نویسنده تفسیر عیاشی در تفسیر خود از صفوان نقل می کند: از امام رضا(ع) اجازه گرفتم تا محمد بن خالد به محضر او شرفیاب شود. ضمناً به آن حضرت گفتم که او دست از گفته های قبلی خود برداشته و اظهار می دارد که منظورم از این ملاقات پیروی از امام است.
امام رضا(ع) فرمود: او را بیاور. وقتی که فرزند خالد بر امام وارد شد، اظهار داشت: فدایت شوم! بر گذشته پشیمانم و بر نفس خود ظلم کردم.
او به امام عرض کرد: من از گذشته خود استغفار می کنم و دوست دارم عذر مرا بپذیری و گذشته مرا عفو کنی .امام فرمود: آری، می پذیرم؛ زیرا اگر نپذیرم، این کار به معنای از بین بردن زحمات این و یارانش است (و سپس به صفوان اشاره کرد) و همچنین این کار مصداق گفته مخالفین است و خداوند به پیامبرش فرمود:
)فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِی اْلأَمْر(؛[1] به برکت رحمت الهی نرم و و مهربان شدی و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو پراکنده می شدند.
سپس از حال پدرش پرسید. پاسخ داد که پدرم از دنیا رفته است. حضرت برای او نیز استغفار کرد.
منظور حضرت امام رضا(ع) این بود که اگر عذر تو را نپذیرم، گفته های صفوان دربارة ما از بین خواهد رفت و این دستاویزی برای مخالفین ما نیز خواهد بود و خواهند گفت که چرا امام شما عذر یک نفر را نپذیرفت.
محدث قمی در منتهی الامال می نویسد : احمد بن عمر بن ابی شعبه جبلی و حسین بن یزید معروف به نوفلی گویند که بر حضرت امام رضا وارد شدیم و به او عرض کردیم: ما در گذشته در وسعت رزق و فراخی زندگی بودیم، لیک حال ما دگرگون گشت (یعنی فقیر شدیم). دعا کن که خداوند حالت قبل را به ما برگرداند.
امام در پاسخ فرمود: می خواهید چگونه باشید؟ آیا می خواهید همانند پادشاهان باشید؟ آیا خوشحال خواهید بود که حالتان همانند طاهر و هرثمه[2] باشد؛ امّا از نظر عقیده بر خلاف آن باشید که هم اکنون هستید؟
عرض کردیم: نه به خدا سوگند هرگز چنین حالتی ما را خوشحال نخواهد کرد، گر چه دنیا و آنچه طلا و نقره در آن است، برای ما باشد.
حضرت فرمود: حق تعالی می فرماید: )اعْمَلُوا آلَ داوُودَ شُکْرًا وَ قَلیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشّکُورُ(؛[3] آن گاه فرمود : ظن و گمانت را به خدا نیکو کن، و هر که گمانش به خدا نیکو باشد، خداوند نزد گمانش است. و آنکه به روزی کم راضی شد ، خدا از او عمل کم را قبول می فرماید، و کسی که از حلال به کم راضی شد مئونه اش هم سبک خواهد شد، و اهل بیت او با نشاط و باطراوت خواهند بود، و خداوند او را به درد و درمان دنیا بینا می کند او را از دنیا به سلامت به سوی دار السلام بیرون می برد.[4]
پیش از ولادت امام رضا(ع) امام موسی بن جعفر(ع) درباره اش فرمود که امام صادق(ع) درباره او گفته: وی عالم آل محمد است.
ابوالصلت گوید: محمد بن اسحاق بن موسی بن جعفر از پدرش نقل کرده که می گفت پدرم موسی بن جعفر به پسران خود می فرمود: ای فرزندان من، برادر شما علی بن موسی عالم آل محمد است، از او معالم دین خود را سؤال کنید و سخنان او را حفظ کنید. همانا من بارها از پدرم جعفر بن محمد شنیدم که به من می گفت: عالم آل محمد در صلب تو است و ای کاش او را درک می کردم.[5]
آری، امام رضا(ع) در همه ابعاد، عالم آل محمد بودند؛ چرا که او بزرگ ترین مرجع و پناه علمی تمام علما و فقهای زمان خود بود و همان گونه که گفته شد، تکیه گاه امام رضا(ع) قرآن کریم بوده، بدین معنی که به هر حکمی از احکام فقهی که اشاره می فرمود به دلیل آن یعنی کتاب خدا استناد و استدلال می کرد.
