گروه هفتم
آیاتى است که قاطعانه از وجود شفیعانى خبر مىدهد که درباره گنهکاران که شایسته شفاعتاند، شفاعت مىکنند، بلکه نام و مشخصات آن شفیعان را هم معین مىکند:
وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ، لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ، یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى وَ هُمْ مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ: «25»
و مشرکان گفتند: خداى رحمان فرشتگان را به فرزندى خود گرفته منزه است او، فرشتگان فرزند خدا نیستند بلکه بندگانى گرامى و ارجمندند، در گفتار بر او پیشى نمىگیرند و آنان فقط به فرمان خدا عمل مىکنند، خدا همه گذشته و آینده آنان را مىداند و جز براى کسى که خدا بپسندد شفاعت نمىکنند و آنان از ترس عظمت و جلال او هراسان و بیمناکند.
وَ کَمْ مِنْ مَلَکٍ فِی السَّماواتِ لا تُغْنِی شَفاعَتُهُمْ شَیْئاً إِلَّا مِنْ بَعْدِ أَنْ یَأْذَنَ اللَّهُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَرْضى: «26»
و چه بسیار فرشتگانى که در آسمانها هستند که شفاعتشان هیچ سودى نمىبخشد مگر پس از آن که خدا براى هر که بخواهد و بپسندد اجازه دهد.
بنابر آیات قرآن شفاعت شفیعانى چون پیامبران و امامان و صالحان و فرشتگان البته به اذن خدا براى آنان که خدا بخواهد و شفاعت شفیعان را در حق آنان رضایت دهد امرى قطعى و مسلم و مسئلهاى قرآنى است که انکارش مساوى با انکار قرآن و تکذیبش تکذیب قرآن است.
2- شفاعت حقیقتى امید بخش چون توبه، مایه تربیت و سازندگى
اگر هر روزنه و درى و هر راه نجاتى به روى گنهکاران بسته بود، و به آنان اعلام مىشد که بیمارى شما درمان ندارد، و گناه شما از پرونده پاک نمىگردد، و آمرزش خدا و دعاى پاکان شامل حال شما نمىشود، و هیچ طریقى براى رهائى شما از این همه گناه و بار سنگین وجود ندارد، قطعاً نه این که از حجم گناه آنان نمىکاست، و آنان را به سوى اصلاح نمىبرد، بلکه زمینه مىشد که هر لحظه بر گناهشان و جرم و عصیانشان افزوده شود، و سفره فساد را در خانواده و اجتماع گستردهتر نمایند و ضربههاى غیر قابل جبرانى ببار آوردند که البته همه اینها محصول دلسردى و ناامیدى بود.
اما خداى مهربان و پیامبران او و امامان معصوم و اولیاء الهى پیوسته گناهکار را به عنوان یک بیمار قابل علاج نظر مىکنند مگر این که بیمار خود علاقه به درمان دردش نداشته باشد.
بر اساس این نگاه حکیمانه به اهلمعصیت است که با آنان طبیبانه رفتار مىکنند و آنان را به داروهاى لازم براى درمان بیماریشان هدایت مىنمایند، و ناامیدى از علاج و نیز ناامیدى از رحمت و مغفرت خدا را جزء محرمات شدید و مساوى کفر دانسته و اجازه دلسردى نسبت به اصلاح حال و عمل و جبران گذشته و ساختن آینده به هیچ اهل معصیتى نمىدهند.
اسوهها و سرمشقهاى را در این زمینه چون آسیه همسر فرعون، و قوم یونس، و ابولبابه، و حربنیزید ریاحى معرفى مىکنند تا هر گناهکارى هر چند بخشى از عمر خود را در گناه گذرانده باشد.
