بخش دوم - امامت و هدایت
یکی از نقش ها و اهداف اساسی امامت، هدایت افراد بشر است . پیش از آن که به بررسی نقش هدایت کنندگی امام از دیدگاه قرآن کریم بپردازیم، لازم است تعریف هدایت و کابردهای قرآنی آن را بیان کنیم .
تعریف هدایت
واژه ی «هدایت » ، مصدر و به معنای «راهنمایی و ارشاد» است . (41) به گفته ی برخی از واژه شناسان، هدایت، راهنمایی همراه با لطف و مهربانی است . (42) این واژه، در زبان عربی هم به صورت متعددی به کار رفته است و هم به صورت لازم . گونه ی دوم، با حرف «الی » یا «لام » متعددی می شود . آیه ی «اهدنا الصراط المستقیم (43) » از گونه ی نخست و آیه های «والله یهدی من یشاء الی صراط مستقیم (44) » و «ان هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم (45) » از گونه ی دوم است .
هدایت، به معنای «پیمودن راهی که انسان را به مقصد می رساند» نیز به کار رفته است . (46) در این کاربرد، این واژه، لازم است نه متعدی و به معنای «هدایت یافتن » است و نه «هدایت کردن » وقتی گفته شود: «هدی الرجل » ، معنای آن این است که «آن مرد هدایت شد» . (47) به عبارت دیگر، کلمه ی «هدی » در این کاربرد با کلمه ی «اهتدی » برابر است .
انواع هدایت در قرآن
واژه ی هدایت در قرآن کریم کاربدهای گوناگونی دارد:
1 - هدایت تکوینی; چنان که فرموده است: «ربنا الذی اعطی کل شی ء خلقه ثم هدی (48) » (حضرت موسی ( علیه السلام) به فرعون گفت) ; پروردگار ما، کسی است که هر چیزی را آفریده و او را هدایت کرده است .
نیز فرموده است: «الذی قدر فهدی » (49) ; آفریدگاری که هر چیزی را که افرید، به اندازه افرید و او را هدایت کرد .
2 - هدایت تکوینی عموم بشر; چنان که فرموده است: «ونفس وماسواها، فالهمها فجورها وتقواها (50) » ; سوگند به نفس و آن که او را بیاراست، آن گاه پلیدی ها و پاکی ها را به او الهام کرد .
این هدایت، همان هدایت فطری بشر است که به واسطه ی عقل و وجدان در نهاد انسان قرار داده شده است و از قلمرو اختیار و اکتساب انسان بیرون است .
3 - هدایت تشریعی; این هدایت، از طریق شریعت های آسمانی و پیامبران و هادیان الهی تحقق یافته است . قرآن کریم، در باره ی پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله وسلم) می فرماید: «وما منع الناس ان یومنوا اذ جاءهم الهدی (51) » ; چه چیزی مردم را مانع شده است که آن گاه که هدایت ما به سوی آنان آمد، به او ایمان بیاورند .
درباره ی تورات می فرماید: «وجعلناه هدی لنبی اسرائیل (52) » ; تورات را هدایت کننده ی بنی اسراییل قرار دادیم .
درباره قرآن می فرماید: «شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدی للناس (53) » ; ماه رمضان، ماهی است که قرآن برای هدایت بشر در آن نازل شد .
هدایت تشریعی نیز همانند هدایت تکوینی فطری، عمومیت دارد و به فرد یا گروه خاصی اختصاص ندارد: «ولکل قوم هاد (54) » .
4 - هدایت تکوینی خاص; از قرآن، به دست می آید که گروهی از انسان ها، از گونه ای هدایت تکوینی خاص بهره مند می گردند . آنان دو دسته اند:
الف) پیامبران و برگزیدگان (انسان های معصوم) ;
ب) صالحان و پرهیزگران .
