پس بنگرید که نعمتهای خدا چگونه بر آنان فرو ریخت، هنگامی که پیامبری برایشان برانگیخت. آنان را به طاعت خدا درآورد و با خواندنشان به سوی او با یکدیگر سازوارشان کرد؛ و چسان نعمت، شهپرِ خود را بر سر آنان گسترد و جویبارهایی از آسایش و رفاه برای ایشان روان نمود، و ملت اسلام با برکتهای خود آنان را فراهم نمود. پس در نعمت شریعت غرقه گردیدند، و لذّت زندگی خرّم و فراخ را چشیدند. ... نیکویی حال آنان را به عزّتی رساند ارجمند، و کارهاشان استوار گردید و دولتشان نیرومند؛ چنان که حاکم شدند بر جهانیان، و پادشاهان زمین در این کرانه و آن کران. (1)
کدام نیاز بنیادی است که انسان را به سوی دین میکشاند؟ دین در زندگی فردی و اجتماعی انسان چه کارکردی دارد؟ آیا دین دربرآوردن این خواستهها جانشینناپذیر است؟ آیا همواره باید انتظارات خود را با آموزههای دینی هماهنگ ساخت، یا میتوان از « انتظار بشر از دین » نیز سخن گفت؟ در این نوشته به پرسشهایی از این دست میپردازیم که گرچه در گذشته، کم و بیش رخ مینمودهاند، (2) امروزه قالبهایی نو یافته و درنگی بیشتر میطلبند.
« دلیل نیازمندی به دین » پرسشی برون دینی است و با تسلیم و سرسپردگی در برابر ادیان نمیتوان به پاسخ آن دست یافت. هرکس پیش از آنکه دینی برگزیند، باید سبب نیازمندی به آن را بیابد. (3) با این همه، ادیان الهی همواره به یاری عقل میشتابند و معارفی را که جز با بهایی سنگین به دست نمیآید، به رایگان پیش روی آدمی مینهند. بهرهمندی از آیات و روایات در چنین مباحثی بر همین پایه استوار است.
بیندیشیم
ابعاد نیاز به دین، مسئلهای درون دینی یا برون دینی؟
پس از آنکه بر اساس دلایل بیرونی به دین روی آوردیم و پاسخ گویی به نیازهای اساسی انسان را در آن جست و جو کردیم، آیا میتوان نیازهای فرعیتر را از خود دین پرسید و بدین وسیله راهی برای شناسایی ابعاد گوناگون آن گشود؟ (4)
افزون بر این، اگر عقل را در اموری چون اقتصاد، بهداشت و... خودکفا دانستیم، آیا همچنان میتوان - با استناد به آموزههایی از پیشوایان دینی - از کارکرد دین در این امور سخن گفت؟ برای مثال، آیا اعتقادات دینی میتوانند بر چگونگی عرضه و تقاضا تأثیر نهند؟ آیا پرهیز از محرمات شرعی میتواند سلامت جسمانی را به همراه آورد؟
دلیل نیازمندی به دین وحیانی
وقتی انسان به آفرینش آسمانها و زمین میاندیشد، هیچ پدیدهای را بیهدف نمیبیند و از نظم به کار رفته در یکایک موجودات و هماهنگی آنها با یکدیگر در شگفت میماند. امام علی (علیه السلام) با اشاره به شگفتیهای نهفته در آفرینش موجودات میفرماید:
اگر در بزرگی قدرت و کلانی نعمت او میاندیشیدند، به راه راست باز میگردیدند، و از آتش سوزان عذاب میترسیدند؛ لیکن دلها بیمار است و بینشها عیبدار. آیا به خُردترین چیزی که آفریده نمینگرند که چسان آفرینش او را استوار داشته و ترکیب آن را برقرار؟ آن را شنوایی و بینایی بخشیده و برایش استخوان و پوست آفریده. بنگرید به مورچه و خردی جثّهی آن و لطافتش در برون و نهان. ... نعمت دهنده او را وانگذارد و پاداشدهنده محرومش ندارد؛ هرچند بر خشک سنگی باشد صاف و تابان، یا بر سنگی فسرده در بیابان. و اگر بنگری در گذرگاههای خوراک او که چسان از بالا و زیر پیوسته است به هم، و آنچه درون اوست از غضروفهای آویخته به دنده تا شکم، و آنچه در سرِ اوست از چشم و گوش هم؛ از آفرینش او جز شگفتی نتوانی، و در وصف او به رنج درمانی. پس، بزرگ است خدایی که او را بر دست و پایش بر پا داشت و بر ستونهای بدنش نگاه داشت. (5)