به اصلاح عقاید و اعمال و اخلاق و جبران گذشته امیدوار و دلگرم شود، از جمله مایهها و زمینههائى که به گناهکار ارائه شده مسئله شفاعت پاکان و نیکان و صالحان است که هم در دنیا براى اصلاح کارساز است و هم در آخرت، به این معنا که گناهکار را راهنمائى مىکنند تنها ماندنت را در عرصه گناه و فرد بودنت را در میدان معصیت تداوم مده و به راحتى در کنار اولیاء الهى قرار بگیر و از آن طبیبان روحانى راه درمان و طریق علاج بخواه و فردیت و تنهائى ات را و وتر
بودنت را تبدیل به شفع کن، چون گنهکار به محضر نبى و ولى و عالم ربانى درآید و از او نسخه درمان بگیرد و با آن نسخه آنچه واجب از او فوت شده جبران کند و از حقوق مردم چه مالى و چه غیر مالى پاک شود، و از محرماتى که به آن خو کرده بود دست بردارد قطعاً و حتماً مورد مغفرت و رحمت قرار مىگیرد و کارسازى شفاعت پاکان که او را به منطقه اصلاح و صلاح کشیدند در زندگىاش جلوهگر مىشود، آیا شفاعت در چهره دنیائىاش غیر این است؟ آیا شفاعت در اصطلاح معارف الهى جز این است؟ و همین شفاعت است که از سوى اولیاء الهى در قیامت براى امیدواران و افتادگان در میدان اصلاح و روى آوردگان به سوى خدا که گناهى در پرونده آنان مانده، یا بقایاى تاریک آن در باطنشان کمین گرفته، و یا نیازى به ارزش گذارى بیشترى به اعمال و ایمانشان هست و براى نجات سریع آنان چارهاى جز دعاى پاکان و درخواست نجات آنان از درگاه خدا نیست کارسازى حکیمانه خود را نشان مىدهد و با درخواست آن بزرگواران و به عبارت دیگر شفاعت آنان، کسانى را که چراغ فطرت و ایمانشان خاموش نشده و از حوزه شایستگى مغفرت و رحمت خارج نشدهاند و در حدى داراى ایمان و عمل هستند ولى براى نجات مایه بیشترى نیاز دارند به اذن خدا شامل حالشان مىشود و به خواست حق نجات پیدا مىکنند و به نگرانى آنان با دعاى خوبان و درخواست مقربان درگاه خاتمه داده مىشود.
همانطور که درختان و گیاهان با شفاعت ریشه خود آب و غذا از زمین مىگیرند، و همانطور که موجودات زنده با شفاعت ابرو باران به آب دسترسى پیدا مىکنند، و همانطور که طفل در رحم به شفاعت پستان مادر از وجود مادر شیر مىگیرد و .....
به همین صورت گمراهان در دنیا به شفاعت انبیاء و کتابهاى الهى و به شفاعت امامان و به شفاعت عالمان ربانى نور هدایت را دریافت مىکنند و در مدار بندگى و کار خیر قرار مىگیرند و در آخرت از طریق وجود همین بندگان خاص خدا که در حقیقت وسیلههاى انتقال فیوضات رب به خلق هستند مغفرت و رحمت را به شرط شایستگى دریافت مىکنند، شفاعت به این معنائى که تحریر شد چه جلوه دنیائىاش و چه جلوه آخرتىاش از مایههاى شگرف تربیتى و سازندگى و رشد دهنده به انسان است، اگر شفاعت به این صورت براى مجرمان و اهل گناه تقریر شود نه اینکه آنان را به ادامه گناه دلگرم مىکند و باعث تعطیل قوانین شریعت مىگردد، بلکه عامل اصلاح و توبه و بازگشت و دلگرمى معصیت کار به مغفرت و رحمت و آبادى دنیا و آخرتش مىگردد.
