ه) تشویق به مهرورزی و تقویت آن از طریق پاداش اخروی
انسان و بلکه هر موجود زنده، به طور طبیعی و غریزی نسبت به همسر و جفت خویش احساس لطفی دارد که در مورد انسان، اوج آن و آگاهانهی آن را تحت عنوان محبت، شفقت و رحمت میتوان مشاهده کرد. اما اسلام علاوه بر تأیید این روحیه، از طریق ظرفیتهای اعتقادی و ایمانی، درصدد تقویت آن برآمده است. قرآن شفقت نسبت به خانواده را از ویژگیهای اهل بهشت میداند. این تصویر زیبا را ببینید: بهشتیان غرق نعمات الهی و لذتهای جاودانه و بی نقص بهشتی با هم گفت و گو میکنند، از این که چطور شد به بهشت آمدند میگویند: ما پیش از این در دنیا با خانواده خویش مشفق بودیم:
(قَالُوا إِنَّا کُنَّا قَبْلُ فِی أَهْلِنَا مُشْفِقِینَ * فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْنَا وَوَقَانَا عَذَابَ السَّمُومِ * إِنَّا کُنَّا مِن قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِیمُ)؛ (17)
ما پیش از این در میان خانواده خودمان با شفقت بودیم. پس خداوند بر ما منت نهاد و ما را از عذاب جهنم نگاه داشت.
و) تحکیم تکوینی خانواده از طریق فرزند و تحکیم مضاعف آن از طریق حقوق و قوانین الهی
فرزند چون وجود مشترک پدر و مادر را در خود دارد و سرنوشت او برای هر دو مهم است، سبب میشود که پدر و مادر با توجه به وجود او، برخی از ناملایمات را تحمل کرده، زود تصمیم به جدایی و فروپاشی خانواده خویش نگیرند.
در قرآن کریم به این نیاز انسان بارها و بارها اشاره شده است. گاهی به صورت عادی و گاهی به صورت ذکر نعمت الهی. یکی از این موارد، آن جاست که زکریا (علیه السلام) دعا میکند:
(هُنالِکَ دَعَا زَکَرِیَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِی مِن لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاءِ)؛ (18)
آن جا بود که زکریا پروردگارش را خواند و گفت: «پروردگارا! از جانب خود، فرزندی پاک و پسندیده به من عطا کن، که تو شنونده دعایی.
و حضرت ابراهیم (علیه السلام) که الگوی انسانهای سالم و کامل قرآنی است، از این که خداوند در پیری، اسحاق و اسماعیل (علیه السلام) را بدو عنایت کرده، چنین شکرگزاری میکند:
(الْحَمْدُ للَّهِ الَّذِی وَهَبَ لِی عَلَى الْکِبَرِ إِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبِّی لَسَمِیعُ الدُّعَاءِ)؛ (19)
سپاس خدای را که با وجود سال خوردگی، اسماعیل و اسحاق را به من بخشید، به راستی پروردگار من شنونده دعاست.
در مواردی مثل آیه 72 سوره نمل، خداوند، این پدیده ارزشمند را نعمت بزرگ معرفی میکند.
خداوند در قبال این که والدین را به گونهای آفریده که زحمت به دنیا آوردن، بزرگ کردن و مراقبت فرزندان را بر دوش بگیرند، به آنان لذت را عطا کرده؛ این لذت با بسیاری از لذتهای دیگر قابل مقایسه و جا به جایی نیست.