هنگامی که به این حقیقت دست یافتیم که زندگی انسان بازیچه نیست و خدای حکیم آدمی را چون چارپایان به خود وا ننهاده است، ناچار باید از غفلت و بیخبری درآییم و به دنبال کشف برنامهای برای تأمین سعادت خویش برآییم. در گام نخست، حسّ و عقل را در پیریزی برنامهای همهجانبه برای زندگی این جهانی نیز کارآمد نمییابیم، (6) چه رسد به اینکه دورنمای زندگی پس از مرگ را ترسیم کنند و راه درست زیستن را بنمایانند. از این رو، توجه به حکمت الهی ما را به منبعی دیگر از معرفت رهنمون میگردد که در منابع دینی « وحی » خوانده شده است. (7) پیامبران الهی با برخورداری از این موهبت ویژه، هدایتگری دیگر آدمیان را به عهده میگیرند. پیشوایان معصوم شیعه این برهان را با بیانهای گوناگون پرورانده و خردمندان و حق جویان را وامدار خویش ساختهاند؛ (8) چنان که امام رضا (علیه السلام) میفرماید:
از آنجا که در آفرینش مردمان و نیروها [ و استعدادها ]ی آنان، آنچه که به طور کامل به مصالحشان رساند، وجود نداشت و آفریدگار برتر از آن بود که [ به چشم ظاهر ] دیده شود [ و ارتباط مستقیم با وی برقرار گردد ]... چارهای جز این نبود که فرستادهای معصوم میان او و آدمیان میانجی شود و امر و نهی الهی را به ایشان رساند. (9)
قرآن کریم، با اشاره به این دلیل، باز شدن راه وحی را موجب بسته شدن راه عذر مردمان میداند و بر این نکته مهم تأیید مینهد که اگر پیامبران الهی نبودند، تودهی مردم میتوانستند نارسایی حسّ و عقل را سبب گمراهی خود بخوانند و برای بیایمانی خویش دلیلی فراهم سازند. « رُسُلًا مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ لِئَلَّا یکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ؛ پیامبرانی که بشارتگر و هشداردهنده بودند، تا برای مردم پس از [ فرستادن ] پیامبران، در مقابل خدا [ بهانه و ] حجتی نباشد ». (10)
بیندیشیم
شبههی براهمه
براساس آنچه در کتابهای کلامی آمده است، براهمهی هند با تشکیل برهانی ذوحدّین، (11) نیازمندی به دین وحیانی را چنین به چالش خواندهاند: آنچه پیامبران میآورند، یا موافق عقل است، یا مخالف آن. در صورت نخست، عقل به تنهایی کافی است و نیازی به ره آورد پیامبران نیست. در صورت دوم نیز آموزههای وحیانی را به دلیل خردستیزیشان باید کنار نهاد. (12)
این استدلال را بررسی و نقد کنید ( توضیح: برای نشان دادن مغالطی بودن برهان ذوحدّین میتوان شقّ سومی افزود، یا یکی از دو شق را پذیرفت و نادرستی نتیجه را اثبات کرد ).
برهانی که گذشت بر مقدمات زیر استوار است:
الف) خداوند حکیم کار لغو و بیهوده نمیکند و آدمی را برای رسیدن به کمال نهایی و سعادت جاودانه آفریده است؛
ب) زندگی دنیا مقدمهی زندگی آخرت است و سعادت و شقاوت ابدی در گرو چگونه زیستن در این جهان است؛
ج) انتخاب مسیر زندگی، افزون بر اراده، وابسته به شناخت و آگاهی است؛
د) ابزار عمومی شناخت ( حس و عقل ) از درک راه درست زندگی و چگونگی رابطهی دنیا و آخرت ناتوان است.
