حارث بن نعمان فهرى پس از مخالفت آشکار خطاب به رسول خدا صلی الله و علیه وآله گفت: "اى محمد! ما را به خدا خواندى پذیرفتم، نبوت خود را مطرح کردى، لااله الاالله و محمد رسول الله گفتیم، ما را به اسلام دعوت کردى اجابت کردیم، گفتى، نماز در پنج وقت بخوانید خواندیم، به زکات و روزه و حج و جهاد سفارش کردى اطاعت کردیم، حال پسر عموى خود را امیر ما ساختى که نمى دانیم این حکم از طرف خداست یا با اراده شخصى شما پیدا شده است؟"
رسول خدا صلی الله و علیه وآله پاسخ داد سوگند به خدا که جز او پروردگارى نیست، این دستور از طرف اوست.
حارث بن نعمان فهرى با غروری که تمام وجودش را فرا گرفته بود تقاضاى عذاب کرد. بیچاره فکر می کرد قدرتى وجود ندارد تا او را کیفر دهد.
سر به آسمان بلند کرد و گفت: "خدایا اگر آنچه را که محمد صلوات الله علیه درباره على علیه السلام مى گوید از طرف تو است و به امر توست، سنگى از آسمانى بر من فرود آید و مرا عذاب کند" هنوز سخنانش به پایان نرسیده بود که از آسمان سنگى بر او فرود آمد و او را به هلاکت رساند که آیات 1 و 2 سوره معراج نازل شد. (تذکره الخواص ص 19: ابن جوزى حنفى و تفسیر المنارج ج 6 ص 464)
در حقیقت مخالفان غدیر در هیچ برهه و زمانی از حرکت و تلاش باز نایستاده اند و همیشه در همه ی زمان ها به فراخور موقعیت های مختلف به نقشه کشی پرداخته اند.
اگر بخواهیم مخافان غدیر را بشناسیم در دو جبهه می توان آن ها را توصیف کرد:
جبهه ی اول
در اولین جبهه که مخالفین بر روی غدیر کار کردند، این بود که اصل روایت غدیر، به فراموشی سپرده شود. کار به جایی می رسد که وقتی معاویه به ابن عباس می گوید: شنیدم فضایل علی را می گویی، شنیدم غدیر می گویی، بترس و از این کار بپرهیز.
ابن عباس می گوید: من فقط قرآن می خوانم، آیات ولایت را بیان می کنم.
معاویه می گوید: آیات را بخوان، امّا تفسیر آیات برای تو ممنوع است.
وقتی جوّ جامعه این می شود که حتّی آیات قرآن تفسیر نشود، پیدا است که روایت غدیر به چه سرنوشتی گرفتار می شود.
جبهه ی دوم
در این جبهه سعی کردند محتوا را از میان بردارند. می گویند: به فرض، حدیث غدیر را قبول کردیم و قول راویان را و این همه عدد را پذیرفتیم و تسلیم شدیم، امّا غدیر چیز تازه ای ندارد و سخن فقط از محبت علی است، سخن از یار و یاور علی بودن است؛ یعنی علی دوست شما است، علی یار و یاور شما است.
"خدایا اگر آنچه را که محمد صلوات الله علیه درباره على علیه السلام مى گوید از طرف تو است، و به امر توست، سنگى از آسمانى بر من فرود آید و مرا عذاب کند" هنوز سخنانش به پایان نرسیده بود که از آسمان سنگى بر او فرود آمد و او را به هلاکت رساند که آیات 1 و 2 سوره معراج نازل شد
و این مخالفان همیشه در مقابل انبوهی از سؤالات قرار می گیرند که باید جواب بدهند؛ از جمله «یا اَیهَا الرَّسول بَلِّغْ ما انْزِلَ إِلَیکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه وَاللَّه یعْصِمکَ مِنَ النَّاسِ»
مفسّران اسلام که به این آیه می رسند خودشان را در مقابل دو سؤال مهم می بینند:
سؤال اوّل
چه برنامه ی تبلیغی بوده که تا آخر عمر پیغمبر صلی الله علیه وآله زمین مانده بود و لازم بوده است ابلاغ بشود که با کلمه ی «بلّغ» اصرار شده است.