قرآن کریم، پس از ذکر نام عده ای از پیامبارن می فرماید: «واجنبیناهم وهدیناهم الی صراط مستقیم × ذالک هدی الله یهدی به من یشاء من عباده (55) » ; آنان را برگزیدیم و به راه راست هدایت کردیم . این هدایت ویژه ی خداوند است که هر یک از بندگان خود را که بخواهد از آن بهره مند می سازد .
در باره ی مؤمنان و صالحان می فرماید: «انک لاتهدی من احببت ولکن الله یهدی من یشاء و هو اعلم بالمهتدین (56) » ; تو، کسانی را که دوست داری هدایت شوند، هداتی نمی کنی، لکن خداوند هر کس را که بخواهد هدایت می کند، و او به هدایت جویان داناتر است .
نیز می فرماید: «لیس علیک هداهم ولکن الله یهدی من یشاء (57) » .
تفاوت دو نوع هدایت ویژه ی مزبور، در این است که هدایت ویژه ی پیامبران و برگزیدگان (معصومان) آفرینش آنان همراه است; یعنی; ذات و جوهر روح آنان امر چنان صفا و طهارت تکوینی برخوردار است که نور هدایت از نخستین لحظه های خلقت در نهاد آنان پرتوافکن می شود و آنان از مصونیت و طهارت تکوینی و موهبتی بهره مندند، ولی مؤمنان و صالحان، از چنین هدایت تکوینی برخوردار نیستند، اما پس از طی مقدمات و مراحلی، شایستگی دریافت آن را پیدا می کنند و خداوند، آن را به آنان اعطا می کندک «والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا وان الله لمع المحسنین (58) » ; آنان را که در راه ما (با نفس خود) جهاد کردند، به راه های خویش هدایت می کنیم و خداوند با نیکوکاران است .
در جای دیگر فرموده است: «یهدی به الله من اتبع رضوانه سبل السلام ویخرجهم من الظلمات الی النور باذنه ویهدیهم الی صراط مستقیم (59) » ; خداوند، به واسطه قران و پیامبر، کسانی را که رضایت او را برگزنیند به راه های امنیت و سعادت هدایت می کند و با اذن خاص خود، آنان را از ظلمت ها به نور بیرون می برد و به طراط مستقیم هدایت می کند .
امامت و هدایت ویژه
قرآن کریم، آن گاه که از امامت سخن گفته است، از هدایت ویژه ای یاد کرده است . هدایتی که با امر الهی تحقق می یابد!
«وجعلناهم ائمة یهدون بامرنا (60) » ; آنان (ابراهیم و اسحاق و یعقوب) را امامانی قرار دادیم که مدرم را به امر ما هدایت کنند .
«وجعلنا منهم ائمة یهدون بامرنا (61) » از بنی اسرائیل . امامانی را قرار دادیم تا به امر ما هدایت کنند .
قرآن، در باره ی امر الهی فرموده است: «انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون، فسبحان الذی بیده ملکوت کل شی ء (62) » ; امر خداوند، چنان است که هر گاه آفرینش چیزی را اراده کند، به ان می گوید: «باش » ، پس موجود می شود . پس منزه است کسی که ملکوت هر چیزی به دست او است .
روشن است که مقصود از کلمه ی «امر» در این آیه، امر لفظی با واژه «کن » و مانند آن نیست، بلکه مراد از آن، شان خداوند در افرینشی موجودات، این است که هر گاه اراده ی حتمی او به آفرینش چیزی تعلق پیدا کند، به محض این که افاضه و ایجاد از جانب او تحقق یابد، آن شی ء، موجود خواهد شد; یعنی، فاعلیت خداوند، مطلق و تام است و مشروط به چیزی جز ذات و صفات ذاتی او نیست بدین جهت استبعاد منکران معاد در باره ی زنده شدن دوباره ی اجزای متلاشی شدن بدن مردگان، وجهی ندارد; زیرا، ملکوت همه چیز، در قبضه ی ی قدرت خداوند قرار دارد .
