وهابی ها توسل به اولیای الهی را موجب خروج از عبودیت و رفتن به سوی شرک می دانند.
توسل به مرده، اگرچه پیامبر اسلام باشد، شرک است؛ زیرا او مرده و نابود شده است؛ چون قرآن می فرماید: «اِنَّکَ مَیِّتٌ و اِنَّهُم مَیِّتون» (زمر:30)؛ تو [ای پیامبر [می میری و آنان هم خواهند مرد. استغاثه به اموات و گفتن کلمه هایی مانند: «یا سیدی»، «یا رسول اللّه اُنْصُرنی»، «یا سیدی علیبن اَبیطالب اَغِثنی» و مانند آنها، شرک است. (عبدالرحمن، 1391 ق، ص 172)توسل به چیزی، به عنوان علل مستقل در تأثیر و تأثر است یا به عنوان واسطه در رساندن متوسلان به خدای سبحان؛ با اعتقاد به این که خود آنان مظهر و آیت حق اند، نه بیش از این. موحّد هرگز به گونه نخست به کسی متوسل نمی شود و از خودِ واسطه حاجت نمی طلبد؛ چون هم شرک است و با توحید منافات دارد و هم با معنای اصطلاحی توسل که تقرّب جستن به خداست سازگار نیست.
معتقدان به توسل نیز حاجت خواستن از غیر خدا و مستقل پنداشتن واسطه را شرک می دانند، ولی اگر طلب حاجت فقط از خدا باشد، لیکن از راه واسطه های مقدسی که مراتب معنوی والایی را کسب کرده اند و می توانند به اذن خدا ما را به رحمت و مغفرت و توجه الهی نزدیک کنند، هیچ منافاتی با توحید ندارد و عقل و نقل به جواز آن حکم می کنند.
در فرهنگ امامیه، هیچ گاه برای واسطه های مقدس، استقلال در تأثیر وساطت و شفاعت ادعا نشده است. شیعیان ضمن اقرار به بنده خاص الهی بودن پیشوایان معصوم و اولیای دین، به آنان متوسل می شوند.قرآن کریم بر جواز توسل دلالت دارد و همگان را به رفتن به حضور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و طلب مغفرت از خداوند و مشمول استغفارِ پیامبر قرار گرفتن ترغیب می کند: «وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوکَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللّهَ تَوَّابًا رَّحِیًما»(نساء:64)
نظیر توسل به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله درباره پیراهن حضرت یوسف علیه السلام آمده است که امکان و اثر توسل به واسطه های مقدس را بیان می کند. حضرت یوسف علیه السلام به برادران خود گفت: این پیراهن را ببرید و بر روی پدرم افکنید تا بینا شود: «اذْهَبُواْ بِقَمِیصِی هَذَا فَأَلْقُوهُ عَلَی وَجْهِ أَبِی یَأْتِ بَصِیرًا...» (یوسف:93) و چون مژده رسان آمد و آن را بر روی پدر افکند، وی بینا شد: «فَلَمَّا أَن جَاء الْبَشِیرُ أَلْقَاهُ عَلَی وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیرًا»(یوسف:96) (ر. ک: جوادی آملی، 1384، ص 596600)تقاضا از مرده، خطاب به معدوم نیست؛ زیرا مرده، مانند زمان حیاتش دارای درک و شعور و توجه است: «وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون» (آل عمران:169)؛ هرگز کسانی را که در راه خدا کشته شده اند مرده مپندارید، بلکه آنان زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند.
اگر مرگ، عدم را به دنبال داشته باشد، پس این حیات چیست؟!
آیاتی از قرآن، از سلام خدا بر رسولانی حکایت دارد که سال ها از درگذشت آنان می گذرد؛ مانند: «سَلَامٌ عَلَی نُوحٍ فِی الْعَالَمِینَ» (صافات:79)؛«سَلَامٌ عَلَی إِبْرَاهِیمَ»(صافات:109)؛ «سَلَامٌ عَلَی مُوسَی وَ هَارُونَ»(صافات:120)؛ «سَلَامٌ عَلَی الْمُرْسَلِینَ»(صافات:181) اگر مرگ، نیستی است، سلام خداوند چه وجهی دارد؟ چگونه «توسل» شرک است، در حالی که ما آنان را بندگان خدا می دانیم و تنها بر این باور هستیم که آنان مصداق روشن «وَمَا تَشَاؤُونَ إِلَّا أَن یَشَاء اللَّه»(انسان:30) هستند؟!