«ابراهام هارولد مزلو»، از پیش گامان روان شناسی انسانگرا (یا به تعبیر خود او نیروی سوم) که با تولد اولین فرزندشان، دیدگاه روان شناختی خود را عوض میکند، میگوید: «رفتارگرایی (بیهاوریسم) نمیتواند این عواطف را تفسیر کند. (20) یا «فرانکل» میگوید: «از میان کسانی که از بازداشتگاههای نازی رهایی یافته بودند، آنهایی که کسی را داشتند تا به آن دلخوش باشند، راحتتر با زندگی کنار آمدند و رنجها را فراموش کردند، اما آنهایی که در بیرون کسی منتظر آنان نبود، غالباً به زانو درآمدند...». (21)
علاقه به فرزند به عنوان یک نیاز عاطفی در انسان بسیار شدید است و قرآن در مورد حضرت ابراهیم و حضرت زکریا (علیه السلام) دعاهای پراحساسی را نسبت به درخواست فرزند مطرح میکند. تجلی اوج دوستی فرزند در داستان یعقوب و یوسف (علیهماالسلام) خودش را نشان میدهد. در قرآن کریم ترتیب بیان مطالب معنادار است و به تلویح، این مطلب مورد اشاره قرار گرفته که علاقه به فرزند، میتواند پررنگتر از علاقه به خواهر و برادر، حتی والدین باشد. در سوره عبس آمده است:
(فَإِذَا جَاءَتِ الصَّاخَّةُ * یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ * وَأُمِّهِ وَأَبِیهِ * وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِیهِ * لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍشان یُغْنِیهِ). (22)
در این آیات، از هول عظیم روز قیامت سخن به میان آمده که در آن روز، شخص از برادر خویش (که دست و بازوی اوست) فرار میکند، و از مادر و پدرش (که او را به دنیا آورده، با عشق و محبت و مراقبت بزرگ کردهاند) و از همسر و فرزندان خویش (که در دنیا دل بستگی اصلی او بودند) فرار میکند.
این که قرآن از برادر آغاز میکند، سپس به پدر و مادر و سپس به همسر و فرزندان میرسد، به این معناست که مطابق قاعده ادبی، قدم به قدم درجه وابستگی بیشتر شود و تا ترقی از پایین به بالا باشد. این واقعیت در زندگی ملموس است؛ یعنی این که توجه پدران و مادران به فرزندان خویش بیشتر از توجه به هر کس دیگری است... از این رو داشتن فرزند در زندگی میتواند عامل استحکام خانواده و رابطه محکمتری بین پدر و مادرش باشد، به ویژه در دنیای که تکیه بر محسوس است، فرزند موجودی است که وجود خارجی و ملموس دارد؛ میتواند خاطر والدین را به خویش معطوف کند و سبب شود که والدین احساس کنند یک موجود واقعی و محسوس و ملموس آن دو را به هم پیوند میدهد. بنابراین وجود فرزند، به طور طبیعی و برای انسانهای سالم، از عوامل مهمی است که شخص را به سوی ازدواج میکشاند:
یک نظریه جالب درباره علل ازدواج از طرف جامعه شناس آلمانی، «مولر لیر» در کتاب تحول ازدواج در دوران معاصر اظهار شده؛ وی خاطر نشان میکند که سه عامل افراد را به طرف ازدواج کشانیده است که عبارتند از: نیاز اقتصادی، میل به فرزند و عشق. (23)
در خانواده امروز آمریکا، طلاق نسبتاً فراوان است. قسمت اعظم طلاقها بین زوجهایی صورت میگیرد که تنها مدت کمی است ازدواج کردهاند. گذشته از این، در آمریکا بیش از نیمی از زنان و شوهرانی که طلاق میگیرند و یا طلاق میدهند، از داشتن فرزند محروم هستند. طبق آماری که اداره بیمه زنگی «متروپولیتن» منتشر ساخته، حد متوسط طلاق بین زوجهای بی فرزند 3/15 در هزار خانواده است.
در میان خانوادههایی که یک فرزند دارند، 6/11 در هزار، در میان خانوادههایی که دو فرزند دارد، 6/7 در هزار، در میان خانوادههایی که بیش از سه فرزند دارند، 6/4 در هزار است و به طور کلی 85% طلاقها برای زوجهایی جاری میشود که فرزند ندارند و یا این که فقط صاحب یک فرزند هستند». (24)
ز) مسدود ساختن راههای انحراف جنسی، به منظور تحکیم روابط همسری
هم جنس گرایی یا لواط در نظام طبیعت - جز بین انسانها - دیده نشده و این حکایت از غیر طبیعی بودن این روشها دارد. این عمل در هر دو طرف انحراف است و کیفر شدید الهی را در پی دارد. قرآن کریم درباره قوم لوط، عذاب شدیدی را در دنیا اعمال کرد و در آخرت نیز وعده عذاب داده است.