کلمه ی «بلّغ» که به تأکید اشاره دارد، فقط یک بار در قرآن مجید آمده است.
چه برنامه ای بوده که خداوند با این لحن داغ به پیامبر صلی الله علیه وآله می گوید: «إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه» اگر ابلاغ نکنی، رسالت خدا را ابلاغ نکرده ای.
سؤال دوّم
چه برنامه ای بوده که ابلاغش ترس آور بوده است تا خداوند بفرماید: «وَاللَّه یعْصِمکَ مِنَ النَّاسِ» پیغمبر! غم به خود راه مده و از کسی نترس. تو در حفظ الهی هستی، پس برنامه را تبلیغ کن.
تمام مفسّران اهل سنت در مقابل این دو سؤال مانده اند که چه جواب بدهند. آیا مسأله ی گوشت های حلال و حرام بوده که در سوره ی مائده مطرح شده است؟ آیا مسأله ی مهم دیگری بوده، اگر جهاد بوده است که سالیان دراز مسلمانان جهاد می کردند. اگر اصل مسأله ی توحید و یگانگی خدا بوده که رسول خدا صلی الله علیه وآله 23 سال روی آن زحمت کشیده و تبلیغ کرده بود. پس چه پیام مهمّی بوده که «إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه»؟
چه حادثه ی مهمی بوده که عده ای مخالفش بودند و ممکن بود برای پیامبر صلی الله علیه وآله توطئه بچینند که خداوند پیغمبرش را در امن و امان خودش قرار می دهد؛ «وَاللَّه یعْصِمکَ مِنَ النَّاسِ»؟
تا به امروز جواب این سؤالات باقی مانده. چرا؟ برای این که ریشه ی مطلب که داستان غدیر است، یا از نظر روایت یا از نظر محتوا و معنا پوشانده شد.
این بخش عظیم از تاریخ اسلام، وقتی در تاریکی فرو رفت، سؤال های مربوط به آیات قرآن بدون جواب باقی ماند.
باید بگوییم اگر همه ی عالم را بگردیم، تمام آیات و روایات را ببینیم و تمام تاریخ اسلام را بررسی کنیم تا داستان غدیر را در کنار آیه 67 مائده قرار ندهیم، تفسیر این آیه برای ما غیر ممکن است. (به نقل از سخنان آیة الله العظمی مکارم شیرازی دام ظله)
به راستی اگر مخافان غدیر با خلافت امیر المؤمنین علیه السلام مخالفت نمی کردند ، چه می شد؟
در کتب اهل سنت به روشنی آمده است که با کوچکترین دقت معلوم می شود که اگر چنان که حضرت امیر علیه السلام خلیفه می شد چه اتفاقی می افتاد ... اینک به برخی از این روایات اشاره می کنیم:
1 - هدایت مردم به صراط مستقیم و بهشت :
به اقرار اهل سنت و طبق روایات ایشان در صورتی که امیر مومنان علیه السلام را به خلافت می رساندند ، مردم را به راه راست و به سوی بهشت هدایت می نمودند.
