موسى به پرستش کنندگان گوساله و آنان که نسبت به وقوع جنایت عظیمى بر ضد توحید سکوت کردند و از امر معروف و نهى از منکر باز ایستادند «1» البته به فرمان حضرت حق دستور توبه داد فَتُوبُوا
و بیان حد توبه و پذیرش آن را از جانب خالق توبه پذیر، آختن اسلحه و کشتن یکدیگر دانست فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ که توبه از چنین گناه بزرگى و بازگشت از چنین جرم سنگینى آن هم گوساله پرستى بر ضد خدا پرستى!! جز با ریختن خون فاسد و فصد اجتماعى پذیرفته پیشگاه حق نشود.
«از نظر انقلاب درونى و پاک شدن نفوس جز تن دادن به ریخته شدنخونهاى فاسد و کشتن نفوسى که با شرک سرشته شده و یک سره از خدا برگشته چارهاى نیست، زیرا شرک و تقالید فاسد چون در نفوس ریشه بدواند ریشه استعداد و حرکت به سوى خیر را مىخشکاند.
گناهان دیگر مانند آفتهائى است که بر میوه و برگ و پوست درخت مىزند که امید تجدید حیات براى آن باقى است، ولى شرک مانند آفتى است که مغز درخت را تباه مىکند پس باید از بن بریده شود تا شاید از ریشه آن شاخههاى سالم بروید.
در آیه شریفه به این حقیقت اشاره شده که در هر توبهاى به تناسب هر گناهى چیزى شرط مىشود که توبه جز به آن تحقق نمىیابد و پذیرفته نمىگردد و در تحقق توبه بنىاسرائیل قتل نفوس شرکزا شرط شد فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ.
از نکات بسیار مهم آیه و قابل توجه اینکه اسم بارئ که از اسماى حضرت حق است دو بار آمده. بارئ در یک قول به معناى جدا کننده از نقص و عیب است، که این معنا در آیه شریفه چنین بهکار گرفته مىشود:
به سوى خدائى باز گردید فَتُوبُوا إِلى بارِئِکُمْ که شما را پاک از عیب و نقص آفرید، و درونتان را با نور فطرت منور ساخت و از طریق عقل و نبوت به بخشى از امور هستى آگاه نمود، اکنون که از این معبود حق جدا شدید و خود را از پیشگاه رحمتش محروم نمودید و به گوساله پرستى روى کردید، و از حرکت به سوى بىنهایت بزرگ بازمانده و قدم به جانب بىنهایت کوچک نهادید و وجود باطن و فطرت سالم خود را ظرف عیب و نقص و زبالههاى شیطانى چون سامرى قرار دارید پس یکدیگر را با دست خودتان به قتل برسانید تا همان گونه که در سایه بارئیت حق بىنقص و عیب به وجود آمدید با توبه به شرط کشتن یکدیگر بىنقص و عیب به حضرت او باز گردید.
فَتُوبُوا إِلى بارِئِکُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ عِنْدَ بارِئِکُمْ
توجه به این نکته مهم براى رفع هر گونه شبهه در این حکم نیز ضرورى است که خداوندى که آزاد و مختار است زندگان را پس از سرآمد اجلشان قبض روح کند و احیا و اماته فقط و فقط در سیطره و اختیار اوست، آزاد است که به خاطر مصلحت انسان و نجاتش از شرک و رهائىاش از عذاب ابد به افرادى فرمان دهد که افراد آلوده به شرک را بکشند که این کشتن و کشته شدن براى آنان بهتر است.
