زیورگرایی زن
در مورد نکته سوم نیز باید گفت که از حیث طبیعی اشاره به هیچ ضعفی ندارد، بلکه تمام چیزی که میرساند، این است که شیوه معینی از پرورش، گاه تأثیر منفی بر روش رشد شخصیت زن میگذارد که تبدیل آن به شیوه تربیتی دیگر موجب تأثیر دیگری میگردد و گاه در طریق دگرگونی نیروی شخصیتی در روند حرکت وجود انسانی زن، مثبت تلقی میگردد... .
در هر حال، فقره یاد شده در آن آیه، اگر نگوییم خلاف آن را میرساند به این اشاره ندراد که ناتوانی انسانی در شخصیت زن، عنصری است ذاتی.
چه بسا که از پارهای از آیات قرآن، پذیرا بودن شخصیت زن را نسبت به ارزشهای معنوی مثبت بتوانیم استنباط کنیم. درست مانند پذیرا بودن مرد و استواری موضع تمردآمیز او در قبال نقاط ضعف انسانی در درون شخصیتش، تا پاداش الهی آن نسبت به نتایج بزرگ آن در نزد خداوند، گونهای ثواب و مغفرتِ یکسان باشد. نکتهای که آن را از آیه کریمه زیر استفاده میکنیم:
(إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِینَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِینَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِینَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِینَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِینَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِینَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیراً وَالذَّاکِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْراً عَظِیماً) (9).
سخنی است درباره جامعه در محدوده گسترهای که دربردارنده مردان و زنانی است در پیوند با آنچه که اسلام، در قلمرو تربیت معنوی و عمل در موقعیتهای قدرت مندانه بر آن تأکید مینهد که از حیث شخصیت اسلامی موقعیتهای متعهدانهای محسوب میشوند؛ یعنی انتساب به اسلام و ایمان و پذیرا بودن در برابر آن که در برابر ذات الهی، قانت بودن، صدق در سخن، موضع گیری و نیت و شکیبایی در سختیها و بحرانها متجلی شده است و خشوعی که آدمی در انفعالات نفسانی و اندیشهاش در باب عظمت الهی با شعور عمیق در آن میزید، و دهشی که در صدقه به صورت بذل مال، حتی در حالات تنگ دستی در راه خدا جلوه گر شده و روزهاش که اشاره دارد به اراده سخت و استوار در تحمل گرسنگی و تشنگی، و محرومیت گریزی و عفت از حرام در رویارویی با دگرگونی غریزی جنسی، و یادکرد خداوند در هر حال، با آگاهی فکری و در مواضع حرکتیاش که این همان خط مستقیم است، و حرکت متعهدانه نیرومند و آگاهانه و ارزشهای معنوی که رو به سوی ذات الهی و به زندگی و از آن طریق به انسان دارند.
این، جامعه متعهد زنان و مردان متعهد مخلص است و به شدت دلالت دارد بر این که تربیت آگاهانه اسلام قادر است تمامی این عناوین کلان را در وجود هم مرد و هم زن، آن گاه که در شرایط و راستایِ واحدی زندگی کنند، پدید آورد.
آنچه گفته شد، الهاماتی است که از این آیه میگیرم و چه بسا از این گونه الهامات میتوان از قرآن کریم گرفت که آدمی از حیث انسانیاش، در جایگاه مخاطب ندای الهی شدن قرار میدهد؛ چیزی که زندگی را به رسالت آدمی مبدل میسازد.
در پرتو آنچه گفته شد، به فکر ضرورت توسعه بخشیدن به این عمق انسانی درونی زن میافتیم. بدین سان که دست به طراحی بنای شخصیت زن بزنیم، براساس تقویت نیروی عقلی وی، به کمک تجربه زنده، معرفت گسترده، عمل در جهت گشایش نیروهایش بر مسائل کلان انسانی که مسئولیت فراگیری در باب مسائل زندگیاند تا بر موفقیتهای وی در این قلمرو تأکید بگذارند. مسئله رشد عقلی و عملی و حرکتی در شخصیت انسانی زن، دور از طبیعت اشیا از حیث وجودیشان نیست؛ به ویژه در نتایج مثبت کلانی که در بیش از یک زمینه و بیش از یک افق ملاحظه میکنیم که اشاره دارند به ناتوانیهایی که زن در زندگی با آن روبهروست و عقب افتادگیای که از آن رنج میبرد، قضای ناگزیر آسمانی نیست، بلکه ثمره اهمال زیاد در باب عناصر قوت و آگاهی در تربیت شخصیت او و ساختار وجودیاش میباشد، مانند مردی که دچار ضعف اندیشه است و به لحاظ آگاهی و روند زندگی عقب مانده است. این مسئله ناشی از طبیعت درونی مرد در این ناحیه یا ناحیه دیگر نیست. بلکه ناشی از کوتاهی در فراهم آوردن عوامل پیشرفت و قدرت در شرایط محیطی است.