حلبی نقل می کند: ابوبکر پس از رحلت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله صورت او را بوسید و گفت: «پدر و مادرم فدای تو باد! در حال حیات و ممات، پاک و پاکیزه هستی و از ما نزد خدای خود یاد کن و ما را به خاطر داشته باش.» (حلبی، 1390 ق، ج 3، ص 354) امام علی علیه السلام نیز فرمود: «پدر و مادرم فدای تو باد! از ما نزد پروردگارت یاد کن.» (نهج البلاغه، خطبه 227) بنابراین، توسل به ارواح پاک اولیای الهی، سیره مستمره مسلمانان بوده است.
ابن تیمیه بر این باور است که زیارت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و وصیّ او موجب خروج از عبودیت و ورود در دایره شرک است. او در این باره می نویسد:
شیطان، افراد بسیاری را از راه توحید منحرف کرده و به انواع شرک وادار ساخته است. آنان برای خشنودی غیر خدا عازم زیارت قبری می شوند و به سوی غیر خدا می روند؛ حتی از مسافت های طولانی به زیارت قبر پیامبر صلی الله علیه و آله یا صحابه یا مرد صالحی حرکت می کنند. (ابن تیمیه، 1411 ق، ص 56)
شیعه شناسی » شماره 15 (صفحه 101)
اگر کسی برای خشنودی خدا به زیارت قبر پیامبر صلی الله علیه و آله برود و او را برای خدا دوست بدارد از توحید خارج شده است؟! مگر معنای شرک دوگانه پرستی یا چند گانه پرستی نیست؟! مگر مشرک، کسی نیست که کار خدا را به غیر خدا نسبت دهد؟!
وهابی ها برای موحّد شدن، گفتن شهادتین را کافی نمی دانند، بلکه با بدعت گذاری، موارد زیر را لازمه مسلمان شدن می شمارند:
ابن تیمیه می گوید:
انسان در کنار قبرها، هر چند برای خدا نماز بخواند، باز مشرک می شود. (ابن تیمیه، 1411 ق، ص 256)
ابن تیمیه تبرک جستن به قبر رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله را خروج از عبودیت و ورود به دایره شرک می داند:
اگر مردی بخواهد در کنار قبر یکی از پیامبران یا برخی از صالحان نماز بگزارد و قصد تبرک جستن از آن بقعه را داشته باشد، این عمل دشمنی با خدا و مخالفت امر او، بلکه ابداع دینی است که خدا به آن اجازه نداده است. (همان، ص 297)
در پاسخ وی می گوییم: چرا باید سنگی، به عنوان اینکه جای پای حضرت ابراهیم علیه السلام روی آن است و زمانی مورد استفاده ایشان بوده، همیشه محفوظ بماند و نماز طواف نزد آن به جای آورده شود؛ اما مکانی که حضرت ابراهیم علیه السلام و رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در آن دفن شده اند از برکت وجود ایشان هیچ شرافتی پیدا نکند؟!
قرآن برای پیراهن متبرّک حضرت یوسف علیه السلام اثر معجزه آسا بیان می کند: «فَلَمَّا أَن جَاء الْبَشِیرُ أَلْقَاهُ عَلَی وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیرًا»(یوسف:96)؛ وقتی مژده رسان آمد، آن پیراهن را بر صورت او انداخت و او بینا گشت.مسلمانان به آب وضوی پیامبر صلی الله علیه و آله تبرک می جستند. در تاریخ آمده است که عروة بن مسعود ثقفی نماینده قریش که نزد مسلمانان آمد جریان تبرک جویی مسلمانان به آب وضوی پیامبر صلی الله علیه و آله را در صلح حدیبیه برای مشرکان مکه گزارش کرد. (ر. ک: متقی هندی، بی تا، ج 16، ص 249)