مقصود از ملکوت، اصل و نهاد و نهان هر چند است; یعنی، اشیا، دارای جنبه ای ملکی و ظاهری اند که با چشم ظاهری و دیگر ادراکات حسی، قابل مشاهده و ادراک اند، و دارای جنبه ای ملکوتی و باطنی اند که از طریق حواس نمی توان آن را درک کرده بلکه با دیگان عقل، و بالاتر از آن، با دیدگان قلب، می توان آن را شناخت، و سناخت راستین آن، در گرو آن است که حجاب ای وهم و خیال و غریزه و شهوت، کنار زده شود، و آن، جز با عنایت ویژه ای از جانب خداوند، ممکن نخواهد بود .
آن کس که ملکوت اشیا را به خوبی درک کند، از اصحاب یقین خواهد بود . در باره ی حضرت ابراهیم ( علیه السلام) می فرماید: «وکذالک نری ابراهیم ملکوت السماوات والارض ولیکون من الموقنین (63) »
قرآن کریم در جای دیگر در باره ی امر الهی می فرماید: «وما امرنا الا واحدة کلمح بالبصر (64) » ; امر ما، یکی بیش نیست، و (آن هم) چونان اشاره ی چشم است; یعنی در، امر الهی که تحقق هر چند به آن بستگی دراد - و آن، عبارت است از امر تکوینی ایجادی که هستی هر چیزی را به آن اعطا می کند - تعدد و تکثر و تغییر و تدریج راه ندارد، و این، در حال است که موجودات مکانی و زمانی، در بستر تدریج و تغییر، محقق می یابند . این آیه نیز به گونه ای، جنبه ی باطنی و ملکوت اشیا را که همان عالم امر است - بیان می کند در مقابل جنبه ی ظاهری موجودات که عالم ملک و شهود نام دارد .
با توجه به نکات یاد شده، می توان هدایت کنندگی امام به امر خداوند را به درستی تصویر کرد . امام، با استناد به امر ملکوتی خداوند که به اذن پروردگار بدان دست یافته است، در ذهن و روح انسان های مستعد هدایت، تصرف می کند و آنان را به کمال مطلوب می رساند . این هدایت، در ارائه ی طریق و نشان دادن راه، یعنی بیان معارف و احکام الهی به بشر خلاصه نمی شود . البته آن کس که از مقام امامت برخوردار است، طبعا، در حوزه ی شناخت معارف و احکام دین نیز سرامد دیگران است و رای و نظر او، معیار حق و باطل به شمار می رود، اما آن چه در ایات یاد شده، در باره ی امامت مورد نظر است، هدایتی فراتر از ارائه ی طریق است; یعنی، هدایتی است تکوینی که به امر و اذن تکوینی و خاص خداوند انجام می گیرد . پیامبرانی که در این آیات از آبان یاد شده است، بلکه عموم پیامبران و رسولان الهی، علاوه بر مقام نبوت و رسالت - که به دریافت معارف و احکام الهی و ابلاغ آن ها به بشر مربوط می شود و نقش هدایت کنندگی تشریعی را دارد - از مقام امامت و هدایت کنندگی تکوینی و خاص نیز بهره مند بوده اند . رسیدن به این مقام، در گرو امتحانات خاص و معرفت و شناختی ویژه بوده است درباره ی حضرت ابراهیم ( علیه السلام) می فرماید: «واذ ابتلی ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن قال انی جاعلک الناس اماما (65) »
نیز می فرماید: «وکذالک نری ابراهیم ملکوت السماوات والارض ولیکون من الموقنین (66) »
از دو آیه ی یاد شده، به روشنی به دست می آید که ابراهیم خلیل ( علیه السلام) آن گاه به مقام والای امامت رسید که از یک سوی مورد امتحانهایی ویژه ی الهی قرار گرفت و از همگی سربلند بیرون آمده و از سوی دیگر، خداوند، ملکوت آسمان ها و زمین را به امر نشان داد و رو به مقام یقین نایل گردید .