اگر به گناهگاران تفهیم شود که شفاعت هرگز شامل مشرکان، کافران، فاسقان، و آنان که چراغ فطرتشان را با طوفان هوا هوس خاموش کردهاند و نیز شامل حال گنهکاران حرفهاى یعنى آنان که تا پایان عمر به عصیان و طغیان ادامه مىدهند نمىشود، او را بیدار مىکند، و پرده غفلتش را کنار میزند، و از دچار شدن به عذاب قیامت و تنهائى و غربت آن روز هولناک مىترساند و نهایتاً با قدرت شفاعت صحیحى که به او القاء شده به مسیر توبه مىافتد و براى جبران خسارتهاى گذشته اقدام مىکند و تا جائى که امکان دارد براى اصلاح خود مىکوشد و چون راه را به همین حال و عمل ادامه دهد و از دنیا برود برابر آیات قرآن که قاطعانه شفاعت را براى پاکان و نیز براى فرشتگان مسلم مىداند مشمول شفاعت مىگردد و به ساحل نجات مىرسد.
اعتقاد به این گونه شفاعت مانند توبه واقعى بسیار کارساز و مؤثر است، شفاعتى که برابر آیات و روایات به مردم القاء شود، نه شفاعتى که غیر متخصصان و بىسوادان که متاسفانه در کسوت دین فراواناند به مردم القاء مىکنند شفاعتى که غیر معقول و غیر منطقى است و جز عوام فریبى و اغراء به جهل و دلگرم کردن گناهکار به ادامه گناه ثمر دیگرى ندارد.
وظیفه واجب و لازم عالمان و دلسوزان متخصص و درس خواندههاى حوزههاى علمیه است که در منابر و سخنرانىها و نوشتهها حساب شفاعتى که قرآن و روایات اهل بیت براى ما مطرح مىکنند از شفاعتى که غیر متخصصان و بىسوادان در کسوت دین و چه بسا مزدوران و گرگان در لباس میش براى ضربه زدن به اسلام القاء مىکنند جدا کنند، و مردم را به مفاهیم حقیقى کلمات قرآن و روایات آشنا سازند و به آنان هشدار دهند که پاى هر منبرى و کنار هر سخنرانى ننشیند و به هر شعر غیر معقول و مخالف با اصول اسلام گوش ندهند.
نوشتهاند شاعرى حاجب نام که فکر مىکرد روز قیامت دست امیرالمؤمنین نسبت به شفاعت از مجرمان و گنهکاران چنان باز است که علاقهمندان به حضرتش به اعتماد به شفاعتش هر چه بخواهند مىتوانند گناه معصیت کنند و به عرصه فسق و فجور درآیند و از تعطیل احکام خدا و ارتکاب محرمات نهراسند!
به این خاطر به افتخار مولا قصیدهاى سرود که اولین بیتش این است:
حاجب اگر معامله حشر با على است
من ضامنم تو هر چه بخواهى گناه کن! ج راستى بىشرمى تا کجا که دلگرمى به رئیس موحدان و امیرمؤمنان، و بالاترین مجاهد فى الله، و شب زندهدار بىنظیر، و مخلص کبیر، و عامل به همه احکام الهى و خائف از قیامت، و مولاى پرهیزکاران را مایه آزادى در گناه و معصیت قرار دهند!!
ولى همین شاعر باطلگو که گویا شعر سخیف و غیر معقولش و سخن باطل و کلام ضد قرآنش دل امیرمؤمنان را در برزخ که از آنجا مشرف به کار اهل دنیاست نگران و روحش را رنجانده بود مىگوید:
در عالم رؤیا امام را خواب دیدم، خشم حضرتش را از سرودن چنین شعر غلط و بىپایهاى لمس کردم، امام در اوج ناراحتى از من خواستند که بخش دوم شعرم را به اینصورت تغییر دهم:
حاجب اگر معامله حشر با على است شرم از رخ على کن و کمتر گناه کن.
3- جایز بودن درخواست شفاعت در دنیا و در آخرت
از الطاف خاص حضرت حق به بندگانش این است که آنان را مجاز دانسته براى رفع مشکلات خود، و باز شدن گرههاى کور زندگىشان، و شفا یافتن از بیمارىهاى سخت و دیگر امورى که نیاز به یارى خواستن از دیگرى است در دنیا به آبرومندان در پیشگاه حق پناه ببرند و از آنان بخواهند براى حل مشکلشان و رفع پریشانى و گرفتارىشان نزد حضرت حق شفاعت کنند و از محبوب ازل و ابد بخواهند که به سوى آنان نظر رحمت کند و به خاطر آبرو و مقام شفیع دردشان را دوا و مشکلشان را حل کند.