از نظر وهابی ها، زیارت رفتن و شفاعت طلبیدن، موجب خروج از توحید در عبادت و ورود به جرگه مشرکان می شود. آنگاه مال و اولادش مباح می شود؛ اعم از اینکه به اشتباه آنها را انجام دهد یا دانسته و از روی علم. در هر صورت، این اعمال به تکذیب رسالت می انجامد. (زهاوی، 1979 م، ص 18)چگونه است که ترک زیارت و طلب شفاعت را لازمه توحید می دانند؛ ولی آدم کشی، زنا و فحشا را ناسازگار با روح توحید نمی شمارند؟! به باور وهابی ها، توحید، گناهی را باقی نمی گذارد. موحّد تنها از خدا می ترسد و به او امید دارد. از این رو، تمام گناهانش محو می شود؛ چون گناهان مانند پلیدی، ظاهری و عارضی است و در برابر توحید هیچ استقامتی ندارد. (ابن قیم، 1391 ق، ص 6168) اینان مگر این سخن خدا را نشنیده اند: «و مَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَه»؟! (زلزلت:8)
ابن تیمیه یکی از اصول اهل سنت و جماعت را این می داند که شخص تابع، باید ایمان بیاورد که اهل بدر که سیصد و چند نفر بودند هر کاری کنند آمرزیده اند: «و یؤمنون باَنّ اللّه قال لأهل بدر اعملوا ما شئتُمْ فقد غفرت لکم.» (ابن تیمیه، بی تا، ص 102)
عبادت از دیدگاه قرآن
قرآن در بعضی آیات، یادآوری می کند که معبود از نظر کمال باید به حدی برسد که از هر نقص و عیبی پیراسته باشد و در آن صورت، شایسته پرستش می گردد، و آن کسی جز خدا نیست: «ذلِکَ بِاَنَّ اللّهَ هُوَ الحَقُّ و اَنَّ ما یَدعُونَ مِن دونِهِ هُوَ البطِلُ و اَنَّ اللّهَ هُوَ العَلیُّ الکَبیر» (حج:62)؛ خدا آن موجود پاک و ثابت است که عدم و بطلان به او راه ندارد و آنچه را که جز او می خوانید، باطل و او بزرگ است.در این آیه، قرآن روی کلمه «حق و باطل» تکیه می کند و می فرماید: باید خدا را پرستید که در پرتو کمال نامتناهی ثابت و استوار است و جز او نباید کسی را پرستش نمود؛ زیرا فاقد کمال و هستی است.از جمله های «بِاَنَّ اللّهَ هُوَ الحَقُّ» و «و اَنَّ ما یَدعُونَ مِن دونِهِ هُوَ البطِلُ» که حصر را می رسانند، این معنا استفاده می شود که خدا حق است و باطل در او راه ندارد و خدایانی که مشرکان برای خود گرفته اند، باطل محض است و هیچ حقی در آنها نیست و خدا بر تصرف در موجودات قادر است و می تواند به نفع بعضی و بر ضرر بعضی، به آنچه می خواهد حکم کند.
از نگاه قرآن، عبادت، گفتار و رفتاری است که از اعتقاد به «الوهیت» معبود سرچشمه بگیرد و تا چنین اعتقادی درباره موجودی نباشد، خضوع و کرنش در برابر او عبادت و پرستش نخواهد بود. آیه زیر این حقیقت را بیان می کند:
«یقَومِ اعبُدُوا اللّهَ ما لَکُم مِن اِلهٍ غَیرُهُ» (اعراف:59)؛ ای قوم من! خدا را بپرستید! برای شما خدایی جز او نیست.در این آیه، حضرت نوح علیه السلام پس از امر به عبادت، دلیل می آورد که خدایی جز او نیست.بنابراین، شرک در عبادت یعنی در کنار خدا یا به جای خدا کسانی را به الوهیت گرفتن و از آنان اطاعت و برای آنان عبادت کردن؛ سررشته زندگی را به غیر خدا سپردن؛ تسلیم قطب و قدرت غیر خدایی شدن؛ روی نیاز به سوی غیرخدا داشتن.
از نگاه قرآن، عبادت، خضوعی است که از اعتقاد به ربوبیت معبود سرچشمه می گیرد. هرگاه فردی، موجودی را رب تکوینی خود بداند و با این اندیشه در برابر او خضوع کند، او را عبادت کرده است. آیات فراوانی از قرآن بیانگر این معناست که عبادت از شئون ربوبیت است که به برخی از آنها اشاره می شود:
«و قالَ المَسیحُ یبَنی اِسرءیلَ اعبُدوا اللّهَ رَبّی و رَبَّکُم»؛ (مائده:72) مسیح گفت: ای بنی اسرائیل! پروردگار من و پروردگار خودتان را بپرستید.