بنابراین، جمله ی «یهدون بامرنا» در ایات امامت، به روشنی بر این حقیقت دلالت می کند که هدایت هدایت یافتگان، از طریق ولایت و تصرف تکوینی امام و به اذان و امر ملکوتی خداوند تحقق می پذیرد . (67)
اشکال
در ادامه ی آیه ی هفتاد و سوم از سوره ی انبیا، پس از آن که از مقام امامت ابراهیم و اسحاق و یعقوب ( علیهم السلام) سخن گفته شده، فرموده است: «و اوصینا الیهم فعل الخیرات واقام الصلاة و ایتاء الزکاة وکانوا لنا عابدین » ; به آنان انجام دادن خیرات و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم، و آنان ما را عبادت می کردند .
بر این اساس امامت مورد نظر در این آیه، که با هدایت ویژه و ولایت تکوینی و اعمال و نفوس هدایت یافتگان ملازمه دارد، به عموم یا برخی از پیامبران اختصاص دارد و شامل دیگران نمی شود . از این روی، بر دیدگاه شیعه در باره ی امامت دلالت نمی کند .
پاسخ
مقصود از وحی، با توجه به صدر و ذیل آیه، وحی تشریعی نیست، بلکه مقصود، وحی تسدیدی است; یعنی، روح القدس، پیوسته پیمابران الهی را مدد می رساند و علاوه بر این که معارف و احکام الهی را از جانب خداوند به آنان وحی می کند، به اذان پروردگار، آنان را مورد تایید ویژه قرار می دهد و در نتیجه، آنان، علاوه بر این ککه در مقام علم و معرفت معصوم اند، در مقام عمل نیز از صفعت عصمت برخوردارند، و اوامر و نواهی الهی را به صورت کامل اجرا می کنند .
گواه بر این مطلب این است که، هر گاه مصدر به معمول اش (مفعول) اضافه شد، نشانه ی این است که آن معمول، در عالم خارج، تحقق یافته است و اگر موجود این باشد که انجام دادن آن، مطلوب است و باید بعدا انجام شود، مصدر، به معمول خود اضافه نمی شود . بلکه به جای مصدر، فعل مضارع همراه با کلمه ی «ان » یا «ان » آورده می شود که آن را تاویل به مصدر می برد . مثلا هر گاه گفته شود: «یعجبنی احسانک وفعلک الخیر; احسان و فعل نیک تو، مرا به شگفت می آورد» ، مفاد این جمله، این است که احسان و کار نیکی که انجام گرفته است، چنین اثری دارد، ولی هر گاه گفته شود: «یعجبنی ان تحسین وتفعل الخیر» ، مفاد آن، این است که احسان و کار نیک انجام نگرفته است، و گوینده تحقق آن را می پسندد و می طلبد . چنان که خداوند فرموده است . «ان تصوموا خیرلکم (68) » .
بر این اسا، در آیاتی که وحی تشریعی مقصود است، به جای مصدر، فعل با کلمه ان مصدریه به کار رفته است . مانند: «امرت ان اعبد الله (69) » و «ان لاتعبدوا الا ایاه (70) » و «ان اقیموا الصلاة » (71)
در آیه ی مورد بحث نیز عبارت چنین است: «واوحینا الیهم فعل الخیرات » . «فعل » که مصدر است، به «الخیرات » که معمول آن است، اضافه شده است . در این آیه گفته شنده است: «و اوصینا الیهم ان افعلوا الخیرات » پس بنابر قاعده ی مزبور، مفاد آیه، این است که فعل خیرات، از پیامبران صادر شده و آنان، عملا، اقامه ی نماز و اتیاء کرده اند، و این کار با وحی تسدیدی الهی تحقق یافته است . (72)
آن چه به پیامبران الهی اختصاص داشته است، وحی تشریعی است، نه وحی تسدیدی; زیرا، دلیلی از عقل روحی بر این که چنین وحی ای مخصوص پیامبران بوده است، در دست نیست، بلکه دلائل عقلی و نقلی می گویند . امامت به عنوان وساطت هدایت باطنی الهی، امری است که به مقتضای حکمت الهی که نظام هستی را بر پایه ی اسباب و وسایط مناسب تقدیر کرده است، لازم و ضروری است و آن کسی که دارای مقام امامت است، از تسدید و تایید ویژه ی خداوند برخوردار است، و این تسدید و تایید ویژه ی الهی نیز به واسطه ی فرشته ای که از عالم امر است، تحقق می یابد: «و کذالک اوصینا الیک روحا من امرنا» (73) ; این گونه، روحی را که عالم امر ما است به تو وحی کردیم; یعنی، آن را با تو همراه ساختیم .
