با توجه به این که بنىاسرائیل در طوفان گرفتارىها و بلاها و شکنجههاى سختى که از جانب فرعونیان متوجه آنان بود از حضرت حق شب و روز درخواست منجى داشتند و کسى جز یک پیامبر با داشتن قدرت معنوى بالا و معجزات نمىتوانست قدرت فرعونیان را در هم بشکند، خداوند مهربان موسى را با مقام اولوالعزمى همراه با معجزاتى که پیش از او به ویژه هم چون عصا و تبدیل شدنش به اژدها سابقه نداشت براى نجات آن قوم فرستاد، و قوم او با چشم باز واقعیات و حقایقى را که از موسى دیدند به نظرشان نمىآمد که این امور و این قدرت معنوى به خصوص شکافتن دریا و نجات همه بنىاسرائیل و غرق شدن همه فرعونیان از غیر مقام نبوت و انسانى که مؤید به تاییدات الهى و نصرت و یارى خداست ظهور کند، لذا ضرورى و بدیهى مىنمود که آن حضرت را در خطابات خود یا بنىالله، یا رسول الله مورد خطاب قرار دهند، ولى در این زمینه ادب انسانى و اخلاق آدمى و تربیت را رعایت نمىکردند و به آن حضرت که پیامبرى عظیم الشأن و داراى مقام کلیماللهى و مرتبه و رفعت معنوى کم نظیر بود یا موسى مىگفتند و او را در خطاب به حضرتش چون فردى معمولى از افراد خود مىشمردند!
خداوند بزرگ این بىادبى را نسبت به هیچ یک از پیامبرانش نمىپسندد، و گناه این بىتربیتى را آن قدر بزرگ مىداند که مرتکب آن را دچار نابودى اعمال و بر باد رفتن کوششهاى مثبت او مىشمارد چنان که در سوره مبارکهى حجرات به این حقیقت گوشزد نموده است:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ: «1»
اى مؤمنان صدایتان را بلندتر از صداى پیامبر نکنید و آنگونه که با یکدیگر بلند سخن مىگوئید با او بلند سخن نگوئید مباد آن که همه اعمالتان تباه و بىاثر شود و خود از تباه شدن اعمالتان آگاه نشوید!
ادب و تربیت اقتضا مىکند که انسان نام بزرگان به ویژه پیامبران و امامان و اولیاء الهى را آنگونه که با شخصیت آنان تناسب دارد به عظمت یاد کند و حریم معنوى و الهى آنان را در هر شرایطى پاس بدارد، و دیگران را نیز که آگاهى به این مسئله ندارند و به خاطر جهلشان اهل رعایت نیستند آگاه کند.
احترام و ادب به بزرگان و به ویژه مشعلداران هدایت امرى لازم و نشانگر شخصیت و کرامت خود انسان است.
بىادبى و بىاحترامى نسبت به بزرگان بخصوص اولیاء الهى حکایت از کوچکى و عیب و نقص و پوکى انسان دارد.
من در عنفوان جوانى در کتابى در رابطه با زندگى حضرت امیرالمؤمنین (ع) که نام آن کتاب و مؤلفش را به یاد ندارم روایت بسیار مهمى در باب ادب و احترام به بزرگان از قول حضرت زینب کبرى علیهاالسلام دیدم که اى کاش متن عربى روایت و سند و مدرکش و کتابى که نقل کرده بود در گوشهاى از دفاترم که نکتههاى مهم را ضبط مىکردم و اکنون که این سطور را مىنویسم به دوازده دفتر رسیده ضبط مىکردم تا در این اوراق مىآوردم و از این جهت متأسف و اندوهناکم، ولى براى پند گیرى طایفه مداح و سخنرانان مذهبى که بعضى از آنان گاهى نام اولیاء الهى را بدون رعایت احترام ادب به زبان جارى مىکنند و شخصیت آن مقربان درگاه خدا را لحاظ نمىنمایند مضمون آن روایت را که در ذهنم مانده نقل مىکنم.
زینب کبرى سلام الله علیها آن خزانه دانش و آگاهى و علمى که همه یافتههایش را به فرموده حضرت سجاد (ع) بدون واسطه معلم از حضرت حق دریافت کرده بود مىفرماید سى و چند سالى که من و برادرم حضرت حسین (ع) معاصر با پدرمان امیرمؤمنان بودیم من با دو دیده خود مىدیدم که هر گاه پدرم مىخواست برادرم حضرت حسین را صدا بزند اگر نشسته بود تمام قد از جا بر مىخاست و حالت احترام به خود مىگرفت، سپس با صدائى آرام و حاکى از دریائى از ادب مىگفت: یا ابا ابا عبد الله!!
شما به آیات قرآن مجید دقت کنید و خطابات قرآن را به انسان و به پیامبران و به اولیاء عظام حق ببینید که چه دریائى از ادب و احترام در آن خطابات موج مىزند.