زن؛ ناتوانی؛ حجاب و اختلاط
اگر عامل اُنوثت (زنانگی) از جهت عاطفی که بروز بیشتری در احساسات زن دارد، یا از جهت بدنی که مانع میشود وی بتواند مانند مرد بارهای سنگین را به دوش بکشد، موجب رسوب پارهای از ضعفها در شخصیت وی میگردد، اما این، مانع از آن نیست که از طریق پرورش اندیشه با معرفت و تقویت عقل با تمرین و اشباع عاطفه با آگاهی، استوار بر رویارویی با امور به شکل عینی و از خلال روش تربیتی عملی متعادل و پرورش جسم بر توان مند شدن در حد معقول، نقاط ضعف خود را به نقاط قوت تبدیل کند. ما در واقعیت خارجی بسیاری از زنانی را میبینیم که برتر از بسیاری مردان هستند که امکانات موجود در شخصیت خود را مهمل نهادهاند، به این معنا که نقاط ضعف موجود در وجود انسانی، از امور ذاتیِ تکوینی نیست که هیچ تغییری را نپذیرد، بلکه از امورِ طبیعی است که در سایه تلاش مثبت یا منفی انسانی قابلیت دگرگونی را دارد.
اگر پارهای از افراد بر آنند که حجاب و قیود و لوازم عملی آن، مانع حرکت نیرومند و متعادل زن میگردد، از آن رو که او را از اختلاط با مردان و حضور در مجامع عمومی بازمیدارد و ناگزیر تأثیری منفی بر روند مشارکت او، در ساختن تمدن انسانی در موقعیتهای مختلف میگذارد؛ اگر برخی مسئله را با چنین رویکردی مطرح کنند، ما آن را مانع بازدارندهای از ایفای نقش متناسب با امکانات و پایبندیهای زن نمیدانیم. قلمرو مسائل مربوط به زنان گسترده است و نیاز به عناصر فرهنگی آگاه و پرتحرک، از جنس خود آنان دارد تا وظیفه آگاه سازی و ترویج فرهنگ و تجهیز معنوی و فعال سازی سیاسی و اجتماعی را با توجه به نیاز زنان به آنها، در راستای انجام وظایف و مسئولیتهای اسلامی در روند زندگی به خوبی انجام دهند، زیرا به اهمال نهادن این جنبه از جنبههای شخصیت زن، از طریق اهمال نقش وی در دعوت به سوی خدا، سلوک در مسیر تغییر، دور نگه داشتن زن از آن و دور افتادن مرد از ایفای این نقش، به مثابه ثمره موانع شرعی بازدارنده از توجه مرد به زن، ناگزیر به جامعه زنانهای میانجامد که از نظر اجتماعی و سیاسی و فرهنگی عقب مانده است و از جهت تعهد و انضباط در مسیر خدا دچار کج روی است.
از سوی دیگر، اسلام جز در دایرهای که به انحراف اخلاقی میانجامد، الزاماً مانع اختلاط زن و مرد نشده، اما اختلاط سنجیده و متعادلی که مرزهای اخلاقی را در چارچوب متعادلی قرار دهد، براساس تربیتِ اسلامی که بر تعهد اسلامی در گذشته و حال نسبت به شخصیت مرد و زن تأکید میکند، دور از جواز شرعی نیست.