سند این واقعیت آیاتى از کتاب خداست که براى نمونه به چند آیه اشاره مىشود:
وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیماً: «27»
و اگر آنان هنگامى که با ارتکاب گناه به خود ستم نمودند، نزد تو مىآمدند و از خدا آمرزش مىخواستند و پیامبر هم براى آنان طلب آمرزش مىکرد. یقینا خدا را بسیار توبهپذیر و مهربان مىیافتند.
از مفهوم آیه استفاده مىشود که خداوند مهربان گناهکاران را توبیخ مىکند که پس از ارتکاب گناه و ستم بر خود، چرا به محضر پیامبر نمىروند و آنجا از خدا درخواست استغفار نمىکنند و از پیامبر نمىخواهند که براى آنان دعا کند و از خدا بخواهد که گناهانشان را بیامرزد؟
مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَةً حَسَنَةً یَکُنْ لَهُ نَصِیبٌ مِنْها: «28»
هر کس وساطت و شفاعت پسندیدهاى کند (تا کار خیرى چون جهاد، احسان به مردم و حل مشکلات خانواده و جامعه صورت پذیرد) بهرهاى از آن براى او خواهد بود.
از آیه شریفه استفاده مىشود که شفاعت در امور مثبت و کارهاى خیر و برنامههاى خدا پسندانه مجاز است، و مراجعه مردم به اینگونه انسانها که با شفاعتشان کار انجام مىگیرد و مشکل حل مىشود نه این که بىمانع بلکه لازم است و شفیع از این طریق به ثواب و پاداش هم مىرسد.
قالُوا یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا کُنَّا خاطِئِینَ قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ:
برادران یوسف به پدرشان یعقوب گفتند: اى پدر با این معنویت و مقام و آبروئى که نزد حق دارى و داراى مقام قرب به حریم ربوبى هستى براى ما از حضرت او آمرزش بخواه بىتردید ما خطاکار بودهایم.
یعقوب گفت: از پروردگارم براى شما درخواست آمرزش خواهم کرد زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است. برادران خطاکار و عاصى و ظالم به یوسف مجاز بودند که به آبرومندى چون یعقوب مراجعه کنند و او را در پیشگاه حق شفیع قرار دهند تا با استفاده از آبرومندى و مقام قربش براى فرزندان خطاکارش دعا کند و واسطه و شفیع شود که خدا آنان را بیامرزد، یعقوب هم وظیفه الهى داشت خطاکاران را بپذیرد و به آنان وعده حتمى دهد که آمرزش گناهانشان را از خدا بخواهد و آنان را دلخوش و دلگرم کند که خدا بسیار آمرزنده و مهربان است و یقین بدانند که مورد آمرزش قرار خواهند گرفت.
اینگونه امور هیچ منافاتى با توحید ندارد، و ایراد و اشکال برخى از فرق اسلامى که بسیار تلخ و تندرو هستند ایراد و اشکال بىجائى است و ایراد و اشکالشان ناشى از جهل آنان به آیات روشن قرآن و کژفهمى آنان از معارف توحیدیه و حقایق اسلامیه است.
و نیز مردم از جانب حضرت حق مجازند که در همین دنیا به اولیاء الهى و مقربان درگاه حق رجوع کنند و از آنان علاوه بر بهرهگیرى از شفاعتشان در دنیا قول شفاعت براى روز قیامت بگیرند.
و نیز در قیامت به توفیق حق مجازند که به عباد مقرب و بندگان مکرم و اولیاء خاص الهى مراجعه کنند و از عظمت و آبرو و مقام قربشان براى ترفیع درجات خود یا پاک شدن گناهان باقى مانده بر عهدهشان که در دنیا فرصت توبه و جبران نیافتند شفاعت بخواهند و اولیاء الهى هم مجازند با اذن خدا از گنهکاران براى نجات یافتنشان شفاعت کنند.