در احادیثی از اهل بیت ( علیهم السلام) آمده که مقصود از آن، فرشته ای است برتر از جبرئیل و میکاییل . آن فرشته، پیوسته پیامبر ( صلی الله علیه و آله وسلم) را تایید و تسدید می کرد، و پس از وی با ائمه ی معصوم ( علیهم السلام) است .
کلینی، به سند صحیح از ابی بصیر روایت کرده که گفت: «از امام صادق ( علیه السلام) از آیه ی «و کذالک اوصینا الیک روحا من امرنا» پرسیدم .» . امام فرمود: «خلق من خلق الله عزوجل اعظم من جبرئیل و میکائیل . کان مع رسول الله نخبره و یسدده وهو مع الائمة بعده » (74)
در حدیث دیگری، امام ( علیه السلام) تصریح کرده است که آن روح، از عالم ملکوت بوده است: «وهو من الملکوت » (75) .
امامت و هدایت بی واسطه
هر گاه امام، واسطه ی هدایت دیگر افراد بشر است، و هدایت الهی، چه به معنای ارائه ی طریق و چه به معنای ایصال به مطلوب، از طریق هادیان الهی (پیامبران و امامان) تحقق می پذیرد، در این صورت، آنان، خود، بدون واسطه، از هدایت الهی بهره مندند .
این، مطلبی است که به علاوه بر این که مقتضای حکم عقل است، در ایات قرآن نیز مورد تاکید واقع شده است: «افمن یهدی الی الحق احق ان یتبع امن لایهدی الا ان یهدی فمالکم کیف تحکمون (76) » ; ایا کسی که به حق هدایت می کند، سزاوارتر است که از او پیروی شود یا کسی که از سوی دیگران هدایت نشود، از هدایت بهره ای ندارد؟ چه گونه داوری می کنید؟
مفاد این آیه، این است که تنها، کسانی شایستگی آن را دارند که عهده دار هدایت دیگران گردند که خود بدون آن که به هدایت شدن از سوی کسی نیاز داشته باشند، هدایت شده اند; یعنی از هدایت بی واسطه ی الهی برخوردارند، و آن کسی که از چنین هدایتی برخوردار نیست، خواه گمراه باشد یا هدایت یافته به واسطه ی دیگری شایستگی این را که عهده دار امر هدایت گردد، ندارد .