شاید بسیاری از تجربههایی که اسلام در مسیر خود - از گذشته تا به حال - طی کرده، بر این نکته دلالت داشته باشد که مسئله انضباط در حدود شرعی چیز دور از واقعیتی نیست که همان تجربه انسانی زنده است اگر پارهای از افراد، برخی اتفاقات منفی را در دایره اخلاقیات در ارتباط با مسئله اختلاط مرد و زن مطرح میکنند - که نوعی انحراف از حدود شریعت را نشان میدهد - ما در این باب مشکل مهمی نمیبینیم، زیرا سقوط تجربه در پارهای از موارد در قلمروهای اخلاقی جامعه، چیز تازهای نیست، زیرا طبیعت ناتوانی انسانی گاهی انحراف را به دلیل غفلت عمومی از پاس داری خویش، حتی در قلمرو شخصی و فردی ناگزیر میسازد و این تأکید بر قوانین فردی و اجتماعی را بایسته میسازد؛ بدون این که اقدامات سریع در هر جهت را رها کنیم که این، یعنی رها کردن هرگونه تجربهای به مقیاسی دچار انحراف خواهد بود.
گاه بعضی مسئله مادری را به عنوان نقش بارز اسلامی یا انسانی برای زن، به دلیل تعهدات طبیعی - که وضعیتهای پیچیده بارداری و شیر دادن و پرورش کودک بر او تحمیل میکنند - چونان مسئله بنیادین مهمی مطرح میکنند که چه بسا از این مسئله - که تأکید بر بنیادین بودن نقش انسانی زن در شخصیت مادر در زندگانیاش دارد - به علاوه شخصیت همسر بودن در این نقش، پیامهایی دریافت میکنیم.
بعضی بر موانعی تأکید میکنند که زن را از ایفای هرگونه نقش دیگری در چارچوب فرهنگی یا اجتماعی یا سیاسی بازمیدارد؛ به این معنا که زن باید یکی از دو نقش را برگزیند؛ یا در نقش یک مادر و همسر به نگه داری همسر و فرزندش بپردازد، یا در عرصههای اجتماعی به کار بپردازد. پس هیچ گاه امکان ایجاد توازن بین دو نقش باقی نمیماند و ناگزیر یکی از دو نقش، غلبه خواهد یافت؛ به گونهای که نقش دیگری در برخی از موقعیتها به کلی به اهمال گذاشته میشود. ولی به نظر ما، مادر بودن با همه مسئولیتها و مشکلاتش، نظیر مرد بودن است، در پارهای از مسئولیتها و مشکلاتش. اگرچه طبیعتاً با هم متفاوتند؛ مثلاً در قضیه بارداری، شیردادن، تربیت فرزندان و خدمت به فرزندان و همسر از حیث بعد واقعی عملی مسئله چیزی است که پدر یا شوهر از آن فارغ است. جز این که مسئولیت شرعی که اسلام بر دوش مرد و پدر از حیث پرداخت هزینه خانواده و رعایت حال همسر و فرزندان میگذارد، بیشتر وقت او را میگیرد و بیشتر نیروی او را مستهلک میکند؛ بنابراین مسئله در دایره خانواده، از جهت فشار و دشواری همسان است و حجم مسئولیت هیچ یک از مرد و زن از دیگری کمتر نیست.
اما این مانع از آن نمیشود که مرد در پرداختن به شخصیت خود، چونان انسان و یک مسلمان، پارهای از آزادی حرکت داشته باشد؛ انسانیتی که بر او فعالیتهای عام و خاصی را در سطح فرهنگ و اجتماعی و سیاست الزام میکند که جامعه اسلامی پیرامونش بدانها نیازمند است، یا چیزهایی که اسلام بر او فرض میکند؛ مانند دعوت جهاد، نیرومندی و رشد در روند حرکت اسلامی چونان یک رسالت، یا در واقعیت حال مسلمانان به مثابه یک جامعه یا یک امت؛ بنابراین ناگزیر است این نکته را در عمل خود به میزان فرصتها یا نیرویی که در اختیار دارد، رعایت کند، زیرا آدمی در نقش خود به عنوان شوهر یا پدر خلاصه نمیشود، بلکه شوهر یا پدر بودن، دو عنوان از عناوین مجموعه روابط انسانی هستند که خداوند برای آنها خواسته تا زندگی را در حلقههای هم پیوند به تحرک درآورند، در زمانی که اسلام برای آنان تن در دادن به خطوط کلانی الزام کرده است که همه عناوین اسلامی را در حرکت آدمی استحکام میبخشند... بر این اساس ناگزیر است در دایره عام عمل کند تا واقعیت را در برابر تمامی لرزهها، لغزشها و موقعیتهای منفی محافظت نماید... . و این چیزی است که آدمی را بر آن میدارد تا تمامی جهد و تلاش خویش را وقف رسالت اسلامی بکند، به اندازهای که تلاش فکری و عملی جهت وصول به اهدافش میطلبد و نیز آدمی را وامیدارد تا مجالی از وقت خویش را برای عمل در چشم اندازههای گسترده آن به آفاق بیکران بگشاید، بدین گونه با مسئله شخصیت زن روبهرو میشویم که شخصیت او را به عنوان انسان مُلغا نمیسازد که ناگزیر است به انسانیت خویش چیزی از دادههای فرهنگی و اجتماعی و سیاسی، در عرصههایی بیفزاید که مجال پیشرفت در آنها را دارد و حرکت خویش را به مثابه انسانی که اسلام در دعوت و جهاد و حرکت علمیاش در راستای تغییر بدان نیاز دارد. آنچه او را وامیدارد تا انسانیتش را به طور گسترده و اسلامیتش را در مسیر حرکت و نگرش در پارهای از فرصتهای خود و تلاشش را بیرون از چارچوب مسئولیتش به مثابه زوجه و مادر پاس بدارد، و بسا که تلاشهایش در این زمینه گسترده بر معناداری انسانی و اسلامی فعالیتهایش در زمینه همسری و مادری تأکید بگذارد.
