اگر یک لحظه به خود بیاییم خواهیم دید با هر نفسی که می کشیم یک قدم به سوی مرگ و پایان زندگی نزدیک تر می شویم اما باورش برایمان سخت است، می دانیم که زمان می گذرد اما به این دانستن خود اعتقادی نداریم و به گونه ای زندگی می کنیم که گویی مرگی در کار نیست.
این عدم باورمان به حقیقت مرگ و پایان زندگی زمانی اثر تخریبی اش چندین برابر می شود که خود را از خدا نیز دور کرده و سرگرم و دل مشغول نفس خویش شده باشیم، اینجاست که خدا نیز صبوری کرده و تا وقتی معین مهلت می دهد اما تا کی؟
در این دنیای خاکی با قوانین دست و پا شکسته اش اگر زمان و مهلت چک بانکی نیز به سر رسد و چک پاس نشود، صاحب چک تا زمان معینی به بدهکار مهلت می دهد تا چک را پاس کند ، این که برگه کاغدی است و قرارداد اقتصادی دنیوی، وقتی پای جان و زندگی آدمی در میان باشد آیا خداوند که خالق جان بشریت است چگونه ممکن است قوانین و چهارچوب هایی مقرر نفرموده باشد؟
در این دنیا هر چیزی تاریخ انقضایی دارد و جان انسان نیز از این امر مستثنی نیست پس روزی این مهلت نفس کشیدن به پایان رسیده و انسان می مانند و طوماری از اعمال.
وَلَوْ یُوَاخِذُ اللّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِم مَّا تَرَکَ عَلَیْهَا مِن دَآبَّةٍ وَلَکِن یُوَخِّرُهُمْ إلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى فَإِذَا جَاء أَجَلُهُمْ لاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ یَسْتَقْدِمُونَ (نحل/ 61) اگر خداوند بخواهد که مردم را به گناهشان هلاک کند ، بر روی زمین هیچ جنبنده ای باقی نمی ماند ، ولی عذابشان را تا مدتی معین به تأخیر می افکند و چون اجلشان فرا رسد ، یک ساعت پس و پیش نشوند. خداوند به گناهکاران مهلت می دهد اما روزی این مهلت به پایان خواهد رسید و این مهلت تا زمانی معین به نام مرگ ادامه خواهد داشت.
نوع مهلتی که خداوند به بنده اش می دهد، بسته به جایگاهی که بنده نزد خداوند دارد متفاوت است.
نقشه خداوند در مورد بعضی از گناهکاران که از هدایت آنان مأیوس شده، این است که آنان را به تدریج از قابلیت دریافت رحمت حق دور سازد بدین گونه که پیوسته به آنان نعمت و فرصت می دهد و استغفار و توبه را از یاد آنان می برد نام این عمل در اصطلاح قرآن استدراج است
مهلت دادن و تأخیر در عذاب خداوند بر دو وجه منظور است: گاهى خداوند نسبت به افراد صالح و مومنى که مرتکب لغزش و گناه شدهاند مهلت مى دهد و عذاب را به تأخیر مى اندازد و گاهى نسبت به افراد مخالف و کفّار مهلت مى دهد که در آیات و روایات متعددى، هر دو مورد بیان شده است.
امّا مهلت دادن خداوند به مومنان و بندگان صالحى که دچار لغزش گردیدهاند از بزرگترین الطاف و نعم الهى است و اگر این مهلت دهى نبود، دنیا جایى براى زندگى نبود و اگر خداوند اسرار انسان ها را فاش مى کرد و در عقوبت و مجازات عجله مى نمود، دیگر چیزى از هستى باقى نمى ماند.
مهلت دادن و به تأخیر انداختن مجازات براى کفّار و مخالفان نقمت و بدبختى است: وَلَا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِى لَهُمْ خَیْرٌ لِاَنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِى لَهُمْ لِیَزْدَادُواْ إِثْمًا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّهِینٌ» (ال عمران178) و کسانى که کافر شدند، گمان نکنند مهلتى که به آنان مى دهیم به سودشان خواهد بود، جز این نیست که مهلتشان مى دهیم تا بر گناه خود بیفزایند، و براى آنان عذابى خوار کننده است.
مطابق بعضی از آیات و روایات نقشه خداوند در مورد بعضی از گناهکاران که از هدایت آنان مأیوس شده، این است که آنان را به تدریج از قابلیت دریافت رحمت حق دور سازد بدین گونه که پیوسته به آنان نعمت و فرصت می دهد و استغفار و توبه را از یاد آنان می برد نام این عمل در اصطلاح قرآن استدراج است.