اینک نمونههائى در زمینههاى شفاعت خواهى از اولیاء حق براى حل مشکلات امور دنیائى و قول گرفتن از آنان براى شفاعت در آخرت و رجوع آخرتیان در قیامت براى درخواست شفاعت از پیامبران و اولیاء حق:
عربى بیابانى به محضر رسول خدا مشرف شد و گفت: جانها به لب آمده و گرسنگى ما را به تنگ آورده و چهارپایان نابود شدهاند سپس این دو جمله را گفت:
«فادع الله لنا فانا نستشفع بالله علیک و بک على الله»
من خدا را به سوى تو شفیع آوردم و تو را نیز شفیع خود به درگاه الهى قرار مىدهم.
حضرت میان دو گفتار او گفتار نخستش را تخطئه کرد زیرا معنا ندارد خدا را نزد کسى شفیع قرار داد و دیگر گفتارش را پذیرفت.
پیامبر پس از تسبیح خدا براى تخطئه قسمت اول سخن عرب فرمود:
«ویحک ان الله لا یستشفع به على احد من خلقه شأن الله اعظم من ذلک:»
واى بر تو شأن حضرت حق برتر از این است که نزد کسى شفیع قرار داده شود.
احمد حنبل و ترمذى دو محدث معروف اهل سنت از عثمان بن حنیف صحابى معروف نقل کردهاند:
مردى مبتلا به چشم درد به محضر پیامبر رسید و درخواست دعا کرد و به پیامبر گفت:
«دع الله ان یعافینى:»
نزد خدا شفاعت کن او از او بخواه که خدا مرا عافیت دهد.
پیامبر او را میان دعاى خود و صبر بر بلا مخیر ساخت، ولى مبتلاى به درد دعا را درخواست نمود، پیامبر به او فرمان داد وضوى صحیح بگیرد و با دعاى ویژه خدا را بخواند و او انجام داد و گرفتارىاش برطرف شد.
قطعاً اگر درخواست شفاعت براى رفع درد از ولى خدا جائز نبود باید پیامبر اسلام شخص مبتلا را مورد سرزنش و توبیخ قرار مىداد.
طلب شفاعت از روح پرقدرت و پاک اولیاء الهى نیز پس از مرگ یا شهادتشان جائز است.
از ابنعباس که روایاتش مورد قبول اهل سنت نیز هست روایت شده: هنگامى که امیرمؤمنان از غسل و کفن پیامبر فارغ شد روى آن حضرت را باز کرد و گفت:
«بابى انت و امى طبت حیا و طبت میتاً ... و اذکرنا عند ربک:» «29»
پدر و مادرم فدایت، در حال حیات و ممات پاک و پاکیزهاى از ما نزد پروردگارت یاد فرما.
یعنى براى ما درخواست رحمت و لطف و احسان و مغفرت و آمرزش کن و حل مشکلاتمان را از حضرت او بخواه.
نویسنده کشف الارتیاب ص 265 از زرقانى عالم بزرگ اهل سنت در کتاب شرح بر مواهبش نقل مىکند:
هر گاه کسى هنگام دعا بگوید:
«اللهم انى استشفع بنبیک یا نبى الرحمة اشفع لى عند ربک»
پروردگارا من پیامبر تو را شفیع خود قرار میدهم، اى پیامبر رحمت در حق من در پیشگاه پروردگارت شفاعت کن.
دعاى چنین شخصى با شفیع قرار دادن پیامبر مستجاب مىشود.
اینها همگى حاکى است از این که در درخواست شفاعت میان حال حیات و ممات شفیع تفاوتى نیست.
علماى بزرگ اسلام در کتابهاى آداب زیارت پیامبر یادآور مىشوند که بگوئیم:
«جئناک لقضاء حقک .. والاستشفاع بک فلیس لنا یا رسول الله شفیع غیرک فاستغفر لنا و اشفع لنا:»
اى پیامبر به زیارتت آمدیم تا حق تو را ادا کنیم و از تو درخواست شفاعت نمائیم اى رسول خدا ما شفیعى جز تو نداریم در حق ما شفاعت کن.