برخی از فیلسوفان مسلمان برای اثبات نیازمندی به وحی راه دیگری در پیش گرفته و استدلالی فراهم ساختهاند که مقدمات آن چنین است:
1. انسان ذاتاً موجودی اجتماعی و به اصطلاح « مدنی بالطبع » است؛
2. در برخورد با همنوعان گریزی از اختلاف نیست؛
3. برای رفع اختلاف، به قانونی کامل و جهان شمول نیاز است که همهی ویژگیهای انسان را در نظر آورد؛
4. تدوین چنین قانونی جز از کسی که آفرینندهی انسان و دیگر موجودات است، برنمیآید. (13)
بیندیشیم
مقایسهی دو برهان ضرورت نبوت
دو برهان یاد شده را - که یکی بر حیات آن جهانی و دیگری بر زندگی این جهانی تأکید میورزد - با یکدیگر مقایسه کنید. به نظر شما، کدام برهان هدف اصلی بعثت انبیا را بهتر آشکار میسازد؟
پاسخ گویی دین به نیازهای اصیل روانی
امروزه، گروهی از دین پژوهان بحث صدق و کذب ادیان را وا نهاده، رویکردی کارکردگرایانه در پیش میگیرند. (14) در این میان، برخی دین را دارای کارکردهایی منفی میشمارند. (15) و بعضی دیگر بر کارکردهای مثبت آن تأکید میورزند. گروه دوم خود در دو دسته جای میگیرند: کسانی که این کارکردها را همیشگی و جانشین ناپذیر میدانند و آنان که با وجود ستایش از خدمات گذشتهی دین، دوران آن را پایان یافته میخوانند. به هر حال، یکی از ابعاد دین پژوهی که خداناگرایان بیش از خداباوران به آن توجه کردهاند، پاسخ گویی دین به نیازهای روانی انسان است. (16) گروهی از مُلحدان با این پیش فرض که خدا و معارف وحیانی سرابی بیش نیست، عواملی روانی را خاستگاه اعتقاد به موجودات فراطبیعی دانستهاند. در واقع، این دین ستیزان نیمی از راه را درست پیموده و به حق، روح و روان آدمی را در پیوندی تنگاتنگ با دین و مذهب یافتهاند؛ اما در ریشهیابی آن به خطا رفته و بر عواملی نادرست انگشت نهادهاند. دین وحیانی - بدان سبب که با فطرت انسان هماهنگ است - افزون بر سعادت اخروی، آرامش دنیوی را نیز تأمین میکند و نیازهای اصیل روانی را - که اینک به مهمترین آنها اشاره میکنیم - به نیکوترین صورت برآورده میسازد. (17)
1. معنابخشی به زندگی
احساس پوچی و بیمعنایی زندگی از بحرانهای اساسی در دوران معاصر است. به گفتهی اریک فروم ( 1900-1980 م ) روانکاو آلمانی: « انسان امروزی احساس آرامش نمیکند و بیشتر و بیشتر دچار سرگشتگی است. کار و کوشش میکند؛ اما از فعالیتهای خود احساس بیهودگی دارد ». (18) برخی از روان شناسان، حتی پناه بردن به مواد مخدر را نیز شیوهای برای رهیدن از این احساس دانستهاند. (19) به هر حال، یکی از مهمترین کارکردهای دین، معنا بخشیدن به زندگی دنیوی است. (20) از نگاه انسان خداباور، هیچ چیز در غیر جای خود قرار نگرفته و بر همهی پدیدههای عالم نظمی دقیق حکم فرماست. به تعبیر استاد شهید مطهری:
جهان الهی، جهان خیر و جود وحدت و هماهنگی است. ... هر موجودی در هر مرتبهای، متناسب با سعهی وجودی خود، از نوعی هدایت - و به تعبیر دیگر قرآن « وحی » - برخوردار است. ... طبق این جهان بینی، ارادهی خداوند و قضا و قدر الهی، جهان را به صورت یک نظام با یک سلسله قوانین و سنن آفریده است. (21)
با چنین نگرشی به جهان، دستگاه آفرینش، « نظام احسن » و « بهترین جهان ممکن » خوانده میشود و آرامشی شکوهمند سراسر وجود انسان را فرا میگیرد.
