ابن کثیر که از اهالی شام و شاگرد ابن تیمیه است، وقتی در تاریخ معروفش کتاب البدایة والنهایة حدیث الطیر را نقل می کند در چهار صفحه در قطع رحلی، اسامی راویان این حدیث را نقل می کند که نزدیک به یکصد نفر است و همگی آنها این حدیث را از انس نقل کرده اند.
اما جناب ابن کثیر وقتی راهی برای خدشه بر حدیث نمی یابد، در نهایت می گوید: « وبالجملة، ففی القلب من صحة هذا الحدیث نظر وإن کثرت طرقه»[13] یعنی قلبم نمی پذیرد، همین!
این هم گوشه ای از مظلومیت امیر المؤمنین که قبل از زمان خلافتشان به گونه ای و در زمان خلافتشان به گونه ای دیگر و همچنین بعد از شهادت ایشان و قضایایی که معاویه بوجود آورد و دستور حکومتی او مبنی بر سب علنی حضرت در منابر جمعه و جماعات، و هم اینکه می بینیم در منابع و مجامیع روایی چنین مواجهه ای با روایات فضائل می شود و روایاتی که از طرق متعدد نقل شده را به دلایلی واهی و بی پایه تضعیف می کنند و تا جایی که بشود نمی گذارند حق آشکار بشود. فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا. این نمونه هایی است از روش قلبی! و دل بخواهی این شخصیت های طراز اول! در بررسی احادیث پیامبر اکرم. ولی با این حال، مشیت الهی بر این تعلق گرفته که دنیای رسائل و کتب و روایات اسلامی در هم? فرق، باز هم پر است از فضائل امیر المؤمنین علیه السلام. چراغی را که ایزد برفرود، قلبهای تاریک و فکرهای جامد نمی توانند خاموش کنند.یریدُونَ لِیطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کرِهَ الْکافِرُونَ
پی نوشت ها:
[1] -امیر المؤمنین علیه السلام چندین بار مُناشَده نمودهاند، بار اول پس از رحلت رَسُولخدا در مسجد پیغمبر بود، بار دیگر پس از مرگ عمر بن الخطاب در مجلس شورا با اصحاب شورا راجع به مقامات و فضائل خود بالأخصّ مقام وصایت و وزارت و خلافت خود احتجاج فرمود، و بار دیگر در زمان عثمان در مسجد رَسُولخدا قبل از ظهر در وقتى که بسیارى از مهاجرین و انصار مجتمع بوده و هر یک در فضیلت شخصى سخن مىگفت و آنحضرت ساکت بود، گفتند: اى علىّ بن أبى طالب شما هیچ سخنى نگفتید؟ آنحضرت شروع به مُنا شَدَه نمود و مفصّلًا از آیات خدا و وقایع زمان رَسُولخدا استناداً به خطب و فرمایشات رَسُولخدا فضائل و مناقب خود را بیان فرمود، و اثبات کرد که خلافت اختصاص به آنحضرت داشته و خلفاى پیشین، این مقام را غصب نمودهاند.
درباره مناشده آنحضرت در زمان عثمان چندین روایت وارد است که هر یک از آنها با دیگرى در متن اختلاف دارد.
مهمترین آنها را علّامة بحرانى در «غایة المرام» در باب پنجاه و چهارم از ص 549 الى ص 553 از سلیم بن قیس کوفى، از سلمان فارسى روایت مىکند و تمام این روایت را بدون کم و کاست در اصل کتاب طبع نجف به دو فقره تجزیه نموده قسمت اول را از ص 69 الى ص 73 و قسمت دوم را از ص 79 الى ص 92 روایت نموده است. و نیز در کتاب «علىٌّ و الوصیّة» تحت عنوان حدیث سى و سوم از ص 72 روایت و تا ص 130 درباره آن شرح و تفصیل داده است.
و نیز در «غایة المرام» در باب چهاردهم تحت عنوان حدیث دوازدهم در ص 67 و ص 68 روایت نموده است، و ایضاً در همین کتاب در ص 642 مختصراً ذکر کرده است.
این حدیث که به نام حدیث مُناشَده مشهور شده است بسیارى از علماى شیعه و عامّه با اسناد خود آن را با سند متصل نقل و در کتب خود ثبت نمودهاند، از جمله حموینى شافعى در «فرائد السمطین» و دیگر خوارزمى حنفى در «مناقب» خود ص 217 و دیگر شیخ سلیمان قندوزى حنفى در «ینابیع المودة» ص 114 و دیگر ابن حجر هیتمى در «الصواعق المحرقة» ص 77 آورده است. و علّامة بحرانى علاوه بر مواردى که در «غایة المرام» اشاره شد در کتاب دیگر خود که به نام «مناقب» معروف است و با تعلیقاتى از علامه شریف عسگرى به نام «علىٌّ و السُّنّة» طبع شده است ذکر نموده است، و در «مناقب» ابن شهرآشوب حدیث مُناشده را تجزیه نموده و به مناسبت هر یک از ابواب و فصول یک جزء از آن را در آن باب ذکر کرده است،
[2] - در روز شورا از جمله مُناشده امیر المؤمنین علیه السلام قضیّة اخوّت بوده است.
