگر«عجز ذاتی»انسان و زوال قدرتها و مکنتهای مادی است،آثار سازنده و حیات بخش دارد:انسان هوشمند با مشاهده این وضع رقت بار،ناپایداری جهان را از نزدیک لمس کرده در مقام چاره برمی آید و با درکِ«هدفداری جهان آفرینش» از گرداب غفلت و خود خواهی بیرون می جهد، و به اندیشه تحصیل اسباب و لوازم «حیات جاوید» می افتد.پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلّم ) بر این نکته تربیتی انگشت نهاده و می فرماید:«زوروا القبور فانّ لکم فیها عبره»( 37 ) به زیارت قبور بروید زیرا در آن برای شما درس عبرت است.
از طرفی، مویه در مرگ عزیزان و همایش بر سر مزار آنان،رسمی عام و جهانگیر بوده و از اینرو می توان گفت ریشه در«فطرت» انسانها دارد.در معنی،همان «جذبه وکشش روحی» که آدمی را در حیات عزیزان به دیدارشان ترغیب می کند، پس از مرگ آنان نیز بر سر مزار ایشان می کشاند.خاصّه آنکه،بر اساس بینش اسلامی،«روح» همچون «تن» از بین نمی رود بلکه آفاق و چشم اندازی وسیع ترمی یابد و از لطف دوستانی که قدو رنجه کرده خود را بر سر مزار وی رسانده و با قرائت حمدی وی را شاد ساخته اند به وجد می آید.
در میان عزیزان،عالمان و مصلحان جهان،حسابی برتر و والاتر دارند. آنان به سان شمع،سوخته و پیروان خویش را روشن ساخته اند و گنجینه بزرگ و ماندگاری از علم و معرفت به یادگار نهاده اند؛ واز اینرو شایسته بیشترین تقدیر و تکریم اند.خصوصاً عالمان دین،که جامعه را با کتاب خدا و سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) آشنا ساخته و موجبات دستیابی بشر به سعادت جاوید را فراهم می آورند.
حضور در کنار تربت عالمان،گذشته از آنکه تقدیر از شخص آنان است، ترویج از علم و دانش بوده و موجب رغبت همگان به این سلسه خَدوم وحفظ میراث ارزشمند آنان است.پیداست جامعه ای که در آن ،علم و عالم، از حرمت و منزلت شایسته برخوردارند هیچگاه در حضیض فقر علمی و فرهنگی سقوط نخواهد کرد.
حضور بر تربت شهیدان راه حق نیز،علاوه بر آثار سازنده روحی وتربیتی، نوعی پیمان بستن با آنان است.شخص زائر، با این حضور خود اعلام می دارد که به راه شهیدان وفادار است و آرمان مقدّس و ارزشمندشان را پاس مِی دارد.
حضور در حرم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) یا جانشینان پاک او (علیهم السلام) نیز،علاوه بر تقدیر و سپاس از فداکاریها و جانفشانیهای آنان در هدایت خلق،حکم نوعی بیعت با ایشان را دارد.
در واقع شخص زائر هنگام زیارت قبر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) و امامان (علیهم السلام ) با آنها پیمان می بندد که در زندگی، جز راه آنان، روشی را تعقیب نکند.
زائران حرم یار، در پی وصل به محبوب،وتجدید و تشدید پیمان با اویند و رنج رسیدن به او را حتی اگر مستلزم دویدن در بیابان و خفتن بر خار مغیلان باشد،بر خود هموار می کنند.زائر بر آن است که روح عطشناک خویش را از کوثر وصل یار،سیراب سازد، و چون دستش به دامن معشوق نمی رسد دست به تربت وی می ساید که رنگ و بوی او را دارد.
زیارت قبر پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم )
با مروری بر سخنان محدثان و فقیهان،روشن می شود که علمای اسلام همواره زیارت مرقد شریف پیامبر اسلام رامستحب مؤکد دانسته و مردم را به زیارت حرم مطهر او دعوت می کرده اند.
تقی الدین سبکی شافعی(متوفای 756 ه.ق) یکی از فقیهان چیره دست قرن هشتم است.او در نقد سخن ابن تیمیه(م 728) که استحباب زیارت قبر پیامبر را انکار کرده بود، کتابی به نام«شفاء السقام فی زیارة خیر الأنام» نوشت و با پژوهشی گسترده، آرای فقیهان اهل سنت را از قرن چهارم تا روزگار خویش در آن کتاب گرد آورد و مبرهن ساخت که استحباب زیارت قبر آن حضرت، از مسلمات فقه اسلامی است، و محدثان و فقیهان بزرگ، روایات گوناگونی را در استحباب زیارت مزبور نقل کرده و به آ ن فتوا داده اند( 38 ).