بیندیشیم
نظریه داروین و هدفمندی جهان
به گمان برخی از دانشمندان، پیدایش نظریهی داروین ( 1809-1882 م ) هدفمندی جهان را به چالش خوانده و طلوع داروینیسم به افول تفسیرهای خداگرایانه و غایتانگارانه از هستی انجامیده است. داروین خود در برخی از آثارش این نظر را مطرح ساخته که « قوانین تکامل حیات، آفریدهی خداوند است؛ هر چند بعضی انواع پدید آمده از تکامل، محصول اتفاق بودهاند، نه طرح و تدبیر قبلی ». (22) به نظر شما، آیا تدریجی بودن خلقت موجودات و پدیدههایی چون « انطباق قهری با محیط » با هدفمندی نظام آفرینش ناسازگارند؟ (23)
به گفتهی فروید « دین با ارائهی تصویری از نظم جهانی که در آن هر چیزی معنایی دارد و سر جای خودش قرار گرفته و هیچ چیز خودسرانه و تصادفی نیست، نقش جبران کنندهاش را ایفا میکند ». (24) وی با این حال، این معنابخشی را توهّمی میخواند و آن را گونهای از خودفریبی مینامد. کلیفورد گیرتز (1926- م) انسانشناس امریکایی، از دیگر کسانی است که به این کارکرد ادیان توجّه کرده (25) و یکی از پیامدهای اصلی دین را ارائهی تبیینی نهایی دربارهی جهان دانسته است. (26) برخی دیگر پا را فراتر نهاده و اساساً دین را « واکنشی در برابر تهدید به بیمعنایی در زندگی بشری » به شمار آوردهاند. (27) فیلسوف ملحد فرانسوی، ژان پل سارتر ( 1905-1980 م ) نیز میگوید:
تا زمانی که آدمیان به خدایی آسمانی باور داشتند، میتوانستند او را خاستگاه آرمانهای اخلاقی خویش بدانند. جهان که مخلوق و تحت حاکمیت خدایی پدروار بود، برای آدمی مسکنی مألوف، گرم و صمیمی بود. ما میتوانستیم مطمئن باشیم که شرّ در عالم هر قدر هم زیاد باشد، در نهایت خیر بر آن غلبه خواهد کرد و لشکر شرّ تار و مار خواهد شد. اما اکنون با ناپدید شدن خدا از آسمان وضع به کلی دگرگون شده است. جهان تحت حاکمیت یک موجود روحانی نیست؛ بلکه به عکس، تحت سلطهی نیروهای کور است. ... این جهان جهانی مرده است. (28)
تاکنون به گونهای سخن گفتیم که گویا همگان از « معناداری زندگی » برداشت روشن و یکسانی دارند. اما واقعیت آن است که دربارهی معنای خود « معنا » گفت و گوهای فراوانی پدید آمده که طرح آنها خارج از چهارچوب این نوشتار است. (29) به طور خلاصه میتوان گفت که در سخنان بسیاری از اندیشمندان، مقصود از معنادرای زندگی « غایتمندی » نظام آفرینش و « هدفمندی » آفریدگار آن است. گروهی دیگر معنای زندگی انسان را با مسئلهی مرگ پیوند میزنند و بر این نکته تأکید میورزند که اگر حیات انسان با مرگ پایان یابد، پوچ و بیمعنا خواهد بود. (30)
2. فرونشاندن عطش جاودانگی
میل به فناناپذیری و جاودانگی یکی از نیازهایی است که در اعماق جان انسان ریشه دارد و ترس از به پایان رسیدن زندگی به شدّت وی را میآزارد. (31) دانشمندان خداناگرا برای زدودن این ترس از دل آدمی بسیار کوشیدهاند؛ اما توفیق چندانی نیافته و در سرکوب گرایش ذاتی انسان به جاودانگی ناتوان ماندهاند. (32) نکتهی درخور توجه آن است که آدمی تنها به زنده بودن نام و یاد خویش دلخوش نمیگردد، بلکه فطرتاً در پی فناناپذیری روان خویش است. آلکسیس کارل ( 1873-1944م)، اندیشمند فرانسوی، میگوید:
مردم... نه تنها در این جهان، بلکه در ورای قبر نیز به شدّت خواستار زندگیاند و برایشان کافی نیست که فقط در آثار خود... زنده بمانند. ... آنچه ما خواستار آنیم، قبل از همه، بقای شخصی است و اینکه بعد از مرگ، عزیزان خود را ببینیم و در دنیایی از صلح و عدالت قدم بگذاریم. (33)
کسانی که مرگ را پایان حیات انسان میشمارند، به پوچ انگاری میرسند و زیستن در این جهان را بیمعنا مییابند. (34) به گفتهی برخی از دانشمندان، « مرگ چندان به سبب ناشناخته بودن یا پایان دادن به حیاتِ فرد مایهی هراس نیست، بلکه بیشتر به این دلیل مایهی نگرانی است که زندگی را در هنگام حیاتِ فرد برایش بیمعنا و بیهوده میسازد ». (35) از این رو، خاستگاه نیاز انسان به جاودانگی، آرزوی رهیدن از فساد و تباهی است، نه غرور و خودخواهی.