کشتار بنىاسرائیل به دست یکدیگر در تفاسیر و روایات به صورتهاى مختلف نقل شده از جمله:
1- بنىاسرائیل به موسى گفتند ما شنوا و مطیعیم ولى مىترسیم در اجراى این حکم چون به فرزندان و خویشان خود رسیم ما را رقت قلب و مهر و محبت به طرف خویش مانع شود، از این که فرمان حق را اطاعت کنیم، خداى متعال ابرى سیاه بر آن ناحیه مسلط کرد تا فضا را غرق ظلمت و تاریکى کرد، پس تیغها از نیام بیرون کشیدند و بر یکدیگر تاختند و به کشتن مشغول شدند، پدر پسر را و برادر برادر را مىکشت به موسى وحى شد هر کس به هر صورتى در این کار سستى ورزد توبه او قبول نیست، از بامداد تا شبانگاه مىکشتند چون روز به آخر رسید و بسیارى کشته شدند موسىو هارون را رحمت آمد تا جائى که گریستند و دست به دعا برداشتند و گفتند: یا رب بنىاسرائیل، و بنىاسرائیل هلاک شدند یا رب بقیهبقیه خدایا ماندگان را به ما ببخش!! حضرت ارحمالراحمین دعایشان را مستجاب کرد و فرمان داد ابر تیره به کنارى رفت، چون روشنائى پدید شد هفتاد هزار نفر به قتل رسیده بودند. «2»
2- محدث بزرگ، عارف معارف فیض کاشانى نقل مىکند:
هنگامى که موسى از میقات به میان قوم آمد پس از خشمگین شدن و عتاب به بنىاسرائیل فرمود:
به سوى بارئ خود توبه کنید و براى محقق شدن آن یکدیگر را بکشید، گفتند: چگونه، گفت هر یک شمشیر یا چاقوئى بردارد و وارد بیتالمقدس شود، زمانى که من قدم به منبر گذاشتم صورتهایتان را بپوشانید تا کسى شناخته نشود، آنگاه یکدیگر را بکشید، از پى این فرمان گوساله پرستان که هفتاد هزار نفر بودند در بیتالمقدس گرد آمدند و پس از آن که موسى با آنان به نماز برخاست و به منبر رفت به کشتن یکدیگر هجوم بردند تا وحى رسید به قتال خاتمه دهید که خدا توبه شما را پذیرفت، در این واقعه ده هزار نفر کشته شدند. «3»
3- در روایت است حضرت موسى به آنان فرمان داد در دو صف بایستند، آنان غسل کردند و کفن بستند و در دو صف قرار گرفتند، آنگاههارون با دوازده هزار نفر از آنان که دنبال گوساله پرستى نرفته بودند در حالى که خنجرهاى تیزى در کف داشتند به آنان حمله بردند و زمانى که شمار کشته شدگان به هفتاد هزار تن رسید خداوند بقیه را عفو کرد و به کشتهشدگان پاداش شهید عطا نمود. «4»
خیر بودن قتل نفوس در بنىاسرائیل
به طور یقین اگر مسئله توبه به شرط قتل نفوس در میان نبود، و بنىاسرائیل در پرستش گوساله پرستى مىماندند اولًا براى ابد از رحت حق محروم مىشدند، و به عرصه عفو و گذشت نمىرسیدند و ثانیاً در دنیا به عذابهاى گوناگون دنیائى دچار مىشدند، و ثالثاً در قیامت گرفتار عذاب ابد دوزخ مىگشتند و رابعاً این بتپرستى زشت در نسلشان ادامه پیدا مىکرد و به اقوام دیگر هم سرایت مىنمود و ممکن بود میلیاردها نفر را در بستر روزگار از فیوضات الهیه محروم نماید، ولى باز شدن در توبه از باب لطف و رحمت خدا به روى آنان به شرط قتل نفوس گوساله پرستان به دست دیگران هم براى قاتلان خیر بود و هم براى مقتولان، براى قاتلان خیر بود زیرا براى آنان کفاره گناه سکوت در برابر آن ظلم عظیم بود، یا پاداش جهاد در راه خدا را براى آنان داشت.
و براى مقتولان خیر بود زیرا اینگونه توبه که همراه با قتل بود سبب تطهیر نفوسشان از شرک، و علت عفو و گذشت خدا از آنان و از همه مهمتر براى آنان رهائى از آتش ابدى دوزخ بود علاوه بر این که این قتل براى آنان از طرف حضرت حق شهادت محسوب شد. «5»
روى این حساب این حکم گرچه ظاهرى سخت و جانکاه داشت ولى از نظر باطن و معنى رحمت ویژه خدا و لطف خاص او بر گوساله پرستان بود و جاى هیچ اعتراضى بر آن نیست، و باید گفت همانطورى که خداى مهربان از به وجود آوردن انسان خیر انسان را مىخواهد، از کشتن او هم به عنوان متمم توبه خیر او را مىخواهد، و این فرمان سخت که اجرایش آثار بسیار پر برکتى در پى داشت آزمایشى از سوى خدا بود، چنان که فرمان، قتل اسماعیل به دست ابراهیم آزمایش بزرگ براى آن پدر و پسر بود و گرچه در ظاهر انجام نگرفت ولى ابراهیم و اسماعیل به فرموده قرآن مصمم بر اجراى آن بودند و در این زمینه بسیار طاقت فرسا عاشقانه تسلیم خواسته حق شدند و خداوند مهربان همان تصمیم قاطعانه و تسلیم عاشقانه را به منزله انجام گرفتن کشتن اسماعیل به دست ابراهیم در مناى عشق به حساب گذاشت.