حضرت حق گاهى در خطاب به گنهکارانى که امید توبه و انابه و بازگشت و جبران گذشته به آنان مىرود خطابى در کمال مهر و محبت و اوج رأفت و عاطفه دارد:
قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ:
بگو: اى بندگانم که با ارتکاب گناه بر خود تجاوز کار بودهاید از رحمت خدا نومید نشوید!
به راستى شگفتآور است که عدهاى نمک خورده او و نمکدان شکسته، و آنان که از همه نعمتهاى حق بهرهور شدند ولى نمک بحرامى کردند، نان او را خوردند و از دشمن او شیطان اطاعت کردند نه این که آنان را طرد نمىکند و چهره خشونت به آنان نشان نمىدهد، و بر شخصیت آنان ضربه نمىکوبد بلکه با کلمه زیباى عبادى که با یاى متکلم آمده مىخواهد بگوید از من جدا نیستید و من هم از شما جدا نیستم بلکه شما بندگان من هستید، مباد این که از رحمت من ناامید شوید!!
چه درس عجیبى و چه موعظه و پند شگرفى، و چه تعلیم برزگوارانهاى براى همه که در همه موارد ادب و تربیت را رعایت کنند و با زبانى نرم و پر از محبت و با حفظ احترام افراد با افراد سخن بگویند.
انسان اگر به عظمت نعمت زبان و آثار پر فایده این نعمت آشنا باشد، هرگز آن را در گناه و توهین به شخصیت مردم و تحقیر انسانها به کار نمىگیرد.
امیرالمؤمنین (ع) زبان را نمایاننده ده ارزش و امر مثبت در وجود انسان مىدادند، چنان که در روایتى از حضرت نقل شده:
«ایها الناس فى الانسان عشر خصال یظهرها لسانه: شاهد یخبر عن الضمیر، حاکم یفصل بین الخطاب، و ناطق یرد به الجواب، و شافع یدرک به الحاجة، و واصف یعرف به الاشیاء، و امیر یامر بالحسن، و واعظ ینهى عن القبیح، و معز تسکن به الاحزان، و حاضر تجلى به الضعائن و مونق تلتذ به الاسماع:» «2»
مردمان در انسان ده خصلت است که زبان آشکار کننده آنهاست: گوهى است که از باطن انسان خبر مىدهد، داورى است که میان مردم به داورى مىنشیند، گویندهاى است که پاسخ مىدهد، واسطهاى است که خواستهها به وسیله او به دست مىآید، وصف کنندهاى است که هر چیز به او شناخته مىشود، فرمانروائى است که به کار نیک فرمان مىدهد، پندآموزى است که از کار زشت باز میدارد، تسلیت دهندهاى است که آتش اندوهها را خاموش مىکند، وسیله حاضرى است که کینهها را مىزداید، و ابزار جالبى است که گوشها از آن لذت مىبرند.
زبان از مقام با عظمتى برخوردار است که امیرمؤمنان آن را مغز و لب انسان مىداند:
«الانسان لبه لسانه، و عقله دینه و مروته، حیث یجعل نفسه» «3»
مغز آدمى زبانش، و عقل وى دینش، و جوانمردىاش این که خود را در کجا قرار مىدهد.
روایتى عجیب در باب حفظ ادب و احترام از رسول خدا به این مضمون روایت شده است:
«لا تحقرن احداً من المسلمین فان صغیرهم عند الله کبیر:» «4»
هیچ یک از مسلمانان را کوچک و ناچیز مشمارید که خردسالان آنان هم نزد خدا بزرگاند!
و دربارهى احترام و ادب به جوانان فرمود:
«اوصیکم بالشبان خیراً» «5»
من همه شما مسلمانان را نسبت به جوانان سفارش مىکنم که با آنان با نیکى رفتار کنید و شخصیتشان را گرامى و محترم بدارید.
و از حضرت صادق (ع) در همین زمینه روایت شده است:
«من اتاه اخوه المسلم فاکرمه فانما اکرم الله عزوجل:» «6»
کسى که برادر مسلمانش را که نزد او آمده احترام کند جز این نیست که خدا را احترام کرده است.
در هر صورت بنىاسرائیل به مقام شامخ حضرت موسىبن عمران اسائه ادب داشتند و به سبب این بىادبى خود را از فیوضات خاصه حضرت حق محروم نمودند:
از خدا جوئیم توفیق ادب بىادب محروم ماند از فیض رب
بىادب تنها نه خود را داشت بد بلکه آتش در همه آفاق زد
از ادب پر نور گشته این فلک از ادب با عز و جاه آمد ملک
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- حجرات 2.
(2)- روضه کافى 28.
(3)- آثار الصادقین ج 20 ص 137.
(4)- مجموعه. ورام، ج 1 ص 31.
(5)- شباب قریش ص 1.
(6)- وسائل ج 11 کتاب امر بمعروف ص