جست و جوی نام... از غرور نیست، از بیم ابتر ماندن است. اگر در آرزوی همه چیز شدن هستیم، فقط از آن روست که میخواهیم از هیچ بودن بگریزیم. باری، ما آرزومند نجات دادن خاطره و یاد و نام خویشیم. این یاد و نام چقدر دوام دارد؟ حداکثر مادام که بشر باقی باشد. چه میشد اگر یاد و نام ما، در خدا بقا مییافت! (36)
آری، دین الهی با تأکید بر حیات جاویدان انسان و زندگی پس از مرگ، به این نیاز اصیل آدمی پاسخ میگوید و افزون بر ارائهی تفسیری دلپذیر از مرگ، عطش جاودانه زیستن را فرو مینشاند. (37) در نگاه ادیان آسمانی، مرگ سرآغاز زندگی حقیقی است. این تفسیر از مرگ به « زندگی » و نیز « ایثار و فداکاری » معنا میبخشد و خداباوران را به استقبال عاشقانه از شهادت میکشاند. (38) چنین است که امام علی (علیه السلام) میفرماید: « وللهِ لا بنُ ابی طالبٍ آنَسُ بالموت مِن الطّفل بِثَدی اُمّه؛ (39) به خدا سوگند، اُنس پسر ابوطالب به مرگ، بیش از دلبستگی کودک به پستان مادر خویش است ».
بیندیشیم
میل به جاودانگی و اثبات معاد
آیا تمایل فطری انسان به جاودانگی را میتوان دلیلی برای اثبات معاد و حیات پس از مرگ قرار داد؟ چگونه؟
3. تقویت صبر و بردباری
نقش دین در بالا بردن قدرت تحمّل مشکلات چنان است که برخی از جامعهشناسان این حقیقت را خاستگاه پیدایش ادیان دانسته و بر آن شدهاند که « دین اساساً پاسخی است به دشواریها و بیعدالتیهای زندگی و میکوشد تا این ناکامیها را توجیه کند ». (40)
گویندهی این سخن - چون بسیاری دیگر از کسانی که دین را واکنشی در برابر نیازهای فردی و اجتماعی میدانند و از بُعد فراطبیعی آن غفلت میورزند - میان خاستگاه دین و پیامدهای آن فرقی نمینهد و در تحلیلی یک سونگرانه، دین را توجیهی برای ناکامیهای زندگی میشمارد. با این همه، نمیتوان این حقیقت را نادیده گرفت که هیچ چیز مانند دین نتوانسته است به آدمی در برابر سختیها پایداری بخشد و در بن بستها روزنهی امید بگشاید. (41) به گفتهی ویلیام جیمز: « هنگامی که در نبرد زندگی همهی امیدها بر باد میرود، ... احساسات مذهبی... در اندرون ما چنان شور و هیجانی بر پا میسازند که ما را جوان کرده، زندگی درونی ما را - که تیره و تار بوده است - دگرگون میسازند ». (42) جیمز بر این باور است که چیزی جز مذهب چنین کارکردی ندارد.
هیچ کنجی بیدَد و بیدام نیست *** جز به خلوت گاه حق آرام نیست (43)
انسان دین باور، پیروزی و شکست، رفاه و تنگدستی و نیکبختی و سیهروزی، همه را پذیرفتنی مییابد و بیآنکه دست از تلاش بردارد، به هر آنچه جانان میپسندد دلخوش است. در نظر مؤمنان، تجارتی سودمندتر از این نیست که بر ناگواریهای زودگذر دنیا شکیب ورزند، تا آسایش جهان ابدی را به دست آورند.
آسان انگاری سختیهای دنیوی به آنجا میرسد که وقتی پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله و سلم) شهادت امیرمؤمنان (علیه السلام) را پیش گویی میکند و از چگونگی صبرش میپرسد، این پاسخ را میشنود: «ای رسول خدا، نه جای شکیبایی کردن است، که جای مژده شنیدن و شکر گزاردن است »؛ (44) و زینب (سلام الله علیه) پس از واقعه کربلا، در پاسخ ابن زیاد که پرسید: « کار خدا با برادر و خویشاوندانت را چگونه دیدی؟ » جملهای به زبان آورد که خداناباوران هرگز معنای آن را درنمی یابند: « ما رأیتُ الا جمیلاً؛ (45) جز [ نیک و ] زیبا ندیدم ».