علامه و محقق سخت کوش معاصر،آیت الله امینی(1320 ـ 1390.ق) در کتاب شریف و وزین «الغدیر» به تکمیل موضوع پرداخته و توانسته است نظریات بیش از 40 دانشمند مسلمان أعم از فقیه و محدث را در این زمینه تا عصر خویش گرد آورد.( 39)
زیارت مرقد پیامبر (صلّی الله علیه وآله) از دیدگاه قرآن و سنّت
الف: از دیدگاه قرآن
قرآن مجید به مسلمانان دستور می دهد که به حضور پیامبر رسیده، در محضر او استغفار کنند و از او بخواهند که او نیز در باره آنان طلب آمرزش کند:«...وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوکَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللَّهَ تَوَّابًارَّحیماً ».(40)
هرگاه آنان زمانی که بر خویش ستم کرده اند (مرتکب خلاف شده اند) نزد تو (ای رسول خدا) بیایند و استغفار کنند، وپیامبر نیز برای آنان طلب آمرزش نماید خداوند را توبه پذیرو رحیم خواهند یافت.
در جای دیگر،خداوند منافقان را نکوهش می کند که هرگاه به آنان گفته می شود به حضوررسول خدا برسند تا درباره آنان طلب آمرزش کند، از این امر سرباز می زنند: «وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا یَسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُوسَهُمْ وَرَأَیْتَهُمْ یَصُدُّونَ وَهُم مُّسْتَکْبِرُونَ ».(41)
آنگاه که به آنان گفته شود بیایید تا رسول خدا برای شما طلب مغفرت کند روی خود را به عنوان (استنکار) بر می گردانند و آنان را می بینید که از سخن تو اعراض کرده و کبر می ورزند.
تقی الدین سبکی،محقق اهل سنت،معتقد است:مسلمانان در حال حاضر به حکم این آیه می توانند به حضور رسول خدا برسند و در ضمن استغفار،از او بخواهند که درآنان از خداوند طلب آمرزش کند. به گفته وی هر چند این آیه مربوط به دوران حیات پیامبر است، ولی درخواست آمرزش از او،اختصاص به زمان حیات او ندارد،زیرا این مقامی است که به رسول خدا(به نشانه عظمت او) داده شده است و با مرگ او از میان نمی رود.( 42 )
ممکن است گفته شود:آنچه در آیات فوق آمده،حاکی از شئون پیامبر و نشانه عظمت اوست ولی انجام این عمل از سوی پیامبر تنها در حال حیات او امکان پذیر است نه در حال ممات،که رابطه ما با او قطع شده است.
ایراد فوق وارد نیست و حق با محقق یاد شده است. دلایل زیر روشن می کند که مرگ رسول خدا در این مورد تأثیری نداشته و حیات و ممات او از این نظر یکسان است:
1 ـ مرگ از نظر قرآن پایان زندگی انسان نیست بلکه دریچه ای است به جهان دیگر و گسترده تر و همه چیز آن برتر از جهان پیشین بوده،و انسان در آن جهان زنده و بینا و شنواست. به ویژه صالحان پس از مرگ نزد خدا روزی می خورند واز لذّات روحی خاصّی برخوردارند.
2 ـ در روایات فراوانی است که فرشتگان،درودی را که مسلمانان بر پیامبر می فرستند به او می رسانند و انسان در هر نقطه ای به آن حضرت درود بفرستد به وی می رسد.چنانکه پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) می فرماید:
«صَلّوا عَلَیَّ فإنَّ صلاتکم تبلُغنی حیثما کنتم»( 43 )برمن درود بفرستید،درود شما به من ـ در هر کجا باشیدـ می رسد.
3 ـ مسلمانان در تشهد نماز مأمورند به پیامبرسلام کنند و درود بفرستند و بگویند:«السّلام علیک أیُّهاالنبی و رحمة الله و برکاته» این سلام ، جنبه تشریفاتی نداشته و سلامی است کاملاً واقعی از زنده ای به زنده دیگر که مثل او شنوا است.
