قرآن می گوید: هر گناه یک اثر وضعی دنیایی دارد که نه فقط گناهکار بلکه دامن نسل او را هم میگیرد.
در قرآن آیات متعددی است که نشان می دهد بین اعمال و رفتار آدمیان با حوادث و پیشامدهای تلخ و شیرین زندگیشان، رابطهای تکوینی وجود دارد، پیوندی عمیق و معنادار که تحت تدبیر ربوبیت الهی است. به تعبیر مولانا:
این جهان کوه است و فعل ما ندا
سوی ما آید نداها را صدا
فعل تو کان زایدت از جان و تنت
همچو فرزندی بگیرد دامنت
در اینجا به اختصار به چند نمونه از آیات اشاره می کنیم:
یک. شورى/30: وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثیر (اگر شما را مصیبتى رسد، به خاطر کارهایى است که کردهاید. و خدا بسیارى از گناهان را عفو مىکند )
بر مبنای این کریمه، هر مصیبتی که در مسیری زندگی به انسان می رسد نتیجه و محصول طبیعی بخشی از اعمالی است که از آدمی سر زده است و بخش دیگر اعمال زشت آدمی را خدا می بخشد و گرنه طبق نظامات حاکم بر هستی از جمله قانون علیت، هر موثری، اثری را به دنبال دارد قهرا.
شاید کسی اینجا اشکال کند که اگر همه مصیبتها معلول اعمال زشت آدمیاند پس مصیبتهای وارده بر حضرات معصومین(ع) یا اعمال افراد دیوانه و هیمنطور کودکان غیرمکلف، چگونه توجیهپذیر است؟
علامه طباطبایی جواب این شبهه را اینگونه میدهد:
این که در آیه فرموده" فبما کسبت أیدیکم" و مصائب را مستند به گناهان کرده خود دلیل است بر اینکه خطاب در آیه متوجه کسانى است که صدور گناه از آنان ممکن باشد، پس آیه شریفه از اول شامل انبیاء و افراد غیر مکلف نیست، و شامل نشدن آن از باب تخصص است نه تخصیص." (1)
دو. روم /41: ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذیقَهُمْ بَعْضَ الَّذی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُون. (به سبب آنچه دستهاى مردم فراهم آورده، فساد در خشکى و دریا نمودار شده است، تا [سزاى] بعضى از آنچه را که کردهاند به آنان بچشاند، باشد که بازگردند. )
آیه یادشده نیز معنى وسیع و گستردهاى را پیرامون ارتباط" فساد" و" گناه" با یکدیگر بیان مىکند که نه مخصوص سرزمین مکه و حجاز است، و نه عصر و زمان پیامبر ص بلکه به اصطلاح از قبیل قضیه حقیقیه است که پیوند" محمول" و" موضوع" را بیان مىکند، به عبارت دیگر هر جا فسادى ظاهر شود بازتاب اعمال مردم است، و در ضمن یک هدف تربیتى دارد، تا مردم طعم تلخ نتیجه اعمالشان را بچشند، شاید به خود آیند.
بعضى مىگویند: این آیه ناظر به آن قحطى و خشکسالى مىباشد که به خاطر نفرین پیامبر ص دامان مشرکان مکه را گرفت، باران قطع شد، بیابانها خشکید و خشکیدهتر شد، و حتى استفاده از صید دریا (دریاى احمر) براى آنها مشکل گشت. به فرض که این سخن از نظر تاریخى صحیح باشد تنها بیان یک مصداق است و معنى آیه را در مساله ارتباط فساد و گناه هرگز محدود نمىکند، نه محدود به آن زمان و مکان و نه محدود به خشکسالى و کمى باران.
از آنچه در بالا گفتیم به خوبى روشن مىشود بسیارى از تفسیرهاى محدود و موضعى که از بعضى از مفسران ذیل این آیه نقل شده به هیچوجه قابل قبول نیست، مثل اینکه مراد از فساد در خشکیها، قتل هابیل به دست قابیل است، و منظور از فساد در دریا غصب کشتىها در عصر موسى و خضر است.
یا اینکه منظور از فساد دریا و صحرا زمامداران فاسدى هستند که همه این مناطق را به فساد مىکشند. البته ممکن است یکى از مصداقهاى فساد این چنین افراد بوده باشند که بر اثر دنیاپرستى و مجامله و تن در دادن مردم به ذلت، بر سر آنها مسلط مىشوند اما مسلما تمام مفهوم آیه این نیست. ( 2)
سه: وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنا مُتْرَفیها فَفَسَقُوا فیها فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْمیراً (و چون بخواهیم شهرى را هلاک کنیم، خوشگذرانانش را وا مىداریم تا در آن به انحراف [و فساد] بپردازند، و در نتیجه عذاب بر آن [شهر] لازم گردد، پس آن را [یکسره] زیر و زبر کنیم.)