مرگ پایان تمامی مهلت ها
مرگ یکى از اسرار خلقت است ، یکى از رازهاى حل نشده است که بشر هنوز نتوانسته به اصل آن پى ببرد، آگاهى از اسرار مرگ یکى از مشکلات علم به حساب مى آید، همان طور که اصل حیات و زندگى نیز از اسرار و رموز مى باشد.
آن طور که از آیات قرآن و روایات معصوم علیهم السلام به دست مى آید و در طول تاریخ عالم خلقت تجربه شده است، مرگ قانونى عمومى است ، سرنوشتى که براى همه انسان ها، همه موجودات زنده و بلکه همه موجودات غیر زنده حتمى و ثابت است.
قرآن در این رابطه مى فرماید: کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَیْنَا تُرْجَعُونَ (عنکبوت/57) ((هر انسانى مرگ را مى چشد، سپس به سوى ما باز مى گردید.))
آیه به قانونى اشاره مى کند که بر تمام موجودات زنده جهان حاکم است . مى گوید: تمام زندگان، خواه نا خواه روزى مرگ را خواهند چشید. اگر چه بسیارى از مردم مایلند، فناپذیرى خود را فراموش کنند، ولى این واقعیتى است که اگر ما آن را فراموش کنیم هرگز ما را فراموش نخواهد کرد، حیات و زندگى این جهان ، بالاخره پایانى دارد، روزى مى رسد که مرگ به سراغ هر کسى خواهد آمد و ناچار از این جهان رخت برخواهد بست.
این جهان ، سراى جاویدانى براى هیچ کس نیست ، بعضى زودتر و بعضى دیرتر باید بروند، فراق دوستان ، فرزندان و خویشان به هر حال تحقق مى یابد.
که هر نفس کو آمد حیات/چشد شربت نیستى و ممات
دو روزى چو از زندگانى گذشت/ به سوى خدا باز خواهید گشت
اصولاً انسان در هر چیز شک و تردید کند، در مرگ نمى تواند تردید نماید. تمام اهل آسمان ها و زمین مى میرند، همه موجودات زنده در کام مرگ فرو مى روند، همه مخلوقات بدون استثنا اجل و سرآمدى دارند که لحظه اى در آن تأخیر نیست ، ادعاى خلود و جاودانگى مردم درباره یکدیگر یا رهبران خود تعارف هاى بى محتوایى بیش نیست ، کدام خلود؟ کدام جاودانگى ؟ در حالى که همه انبیاء این راه را پیموده اند و همگى بدون استثناء از این گذرگاه گذشتند.
در حدیثى آمده است : وقتى آیه شریفه کل من علیها فان ((تمام کسانى که بر روى زمین هستند فانى مى شوند)) نازل شد ملائکه گفتند: فرمان مرگ اهل زمین صادر شد!
هر آن کس که روى زمین پا به جاست/سرانجام او نیستى و فناست
کسانى که از شیطانیت و فرعونیت نصیب بیشتر دارند، کمتر از مرگ یاد مى کنند. به یاد مرگ نبودن نشانه ى رشد شخصیت یا فراتر رفتن از مرگ نیست. بلکه ناشى از دیو زدگى است. سرکشان تلقین عجز را برنمى تابند
مرگ آینه خود شناسى است
آدمیان بر حسب نوع مواجههاى که با مرگ دارند، مى توانند خود را بشناسند. در آینهى مرگ بهتر مى توان خود را دید. هر کس از یاد مرگ غافل تر باشد، شجاع تر نیست ...
امکان ندارد که انسان هوشمند نسبت به این حادثه ى بسیار مهم زندگى خویش بى اعتنا باشد. گروهى مى کوشند این امر بسیار مهم را به نحو کاذب و مصنوعى و متکلفانه از نظر دور بدارند یا آن را بى اهمیت تلقى کنند. این امر به هیچ وجه نشانه ى رشد عقلانى یا ظرفیت روحى فراخ آنها نیست، بلکه نشانه ى نهایت بى فکرى و دورى آنها از عالم راستین انسانیت است.
کسانى که از شیطانیت و فرعونیت نصیب بیشتر دارند، کمتر از مرگ یاد مى کنند. به یاد مرگ نبودن نشانه ى رشد شخصیت یا فراتر رفتن از مرگ نیست. بلکه ناشى از دیو زدگى است. سرکشان تلقین عجز را برنمى تابند.
یکى از دلایلى که شیطان از خداوند عمر طولانى طلبید، همان استکبار او بود. اولین درخواست وى از خداوند این نبود که «خدایا مرا ببخش» بلکه این بود که «دست کم مرا نمیران» و سرانجام مهلت شیطان نیز روزی به پایان خواهد رسید.