خداوند خطاب به قوم لوط - که آلوده به زشتترین گناه در روابط جنسی بودند - تذکر میدهد: زنان برای شما آفریده شدهاند، چرا زنان را رها کرده، دنبال مردان میروید. آنان این تذکر را ناشنیده گرفتند. از این آیات بر میآید که هم جنس بازان دوره حضرت لوط نیز از تشکیل خانواده با یک زن سرباز میزدند، و این یعنی تأثیر مخرب هم جنس بازی بر اساس خانواده. در نهایت هم خداوند آنان را به کیفر سختی دچار کرد.
(أَتَأْتُونَ الذُّکْرَانَ مِنَ الْعَالَمِینَ * وَتَذَرُونَ مَا خَلَقَ لَکُمْ رَبُّکُم مِّنْ أَزْوَاجِکُم بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ عَادُونَ * قَالُوا لَئِن لَمْ تَنتَهِ یَا لُوطُ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِینَ * قَالَ إِنِّی لِعَمَلِکُم مِنَ الْقَالِینَ * رَبِّ نَجِّنی وَأَهْلِی مِمَّا یَعْمَلُونَ * فَنَجَّیْنَاهُ وَأَهْلَهُ أَجْمَعِینَ * إِلَّا عَجُوزاً فِی الْغَابِرِینَ * ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِینَ * وَأَمْطَرْنَا عَلَیْهِم مَّطَراً فَسَاءَ مَطَرُ الْمُنذَرِینَ). (25)
در این آیات، هم جنس بازی آنان سبب فروگذاری همسرانشان شمرده شده و سبب شده خانواده از هم بپاشد. و همین گناه بزرگ و عمل خلاف فطرت و مخالفت حکمت زوجیت، سبب فرود آمدن عذاب الهی میشود.
در تاریخ اروپا به ویژه پس از جنگ جهانی، فرهنگ لیبرالیستی در نهایت به قانونی شدن هم جنس بازی منتهی شد و اثر آن نیز بر کیان خانواده از نظر تاریخ دانان و جامعه شناسان به دور نماند:
"عامل فرهنگی نیز به شکل کاملاً آشکار بر نرخ ازدواج تأثیر میگذاشت. بر روی هم، احتمال ازدواج کردن اروپاییان نسبت به دو قرن پیش بیشتر شده بود، زیرا لازم نبود منتظر بمانند کارگاه پیشه وری یا مزرعهای خالی شود و فرصت اشتغال مناسبی فراهم آید. هر چند علنیتر شدن هم جنس بازی به تدریج بر تعدد ازدواجها تأثیر میگذاشت." (26)
ح) تقسیم وظایف حقوقی و اجتماعی میان زن و مرد براساس اقتضائات طبیعی
کار زنان در بیرون از خانه چند جنبه دارد:
- کوچک و حقیر شدن خانه داری، فرزندداری و شوهرداری از نظر زن؛
- متکی شدن به خود، استقلال اقتصادی زن، و جرئت اقدام به درخواست طلاق؛
- بی حوصله شدن در کارهای ضروری مادرانه و همسران در منزل و حتی در صورتی هم که به این کارها بخواهد تن دهد از عهده محبت مادرانه به فرزند و محبت کافی متقابل بین زن و شوهر برنخواهد آمد.
- کار زنان در بیرون از خانه سبب خواهد شد که زنان و مردان اجنبی در بیرون از خانه با زنان و مردان فراوان دیگر برخورد داشته، همسران خود را با آنان مقایسه کنند و در موارد فراوانی آرزو کنند که کاش این زن یا مرد به جای همسر من بود... و مواردی که گفت و گوها به شوخیهای جنسی کشیده شود نیز کم نخواهد بود، به ویژه اگر حضور زنان بدون رعایت ضوابط اخلاقی و دینی، همراه با جلوهگری و آرایشهای زنانه باشد، اگر به خیانت نینجامد، سبب نارضایتی از وضعیت خانوادگی خود خواهد شد که خود عامل مهمی در سردی روابط و یا فروپاشی آن خواهد بود.
