هیچکس در نتیجه بالا بودن قدرت اراده سیگاری نمیشود.
درواقع، دقیقاً برعکس آن است. آیا میـتوانید تـصور کنید که
فردی از کــودکی برای خود هدف تعیین کند که وقتی بزرگ
شد، سیگاری شود و روزانه حداقل 30 عدد سیگار بکشد؟
هیچ انسان با عقل و شعوری چنین کاری نمی کند.
پس چرا این همه آدم سیگاری میشوند؟ بیایید چند دقیقه
ای هم که شده درمورد آن فکر کنیم. در ایـن مــقاله سعی
کـرده ام متـداول تـــرین عوامل برای سیگاری شدن افراد را
مـطرح کنم امـــا مطمئناً چندین و چند دلیل دیگر هم وجود
دارد که من در اینجا قید نکرده ام. از هـمه ی ایـــــن دلایل،
آخرین فاکتور به نظر من مهمترین و متداولترین است.
خیلی از آدم ها، یعنی اکثر آنها، امتحانی و آزمایشی سیگاری می شوند. چیزی که به عنوان آزمایش شروع شود، کم کم تجربه فرد می شود و قبل از اینکه خود او متوجه شود، برایش الگو می شود. حالا ببینیم چه فاکتورهایی در سیگاری شدن افراد نقش دارد.
فشار دوستان: یک سیب کرمو، کل جعبه سیب را خراب می کند. و طی دوران بیفکری و جوانی (اکثر افراد این عادت را قبل از سن 25 سالگی کسب می کنند) همه آماده ی انجام کارهای جدید هستند. و وقتی که دوستی فرد را مجبور کند که یک پُک به سیگارش بزند، فرد برای اینکه مورد تمسخر دوستان خود قرار نگیرد، مجبور می شود که آن پُک اول را بزند.
دسترسی آسان: سیگار همه جا هست و هرکسی می تواند خیلی راحت به آن دسترسی پیدا کند. و این یکی از مهمترین عوامل در عادت شدن این کار است. یکی دیگر از عوامل ارزان بودن سیگار می تواند باشد.
تقلید: ستاره های سینما و افراد مشهور و مهم سیگار می کشند و خیلی باحال به نظر می رسند. و همین برای جوانان و نوجوانان کافی است تا برای قلید از حرکات آنها به سیگار روی بیاورند.
استیل و فرم خوب: به نظر جوانان اگر کسی بتواند در جمع دوستان سیگار را با ظرافت خاص بین دو انگشت خود نگاه دارد و گاه به گاه پکی به آن بزند، خیلی باحال و خوش استیل به نظر خواهد آمد.
از بین برنده استرس: سیگار به اشتباه عامل بسیار خوبی برای از بین بردن استرس و یکی از بهترین راه ها برای جلوگیری از خواب به حساب می آید. به همین دلیل وقتی دیگران را در حال سیگار کشیدن می بینیم، دوست داریم که ما هم یک پُک به آن بزنیم. اگر یکی از والدین سیگاری باشد، %25 احتمال وجود دارد که فرزندش هم سیگاری شود. و اگر هر دو والدین سیگاری باشند، احتمال سیگاری شدن فرزندشان تا %75 بیشتر می شود.
حس سرکشی: این معمولاً یکی از دلایل عادت شدن سیگار برای افراد است. چیزی که در همه ی ما وجود دارد، این است که در خود یک رگه سرکشی داریم. چیزی که باعث می شود طی دوران نوجوانی در برابر الگوها و قوانین موجود اعتراض کنیم. و چه کاری بهتر از سیگار کشیدن برای نشان دادن این حس اعتراض و سرکشی؟
تازه رنگ شده، دست نزنید!
فقط موضوع سیگار کشیدن نیست. این یک تمایل عمومی در همه ی افراد است. وقتی کسی به ما می گوید کاری را انجام ندهیم، یک حس خیلی قوی در ما ما را به انجام آنوامی دارد. برای اینکه منظور من را بفهمید برایتان مثال می زنم. وقتی روی نرده یا دیواری نوشته اند که "تازه رنگ شده، دست نزنید!" خودتان می دانید که همه چه علاقه و تمایلی برای دست زدن به آن محل پیدا می کنند.
خیلی از قانون ها را از ترس به زندان افتارن جرات نداریم زیر پا بگذاریم، اما چنین قانونی برای سیگار کشیدن وجود ندارد و همین مسئله باعث می شود جوانها بگویند که "زندگی خودم است، هر طور بخواهم زندگی می کنم!" و به سیگار کشیدن عادت می کنند.
همه ی ما آنقدر هوشیار و عاقل هستیم که پیام ها را درک کنیم. وقتی هشداری را که قانوناً باید روی همه سیگارها نوشته شود را می خوانیم که "سیگار کشیدن برای بدن مضر است!"، همه ما می فهمیم که منظور از این نوشته چیست. حتی بچه ها هم می فهمند. جهل و نادانی کوچکترین دلیلی است که ما میتوانیم برای سیگاری شدن افراد به آنها نسبت دهیم. این دقیقاً مثل همان هشداری است که در بالا ذکر شد. وقتی جایی می نویسند که " تازه رنگ شده، دست نزنید!" همه ی ما منظور نوشته را می دانیم ولی باز هم برای دست زدن به آن نقطه کشش و تمایل داریم.
همه ی ما می دانیم که سیگار کشیدن برای بدن ما خیلی مضر است، اما باز هم افراد برای متقاعد کردن و توجیه خود هزار دلیل و بهانه می آورند. اما نکته تاسف آور این است که اثر سیگار مثل اثر آن رنگ نیست که بعد از دست زدن به آن بتوانیم راحت آن را بشوییم و پاک کنیم. تاثیرات آن نه تنها به مرور زمان از بین نمی روند، بلکه بدتر هم می شوند. سیگار کشیدن چیزی نیست که بخواهیم امتحانی و تفریحی به آن روی بیاوریم. کسی که به سیگار روی آورد تا آخر عمر به آن وابسته می ماند و جدا شدن و کندن خود از آن بسیار بسیار دشوار است.