پافشاری بر وظیفه زن در نقش «بانوی خانه»؛ مانند تأکید بر وظیفه مرد در نقش «آقای خانه» بایستگی تحریک در خط ممتد و واقعیت انسانی را در پرتو رویکرد اسلام به مسائل کوچک و بزرگ، در مسیری مستقیم به سوی اهداف و ایستادگی در قبال کج روی، مُلغی نمیسازد.
این چیزی است که ما از این آیه استنباط میکنیم که بر دوش زنان مؤمن، مسئولیت امر به معروف و نهی از منکر را هم چون مردان نهاده است و این مسئله در برداشتهای اجتماعیاش تصاعد مییابد تا برهم آمیزی انسانی اسلامی در مسئله ولایت تأکید بگذارد؛ به گونهای که پارهای از مؤمنان در عمل و همیاری و پشتیبانی و همکاری در تمامی قلمروهای مشترک، یار و ولی دیگر مؤمنان باشند؛ چنان که خداوند در این مورد میفرماید:
(وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضَهُمْ أَولِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَیُطِیعُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ أُولئِکَ سَیَرْحَمُهُمْ اللّهُ إِنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ * وَعَدَ اللّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَمَسَاکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ أَکْبَرُ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ)؛ (10)
مردان و زنان با ایمان دوستان یکدیگرند، امر به معروف و نهی از منکر میکنند و نماز برپا میدارند و زکات میدهند و خدا و رسولش را اطاعت میکنند. خداوند به زودی آنها را مورد رحمت خود قرار میدهد. مسلماً خدا نیرومند فرزانه است. خداوند به مردان و زنان با ایمان، باغهایی را وعده داده است که جویباران در آنها جاری است و جاودانه در آنها خواهند ماند و نیز مسکنهای پاکیزهای در باغهای جاوید، ولی خشنودی خدا برتر است. این است کامیابی بزرگ!
در برابر این تصویر درخشان زنده در آفاق رحمت و رضوان خداوندی، تصویر دیگری میبینیم؛ تصویر مردان و زنان منافقی که در پیوند با یکدیگرند و همدیگر را در دور کردن زندگی از مسیر معروف، نزدیک گردانیدن آن به خط منکر، بازداشتن آن از گشودگی بر دَهش و بخشش و حذف خدا از زندگیای که خدا آن زندگی و اهل آن را وانهاده است: که مسئله فراموش کردن خدا از سوی آنان بدان اشاره دارد:
(الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضَهُم مِن بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمُنْکَرِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَیَقْبِضُونَ أَیْدِیَهُمْ نَسُوا اللّهَ فَنَسِیَهُمْ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ هُمُ الْفَاسِقُونَ * وَعَدَ اللّهُ الْمُنَافِقِینَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْکُفَّارَ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا هِیَ حَسْبُهُمْ وَلَعَنَهُمْ اللّهُ وَلَهُمْ عَذَابٌ مُقِیمٌ)؛ (11)
مردان و زنان منافق از یک گروهند؛ به کارهای زشت فرمان میدهند و از نیکیها بازمیدارند و دست به انفاق نمیگشایند. آنها خدا را از یاد میبردند و خدا هم آنها را فراموش کرد. منافقان همان فاسقاناند. خداوند به مردان و زنان منافق و کفار، آتش دوزخ را وعده داده است و جاودانه در آن خواهند ماند؛ همان برایشان کافی است. لعنت خدا بر آنهاست و عذابی همیشگی دارند.