انْشُدُکُمُ اللهَ ... هَلْ تَعْلَمُونَ ... انَّ رَسُولَ اللهِ قالَ بَعْدَ ما رَجَعَ مِنَ السَّماءِ لَیْلَةً اسْرِىَ بِهِ: فَلَمّا رَجَعْتُ مِنْ عِنْدِهِ نادى مُنادٍ مِنْ وَراءٍ الْحُجُبِ: نِعْمَ الْابُ ابُوکَ ابْراهیمُ، وَ نِعْمَ اْلاخُ اخُوکَ عَلِىٌّ، وَ اسْتَوْصى بِهِ؟ قالُوا: نَعَمْ حضرت در روز شورا حاضرین را به خدا درباره فضائلى از خود که آنها معترف بودند سوگند داد.
از جمله فرمود: «شما را به خدا سوگند آیا مىدانید که حضرت رسُول الله چون از معراج در آن شب برگشت فرمود: چون من از نزد خدا بازگشتم منادى خدا از پشت حجابهائى به من ندا در داد: بَه بَه چه خوب پدرى دارى مانند ابراهیم، و چه خود برادرى مانند على، و حضرت راجع به اخوت من سفارش فرمود؟ همه گفتند: بَلى»- ینابیع المودة» ص 142. و این حدیث را نیز مفصلا ابن جوزى در «تذکره» ص 13 از احمد بن حنبل نقل کرده و تایید نموده است.
[3] - این مناشده در بدو خلافت صورى آنحضرت صورت گرفته است. چون در روایت یعلى بن مرة آمده است که: چون أمیر المؤمنین علیه السلام به کوفه وارد شد این احتجاج را نمود، و معلوم است که آنحضرت در سنه 35 وارد کوفه شدند. در ابتداى خلافت آنحضرت چون به ایشان خبر دادند که مردم در آنچه آنحضرت مىفرماید که رسول خدا صلى الله علیه و آله او را بر غیر او مقدم داشته است، متهم نمودهاند و در حقّانیّت خلافت او نزاع کردهاند در مجتمع مردم در رحبه کوفه حضور بهمرسانیده و با مردم به حدیث غدیر بر رد آن مخالفان احتجاج و استشهاد کرد. این احتجاج بسیار مهم است و در روایات مستفیضه وارد شده است، و اعلام و اعاظم شیعه و عامه در کتب خود ذکر کردهاند و آن را از مسلمیات تاریخ مىشمرند.
این خطبه حضرت در حضور جمعى از صحابه و تابعین و اصناف مختلف دیگر مردم بوده است. خطبه آنحضرت مفصل است و در آن از ملاحم و اخبار به غیب نیز ذکر شده است؛امام شناسى، علامه سید محمد حسین تهرانی ج9، ص: 41
[4] -. ابن ابى الحدید از عثمان بن سعید، از شریک بن عبد الله روایت کرده است که: چون به على علیه السلام گفتند: مردم آنحضرت را در این سخنش که رسول خدا او را بر غیر او مقدم داشته است، متهم کرده و در تفضیلش بر سایر مردم گفتگو دارند، حضرت فرمود: انشد الله من بقى ممن لقى رسول الله صلى الله علیه و آله و سمع مقاله فى یوم غدیر خم الا قام فشهد بما سمع فقام ستة ممن عن یمینه من اصحاب رسول الله صلى الله علیه و آله و ستة ممن على شماله من الصحابة ایضا فشهدوا انهم سمعوا رسول الله صلى الله علیه و آله یقول ذلک الیوم و هو رافع بیدى على علیه السلام: من کنت مولاه فهذا على مولاه. اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله و احب من احبه و ابغض من ابغضه.