ترمذى محدث معروف اهل سنت و یکى از نویسندگان صحاح اهلتسنن از انس خدمتکار پیامبر روایت مىکند که انس گفت:
«سألت النبى ان یشفع لى یوم القیامة فقال انا فاعل قلت فاین اطلبک فقال على الصراط:»
از پیامبر درخواست کردم که روز قیامت در حق من شفاعت کند حضرت پذیرفت و فرمود شفاعت خواهم کرد گفتم در عرصه قیامت شما را کجا بیابم؟ فرمود کنار صراط.
انس آگاهانه و عالم به امور دین از رسول خدا درخواست شفاعت مىکند و پیامبر هم با کمال لطف مىپذیرد.
هرگز به خاطر انس در این درخواست اشکالى خطور نمىکند و پیامبر نیز نه تنها او را از این درخواست نهى نمىکند بلکه به او نوید انجام شفاعت مىدهد.
مردى به نام (تبع) از قبیله حمیر پیش از تولد پیامبر شنیده بود که به همین زودى پیامبرى از سرزمین عربستان از جانب خدا برانگیخته خواهد شد وى پیش از مرگ نامهاى تنظیم کرد و از نزدیکانش خواست اگر روزى چنین پیامبرى مبعوث به رسالت شد نامه مرا به او برسانید و در آن نامه چنین نوشته بود:
«و ان لم ادرکک فاشفع لى یوم القیامة و لا تنسنى:»
اگر عمرم وفا نکرد و پیش از این که تو را بیابم از دنیا رفتم در آخرت از من شفاعت کن و مرا از یاد نبر.
هنگامى که نامه به دست پیامبر رسید سه مرتبه فرمود:
«مرحباً بتبع الاخ الصالح:»
آفرین به تبع برادر شایستهام.
باید به تندروان کج فهم، و مدعیان توحید ناب در فرهنگ وهابیت گفت اکثر این روایات در مهمترین کتب خود شما اهل سنت نقل شده، هر گاه درخواست شفاعت از پیامبر شرک بود هرگز پیامبر تبع را برادر صالح خود نمىخواند و سه بار به او آفرین نمىگفت بلکه نامهاش را با خشم پاره کرد و مىگفت مطلبى شرکآلود نوشته.
اما درخواست شفاعت در عرصه قیامت که از باب لطف حق بر مردم مجاز است در روایات مختلف و گوناگونى آمده که براى تیمن و تبرک به یکى از مهمترین آنها اشاره مىکنم:
«عن سماعة عن ابىعبدالله (ع) قال سألته عن شفاعة النبى یوم القیامة قال:»
«یلجم الناس یوم القیامة العرق فیقولون: انطلقوا بنا الى آدم یشفع لنا (عند ربه) فیأتون آدم فیقولون: اشفع لنا عند ربک فیقول: ان لى ذنبا و خطیئة فعلیکم بنوح فیردهم الى من یلیه و یردهم کل نبى الى من یلیه حتى ینتهون الى عیسى فیقول: علیکم بمحمد رسول الله فیعرضون انفسهم علیه و یسالونه فیقول: انطلقوا فینطلق بهم الى باب الجنة و یستقبل باب الرحمن و یخر ساجداً فیمکث ما شاءالله فیقول الله عزوجل: ارفع رأسک و اشفع تشفع و سل تعط و ذالک قوله: عسى ان یبعثک ربک مقاما محموداً:» «30»