این جامعهای است که در آن عناصر انحراف رو به تکامل دارند تا آن را از خدا دور دارند؛ به گونهای که نفاق در مردان و زنان به وضعیت ناگواری بدل میشود که آنان را بر لبه پرتگاه دوزخ قرار میدهد؛ آن چنان که منافقان و کافران یک سره در خور خشم خداوند میگردند.
هم چنین میبینیم که قرآن چگونه از مردان و زنان در حیات زنده خود به دور از علقه پدری و مادری و همسری، در دایره مثبت و منفی سخن به میان میآورد، بی آن که برای مردان نقش بزرگتر یا مهمتری نسبت به زنان قائل شود، یا در متن واقعی زندگی و در خط صلاح یا فساد، مسئولیت یکی از آنها را به دوش بردارد. به این معنا که نقشهای عام مردان و زنان در زندگی زیر سایه مسئولیت انسانی آنان در حین اشتغال به نقشهای ویژهای چون مادر بودن و پدر بودن و همسر بودن پنهان نمیماند، بلکه بسا که اصلاً این نقش عام است که به نقش خاص و ویژه مضمون انسانی و رسالت میبخشد و به تبع، بر روح و اندیشه آدمی تأثیر مثبت بر جای میگذارد و با کمال قوت و ایمان، به متن واقعیت عملی او کشانده میشود.
زن، به مثابه یکی از دو «جنس»
در ذهن بسیاری از مسلمانان و غیر مسلمانان، مشکل پیچیدهای خلجان میکند و آن این است که به زن، چونان موجودی جنسی مینگرند که از منظر انفعال جنسی، از جهت سرشت غریزی و نتایج تولید مثلی آن پذیرای حیات شده است؛ بنابراین زندگی او خلاصه میشود در زندگی جنسیاش، در سطح پایبندیهای اخلاقی روابط اجتماعی و گرایشهای درونی. اینان هیچ تصوری از زن از دیدگاه ابعاد انسانی گستردهاش، به عنوان یک انسان - که صاحب نیروهای فعالی است و میتواند به زندگی اندیشه و حرکت و فرایند خلاقیت ببخشد - ندارند... بلکه چه بسا پارهای از آنان این نوع اندیشه را به سخره میگیرند و آن را گونهای مزاح یا تفکری خیال اندیش فرض میکنند که هیچ گونه امکانات واقعی برای زندگی ندارد.
ایشان به مرد چنین نگاهی ندارند؛ در حالی که از جهت کارکرد انسانی موجود عامل جنسی، مثل لذت و آسایش جسمی و مسئله تولید مثل برای استمرار بخشیدن به حیات نوع بشر، هیچ تفاوتی میان مرد و زن نمییابیم. البته با ملاحظه گوناگونی ویژگیهای موجود میان آنها به تبع نقشی که نحوه شکل گیری جسمی هر یک از آن دو را مشخص میدارد، اما این هیچ گونه تمایز اخلاقی در مسائلی چون عفت و... میان آنها به وجود نمیآورد.
تفکر اسلامی به انسانیت زن و مرد در پیوند با مسئله تکوین و مسئولیت، از چشم اندازی یکسان مینگرد و هر دو را به ایجاد حرکت تمدن ساز اسلامی در زندگی آدمیان فرامیخواند و هر دو را در برابر کج روی و یا راست روی به یک اندازه مسئول دانسته، نقشها و وظایف مهم را با توجه به تمایزاتشان براساس علمی بودن تکامل انسانی میان آنها توزیع میکند تا ویژگیهای انسانی در سطح نتایج، از جهت تکامل نقشها و مسئولیتها به وحدت برسند.
پینوشتها:
1. نمل، آیات 29-32.
2. نمل، آیات 33-35.
3. تحریم، آیات 11-12.
4. نساء، آیه 11.
5. بقره، آیه 282.
6. نساء، آیه 34.
7. بقره، آیه 228.
8. زخرف، آیه 18.
9. احزاب، آیه 35.
10. توبه، آیات 71-72.
11. همان، آیات 67-68.