«من با قسم به خداوند از شما مىپرسم، از آن کسانیکه باقى ماندهاند از آن افرادى که رسول خدا را دیده و گفتار او را در روز غدیر خم شنیدهاند، که برخیزند و به آنچه شنیدهاند شهادت دهند! در اینحال شش نفر از اصحاب رسول خدا که در طرف راست امیر المؤمنین علیه السلام و شش نفر از اصحاب رسول خدا که در طرف چپ آنحضرت بودند برخاستند و شهادت دادند که رسول خدا صلى الله علیه و آله در حالیکه دو دست على را گرفته بود و بالا برده بود، گفت: هر کس که من مولى و صاحب اختیار او هستم، على این على مولى و صاحب اختیار اوست. بار پروردگارا، تو ولایت آن را داشته باش که او ولایت على را دارد، و دشمن بدار آنکه على را دشمن دارد، و یارى کن آنکه على را یارى کند، و مخذول و منکوب فرما آنکه على را مخذول کند، و دوست بدار آنکه على را دوست دارد، و مبغوض دار آنکه على را مبغوض دارد،شرح نهج البلاغه» طبع دار الإحیاء التراث العربى، ج 1، ص 209، و طبع دار إحیاء الکتب العربیّة، ج 2، ص 288 و ص 289.»
[5] -ابن قتیبه مىنویسد:
کان بوجهه برص، وذکر قوم أنّ علیّاً سأله عن قول رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه وآله أللّهم وال من والاه وعاد من عاده. فقال [أنس]: کبرت سنّی ونسیتُ، فقال علیّ: إن کنت کاذباً فضربک اللَّه ببیضاء لا تواریها العمامة؛ « المعارف: 580، حلیة الأولیاء: 5/ 27.»
در صورت او پیسى بود. قومى ذکر کردهاند که امیرالمؤمنین علیه السلام از وى در مورد حدیث رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله پرسید که [رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله] فرمودند: خدایا کسى را که ولایت على را بپذیرد تحت سرپرستى خود قرار بده و با دشمن او دشمن باش. انس گفت: سنّام بالا رفته و فراموش کردهام امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: اگر دروغ مىگویى خداوند تو را به لکه سفیدى مبتلا سازد که عمامه هم آن را نپوشاند.
در انساب الاشراف آمده که امیرالمؤمنین علیه السلام به خاطر کتمان حدیث غدیر از سوى انس فرمود:
اللهم من کتم هذه الشهادة وهو یعرفها، فلا تخرجه من الدنیا حتى تجعل به آیة (أی آفة) یعرف بها، قال (أبووائل) فبرص أنس؛ « انساب الاشراف: 2/ 157.»
خدایا کسى را که از این جریان مطلع بود امّا آن را کتمان کرد از دنیا خارج مکن تا آیه (یا آفتى) در او قرار دهى که به آن شناخته شود، پس (ابووائل) مىگوید: انس پیسى گرفت [و به واسط این مرض در میان مردم انگشت نما شده بود].
ذهبى بدون اشاره به اصل داستان و نفرین امیرالمؤمنین علیه السلام مىنویسد:
کان أنس بن مالک أبرص وبه وضح شدید؛ « سیر اعلام النبلاء: 3/ 405.»
انس بن مالک پیسى گرفت و به واسطه آن سفیدى شدیدى [در پیشانى او] به وجود آمد.
احمد بن حنبل هم به نام کتمان کنندگانِ حدیث غدیر اشاره نمىکند و وارد جزئیات نمىشود فقط به صورت کلى مىگوید:فقام إلّاثلاثة لم یقوموا. فدعا علیهم فأصابتهم دعوته؛ « مسند احمد: 1/ 119 حدیث 949.»پس همه برخاستند جز سه نفر که براى اداى شهادت برنخاستند پس [امیرالمؤمنین علیه السلام] بر آنان نفرین کرد و نفرینش آنها را مبتلا ساخت.
برخى هم داستان را بدون ذکر نام انس نقل کردهاند. در المعجم الکبیر مىنویسد:
کان علی رضی اللَّه عنه دعا على من کتم؛ « المعجم الکبیر: 5/ 171 حدیث 4985، مجمع الزوائد: 9/ 132.» على علیه السلام کسى را که کتمان کرده بود نفرین کرد.