4. کاهش اضطراب و نگرانی
اعتقاد به خدایی مهربان که از همهی امور آگاهی و بر هر کاری تواناست، افزون بر آنکه تحمل سختیهای پیش آمده را آسان میسازد، اضطراب و نگرانی دربارهی آینده را نیز از میان میبرد. انسان خداباور به چیزی جز انجام تکلیف الهی نمیاندیشد و پس از به کارگیری تلاش خود، نگران شکست و ناکامی نیست. بر این اساس، حتی کشته شدن در راه انجام تکلیف نیز میتواند - همانند پیروزی - یکی از دو امر مطلوب به شمار آید: « قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا إِلَّا إِحْدَى الْحُسْنَیینِ؛ (46) بگو آیا برای ما جز یکی از این دو نیکی را انتظار میبرید؟ ».
5. نجات از گرداب تنهایی
آدمیان هر اندازه دیوارهای زمان و مکان را فرو ریزند و آرزوی زندگی در دهکدهی جهانی را دست یافتنیتر ببینند، گونههایی از احساس تنهایی را با خود همراه دارند و در میان همنوعان خود دارویی برای آن نمییابند. به گفتهی پل تیلیخ ( 1886-1965 م ) « پیشرفت فنّاوری فاصلههای زمانی و مکانی را برداشته، اما بیگانگی دلها از یکدیگر به گونهی شگفت انگیزی افزایش یافته است ». (47) این احساس تنهایی که یکی از عوامل پیدایش افسردگی است، شکلهای گوناگونی مییابد و در فراگیرترین حالت، در قالب این آگاهی جلوهگر میشود که دیگران - هر اندازه نیروی خود را به کار گیرند - به دلیل نارسایی در علم و قدرت، از گشودن گره بسیاری از مشکلات من ناتواناند. (48) در این حالت، اعتقاد به خدایی که در دانش و توانایی بیهمتاست، آدمی را از گرداب تنهایی میرهاند و خلوت با پروردگار یکتا را شیرینترین لحظهها میگرداند. امام علی (علیه السلام) این حقیقت را چنین با خدا نجوا میکند:
خدایا، تو به دوستانت از همه اُنس گیرندهتری و برای آنان که به تو توکل کنند، از هرکس کاردانتر. ... اگر تنهایی و غربتشان به وحشت اندازد، یاد تو آنان را آرام سازد و اگر مصیبتها بر آنان فرو بارد به تو پناه آرند و روی به درگاه تو دارند؛ چه میدانند سررشتهی کارها به دست توست و از قضایی خیزد که پای بست توست. (49)
ادامه دارد ...
پینوشتها:
1- نهج البلاغه، خطبه 192، ص 220.
2- برای آشنایی با برخی از کارکردهای دین از دیدگاه متکلّمان پیشین، ر. ک: علاّمه حلّی، کشف المراد، ص 346-348؛ نصیرالدین طوسی، تلخیص المحصّل، ص 361-364.
3- مقصود آن نیست که همه متدینان نخست به «نیازسنجی» پرداخته و سپس دست به «گزینش» زدهاند. افزون بر آنان که دینداریشان از روی تقلید است نه تحقیق، بسیارند کسانی که عواملی مانند جاذبه معنوی پیشوایان مذهبی (نه نیازسنجی عقلانی) آنان را به سوی دین میکشاند.
4- در آخر این فصل و نیز فصل یازدهم، نکاتی در این باره آمده است.
5- نهج البلاغه، خطبه 185، ص 197-198.
6- ژان ژاک روسو ( 1712-1778 م) در این باره میگوید: «برای کشف بهترین قوانینی که به دردِ ملل بخورد، یک عقل کل لازم است که تمام شهوات انسانی را ببیند، ولی خود هیچ حس نکند؛ با طبیعت رابطهای نداشته باشد، ولی آن را کاملاً بشناسد؛ سعادت او مربوط به ما نباشد، ولی حاضر بشود به سعادت ما کمک کند. ... بنابر آنچه گفته شد، فقط خدایان میتوانند - چنان که شاید و باید - برای مردم قانون بیاورند» (قرارداد اجتماعی، ترجمه غلامحسین زیرک زاده، ص 81).
7- برای آشنایی بیشتر با پیشنیازهای این برهان، ر. ک: محمدتقی مصباح یزدی، راهنماشناسی، ص 27-38.
8- برای نمونه، دو بیان گویا از امام صادق و امام مهدی (عجل الله تعلی فرجه الشریف) به ترتیب در دو منبع زیر آمده است: شیخ صدوق، التوحید، ص 249-250؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 44، ص 273-274.
9- محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 7، ص 40.
10- نساء (4)، 165.
11- برای آشنایی با این نوع برهان و گونه مغالطی آن، ر. ک: علی اصغر خندان، مغالطات، ص 335-337.