مطلب مزبور، پیش از آن که مربوط به هدایت به معنای ارائه ی طریق باشد با هدایت به معنای ایصال به مطلوب، مناسبت دارد; چرا که برای ارائه ی طریق آن چه لازم است، دارا بودن هدایت است، خواه بی واسطه باشد یا با واسطه، اما در هدایت باطنی، باید فرد هدایت کننده، از مقام بالایی بهره مند باشد که بتواند واسطه ی هدایت و ولایت تکوینی خداوند شود . (77)
نور خداوند در قلوب مؤمنان
در احادیثی که از ائمه ی طاهر ( علیهم السلام) رویت شده است، از امامت به عنوان نوری تعبیر شده است که در قلوب مؤمنان تابش می کند و پرتو آن، بسی تاب ناک تر از نور خورشید است محدث کلینی . به مسند صحیح از ابی خالد کابلی روایت کرده که گفت: «از امام باقر ( علیه السلام) در باره ی آیه ی «فآمنوا بالله ورسوله والنور الذی انزلنا (78) » پرسیدم .» . امام فرمود: «ای ابا خالد! مقصود از نور، امامان آل محمد تا روز قیامت است سوگند به خدا! آنان، نوری هستند که خداوند نازل کرده است . آنان، نور خداوند در آسمان ها و زمین اند سوگند به خدا! ای ابا خالد! نور امام در دل های مؤمنان، روشنی بخشی تر از نور خورشید در روز است . به خدا سوگند! امامان، دل های مومنان را نورانی می سازند . خداوند، نور آنان را از هر کس که بخواهد، باز می گیرد، و در نتیجه، دل های آنان تاریک می شود . به خدا سوگند! ای ابا خالد! کسی ما را دوست نمی دارد و ولایت ما را بر نمی گزیند، مگر این که خداوند، قلب او را پاکیزه سازد، و خداوند . قلب کسی را پاکیزه نمی سازد، مگر این که تسلیم امر ما باشد . هر گاه چنین باشد، خداوند، او را از حساب سخت و فزع بزرگ در روز قیامت در امان می دارد .» (79)
گستره و ژرفای امامت
از بحث های گذشته، می توان به گسترده و ژرفای امامت پی برد . امامت را نباید صرفا تدبیر سیاسی جامعه ی اسلامی در چهارچوب احکام الهی خلاصه کرد، همان گونه که تنها در رهبری دینی در سطح بیان معارف و احکام الهی و هدایت تشریعی نیز خلاصه نمی شود . امامت، ظاهری بس گسترده و باطنی ثروت دارد . امامت ظاهری ریشه در ولایت و هدایت درونی و تکوینی دارد . آن کس که واسطه ی هدایت الهی در رساندن هدایت جویان به کمال مطلوب است، همم، پیش و بیش، از دیگران این شایستگی را دارد که در قلمرو هدایت تشریعی راهنمای مردم باشد و گفتار و کردارش، مقیاس و معیار حق و باطل به نشمار آید، اسوه و الگوی اخلاق و تربیت باشد، و بالاخره سررشته ی تدبیر نظام سیاسی و اجتماعی را در دست بگیرد . بدین جهت، اگر قرآنکریم، بر بعد عرفانی و باطنی امامت تاکید ورزیده و بر هدایت باطنی و نهانی پای فشرده است، نه بدان معنا است که امامت، شان دیگری جز ای ندارد، و رهبری فکری و دینی و اخلاقی و سیاسی جامعه از شئون و اهداف امامت نیست به بلکه بدین معنا است که بدون آن که فردی از چنان مقام و منزلت دارایی برخوردار باشد، نخواهد توانست در دیگر قلمروهای مربوط به هدایت و رهبری جامعه ی بشری، به گونه ای بایسته و ایده آل نقش آفرین باشد .
آن کس که مذهب خلافت الهی بر زمین را دارد، می تواند مذهب خلافت نبوی و پیشوایی امت را بر عهده بگیرد .
آن کسی که در هدایت تکوینی و باطنی، واسطه ی افاضة ی لطف و رحمت الهی به هدایت جویان است، می تواند در هدایت تشریعی و رهبری دینی و اخلاق، واسطه ی هدایت الهی برای جامعه ی بشری می باشد .
آن کسی که در شناخت مثال و جهان به مقاله «علم آدم ای اسماء» رسیده است خواهد توانست رهبری عادلانه بشریت را عهده دار شود و هر چند و هر کس را در جای مناسب آن بگذارد .
آن کسی که در جهاد با نفس اماره - که جهاد اکبر است - به پیروزی کامل رسید، است و از مقام عصمت برخوردار است، شایستگی رهبری جهاد اصغر را به وجه احسن خواهد داشت و سرانجام باید گفت:
افمن یهدی الی الحق احق ان یتبع امن لایهدی الا ان یهدی فمالکم کیف تحکمون (80)
پی نوشت:
1) بقره: 124 .
2) توبه: 12 .
3) هود: 17; احقاف: 12 .
4) یس: 12 .
5) المیزان، ج 17، ص 67 .
6) بقره: 29 .