یا بُنَیَّ إِنِّی أَرى فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى قالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِینِ وَ نادَیْناهُ أَنْ یا إِبْراهِیمُ قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِینُ «6»
ابراهیم گفت پسرم همانا من در خواب مىبینم که تو را ذبح مىکنم پس با تأمل بنگر رأى تو (در این مسئله که خواسته خدا است) چیست؟ گفت: پدرم آنچه را به آن مأمور شدهاى انجام ده اگر خدا بخواهد مرا از صابران خواهى یافت.
پس هنگامى که آن دو تسلیم خواسته خدا شدند و ابراهیم جبین او را بر زمین نهاد تا ذبحش کند او را ندا دادیم اى ابراهیم خوابت را تحقق دادى و فرمان پروردگارت را اجراى کردى به راستى ما نیکوکاران را این گونه پاداش مىدهیم (که نیت و تصمیم پاک و خالصشان و تسلیم بودنشان را نسبت به فرمان خود به جاى عمل مىپذیریم) به یقین این همان آزمایش روشن براى ابراهیم و اسماعیل بود.
در هر صورت باید گفت این کشته شدن براى گوساله پرستان چون به فرمان خدا و در راه رضاى او قرار داشت، براى آنان بهتر از ماندن و زندگى بر خلاف رضاى پروردگار بود، و خداى عزیز کریمتر از آن است که مجرم را دو بار جریمه کند یکى اعدام او و دیگر سوزاندن به آتش دوزخ! با این کشته شدن که توبهاى بسیار سخت است براى آنان عفو حاصل شد و پس از عفو اهل بهشت شدند و قاتلان هم به پاداش اجراى فرمان خدا رسیدند، و در این داستان قاتل و مقتول به ثواب حق نائل گشته و به رضاى دوست رسیدند.
کشف الاسرار در ذیل آیه شریفه فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ مطلبى عرفانى به این صورت دارد:
«از روى باطن این خطاب با جوانمردان طریقت است که نفس خود را به شمشیر مجاهدت سر برگیرید تا به ما رسد
وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا
و نگر تا نگوئى که این قتل نفس از روى مجاهدت آسانتر است از آن قتل که در بنىاسرائیل رفت، که آن قتل ایشان خودشان را یک بار بود و از آن پس همه آسانى و آرام بود، و این جوانمردان را هر ساعتى و هر لحظه قتلى است.
و عجب آن است که ایشان هر چند آسیب دهره «7» بلا بیش بینند هر روز عاشقترند و بر فتنه خویش چون پروانه شمع هر روز فتنهترند «و به زبان حال با خداى مهربان خود گویند»
نور دلى ار چه جفت نارم دارى
تاج سرى ار چه خاکسارم دارى
چون دیده عزیزى ار چه خوارم دارى
شادم به تو گرچه سو گوارم داریچنان استى که هر ساعت به جان این عزیزان از درگاه عزت
برید حضرت به نعت الهام پِیغام میآرد که: اى جوانمرد آغاز این کار قتل است و آخر ناز، ظاهر هر سستى خطر است و باطن راز
«من احبنى قتلته و من قتلته فانادیته:»
آن که عاشقم باشد او را میکشم و هر کس را بکشم خودم دیه او هستم.
گر کشته دست را دیت دنیا راست
هر کشته عشق را دیت دیدار است «8»
روح البیان بیانى لطیفتر از کشف الاسرار دارد، به نقل از تاویلات نجمید میگوید:
براى هر قومى گوسالهاى است که آن را به جاى خدا میپرستد: قومى گوساله مال و درهم و دنیا را میپرستند، و قومى گوساله شهوات را عبادت میکنند، و قومى گوساله مقام را پرستش مینمایند و قومى گوساله هواى نفس را که مبغوضترین گوسالهها نزد خدا است بندگى میکنند، خداوند به موساى قلب هر نیک بخت الهام میکند که بگوید:
اى قوم با معبود گرفتن گوساله به خود ستم ورزیدید پس به سوى بارئ خود بازگردید و توبه کنید یعنى با بریدن از ما سواى خدا به خدا رجوع کنید و این رجوع و توبه براى شما ممکن نیست مگر به قتل نفس فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ که این قتل به کشتن هواى نفس است (هواى نفس که مجموعه خواستههاى بىمهار و غیر منطقى و ضد حق است) هواست که حیات نفس دیو صفت است، به سبب هواست که فرعون ادعاى ربوبیت کرد، و بنىاسرائیل گوساله دستساز سامرى را پرستیدند، و ابلیس از سجده بر آدم که فرمان خدا بود امتناع نمود و تکبرشان داد، بازگشت به خدا کنید با یارى خواستن بر قتل نفس که نهى آن از هواست، با یارى و کمک خدا نفس را بکشید، کشتن فرد در ظاهر براى همه کس چه مؤمن چه کافر آسان است، ولى قتل نفس در باطن و در عرصه معنویت کارى مشکل است که جز براى خواص از بندگان حق به شمشیر صدق و به نصرت حق میسر نیست، لذا مرتبه صدیقین که هواى نفس را از میان برداشته و با کشتن نفس حیوانى به نفس انسانى و نفس مطمئنه رسیدهاند از مرتبه شهدا بالاتر قرار دادهاند.