«أمرنا مترفیها»، یعنى بزرگان قوم را فرمان به اطاعت مىدهیم، زیرا خداوند به فسق و گناه دستور نمىدهد، بلکه به عدل و احسان فرمان مىدهد. شیوهى هلاک کردن خدا به این نحواست که به اطاعت دستور مىدهد، مرفهان بى درد مخالفت مىکنند و افراد عادى هم از آنان پیروى مىکنند، آنگاه قهر الهى بر همگان حتمى و محقق مىشود، و عذاب و غضب الهى فرا مىرسد.
ارادهى قهر خداى حکیم، براساس زمینههاى گناه و خصلتهاى منفى ماست، و گرنه خداوند مهربان، بىجهت ارادهى هلاک قومى را نمىکند. به فرمودهى حضرت رضا علیه السلام: ارادهى الهى در این آیه، مشروط به فسق ماست(3)
تاثیر رفتار ما در نسل ما
نکته دیگری که قرآن ما را بدان رهنمون می شود این است که اعمال گذشتگان بر آیندگان اثر می گذارد. به دیگر سخن، آثار رفتار آدمی نه تنها او بلکه دامن نسلش را هم می گیرد همچنان که ممکن است فرزندان به نعمت پدران و نیاکانشان متنعم نیز شوند.
آیاتی متعددی از قرآن ناظر به این معناست از جمله آیه 90 سوره یوسف، آیه 28 سوره زخرف و الخ که ما در اینجا تنها به یک نمونه اشاره می کنیم:
نساء/9: وَ لْیَخْشَ الَّذینَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَیْهِمْ فَلْیَتَّقُوا اللَّهَ وَ لْیَقُولُوا قَوْلاً سَدیداً (کسانى که اگر فرزندان ناتوانى از خود بیادگار بگذارند از آینده آنان مىترسند، باید (از ستم درباره یتیمان مردم) بترسند! از (مخالفت) خدا بپرهیزند، و سخنى استوار بگویند.)
شاید در نگاه نخست این آیه با آیات دیگر قرآن ناهماهنگ جلوه کند، زیرا قرآن کریم هر کس را مسئول اعمال خود معرفی میکند و بار وی را بر دوش خود او مینهد: (ولاتَکسِبُ کُلُّ نَفسٍ إلاّعَلَیها ولاتَزِرُ وازِرَةٌ وِزرَ اُخری)(انعام/164)
در پاسخ این شبهه اجمالاً میتوان گفت که اعمال انسان، افزون بر زنده و جاوید بودن، به فاعل خود مرتبط و از او جدا ناشدنیاند. از طرفی نسل گذشته، حال و آینده یک خانواده بر اثر وحدت رحم و خون و غذا و ثروت و... یک واقعیت به شمار میآیند؛ یعنی از همان غذا و خون و ثروتِ پدر، فرزندش شکل میگیرد و در حقیقت، فرزند ادامه وجود عنصری پدر و مادر است، از اینرو هم عمل گذشتگان در فرزندانشان و هم عمل فرزندان برای گذشتگان اثر دارد، چنان که خداوند درباره مومنان دارای عمل صالح میفرماید که آنان را به همراه ذریهشان در مجموعهای خانوادگی گرد میآورد تا کنار همدیگر بیشتر لذت ببرند: (والَّذینَ آمَنوا واتَّبَعَتهُم ذُرّیَّتُهُم بِایمانٍ ألحَقنا بِهِم ذُرّیَّتَهُم وما ألَتْناهُم مِن عَمَلِهِم مِن شیءٍ کُلُّ امرِئٍ بِما کَسَبَ رَهین).[طور/21]
این تأثیر و تأثّر نامحدود نیست، بلکه در محدودهای است که در رحامت و غذا و خون شریک هستند و به همان مقدار این افراد یک سلسله به شمار میروند؛ یعنی آثار گذشتگان آنها در آیندگانشان ظاهر میشود، بنابراین هنگامی که این سلسله در حکم یک واقعیت باشند، اگر بر اثر ظلم پدران به یتیمان مردم، فرزندانشان گرفتار ستم شوند، با آیه (ولاتَزِرُ وازِرَةٌ وِزرَ اُخری)(انعام/64) منافاتی ندارد.(4)
پینوشتها:
1. ترجمه تفسیر المیزان، ج18، ص: 88.
2. تفسیر نمونه، ج16، ص: 451.
3. تفسیر نور، ج5، ص32.
4. تفسیر تسنیم، جلد 17، ص 443.