12- ر. ک: محمد بن عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل، ج 2، ص 251؛ علامه حلّی، پیشین، ص 843؛
F. Rahman, "Barahima", in: The Encyclopedia of Islam, V. 1, p. 1031.
13- ر. ک: ابن سینا، الشفا، الالهیات، ص 441 (المقالة العاشرة، الفصل الثانی)؛ صدرالمتألهین، المبدأ و المعاد، ج 2، ص 815-816؛ همو، الشواهد الربوبیة، ص 359-360؛ محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 2، ص 111.
14- ر. ک: جان پلامناتس، ایدئولوژی، ترجمه عزت الله فولادوند، ص 108-109؛ بیتس و پلاگ، انسان شناسی فرهنگی، ترجمه محسن ثلاثی، ص 687.
15- ر. ک: زیگموند فروید، تمدن و ملالتهای آن، ترجمه محمد مبشری، ص 44؛ اریک فروم، روانکاوی و دین، ترجمه آرسن نظریان، ص 23؛ ملکلم همیلتون، جامعه شناسی دین، ترجمه محسن ثلاثی، ص 211-212.
16- برخی از آموزههای دینی - که مفاد آنها را پارهای از تحلیلهای عقلی و آزمایشهای تجربی نیز تأیید کرده است - بیانگر آناند که دینداری در بهداشت و سلامت جسمانی نیز مؤثر است. برای مطالعه بیشتر، ر. ک: آذربایجانی و موسوی اصل، درآمدی بر روان شناسی دین، ص 160-163؛
Michael Argyle, Psychology and Religion, pp. 155-158.
17- ر. ک: صفدر صانعی، آرامش روانی و مذهب؛ محمدحسین طباطبایی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5، ص 8؛ ویلیام جیمز، دین و روان، ترجمه مهدی قائنی، ص 193.
18- اریک فروم، انسان برای خویشتن، ترجمه اکبر تبریزی، ص 14. در همین باره، ر. ک: روژه دوپاسکیه، سرگذشت اسلام و سرنوشت انسان، ترجمه علی اکبر کسمایی، ص 19.
19- برخی از جوانان که زندگیشان ساختار و نظم و نسقی ندارد، از مواد مخدر استفاده میکنند تا بدان وسیله زندگی خالی خود را پر کنند. رولو می(Rollo May) روان شناس مینویسد: ... جوانی که از بیهدفی دائمی در رنج بوده، اینک با معتاد شدن از ساختاری برخوردار گردیده است. ذهن او دائماً مشغول است به اینکه چگونه از دست پلیسها فرار کند، پول خرید مواد را از کجا تأمین کند، و از کجا و کدام قاچاقچی مواد را بخرد. همه اینها برعکس جهان خالی و بدون ساختار قبلی، مشغلهای برای او ایجاد میکند که خلأ زندگیاش را پر میسازد (الوین تافلر، موج سوم، ترجمه شهیندخت خوارزمی، ص 516).
20- گزارشی از این کارکرد دین (گاه بدون رد یا تأیید) در منابع زیر آمده است: کارل گوستاو یونگ، روان شناسی و دین، ترجمه فؤاد روحانی، ص 207؛ ویل و آریل دورانت، درسهای تاریخ، ترجمه احمد بطحایی، ص 55؛ ماکس وبر، دین، قدرت، جامعه، ترجمه احمد تدین، ص 405-410؛ یان رابرتسون، درآمدی بر جامعه، ترجمه حسین بهروان، ص 336؛ ژان پل ویلم، جامعه شناسی ادیان، ترجمه عبدالرحیم گواهی، ص 168؛ نیکلاس آبر کرامبی و دیگران، فرهنگ جامعه شناس، ترجمه حسن پویان، ص 320؛ بیتس و پلاگ، انسان شناسی فرهنگی، ترجمه محسن ثلاثی، ص 670.
21- مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 3، ص 51-52.
22- ایان باربور، علم و دین، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، ص 111.
23- ر. ک: مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 1 (علل گرایش به مادی گری)، ص 516-518.
24- ملکلم همیلتون، پیشین، ص 102.
25- همان، ص 273-280. در همین باره، ر. ک: ص 210.
26- Daniel L. Pals, Seven Theories of Religion, pp. 244-245
27- ملکلم همیلتون، پیشین، ص 239.
28- والتر ترنس استیس، «در بیمعنایی معنا هست»، در: نقد و نظر، ش 29-30، ص 109-110.
29- در فصل نامه نقد و نظر (شمارههای 29-32) مقالات مختلفی درباره «معنای زندگی» آمده است که بسیاری از آنها به بحث معنای معنا نیز پرداختهاند.
