تحلیل شخصیت و قیام امام حسین (علیه السّلام)
برگردیم به اصل بحث که آیا امام (علیه السّلام) شخصیت عقلانی داشت یا ربانی؟ و آیا کار امام حسین (علیه السّلام) در کربلا عاشقانه بود یا عاقلانه؟!، جواب آن است که شخصیت آن حضرت شخصیت ربانی و قیامش نیز عاشقانه بوده است. البته عاشقانه بودن به معنای این نیست که کار آن حضرت مخالف عقل بوده است.
با نگاهی به مطالب گفته شده و ذکر شواهد و نکاتی از رفتار و قیام امام حسین (علیه السّلام) به تبیین این ادعا می پردازیم:
1. عشق ورزی به خدا در شخصیت امام حسین (علیه السّلام)
عشق به عبادت، فدا کردن همه چیز خود در راه احیای ارزش های اسلامی، علاوه امضا کردن طومار محبت خدا با خون خود و اختصاص یافتنِ عنوان سید الشهدا به آن حضرت، می توانند از جمله شواهدی باشند که ما را به شخصیت ربانی امام حسین (علیه السّلام) که از عشق به حضرت حق لبریز گشته است، رهنمون سازند. در واقع از طریق برهان إنّ (1) با نگاهی به سخنان و رفتار امام (علیه السّلام) و یارانش، تلاشی صورت می گیرد تا به گوشه ای از شخصیت ربانی آن حضرت و یاران پاک باخته اش، معرفتی حاصل شود.
الف. عشق به عبادت
بیان شد که، عبادت سخن گفتن با معشوق است و انسان می تواند با عبادت به مقام فنای فی الله برسد و عشق به عبادت، همانا عشق به ابزاری است که عاشق با آن به وصال معشوق می رسد.
در شخصیت و قیام عاشورا، می توان شواهد فراوانی از این عشق را ارائه کرد.
ابن اثیر در کتاب أسد الغابه می گوید: و کان الحسین (رض) فاضلا کثیر الصوم، و الصلاة، و الحج، و الصدقة، و أفعال الخیر جمیعها (2)؛ امام حسین (علیه السّلام) فاضل بود و زیاد روزه، نماز و حج به جای می آورد و صدقه می داد و کارهای
خیر از همه نوعش انجام می داد.
امام (علیه السّلام) عصر تاسوعا از دشمن مهلت خواست که یک شب را به آنها مهلت دهند تا به مناجات بپردازند و فرمود: خدا می داند من دوست می دارم نماز بخوانم و قرآن تلاوت نمایم و همواره به دعا و استغفار بپردازم. (3)
مردی به نام ابوالصائدی می آید خدمت امام حسین (علیه السّلام) عرض می کند: یابن رسول الله! وقت نماز است، ما آرزو داریم آخرین نمازمان را با شما به جماعت بخوانیم. ببینید چه نمازی بود آن نماز، نمازی بود که تیر مثل باران می آمد ولی حسین و اصحابش غرق در حالت خودشان بودند: « الله اکبر، بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدالله رب العالمین... ». یک فرنگی می گوید: چه نماز شکوفایی خواند حسین بن علی! نمازی که دنیا نظیر آن را سراغ ندارد. (4)
انسانی که برای رسیدن به ثواب نماز جماعت (5)، در نماز جماعت حاضر می شود، صد البته رفتار عاقلانه ای دارد، اما انسانی که حاضر است در راه نماز اقامه نماید، آن هم به جماعت، یقیناً رفتاری عاشقانه دارد و صرفاً برای ثوابش نیست که جانش را در معرض خطر قرار می دهد.