مرحوم شیخ حرّ عاملی در کتاب شریف وسائل الشیعه به این موارد اشاره کرده که به بخشی از این استدلال ها بسنده می کنیم:
1. درباره تحریم آواز، به این آیه استدلال می فرمود: )وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَشْتَری لَهْوَ الْحَدیثِ لِیُضِلّ عَنْ سَبیلِ اللّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ یَتّخِذَها هُزُوًا أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مُهینٌ(.[6]
2. درباره حرمت استفاده از اموال ایتام، به آیه شریفه: )وَ لْیَخْشَ الّذینَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرّیّةً ضِعافًا خافُوا عَلَیْهِمْ فَلْیَتّقُوا اللّهَ(.[7]
3. درباره جواز استفاده پدر از اموال فرزند بدون اذن او، به آیه شریفه )یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ إِناثًا وَ یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ الذّکُورَ(.[8]
4. درباره جواز قبول ولایت از سوی حاکم جائر در حالت ضرورت، به آیه )اجْعَلْنی عَلی خَزائِنِ اْلأَرْضِ إِنّی حَفیظٌ عَلیمٌ(.[9]
5. درباره علت تحریم تعلیم سحر و اجرت گرفتن در برابر آن به آیه شریفه )وَ ما هُمْ بِضارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاّ بِإِذْنِ اللّهِ(.[10]
6. به وجوب یقین به خدا در رساندن روزی، به آیه شریفه )وَ کانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُما(.[11]
7. درباره استحابت عفو و بخشش از دیگری به آیه شریفه )فَاصْفَحِ الصّفْحَ الْجَمیلَ (.[12]
8. در وجوب حج فقط برای یک مرتبه به آیه شریفه )فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلّ ِ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلّهُمْ یَحْذَرُونَ(.[13]
9. درباره استحباب گرفتن سه روز روزه در هر ماه به آیه شریفه )مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها(.[14]
10. در استحباب دادن صدقه از سوی طفل که او به دست خود صدقه بدهد، به آیه شریفه ) فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرّةٍ خَیْرًا یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرّةٍ شَرّا یَرَهُ (.[15]
11. در عدم جواز مشارکت دادن دیگری در وضو گرفتن در صورت عدم ضرورت، به آیه شریفه )فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحًا وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا(.[16]
12. درباره علت وجوب قضا و کفاره روزه اگر بیمار در بین دو رمضان خوب شد و روزه نگیرد، به آیه شریفه )فَصِیامُ شَهْرَیْنِ مُتَتابِعَیْنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَتَمَاسّا فَمَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ فَإِطْعامُ سِتِّینَ مِسْکینًا ...(.[17]
13. درباره علت اینکه خمس پیامبر به امامان می رسد، به آیه شریفه )وَ اعْلَمُوا أَنّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ ءٍ فَأَنّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی(.[18]
14. در بیان علت وجوب تکبیر در نماز عید، به آیه شریفه )وَ لِتُکَبِّرُوا اللّهَ عَلی ما هَداکُمْ وَ لَعَلّکُمْ تَشْکُرُونَ(.[19]
15. درباره علت وجوب تحریم صدقة واجب بر اهل بیت به آیه شریفه )إِنّمَا الصّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکینِ(.[20]
16. در بیان علت وجوب زکات به آیه شریفه )لَتُبْلَوُنّ فی أَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ(.[21]
البته ما در اینجا برای اختصار به وجه استدلال امام رضا اشاره نکردیم و خواننده در صورت تمایل می تواند به منبع استفاده مراجعه بفرماید.
امام رضا(ع) در طول زندگی پربرکتش با افراد و چهره های منفی و مثبتی رو به رو شده و با هر یک به فراخورحالش سخن گفته، و در برابر اظهار علاقه یا جسارت و بی ادبی آنها با رعایت آداب الهی و رهنمودهای قرآنی، کریمانه برخورد می کرد.
در نمونه های زیر دقت فرمایید:
حمیری در قرب الاسناد از فرزند عیسی از بزنطی نقل کرده که به امام رضا(ع) نوشتم: من فردی از اهل کوفه هستم و خود و خانواده ام؛ با اطاعت شما به خدای متعال تقرّب می جویم، بسیار اشتیاق دارم به ملاقات شما بیایم تا برخی از مسائل دین را از محضرتان بپرسم. ضمناً برخی شنیده ها وجود دارد که گروهی آنها را از شما برای ما نقل کرده اند؛ همان افرادی که گمان کرده اند پدرت هنوز زنده است و نیز گمان کرده اند که برخی از پاسخ های شما به آنها، برخلاف گفته پدرانت بوده است.
امام در پاسخ نامه اش چنین نوشت: به نام خدا. نامه ات را به من رساندند، در نامه نوشته بودی که دوست داری به ملاقات من بیایی تا برخی از مسائل برایت روشن گردد. آری باید خودت بیایی تا پاره ای از مسائل را از نزدیک با تو در میان بگذارم. اما اینکه که گفته شده: چیزهایی از من برایت نقل کرده اند که برخلاف آن است که از پدرانم رسیده، قسم به جانم که جز خدا، کران و کوران را نخواهند شنواند و هدایت نخواهد کرد.