این آیه بیان می کند که خداوند، رب است؛ یعنی دیگری رب و پرورش دهنده انسان نیست، و عبادت را باید به این اعتقاد که فقط خداوند رب است، انجام داد. خضوع باید در مقابل کسی باشد که به ربوبیت او باور داریم: «اِنَّ اللّهَ رَبّی و رَبُّکُم فاعبُدوهُ هذا صِرطٌ مُستَقیم» (آل عمران:51)؛ بدانید که خدا، پروردگار من و شماست. پس او را بپرستید که این صراط مستقیم است.آیة اللّه خویی عبادت را چنین معنا می کند:
العبادة انما یتحقق بالخضوع لشی ء علی انه رب یعبد؛ عبادت در صورتی تحقق می پذیرد که در برابر فردی به عنوان اینکه رب است، خضوع شود. (خویی، 1401 ق، ص 503)
اگر هر خضوعی شرک باشد، باید گفت خداوند در قرآن از دوستی خود با مؤمنانی یاد کرده که عملی شرک آمیز انجام داده اند: «فَسَوفَ یَأتِی اللّهُ بِقَومٍ یُحِبُّهُم و یُحِبّونَهُ اَذِلَّةٍ عَلَی المُؤمِنینَ اَعِزَّةٍ عَلَی الکفِرینَ» (آل عمران:54)؛ خداوند جمعیّتی را می آورد که آنان را دوست دارد و آنان او را دوست دارند؛ در برابر مؤمنان متواضع و در برابر کافران سرسخت و نیرومندند.
بنابراین، عبودیت، همراه با اعتقاد به ربوبیت است و ربّ بودن خدا یعنی سرنوشت هستی ما، از حیات و ممات گرفته تا مغفرت و آمرزش، در دست خداست. اگر کسی معتقد باشد که یکی از امور انسان ها به طور مستقل در دست دیگری است، او را ربّ خویش قرار داده و مشرک شده است. نیز اگر در برابر او خضوع و کرنش کند، او را عبادت و پرستش کرده؛ زیرا تعظیم او با اعتقاد به ربوبیت او همراه بوده است.حضرت موسی علیه السلام با مطرح ساختن این شعار و سخن گفتن از «رب العالمین»، آشکارا به جنگ فرعون، معبود دروغین، رفت: «و قال موسی یا فرعون إنّی رسول من ربّ العالمین» (اعراف:104)؛ ای فرعون! من رسول پروردگار جهانیان هستم.
فرعون و باند تبهکار او به خوبی می دانستند که آن خدایان، یعنی همان بت های بی جان، پوشش و توجیهی بیش نیستند. بت بی جان، بهانه خدایی کردن بت های جان دار است. از این رو، فرعون به پیروان خود القا می کرد که در کنار ربّ جهانیان، ربّ کوچک تری هم هست و با این اعتقاد در مقابل او خضوع کنید. خدای متعال بر اعتقاد آنان خط بطلان کشیده، می فرماید: «اِنّ ربّکم اللّه الذی خلق السموات و الارض فی ستّة ایّام» (یونس:3)؛ پروردگار شما آن کسی است که آسمان و زمین را در شش روز آفرید.
در برخی آیات، عبادت از شئون خالقیت شمرده شده است؛ از جمله:
«ذلِکُمُ اللّهُ رَبُّکُم لا اِلهَ اِلاّ هُوَ خلِقُ کُلِّ شَی ءٍ فَاعبُدوهُ» (انعام:102)؛ این است پروردگار شما؛ جز او معبودی نیست؛ اوست آفریننده تمام اشیا؛ پس او را بپرستید... .
در آیه پیش از آن آمده است: «بدیع السموات و الارض»؛ ابداع و ایجاد آسمان و زمین از اوست. قرآن پس از ذکر خالقیت نسبت به همه چیز و ایجاد آسمان ها و زمین، نتیجه می گیرد: پروردگار شما چنین ذاتی است و چون هیچ کس چنین صفاتی را ندارد، هیچ کس جز او شایسته عبودیت نخواهد بود. پروردگار و آفریدگار تنها اوست. بنابراین، معبود هم تنها او می تواند باشد. پس او را بپرستید.
اگر کسی معتقد باشد که خداوند کارها را از قبیل زنده کردن، میراندن، روزی دادن و بخشودن گناهان به موجوداتی دیگر واگذار کرده و آنان به طور تام، اختیار چنین کارهایی را دارند، و با این اعتقاد برای آنها تعظیم کند، عبادتِ غیر خدا کرده و گرفتار شرک شده است: «و مِنَ النّاسِ مَن یَتَّخِذُ مِن دونِ اللّهِ اَندادًا یُحِبُّونَهُم کَحُبِّ اللّهِ» (بقره:165)؛ برخی مردم برای خدا مثل و شریکی قرار داده اند و آنها را چون خدا دوست دارند.علامه طبرسی رحمه الله در تفسیر «کَحُبّ اللّه » از قول ابوعلی و ابومسلم آورده است:
تقدیر این است: «کَحُبّهم اللّه »؛ یعنی مشرکان که بت پرست بودند و در عین حال خدا را نیز می شناختند؛ بت های خود را مانند خدا دوست می داشتند؛ به این معنا که محبت آنها نسبت به خدا و بت ها مساوی بود. (طبرسی، 1415 ق، ج 1، ص 462)
از این آیه استفاده می شود که اگر کسی برای خدا «ندّ» و «مثل» قرار ندهد و دوستی و تعظیم او در برابر دیگران همانند تعظیم او در برابر خدا نباشد، مشرک نیست و آنچه مذمّت شده، حب و دوستیِ مستقل نسبت به غیر خداست.