أمور فوق، حاکی از آن است که پیانبر در جهان برزخ زنده بوده و ارتباط او با ما برقرار است.سخن ما را می شنود و درخواست ما را در شرایط خاصی انجام می دهد.( 44 )
ب:از دیدگاه أحادیث
روایات مربوط به زیارت مرقد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) در کتب حدیث وارد شده و جمعی از علمای مسلمان به گردآوری و تصحیح أسانید آنها همت گمارده اند که ما به اختصار به دو مورد اشاره می کنیم و مشتاقان به زیادی را،به کتب حدیث إرجاع می دهیم:
حدیث اوّل:دار قطنی از عبدالله بن عمر نقل می کند که پیامبر (صلّی الله علیه وآله) فرمود:«من حجّ فزَارَ قبری بعد وفاتی فکأنّما زارنی فی حیاتی»(45 )؛هرکس پس از درگذشت من، قبر مرا در هنگام حج زیارت کند،مثل این است که در حال حیات، مرا زیارت کرده است.
حدیث دوم:امام صادق (علیه السلام) از رسول گرامی (صلّی الله علیه وآله) نقل می کند که فرمود:« من أتی مکة حاجاً و لم یزرنی إلی المدینة جفوته یوم القیامة، و من جائنی زائراً وجبت له شفاعتی و من وجبت له شفاعتی وجبت له الجنة»( 46 ) هر کس برای انجام وظیفه حج،آهنگ مکه کند ومرا در مدینه زیارت نکند به او در روز قیامت جفا می کنم(شاید مقصود این است که در حق او شفاعت نمی کنم) وآن کس که به زیارت من آید شفاعت من بر او واجب شده و هر کس که شفاعت من بر او واجب شود وارد بهشت می شود.
دستاویز تحریم کنندگان سفر زیارتی
تا پایان قرن هفتم همه علما در این مسأ له اتفاق نظرداشتند که سفر برای زیارت، امری مباح بوده ومقدمه یک امر مستحبی اگر خود مستحب نباشد دست کم مباح وجایز است. ولی دراوایل قرن هشتم ، ابن تیمیه حدیثی را که ابوهریره آن را از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) نقل کرده دستاویز خود قرار داد و با اجماع علما به مخالفت بر خاست. روایت مورد نظر ابن تیمیه ، به سه صورت نقل شده است و آنچه که به صورت ظاهر می تواند هدف او را تأ مین کند دو صورت زیر می باشد:
1 ـ «لا تشد الرحال إلا إلی ثلاثه مساجد: مسجدی هذا، و مسجد الحرام ، مسجدالأ قصی» بار سفر بسته نمی شود مگر به سه مسجد : مسجد من، مسجد الحرام، مسجد الأ قصی.( 47 )
2 ـ «إنما یسافر إلی ثلاثه مساجد : مسجد الکعبه، ومسجدی، مسجدإیلیا( 48 )».
ابن تیمیه به ظاهر این حدیث تمسک جسته و مدعی شده است که برای انجام کارهای عبادی، فقط به سه مورد می توان سفر کرد، و زیارت قبر پیامبر که یک امرعبادی و مستحب است داخل در این سه مورد نیست. این استدلال با یک دقت کوچک کاملاً فرو می ریزد و روشن می شود که پایه درستی ندارد.
از آنجا که در جمله نخست، مستثنی منه صریحاً وارد نشده است و به اصطلاح ادیبان استثناء «مفرغ» است، به اقتضا ی قواعد زبان عربی باید کلمه ای را در آن مقدر کنیم که در اینجا دو احتمال بیشتر وجود ندارد:
.( 1 ) بگوییم مستثنی منه ،«مسجد» است.
.( 2 ) مستثنی منه ،«مکان» است.
بنابر احتمال اول، مضمون حدیث چنین خواهد بود:«لا تشد الرحال إلی مسجد من المساجد إلا إلی ثلاثة»
چنانچه معنی حدیث این باشد، باید گفت که گفتار حضرت در نفی و اثبات ، بر محور مسجد می چرخد مفاد آن این است که برای اقامه نماز، نباید برای هیچ مسجدی رنج سفر را تحمل نمود مگر برای سه مسجد. در این صورت، سفربرای زیارت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در مستثنی منه «مسجد» داخل نبوده و موضوعاً از دایره کلام خارج است و نهی شامل آن نمی گردد. علت این هم که نباید برای اقامه نماز در مسجدی سفر کرد آن است که به استثنای سه مسجد یاد شده ، دیگر مساجد از ارزش یکسانی برخوردارمی باشند ،ولذا در صورت امکان اقامه نماز دریکی از آنها ، سفر به مساجد مشابه کار لغو و بیهوده ای است مثلا شهری که مسجد جامع دارد وجهی ندارد که انسان برای اقامه نماز به مسجد جامع شهردیگر برود، زیرا پاداش دومی با پاداش اولی یکسان است ، و در این صورت سفر وی بی ارزش خواهد بود. ولی سه مسجد یاد شده از این قانون مستثنی می باشد ، زیرا پاداش نماز گزاردن در آنها از ارزش والاتری برخوردار است.