7) بقره: 22 .
8) یونس: 67 .
9) بقره/21 .
10) بقره/22 .
11) الدر المنثور، ج 5، ص 217 .
12) اصول کافی، ج 1، کتاب الحجة، باب ان الحجة لاتقوم لله الا بامام . در این باب، سیزده حدیث که این مطلب را می رساند، نقل شده است .
13) مفاتیح الجنان، دعای عدیله .
14) بقره: 30 .
15) بقره: 31 - 32 .
16) بقره: 33 .
17) انعام: 75 .
18) ص: 26 .
19) بقره: 213 .
20) انعام: 87 - 88 .
21) انعام: 89 .
22) بقره/124 .
23) سجده: 24 .
24) انبیا: 72 - 73 .
25) زخرف: 26 - 28 .
26) در تفسیر البرهان، یازده حدیث که مضمون فوق در آن ها بیان شده، روایت شده است . ر . ک: البرهان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 138 - 140 . نیز ر . ک: المیزان، ج 18، ص 106 .
27) اسراء، 71 - 72 . جهت آگاهی از تفسیر این دو آیه، به تفسیر المیزان، ج 13، ص 165 - 170 رجوع شد .
28) بقره: 124 .
29) جهت آگاهی از احدیث یاد شده به کتاب الحجة از اصول کافی، ج 1، رجوع شود . نیز مصامین یاد شده، در حکمت 147 نهج البلاغه بیان شده است .
30) بقره: 124 .
31) اصول کافی، ج 1، کتاب الحجة، باب طبقات الانبیاء، حدیث 2 .
32) مریم: 42 .
33) هود: 69 .
34) نساء: 125 .
35) تفسیر المیزان، ج 1، ص 277 - 278 .
36) الامام: المؤتم به النسانا کان یقتدی بقوله او فعله، او کتابا او غیر ذالک: المفردات فی غریب القرآن، ص 24، کلمه ی ام .
الامام: کل من اقتدی به و قدم فی الامور، النبی ( صلی الله علیه و آله وسلم) امام الائمة، والخلیفة امام الرعیة، والقرآن امام المسلمین معجم المقاییس فی اللغة، ص 48، کلمة ام .
37) بقره: 253 .
38) اسراء: 55 .
39) انعام: 86 .
40) المیزان، ج 7، ص 244 .
41) مجمع البیان، ج 1، ص 27 .
42) المفردات فی غریب القرآن، ص 538، کلمه ی «هدی » .
43) حمد: 6 .
44) بقره: 213 .
45) اسراء: 9 .
46) جرجانی، التعریفات، ص 112 .
47) هدی الرجل: استرشد (المنجد) .
48) طه: 50 .
49) اعلی: 3 .
50) شمس: 7 - 8 .
51) اسراء: 94 .
52) اسراء: 2 .
53) بقره: 185 .
54) رعد: 7 .
55) انعام: 87 - 88 .
56) قصص: 56 .
57) بقره: 272 .
58) عنکبوت: 69 .
59) مائده: 16 .
60) انبیا: 73 .
61) مسجده: 24 .
62) یس: 83 .
63) انعام: 75 .
64) قمر: 5 .
65) بقره: 124 .
66) انعام: 75 .
67) المیزان، ج 1، ص 272 - 273، و ج 14، ص 304 .
68) بقره: 184 .
69) رعد: 36 .
70) یوسف: 40 .
71) انعام: 72 .
72) المیزان، ج 10، ص 305 .
73) شورا: 52 .
74) اصول کافی، ج 1، کتاب الحجة، باب الروح التی یسدد الله بها الائمة ( علیه السلام) حدیث 1 .
75) همان، ح 2 .
76) فاطر: 35 .
77) ر . ک: المیزان، ج 10، ص 58 .
78) اصول کافی، ج 1، کتاب الحجة .
79) اصول کافی، ج 1، کتاب الحجة، ص 150، باب ان الائمة (ع) نورالله عزوجل .
80) فاطر: 35 .