علامه طباطبایی در این باره می نویسد:
عمومیت آیه، شامل هر مطاعی می شود؛ چون اطاعت غیر خدا و غیر آنان که خدا به اطاعت آنان امر کرده، شرک است. (طباطبایی، 1367، ج 1، ص 611)
در نتیجه، آنچه موجب شرک می شود، این است که کسی افعال الهی را از او جدا بداند و بگوید این کارها به موجوداتی مانند فرشتگان و اولیای خدا واگذار شده و آنها بالذات دارای اثرند؛ اما اگر کسی با این باور که پیامبر و امام از خود چیزی ندارند و هر چه بخواهند از خدا می خواهند، به آنان تعظیم کند و توسل جوید، این عبادت غیر خدا نیست. قرآن این باور را چنین بیان کرده است: «قُل لا اَملِکُ لِنَفسی نَفعًا و لا ضَرًّا اِلاّ ما شاءَ اللّهُ» (اعراف:188)؛ بگو من مالک سود و زیان خود نیستم، مگر آنچه را خدا بخواهد.
عبادت در نگاه مفسّران اهل سنت
چنان که گذشت، معنای لغوی عبادت نمی تواند مورد نظر قرآن باشد و اشکال های فراوانی دارد. بنابراین، مفسّران عبادت را به گونه ای دیگر معنا کرده اند. مراغی می نویسد:
عبادت خضوعی است که منشأ آن ادراک قلبی عظمت معبود است؛ اعتقاد به اینکه او سلطانی است که عقل نمی تواند به کُنه آن پی ببرد و بالاتر از آن است که فکر و درک به آن برسد. (مراغی، 1985 م، ص 32)
رشید رضا و محمد عبده در تفسیر آیه «اِیّاکَ نَعبُدُ و اِیّاکَ نَستَعین» می نویسند: «ما هی العبادة؟ یقولون هی الطاعة مع غایة الخضوع.»
آنان درباره معنای عبادت می نویسند:
اسلوب صحیح و استعمال لغت عربی، عبادت را خضوع شدید و فوق العاده ای می داند که از احساس عظمت معبود سرچشمه می گیرد؛ عظمتی که منشأ آن معلوم نیست، ولی معتقد است که او دارای سلطه ای است که کنه و حقیقت آن روشن نیست. پس اگر کسی در مقابل سلطانی نهایت ذلت را بکند، نمی گویند او را عبادت کرد، هرچند پاهای او را ببوسد؛ زیرا سبب خضوع مشخص است، به جهت ترس از سلطان چنین می کند یا به جهت توقعِ دریافت پاداش محدودی از او. (رشید رضا، 1373 ق، ج 1، ص 57.)
رشید رضا و محمد عبده، «خضوع شدید و فوق العاده» را شاخص عبادت دانسته اند، در حالی که بسیاری از عبادات مصداق خضوع شدید و فوق العاده نیستند؛ مانند وضو و غسل که عبادت هستند ولی خضوعی که فوق العاده باشد آن چنان که در عمل عبادی سجده هست در آنها وجود ندارد. از سوی دیگر، گاهی «عبد» در مقابل «مولای عرفی»، خضوعی شدید دارد؛ با آنکه نمی گویند مولایش را عبادت کرد.