با توجه به این اصل که حدیث در جانب نفی وجانب استثنا پیرامون مساجد سخن می گوید، سفر به مراکز دیگر مانند سفر برای روضه پیامبر از دایره توجه بیرون بوده و نسبت به جواز و تحریم آن ساکت است.
بنابر احتمال دوم ، معنی حدیث چنین خواهد بود:« لا تشدّ إلی مکان من الأمکنه إلا إلی ثلاثة» یعنی: به هیچ نقطه نباید سفر کرد مگر به سه مسجد ».
بر پایه این احتمال ، استناد ابن تیمیه به حدیث مزبور، درست خواهد بود. منتها حدیث، مفهوم ناصحیحی پیدا می کند که صدور آن از شخص خبیر و حکیمی چون پیامبر، محال می نماید. زیرا بر پایه احتمال دوم ، سفر به هر نقطه ای از جهان ـ به استثنای این سه مسجد ـ نهی شده است. در حالی که منطق اسلامی، سفرهای فراوانی را جایز و مستحب می شمارد. همچون سفر برای تحصیل علم، سفر برای تجارت،سفر برای جهاد وده ها سفر حلال دیگر، در این صورت چاره ای نداریم که به احتمال اول گردن نهاده و واژه «مسجد» را در تقدیر بگیریم و سفر برای زیارت را موضوعاً از دایره مضمون حدیث خارج شمریم.
بگذریم ، که اصولاً در صحت اساس این حدیث ، شک و تردید جدی وجود دارد . زیرا حدیث از زبان رسول خدا (علیه السلام) ادعا می کند که سفر به هیچ مسجدی جز مساجد سه گانه جایز نیست، در حالی که محدثان نقل می کنند که پیامبر (علیه السلام) در روزهای شنبه پیاده و گاهی سواره برای نماز گزاردن به مسجد قبا می رفت ودرآنجا دو رکعت نماز می گذارد و مسجد قبا در زمان پیامبر (علیه السلام) در دوازده کیلومتری مدینه قرار داشت.( 49 )
از طرفی باید مد نظر داشت که اسلام یک دین جهانی بوده و تا روز رستاخیز، به عنوان کامل ترین دین آسمانی باقی و پایدار می باشد و از آنجا که ممکن است میان ما و رستاخیز، هزاران سال فاصله زمانی باشد، ما موظفیم آنچه را که بر اصالت اسلام دلالت می کند از گزند روزگار حفظ کرده و سالم به دست آیندگان بسپاریم. زیارت قبور پیامبر خاتم (صلّی الله علیه وآله) و پیشوایان اسلام نوعی حفظ اصالت ها است و در صورت ترک زیارت، آثار وبرکات این سنت نیز به مرور از بین می رود، تا آنجا که چه بسا برای آیندگان وجود چنین شخصیتهایی ،حالت افسانه ای پیدا می کند!
لهذا مسلمانان برای جلو گیری از این خطر بزرگ، باید کلیه آثار مربوط به رسالت و امامت را حفظ کرده و پیوسته از نابودی تدریجی است. در این صورت نمی توان این سنت و مزیت بزرگ رانادیده گرفت و باب دیدار روحی و معنوی با آ ن بزرگان را به روی مسلمین بست.
از آیات قرآن نیز استفاده می شود که امت های پیشین آثار پیامبران خود را حفظ می کردند و به آن تبریک جسته و در نبردها همراه خود حرکت می دادند، تا از طریق تبریک به آثار پیامبران، بر سپاه شرک پیروز شوند.
به عنوان نمونه، قرآن یادآورمی شود که بنی اسرایل صندوقی را که در آن مواریث خاندان موسی و هارون قرار داشت حفظ کرده و از آن حراست می نمودند وآن را به عنوان تبرک در نبردها حمل می کردند تا بر دشمن غلبه کنند.( 50 )
این صندوق به قدری متبرک ومورد توجه بود که فرشتگان آن را حمل می کرند اگر واقعاً حفظ آثار گذشتگان (مانند صندوق مزبور) امر نامطلوبی بود، چرا قرآن از آن با لحنی جا نبدارانه یاد می کند ، چرا فرشتگان آن را حمل می کردند ، و چرا باز پس گرفتن آن ازعمالقه ، در آیه مبارکه نشانه حقانیت فرمانده سپاه شمرده است؟!