خدای می فرماید: ) مَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقًا حَرَجًا کَأَنّما یَصّعّدُ فِی السّماءِ کَذلِکَ یَجْعَلُ اللّهُ الرِّجْسَ عَلَی الّذینَ لا یُؤْمِنُونَ(.[22] )إِنّکَ لا تَهْدی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنّ اللّهَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدینَ(.[23] آن کس را که خدا بخواهد هدایت کند، سینه اش را برای پذیرش اسلام گشاده می سازد و آن کس را که به سبب اعمال خلافش بخواهد گمراه سازد، سینه اش را آن چنان تنگ می کند که گویا می خواهد به آسمان بالا برود. این گونه خداوند پلیدی را بر افرادی که ایمان نمی آوردند، قرار می دهد. و فرمود: تو نمی توانی کسی را که دوست داری، هدایت کنی، ولی خداوند هر کس را که بخواهد هدایت می کند و او به هدایت یافتگان آگاه تر است.
آنگاه امام رضا(ع) در نامه خود، به برخی اتهامات که مخالفان امام یعنی واقفیان بر او وارد کرده بودند، اشاره فرمود و به علت مخالفت برخی افراد همچون ابن السراج و ابن ابی حمزه و دیگران اشاره کرد.[24]
صدوق در عیون و امالی از ریان نقل می کند که بر علی بن موسی الرضا(ع) وارد شدم و به او عرض کردم: ای فرزند رسول خدا، مردم می گویند: تو وارد این امر شدی، با اینکه به دنیا زهد پیشه بودی.
امام(ع) فرمود: خدا می داند که از پذیرش این امر کراهت داشتم، امّا هنگامی که خود را بین کشته شدن یا قبول کردن ولایتعهدی مخیر دیدم، این امر را اختیار کردم. وای بر آنها! آیا نمی دانند وقتی که ضرورت ایجاب کرد که یوسف خزائن عزیز مصر را سرپرستی کند، به او گفت: )اجعلنی علی خزائن الارض انی حفیظ علیم(.[25] ؛ مرا سرپرست خزائن سرزمین (مصر) قرار ده که نگه دارنده و آگاهم. من نیز به حکم ضرورت این امر را از روی اکراه و اجبار قبول کردم. گذشته از این من در این امر داخل نشدم، مگر مانند داخل شدن کسی که می خواهد از آن خارج شود. پس به خدا شکایت می کنم که اوست یار من.
همچنین از حسن بن موسی روایت کرده که اصحاب ما از امام رضا(ع) روایت کرده اند که مردی به آن حضرت گفت: اصلحک الله! چرا به سوی این امر رفتی؟ گویا بر حضرت ایراد گرفته بود.
امام رضا(ع) به او فرمود: ای مرد، بگو بدانم کدام افضل است: پیامبر یا وصیّ پیامبر؟ در پاسخ گفت: پیامبر أفضل است.
امام فرمود: کدام بدتر است آیا مسلمان یا مشرک؟
گفت البته مشرک بدتر است.
امام فرمود: بدان که عزیز مصر مشرک بود و حضرت یوسف پیامبر خدا، و امّا مأمون مسلمان و من وصی و جانشین پیامبر، و در عین حال یوسف(ع) از عزیز مصر خواست که وی را سرپرست قرار دهد، زمانی که به وی گفت: )اجْعَلْنی عَلی خَزائِنِ اْلأَرْضِ إِنّی حَفیظٌ عَلیمٌ(؛ و مرا مجبور کردند بر پذیرش ولایتعهدی.[26]
محقق اربلی در کشف الغمه از آبی در نثر الدرر نقل کرده که گروهی از صوفیان در خراسان بر آن حضرت وارد شدند. آنان اظهار داشتند که امیرمؤمنان مأمون نظر کرد در آنان که خداوند آنها را ولی امر قرار داده. از این رو، به شما اهل بیت نظر کرد و تو را سزاوار تر از دیگری بر مردم دانست و سپس چنین دید که خلافت را به تو واگذار کند. امّا امت به فردی نیاز دارد که از غذاهای سخت استفاده کند و لباس زبر و پشمینه بپوشد و بر الاغ سوار شود و به عیادت بیماران برود.
راوی می گوید: امام رضا(ع) که در آن هنگام تکیه داده بود، با شنیدن این سخنان از جای جست و فرمود: حضرت یوسف پیامبر خدا بود، امّا قبایی از دیباج که به طلا مزین بود، به تن می کرد و بر تکیه گاه های فرعونیان تکیه می زد و حکم و داوری می کرد.