"نسبت طلاق در میان زنان شاغل و حرفهای تقریباً دو برابر این نسبت در میان جمعیت زنان به طور کلی، بالغ میشود. با توجه به گروه بندی اجتماعی - شغلی شوهرها - هرچه که باشد - معلوم میشود که نرخ طلاق برای زوجهایی که زن نیز شاغل است، به مراتب از آنهایی که زن دارای شغل نیست، فراتر میرود. نسبت (نرخ طلاق در گروه) اول به طور متوسط به چهار برابر (این نرخ در گروه) دوم بالغ میگردد." (27)
"امروزه افزایش زنان شاغل در طبقه متوسط (همان طبقهای که در گذشته زنان آن به طور سنتی فاقد «شغل رسمی و درآمد مستقل» تلقی میشدند) پدیدهای عمده و نوین است که به بروز تغییراتی مهم در نقشهای زناشویی و فرزندداری منجر شده است. زنان در تمام سطوح، به ویژه از نظر اقتصادی، استقلال بیشتری یافتهاند؛ نتیجه این که در صورت جدایی زن و شوهر، زن مطلقه از استقلال نسبی برخوردار خواهد بود. پیامد چنین وضعی همانا افزایش در تعداد زنان متقاضی طلاق بوده است." (28)
خداوند حکیم که وظیفه مادری را به طور تکوینی و تشریعی به عهده زن گذاشته، این حق را هم به او داده است که به فکر معاش نباشد و مخارج خوراک، پوشاک و نیازهای زندگی او را برعهده مرد گذاشته است.
اسلام با کار زن در بیرون از خانه - در صورت نیاز - مخالفتی ندارد؛ در شرایطی حتی کار زن در بیرون از خانه میتواند سبب استحکام یک خانواده شود، اما در اروپا مسائل فرهنگی، مانند آزادی جنسی، هم جنس بازی، مسئله مد و لباس و... نیز دست به دست هم دادند و سبب شدند که کار زنان عاملی برای طلاق و شکست ازدواجها شود.
پینوشتها:
1. در سفرنامه جلال آل احمد به شوروی نیز به این مسئله اشاره شده است.
2. شعراء، آیه 7.
3. نحل، آیه 72.
4. بقره، آیه 223.
5. همان، آیه 187.
6. نساء، آیه 128.
7. اعراف، آیه 189.
8. روم، آیه 21.
9. مایکل ارجایل، سیکو لوجیة السعادة (روان شناسی خوشبختی)، ترجمه د. فیصل عبدالقادر یونس، (سلسله کتابهای عالم المعرفة، شماره 1414، ص 30).
10. همان، ص 42.
11. فرانک ب. تاپسون و رابرت آلدریج، تاریخ اقتصادی و اجتماعی اروپا، ترجمه کریم پیرحیاتی، ص 230.
12. مؤمنون، آیات 1 و 5-7.
13. نور، آیات 30 و 31.
14. ممتحنه، آیه 12.
15. نور، آیه 26.
16. همان، آیه 3.
17. طور، آیات 26-28.
18. آل عمران، آیه 38.
19. ابراهیم، آیه 39.
20. دوآن شولتس، روان شناسی کمال، ترجمه گیتی خوشدل، ص 109.
21. ویکتور فرانکل، انسان در جست و جوی معنا، ترجمه دکتر علی اکبر معارفی، فصل اول.
22. عبس، آیات 33-37.
23. ساموئیل کنیگ، جامعه شناسی، ترجمه مشفق همدانی، ص 151.
24. همان، ص 166.
25. شعراء، آیات 165-173.
26. تاریخ اقتصادی و اجتماعی اروپا، ص 211.
27. مارتین سگالن، جامعه شناسی خانواده، ترجمه حمید الیاسی، ص 181.
28. همان.