آنان تعریف دیگری از عبادت کرده اند که اشکال مزبور را برطرف کرده است:
در هر دینی، برای پرستش، صورت های گوناگونی وجود دارد، و هدف از تشریع این عبادت، توجه انسان به احساس و درک سلطه بزرگ الهی است که روح و حقیقت عبادت محسوب می شود. (همان)جمله «الشعور بالسلطان الالهی» در تعریف دوم، از این حکایت دارد که فرد عبادت کننده، به علّت آنکه به «الوهیت» معبود معتقد است، او را عبادت می کند و تا این اعتقاد نباشد، عمل او عبادت محسوب نمی شود. (همان)
عبادت در نگاه مفسّران شیعه
علامه طبرسی می فرماید:
عبادت در لغت، ذلت و خواری است و راهی که با رفتن هموار شده «طریق معبّد» و شتری که رام شده «بعیر معبّد» گویند و برده را به سبب ذلت و انقیاد او «عبد» گفته اند. (طبرسی، 1415 ق، ص 61 63)
وی عبادت را چنین تعریف می کند:
عبادت، نوعی شکر و شکر نیز هدف عبادت است؛ زیرا عبادت، آخرین درجه خضوعِ همراه با عالی ترین مرتبه تعظیم است، و شایسته این پرستش نیست مگر کسی که اصل همه نعمت هاست؛ همان که هستی و میل ها را آفریده است و چون غیر خدا بر دادن این نعمت ها قدرت ندارد، پس پرستش هم منحصر به او است. (همان)
علامه طباطبایی می فرماید:
اینکه در صحاح اللغه، «عبودیت» در اصل به معنای خضوع دانسته شده، با واقع تطبیق نمی کند، بلکه عبودیت به معنای بندگی است و خضوع، از لوازم آن است. (طباطبایی، 1367، ج 1، ص 28)
وی معنای عبادت را «مملوکیت» دانسته؛ زیرا عبودیت، متعدیِ بدون واسطه است و از اینجا معلوم می شود عبادت به معنای خضوع نیست و دلیلش این است که فعل های «خَضَعَ» و «ذلّ» لازمند و باید به وسیله حرف «جر»، متعدی شوند: «خضع للّه و ذلّ للّه »؛ اما کلمه «عَبَدَ»، متعدی است: «عَبَدَ اللّهَ».
در جوهر عبادت، ویژگی ای وجود دارد که اقتضا می کند متعدی باشد و این خصوصیتِ فعل معلوم است. از این رو، چنین فعلی را متعدی می گویند. اگر خودِ فعل بیانگر این خصوصیت نباشد، فعلِ لازم است، که به حرف جر نیاز دارد.
مفاهیم اضافی همچون خضوع و عبادت را، که باید نسبت و اضافه را در آنها ملاحظه کرد، اگر در لفظ عبودیت به معنای «مملوکیت مطلقه» بگیریم، در تمامِ صورت ها برای غیر خدا حرام است؛ اما اگر عبادت به معنای خضوع باشد، در همه صورت ها حرام نیست.
احتمال بهتر برای معنای عرفی عبادت این است که بگوییم عبادت یعنی خضوعِ همراه با تقدیس که آیه هم بر آن دلالت دارد: «و نَحنُ نُسَبِّحُ بِحَمدِکَ و نُقَدِّسُ لَکَ.»(بقره:30). عبادت با این خصوصیت (تقدیس) برای غیر خدا حرام است. شاید نظر علامه طباطبایی هم همین باشد که از عبادت به مملوکیت تعبیر کرده است: «لانها تعبّر عن منتهی درجات الخضوع و التقدیس بالالوهیه؛ از مملوکیت به نهایت خضوعِ با تقدیس تعبیر می شود.»
نتیجه
یکی از نیازهای ثابت و همگانی انسان، که زمان هیچ گاه نمی تواند در آن تأثیر داشته باشد، پرستش است. آنچه در این مقاله به اختصار گذشت بررسی بخشی از آیات قرآن بود؛ با این هدف که به حقیقت عبادت دست یابیم.
همچنین تلاش کردیم تا با بررسی واژه «عبادت» و دیدگاه مفسّران، به نقد دیدگاه ابن تیمیه که فرقه وهابیت افکار خود را از او وام گرفته است بپردازیم.در بخشی دیگر، به مصادیقی پرداخته شده که وهابی ها آنها را شرک در عبادت می دانستند. این خطا در فهم معنای عبادت، انگیزه ستیزه جویی آنان با موحّدان پاک سرشت گردیده است.
بیرون رفتن از بندگی خدا زمانی تحقق می یابد که کسی افعال الهی را از او جدا بداند و بگوید این کارها به موجوداتی مانند فرشتگان و اولیای خدا واگذار شده و آنها بالذات دارای اثرند؛ اما اگر کسی با این باور که پیامبر و امام از خود چیزی ندارند و هر چه بخواهند از خدا می خواهند، به آنان تعظیم کند و توسل جوید، این عمل عبادت غیر خدا نیست.
منابع
* قرآن.
* نهج البلاغه.