این پیامبر عظیم الشأن اسلام است که چون از غزوهاى برگشت فرمود:
«رجعنا من الجهاد الاصغر الى الجهاد الاکبر:» «9»
از جهاد کوچکتر به سوى جهاد بزرگتر بازگشتیم
این قتل نفس که در حقیقت خاموش کردن شعله خطرناک و بنیان برانداز هواست به شمشیر صدق براى شما بهتر است زیرا به هر قتلى رفعت و درجهاى براى شما نزد خالق شماست و این شما هستید که با این کار به خدا تقرب پیدا مىکنید و او هم با توفیق دادن به شما براى توبه و رحمت بر شما به شما نزدیک مىشود.
چنان که فرموده:
«من تقرب الى شبراً تقربت الیه ذراعاً:» «10»
کسى که یک وجب به من نزدیک گردد من یک ذراع به او نزدیک مىشوم «11»
پرتوى از قرآن از هر دو تفسیر گذشته استوارتر مطلب را توضیح داده: در ذیل آیه آورده: قاضى بیضاوى مىگوید: کمال توبه شما با از میان بردن و قطع شهوات (نابجاست) چنان که گفته شده: کسى که نفس خود را معذب ندارد به نعمتش نرساند، و کسى که آن را نکشد زندهاش نمىگرداند.
عرفان پیشگان به حسب روشى که دارند اینگونه آیات را به عوالم معنوى و قواى نفسانى تفسیر یا تأویل مىنمایند، این آیات صریح، با نظرى که به هدایت عمومى دارد شایسته چنین تفسیرها بلکه تاویلها نیست، گرچه تطبیق آیات بر قواى نفسانى که ظواهر طبیعى صورتى و مظهرى از آن است از قدرت و بلاغت قرآن بدور نیست ظهور موسى مانند عقل الهى فطرى است که با الهام و تأیید است خداوندى در کشور نفس طلوع نموده تا قوا و عواطف انسانى را از حکومت مستبد فرعون غضب و شهوت آزاد گرداند.
دیو غضب و شهوت، قواى منفعله نفس را در برابر دعوت عقل بسیج مىنماید و به حکم آیات توحیدى که عقل مىنمایاند تسلیم نمىگردد، نیروهاى حقجو به رهبرى عقل از کنار طوفانىهاى وهم و هواها و انگیزش آرزوها و وحشتها مىگذرد و به ساحل امن سرپرستى عقل مىرسد.
مبادى شرانگیز و قواى مدافع آن محکوم و مغروق مىشوند، همان قواى پیرو عقل هم گاه بیگاه به یاد تن پرورىها و لذات از هم قدمى کامل با عقل پیشرو سستى مىکنند و به عقب برمىگردند.
عقل ایمانى براى اتصال به مبدء اعلى و گرفتن دستور، از سرپرستى نفسیات و تدبیر قواى آن، چندى منصرف مىشود، مبدء و هم قوا را به میل طبیعى پرستش گوساله طلائى که مظهر شکم خوراکى و مال پرستى است مىکشاند و از عبادت و توجه به پرودگار غافل مىسازد، عقل کامل و مجهز به قوانین پس از چهل شبانه روز یا چهل سال براى نجات نفسیات برمىگردد این همان سیر من الحق و الىالخلق است، اولین دستورش توبه و بازگشت و کشتن هواهاى نفسانى و از میان بردن جنبشهاى آن است. «12»
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- ابوالفتوح ج 1، ص 195.
(2)- ابوالفتوح رازى ج 1، ص 194.
(3)- تفسیر صافى ج 1، 133.
(4)- نورالثقلین ج 1، ص 68. حدیث 201- مجمعالبیان ج 1، ص 218.
(5)- نورالثقلین ج 1، ص 68. حدیث 201- مجمعالبیان ج 1، ص 218.
(6)- صافات 102- 106.
(7)- دهره: شمشیر دو دم کوچک یا داس تیز
(8)- کشف الاسرار ج 1 ص 197
(9)- فیض القدیر ج 3 ص 109.
(10)- بخارى باب توحید ح 6970.
(11)- روح البیان ج 1 ص 180.
(12)- پرتوى از قرآن 159