از منظر قرآن، ملاک شرک، اعتقاد به دوگانه یا چندگانه پرستی است. اینکه تعمیر قبور اولیای الهی یا زیارت قبور آنان برای رضای خدا نیز شرک باشد، بی تردید در آیات قرآن نیامده است.
صنعانی، که مقام اولیای الهی را باور ندارد و حتی برای آنان قدرتی به اذن الهی به اندازه پیراهن یوسف قایل نیست که شفابخش چشم نابینای یعقوب بود، درباره قدرت ساحران می نویسد:
سحر، امری واقعی است و تأثیر بزرگی در کارها دارد. در هندوستان مردی بوده که تمام اعضای کودکی را می بریده و هر یک را به سویی می انداخته، سپس اعضا را جمع نموده و کودک را زنده می کرده است. در عراق نیز مردی وجود داشته که سر انسان را از بدنش جدا می کرده و آن را دوباره به جسد برمی گردانده است.(صنعانی، بی تا، ص 52)
وی در جای دیگر در این باره آورده است:
سحر را اثری بس شگرف است و ساحران به واسطه آن ماهیت اشیا را عوض می کنند. (همان، ص 48 و 51)
او معتقد است ساحر می تواند دست، سر و پا را از بدن جدا کند و بعد هم آنها را به بدن وصل نماید و بالاتر، قدرت دارد ماهیت اشیا را عوض کند. آیا چنین اعتقادی شرک نیست؟ تبدیل ماهیت اشیا، کاری خدایی است که صنعانی برای ساحر قایل است. چگونه این عقیده اشکال ندارد و با توحید مخالف نیست، اما این باور که اهل بیت رسول خدا علیهم السلام و شخص رسول خدا صلی الله علیه و آله همان وسیله ای هستند که در آیه قرآن بدان اشاره شده است: «وابْتغُوا الیه الوسیله»، با روح توحید مخالف است؟!
مگر نه این است که بخاری نقل می کند:
هنگام خشکسالی، عمر به عباس، عموی رسول خدا صلی الله علیه و آله ، توسل جست و گفت: «اللهم کُنّا نتوسَل الیک بنبیّنا فتُسْقینا و انا نتوسل الیک بعمّ نبینا فَاَسْقِنا. قالَ فَیُسْقَون.» (بخاری، 1993 م، ص 48)
اگر بتوان به شخص زنده توسل کرد تا او از خدا بخواهد، می توان از ارواح پاک اولیای الهی نیز خواست تا آنان از خدا بخواهند؛ زیرا ملاک شرک بودن چیز دیگری است نه حیات و ممات.
ابن تیمیه تا آنجا در تکفیر مسلمانان افراط کرد که آلوسی از علمای عامه بر او خرده گرفت و او را به ظاهربینی متهم کرد:
او در بخشی از احکام، شدت عمل به خرج داد و درباره برخی اعمال مسلمانان با دیدی ظاهربینانه قضاوت کرد و آنان را به شرک متهم ساخت، در حالی که اسلام آیین سهل و آسان است نه آیین سخت؛ آنچنان که علمای نجد اندیشیده اند و پیوسته بر مسلمانان منطقه یورش برده، اموال آنان را با نام جهاد فی سبیل اللّه ، غارت می کنند. (جبل عاملی، 1952 م، ص 134)آیا این ظاهربینی نیست که «موت» و «حیات» را در معنای شرک دخالت می دهند؟! می گویند: اگر در زمان حیات رسول خدا صلی الله علیه و آله از او حاجتی بخواهی، عین توحید است؛ اما پس از رحلت او این کار شرک است!
کژاندیشان می دانند اگر معنای عبادت روشن شود، نمی توانند دیگر فرقه های مسلمانان را به شرک متهم کنند. از این رو، آنان در کتاب های خود بابی در تعریف عبادت باز نکرده اند یا تنها به کلی گویی پرداخته و بی درنگ مصادیق خروج از عبودیت را نام برده اند.
از دیدگاه قرآن، شرک آن است که در کنار خدا به خدای دیگری نیز معتقد باشی یا آن را همسان خدا بدانی. قرآن، علت گمراهی مشرکان را همین امر دانسته است: «تَاللّهِ اِن کُنّا لَفی ضَللٍ مُبین اِذ نُسَوّیکُم بِرَبِّ العلَمین» (شعرا:9798)؛ به خدا سوگند، ما در گمراهی آشکاری بودیم که شما خدایان دروغین را با خدا یکسان قرار می دادیم.
آیا بین مسلمانان کسی هست که رسول خدا صلی الله علیه و آله یا اولیای الهی را همسان خداوند قرار دهد؟! به دیگر سخن، مشرکان عصر رسالت، برای خدایانشان در انجام اموری مانند مغفرت و شفاعت، نوعی استقلال قایل بودند؛ اما مسلمانان چنین باوری ندارند، بلکه معتقدند: «مَن ذَا الَّذی یَشفَعُ عِندَهُ اِلاّ بِاِذنِهِ.» (بقره:255)
چکیده بحث: ابن تیمیه به دیدگاه قرآن در معنای عبادت توجه نکرده، وگرنه اساسا نزاعی رخ نمی داد. مصادیقی که وی و پیروانش به عنوان شرک در عبادت برشمرده اند نه تنها شرک در عبادت نیست، بلکه عین بندگی خداست. آنان با اینکه محبت رسول خدا صلی الله علیه و آله را قبول دارند، چگونه زیارت را راهکاری برای ابراز محبت نمی دانند؟! ابن تیمیه می گوید: «حق رسول خدا صلی الله علیه و آله بر ما این است که او را دوست بداریم.» (ابن تیمیه، 1405 ق، ص 57) این تناقض در گفتار و کردار است.
وی در پاسخ این پرسش که آیا جایز است برای زیارت رسولان و صالحان، از جمله پیامبر اسلام، قصد سفر کرد، می گوید: «قصد حرکت برای زیارت قبور رسولان و صالحان جایز نبوده و بدعت است.» (بن باز، 1419 ق، ص 330)وی می گوید: پیامبر فرمود در مدح من تنها بگویید: «او عبداللّه و رسول اللّه است»؛ این کجا و توصیفی که برخی از رسول خدا صلی الله علیه و آله می کنند کجا! (ابن تیمیه، 1401 ق، ص 30)وی در ادامه، به خیال خود، توصیف نابجای مسلمانان را با تأسف نقل می کند که چرا مسلمانان جبرئیل را خادم رسول می دانند! (همان)