ابن مسعود از رسول خدا صلی الله و علیه وآله نقل کرده است که فرمودند: گمان می کنم که مرگ من نزدیک شده است؛ عرضه داشتم: ای رسول خدا صلوات الله علیه، آیا ابوبکر را به جانشینی تعیین نمی کنید؟ پس از من روی برگرداندند و چنین به نظر من رسید که ایشان با این کار موافق نیستند ؛ پرسیدم :آیا عمر را تعیین نمی کنید ؟ باز روی از من برگرداندند و چنین به نظر من رسید که با این کار موافق نیستند ؛ گفتم : ای رسول خدا، آیا علی را به جانشینی تعیین نمی فرمایید ؟ پاسخ دادند : همین است قسم به خدایی که جز او نیست ؛ اگر با او بیعت کنید و از او اطاعت نمایید همه شما را به بهشت رهنمون خواهد ساخت . ( المعجم الکبیر ج10/ص67)
به رسول خدا صلی الله و علیه وآله عرض کردند: ای رسول خدا ، آیا علی علیه السلام را به عنوان جانشین تعیین نمی فرمایید ؟ فرمودند : اگر علی علیه السلام را به عنوان سرپرست قبول کنید او را هدایت کننده و هدایت شده خواهید یافت که شما را به راه راست می کشاند. (حلیة الأولیاء ج1/ص64)
2 - رهنمود مردم به راه روشن هدایت :
بعد از دور شدن مردم از انتخاب امیر مومنان علیه السلام به خلافت ، در مورد راه راست نظرات مختلفی پیش آمده و هر گروه خود را بر راه راست می پندارد ؛ در این زمینه اهل سنت روایات جالبی دارند :
روایت ابن ابی الحدید از ابن عباس است که عمر به او گفته بود :
! أما إن ولى أمرهم حملهم على المحجة البیضاء والصراط المستقیم : آگاه باش که اگر حاکم شود مردم را به راه روشن هدایت و راه راست هدایت خواهد کرد. (شرح نهج البلاغة: 52/12)
3 - رهنمود جامعه به سوی حق
از انس بن مالک روایت شده است که رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم به امیر مومنان علیه السلام فرمودند : تو هستی که بعد از من برای امتم آنچه را در آن اختلاف کردند بیان می کنی
عمر در مورد اصحاب شوری گفته است : اگر این کار را به شخص کم مو بسپارند ایشان را به حق وادار می کند اگر چه بر گردنش شمشیر برگیرد . پس به او گفتم این را از او می دانی و او را خلیفه نمی کنی؟ ... (تاریخ مدینة دمشق ج42/ص428)
شبیه این مضامین در الکامل فی التاریخ ج2/ص460 و تاریخ الطبری ج2/ص580 و تاریخ الإسلام ذهبی ج3/ص639 و... و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 13 ص 260 آمده است .
4 - احیای سنت پیامبر اکرم (صلوات الله علیه و آله)
یکی از فوایدی که بر انتخاب امیر مومنان علیه السلام مترتب می گشت، احیا شدن تمامی سنت های رسول خدا صلی الله و علیه و آله بود ؛ امیر مومنان بعد از به دست گرفتن خلافت ظاهری سعی در از بین بردن بدعت های خلفا نمودند، که این قضیه با مخالفت مردم ناکام ماند؛ اما اگر از همان ابتدا حق به حضرت داده می شد حضرت سنت رسول خدا صلوات الله علیه را زنده می گردانیدند :
عمر به ابن عباس گفت : إنّ أحراهم إن ولیها أن یحملهم على کتاب اللّه وسنّة نبیّهم صاحبک، یعنی علیّاً.
سزاوار ترین شخص برای وادار کردن مردم بر کتاب خدا و سنت رسول خدا صاحب تو (علی علیه السلام) است. (تاریخ المدینة المنورة: 883/3)
5 - موجب اتحاد جامعه اسلامی
مهمترین عامل تفرقه در بین مسلمانان، اختلاف ایشان در مورد دین است ؛ و به همین جهت اگر کسی می توانست این اختلاف را از بین ببرد همه مسلمانان با یکدیگر متحد شده و همگی به ریسمان محکم الهی چنگ می زدند و از تفرقه دوری می کردند .
در این زمینه در کتب اهل سنت روایات بسیاری نقل شده است که رسول خدا صلی الله و علیه و آله فرمودند : علی علیه السلام است که برای امت من آنچه را در آن اختلاف می کنند بیان می کند؛ بنابراین اگر به ایشان فرصت بیان دین داده می شد دیگر کسی در دین اختلاف نمی کرد :
از انس بن مالک روایت شده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به امیر مومنان علیه السلام فرمودند: تو هستی که بعد از من برای امتم آنچه را در آن اختلاف کردند بیان می کنی. (المستدرک: ج 3 ص 122)
منابع:
گروه پاسخ به شبهات ؛ مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)
کتاب «الغدیر»
کتاب «شب های پیشاور»
بیانات آیة الله العظمی مکارم شیرازی دام ظله در کنگره بین المللی غدیر