(وای بر شما) مردم از امام قسط و عدل می خواهند و اینکه اگر سخنی گفت راستگو باشد و اگر حکم و داوری کرد، به عدالت رفتار نماید، اگر وعده دهد، وفا کند؛ چرا که هرگز خداوند لباس یا عذایی را بر آنان حرام نکرده. سپس این آیه کریمه را تلاوت فرمود: )قُلْ مَنْ حَرّمَ زینَةَ اللّهِ الّتی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ([27]؛ بگو چه کسی زینت های الهی را که برای بندگان خود آفریده و روزی های پاکیزه را حرام کرده است.[28]
از جمله آیاتی که امام رضا(ع) به آنها استدلال فرموده است، آیه شریفه مباهله است. در گفتگویی که مأمون با آن حضرت درباره بزرگ ترین فضیلت امیرمؤمنان داشت، امام(ع) به همین آیه استدلال کرد.
صدوق در عیون اخبار الرضا آورده که روزی مأمون عباسی به امام رضا گفت: مرا به بزرگ ترین فضیلت امیرمؤمنان که قرآن بر آن دلالت دارد، آگاه کن.
امام(ع) فرمود: همانا آیه مباهله است. خدای جل جلاله فرمود: )فَمَنْ حَاجّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ..([29] ؛ پس رسول خدا(ص) امام حسن(ع) و امام حسین(ع) را برای مباهله دعوت کرد که هر دوی آنها فرزندانش بودند و همچنین فاطمه را دعوت کرد که در آن هنگام وی جزء زنان مورد اشاره آیه بود، و نیز امیرمؤمنان را فرا خواند که به حکم آیه شریفه، نفس رسول خدا به شمار می رفت.
پس ثابت شد که هیچ یک از بندگان خدا والاتر از رسول خدا وافضل از او نبوده اند و همچنین لازم آمده که احدی افضل از نفس رسول خدا که علی بود، به دلالت آیة شریفه وجود نداشته باشد.
مأمون گفت: این استدلال درباره امام حسن(ع) و امام حسین(ع) و فاطمه3 صحیح است، امّا درباره علی(ع) درست نیست؛ چون ممکن است رسول خدا شخص خود را در حقیقت گفته باشد، نه فرد دیگری را. پس آیه فضیلتی برای امیرمؤمنان نخواهد بود.
امام رضا(ع) در پاسخ فرمود: این سخن صحیح نیست؛ چرا که شخص دعوت کننده همواره غیر از خود را دعوت می کند، نه خود را. همان طور که فرد دستور دهنده، همیشه به دیگری امر می کند نه به خود.] پس این که حضرت فرمود: )فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا..(؛ به این معنی نیست که خودمان را دعوت کنیم[ و وقتی که رسول خدا فردی غیر از امیرمؤمنان را در مباهله فرانخواند، ثابت می شود که علی همان نفس پیامبر است که خداوند در قرآن به آن اشاره کرده است.
مأمون که از پاسخ امام رضا(ع) شگفت زده شده بود، گفت وقتی که جواب آمد، سؤال جایگاه خود را از دست می دهد.[30]
[1]. تفسیر عیاشی، ج1، ص203.
[2]. دو نفر از کارگزاران مأمون عباسی بودند.
[3]. سبا / 13.
[4]. منتهی الامال، ج2، ص280.
[5]. منتهی الامال ج2، ص260؛ اعلام الهدی، ص328.
[6]. وسائل الشیعه، ج12، ص230.
[7]. همان، ص181.
[8]. همان، ص197.
[9]. همان، ص150 و 147.
[10]. همان، ص107.
[11]. همان، ج11، ص159.
[12]. همان، ج8، ص519.
[13]. همان، ص7.
[14]. همان، ج7، ص306.
[15]. وسائل الشیعه، ج6، ص261.
[16]. همان، ج1، ص335.
[17]. وسائل الشیعه، ج7، ص246.
[18]. همان، ج 6، ص359.
[19]. همان، ج 5، ص105.
[20]. همان، ج6، ص359 و360.
[21]. همان، ج6، ص5.
[22]. انعام / 125.
[23]. قصص / 56.
[24]. قرب الاسناد، ص152؛ بحار الانوار، ج49، ص295.
[25]. عیون الاخبار الرضا، ج2، ص139؛ علل الشرایع، ج2، ص227.
[26]. عیون الاخبار الرضا، ج2 ص138.
[27]. سوره اعراف، آیه 32،
[28]. کشف الغمه، ج2، ص310
[29]. آل عمران / 61.
[30]. الفصول المختاره، ص38؛ بحارالانوار، ج49 ص188