از حضرت صادق (ع) درباره شفاعت پیامبر در قیامت سئوال شد حضرت فرمود: روز قیامت عرق تا دهان مردم را مىگیرد، مىگویند: ما را نزد آدم ببرید تا از ما شفاعت کند، پس نزد آدم مىآیند و مىگویند: نزد پروردگارت از ما شفاعت کن، آدم مىگوید بر عهده من خطاى (نزدیک شدن به شجره است) به سوى نوح بروید نوح آنان را به سوى پیامبر پس از خود مىفرستد و همین طور هر پیامبرى مردم را به جانب پیامبر بعد از خود تا به عیسى مىرسند عیسى میگوید شما را به محمد سفارش مىکنم. مردم خود را به پیامبر مىنمایانند و از او درخواست شفاعت مىکنند حضرت مىفرماید، رهسپار شوید، پس آنان را تا درب بهشت میبرد و خود رو به حریم رحمت حضرت رحمان مىکند و به حال سجده به زمین مىافتد، تا خدا بخواهد در سجده مىماند پس به او خطاب مىشود، سر بردار و شفاعت کن که شفاعتت پذیرفته است و بخواه که خواستهات مستجاب است و این قول خدا در قرآن که فرمود:
امید است پروردگارت تو را به مقامى ستوده برانگیزد. «31»
با توجه به اصل شفاعت که بر اساس آیات و روایات حقیقتى مسلم و امرى قطعى است، و واقعیتى است که اگر مفهوم حقیقى آن به مردم القاء شود آثار تربیتى عظیمى دارد و به مثابه ترمزى است که هر گناهکارى را از ادامه گناه باز مىدارد و آلوده دامن را به فکر اصلاح اعمال و رفتارش مىاندازد و او را با همه وجود شرمنده احسان خدا و اولیاءش مىنماید باید گفت انکار آن کارى ناپسند و خلاف قرآن و اهل بیت و خلاف سیره و روش پاکان روزگار و اعصار است و روایات مهم اسلامى هم مردم را از انکار آن نهى مىکنند:
از رسول خدا روایت شده است:
«من لم یؤمن بحوضى فلا اورده الله حوضى، و من لم یؤمن بشفاعتى فلا انا له الله شفاعتى:» «32»
کسى که به حوض من ایمان ندارد، خدا او را به حوض من در نیاورد، و هر کس به شفاعت من ایمان ندارد خدا او را به شفاعت من نمىرساند.
از امیرالمؤمنین (ع) روایت شده است:
«من کذب بشفاعة رسول الله لم تنله:» «33»
کسى که شفاعت رسول خدا را انکار کند به آن نمیرسد. و از حضرت صادق (ع) روایت شده:
«من انکر ثلاثة اشیاء فلیس من شیعتنا: المعراج و المسألة فى القبر والشفاعة:» «34»
کسى که سه حقیقت را انکار کند از شیعیان ما نیست: معراج، سئوال در برزخ، و شفاعت.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- نهج البلاغه ترجمه مؤلف خطبه 133 ص 297
(2)- صافى، ج 1، ص 35.
(3)- صافى، ج 1، ص 35.
(4)- بقره، آیه 254.
(5)- بقره، آیه 48- بقره، آیه 123.
(6)- هود، آیه 45- 46.
(7)- مائده 18
(8)- بقره 111
(9)- بقره 111- 112
(10)- اعراف، آیه 53.
(11)- شعراء، آیات 98- 101.
(12)- انعام، آیه 94.
(13)- یونس، آیه 18.
(14)- روم، آیات 13- 14.
(15)- زمر، آیه 43.
(16)- یس، آیه 23.
(17)- انعام، آیه 51.
(18)- سجده، آیه 4.
(19)- زمر، آیه 44.
(20)- بقره، آیه 255.
(21)- یونس، آیه 3.
(22)- مریم، آیه 87.
(23)- طه، آیه 109.
(24)- سبا، آیه 23.
(25)- انبیاء، آیات 26- 28.
(26)- نجم، آیه 26.
(27)- نساء، 64.
(28)- نساء، 85.
(29)- مجالس مفید.
(30)- محجه البیضاء، ج 8، ص 350- تفسیر علىبنابراهیم، قمى، ج 1، ذیل آیه عسى ان یبعثک ..
بحار، ج 8، ص 45، حدیث 46.
(31)- اسراء، آیه 79.
(32)- بحار ج 8، ص 34.
(33)- بحار ج 8، ص 40.
(34)- بحار ج 8، ص 37.