30- See: Susan Wolf, "Life, Meaning of" in: Routledge Encyclopedia of Philosophy, V. 5, pp. 630-63 l.
31- ر. ک: مصطفی ملکیان، کلام جدید 2 (جزوه درسی)، ص 126؛ ملکلم همیلتون، پیشین، ص 321 و 381؛ آنتونیو مورنو، یونگ، خدایان و انسان مدرن، ص 282.
32- عبدالله نصری، خدا در اندیشه بشر، ص 260.
33- آلکسیس کارل، مجموعه آثار و افکار (راه و رسم زندگی)، ترجمه پرویز دبیری، ص 176.
34- زبان حال این گروه چنین است: «ز آوردن من نبود گردون را سود - وز بردن من جاه و جلالش نفزود - از هیچ کسی نیز دوگوشم نشنود - کآوردن و بردن من از بهر چه بود» (رباعیات خیام، ص 16).
35- ملکلم همیلتون، پیشین، ص 381. با توجه به توضیحاتی که در متن آمده است، میتوان تأمین جاودانگی را یکی از مصادیق اصلی معنابخشی به زندگی دانست.
36- میگل د. اونامونو، درد جاودانگی، ترجمه بهاءالدین خرّمشاهی، ص 94-95.
37- با اینکه اعتقاد به وجود جهنم میتواند بسیار خوف انگیز باشد، آمارها نشان میدهد که دینداران در مقایسه با بیدینان کمتر از مرگ میترسند (ر. ک:
Michael Argyle, Psychology and Religion, p. 145).
38- در واقع، اعتقاد به جاودانگی روان انسان، افزون بر کارکرد فردی یاد شده، دارای این کارکرد اجتماعی است که فداکاری و ایثار را مقبول و موجه میسازد. به گفته برخی از اندیشمندان: «مذهب فداکاریها و از خودگذشتگیها... [را] آسان و دلنشین میسازد و حتّی پذیرفتن آنها را سعادت میشمارد. اگر مذهب نتیجه دیگری جز این امر در زندگی بشری نداشته باشد، باز مذهب مهمترین عامل زندگی بشری است» (ولیام جیمز، دین و روان، ترجمه مهدی قائنی، ص 30).
39- نهج البلاغه، خطبه 5، ص 13.
40- ملکلم همیلتون، پیشین، ص 241. مارکس نیز دین را «پناهگاهی در برابر خشونت واقعیتهای روزانه» میداند (آنتونی گیدنز، جامعه شناسی، ترجمه منوچهر صبوری، ص 492)؛ اما بر این باور است که دین «مانند داروهای مخدّر تنها تسکین موقّتی میبخشد، آن هم به بهای کند شدن حواس و پیامدهای جانبی ناخوشایند» (ملکلم همیلتون، پیشین، ص 143).
41- ر. ک: ناصر مکارم شیرازی، انگیزه پیدایش مذاهب، ص 182 و 199؛ ویل و آریل دورانت، درسهای تاریخ، ترجمه احمد بطحایی، ص 55؛ میشل مالرب، انسان و ادیان، ترجمه مهران توکلی، ص 436؛ بیتس و پلاگ، انسان شناسی فرهنگی، ترجمه محسن ثلاثی، ص 701.
42- ولیام جیمز، پیشین، ص 26 (با اندکی تصرف در عبارات).
43- جلال الدین مولوی، مثنوی معنوی، دفتر دوم، بیت 591.
44- همان، خطبه 156، ص 156. ویلیام جیمز با اشاره به حقیقت یاد شده، میگوید: «این مردم [مقدس و پاک] زهد خود را با فروتنیها، خودداری از لذتهای مادی زندگی، [و] تن در دادن به مشقتها تقویت کرده، هر قدر که زندگی ظاهری آنها سختتر میگردد، انبساط روحی و معنوی آنها بیشتر میشود» (ولیام جیمز، پیشین، ص 28).
45- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 45، ص 116.
46- توبه (9)، 51.
47- Paul Tillich, The Shaking of Foundation, p. 157.
در همین باره، ر. ک: ویلیام آلستون و دیگران، دین و چشم اندازهای نو، ترجمه غلامحسین توکلی، ص 115؛ الوین تافلر، موج سوم، ترجمه شهیندخت خوارزمی، ص 507-513.
48- ر. ک: مصطفی ملکیان، پیشین، ص 105-125.
49- نهج البلاغه، خطبه 227، ص 261