[6] - اسماعیل بن إسحاق الملائى
[7] - ذخائر العقبى 66؛ الریاض النضرة 166/ 2
مشابه این حدیث در ینابیع المودة ص 53 اینگونه نقل می شود: یا عَلِىُّ مَنْ قَتَلَکَ فَقَدْ قَتَلَنِى، وَ مَنْ ابْغَضَکَ فَقَدْ أبْغَضَنِى، وَ مَنْ سَبَّکَ فَقَدْ سَبَّنِى، لِانّکَ مِنّى کَنَفْسِى، روحُکَ مِنْ رُوحِى، وَ طینَتُکَ مِنْ طِینَتى، وَ انَّ اللهَ تَبارَکَ وَ تَعالى، خَلَقَنِى وَ خَلَقَکَ مِنْ نُورِه، وَ اصْطَفَانِى، وَ اصْطَفاکَ، فَاخْتارِنى لِلنُّبُوَّةِ، وَ اْختارَکَ لِلِاْمامَةِ فَمَنْ انْکَرَ إمامَتَکَ فَقَدْ انْکَرَ نُبُوَّتِى یا عَلِىُّ انْتَ وَصِیّى، وَ وَارِثى، وَ ابو وُلْدِى، وَ زَوْجُ ابْنَتِى، امْرُکَ امْرى، وَ نَهْیُکَ نَهْیِى اقْسِمُ بِاللهِ الذَّى بَعَثَنِى بِالنُّبوَّةِ، وَ جعلَنى خَیْرَ الْبَرِیَّةِ، انَّکَ لَحُجَّةُ اللهِ عَلى خَلْقِهِ، وَ أمینِهِ عَلى سِرِّهِ وَ خَلیفَتِهِ عَلى عِبادِهِ.
[8] - أَخْبَرَنَا أَبُو عُمَرَ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ یَحْیَى بْنِ زَکَرِیَّا، قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ قَادِمٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا إِسْرَائِیلُ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ شَرِیکٍ، عَنْ سَهْمِ بْنِ الْحُصَیْنِ الْأَسَدِیِّ، قَالَ: قَدِمْتُ إِلَى مَکَّةَ أَنَا وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَلْقَمَةَ، وَ کَانَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَلْقَمَةَ سَبَّابَةً لِعَلِیٍّ (عَلَیْهِ السَّلَامُ) دَهْراً.
قَالَ: فَقُلْتُ لَهُ: هَلْ لَکَ فِی هَذَا- یَعْنِی أَبَا سَعِیدٍ الْخُدْرِیَّ- نُحْدِثُ بِهِ عَهْداً قَالَ: نَعَمْ، فَأَتَیْنَاهُ فَقَالَ: هَلْ سَمِعْتَ لِعَلِیٍّ مَنْقَبَةً قَالَ: نَعَمْ إِذَا حَدَّثْتُکَ فَسَلْ عَنْهَا الْمُهَاجِرِینَ وَ قُرَیْشاً، إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) قَامَ یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ، فَأَبْلَغَ ثُمَّ قَالَ: یَا أَیُّهَا النَّاسُ، أَ لَسْتُ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ قَالُوا: بَلَى. قَالَهَا ثَلَاثَ مَرَّاتٍ، ثُمَّ قَالَ: ادْنُ یَا عَلِیُّ، فَرَفَعَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) یَدَیْهِ حَتَّى نَظَرْتُ إِلَى بَیَاضِ آبَاطِهِمَا قَالَ: مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ، ثَلَاثَ مَرَّاتٍ.
قَالَ: فَقَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَلْقَمَةَ: أَنْتَ سَمِعْتَ هَذَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) قَالَ أَبُو سَعِیدٍ: نَعَمْ، وَ أَشَارَ إِلَى أُذُنَیْهِ وَ صَدْرِهِ، قَالَ: سَمِعَتْهُ أُذُنَایَ وَ وَعَاهُ قَلْبِی.، الأمالی للشیخ الطوسی: 247 وعنه بحار الأنوار 37/ 142.
[9] - الإصابة 2/ 413.
[10] - المستدرک على الصحیحین 3/ 151.
[11] - تلخیص المستدرک 3/ 151.
[12] - عن مالک بن أنس قال: «أهدی لرسول اللّه صلى اللّه علیه و سلم حجل مشوی، فقال رسول اللّه صلى اللّه علیه و سلم: اللهم ائتنی بأحب خلقک إلیک یأکل معی من هذا الطعام. فقالت عائشة: اللهم اجعله أبی. و قالت حفصة: اللهم اجعله أبی.
قال أنس: فقلت أنا: اللهم اجعله سعد بن عبادة. قال أنس: سمعت حرکة الباب فسلم فإذا علیّ. فقلت: ان رسول اللّه على حاجة. فانصرف. ثم سمعت حرکة الباب فسلم علیّ و سمع رسول اللّه فقال: أنظر من هذا.
فخرجت فإذا علیّ فجئت الى رسول اللّه فأخبرته فقال: ائذن له فأذنت له فدخل- فقال رسول اللّه: الی الی»، و هذا حدیث صحیح لا مریة فیه، و ممن أخرجه: أحمد و الترمذی و النسائی و الطبرانی و الدارقطنی و أبو نعیم و الحاکم و الخطیب ...
[13] - تاریخ ابن کثیر 7/ 351- 354.