ب. جانفشانی و فنای در راه دوست
آن حضرت با نهضت خود، شدیدترین عواطف بشری را فانی در عاطفه و محبت الهی کرد. او انسان کامل است و بدیهی است که در او شدیدترین و عمیق ترین علاقه ها و عواطف وجود داشته باشد. علائقی مانند علاقه به خواهر، برادر و فرزند، که هر یک نمونه های از عشق زمینی و دنیوی محسوب می گردند و اتفاقاً این عواطف مادی در کربلا نیز حضور داشتند، اما امام حسین (علیه السّلام) با نهضت و حرکت خود، همه ی این عواطف را یک جا در عشق الهی و محبت به حق محض فانی کرد و به همین دلیل است که بُعد عرفانی نهضت امام حسین (علیه السّلام) بسیار بالاست. هر ایثارگر به طور معمول، ممکن است فقط یکی از این عواطف را فانی کند، اما امام حسین (علیه السّلام) در نهضت عاشورا، در یک نیم روز، بسیاری از این عواطف و محبت ها و عشق های زمینی را در راه عشق الهی فانی کرد. ابی عبدالله (علیه السّلام) به دست خود علی اکبر را سوار اسب کرد و روانه میدان نمود، مقایسه کنید این کار امام (علیه السّلام) را با کاری که حضرت ابراهیم (علیه السّلام) انجام داده بود. ابراهیم اگر جبین اسماعیل را بر خاک نهاده و...، اما دیگر مانند امام حسین (علیه السّلام) با بدن پاره پاره ی فرزند (6) مواجه نشده بود.
اقبال لاهوری با توجه به این بُعد از شخصیت امام حسین (علیه السّلام) درباره ی آن حضرت این گونه سروده است:
آن امام عاشقان پور بتول *** سرو آزادی ز بستان رسول
الله الله بای بسم الله پدر *** معنی ذبح عظیم آمد پسر
سرخ رو عق غیور از خون او *** معنی این مصرع از مضمون او
در میان امت آن کیوان جناب *** همچو حرف قل هو الله در کتاب
چون خلافت رشته ازقرآن گسیخت *** حریت را زهر اندر کام ریخت
خاست آن سر جلوه خیر الامم *** چون سحاب قبله باران در قدم
در زمین کربلا بارید و رفت *** لاله در ویرانه ها کارید و رفت
تا قیامت قطع استبداد کرد *** موج خون او چمن ایجاد کرد
دشمنان چون ریگ صحرا لاتعد *** دوستان او به یزدان هم عدد
سرّ ابراهیم و اسماعیل بود *** یعنی آن اجمال را تفصیل بود
مدعایش سلطنت بودی اگر *** خود نکردی با چنین سامان سفر
تیغ بهر عزت دین است و بس *** مقصد او حفظ آئین است و بس
خون او تفسیر این اسرار کرد *** ملت خوابیده را بیدار کرد
رمز قرآن از حسین آموختیم *** ز آتش او شعله ها اندوختیم
ای صبا ای پیک دورافتادگان *** اشک ما بر تربت پاکش رسان (7)
درباره ی امامان معصوم (علیه السّلام) در زیارت جامعه می خوانیم: « السَّلامُ علی الدُّعاهِ إِلَی اللهِ... وَ التَّامِّینَ فِی مَحَبَّهِ اللهِ وَ المُخلصینَ فی توحِیدِ الله »؛ سلام بر شما امامانی که... در محبت خداوند تمام هستید و... (8).
امام حسین (علیه السّلام) نیز آن کسی را که از سرمایه ی محبت خداوند محروم است خسران زده می داند: « و خسرت صفقه ی عبد لم تجعل له من حبّک نصیباً » (9).
شهید مطهری (رحمه الله) در این باره می گوید: برای نشان دادن جنبه ی توحیدی و عرفانی، جنبه ی پاک باختگی در راه خدا و ماسوای خدا را هیچ انگاشتن، شاید همان دو جمله اباعبدالله در خطبه ای که در مکه ایراد فرمود، کافی باشد. سخنش این بود: « رضی الله و الله رضانا اهل البیت » (10) ما اهل بیت از خودمان پسند نداریم، ما آنچه را می پسندیم که خدا برای ما پسندیده باشد، هر راهی را که خدا برای ما معین کرده است، ما همان راه را می پسندیم. (11) و این است آخرین زمزمه ی مناجاتی ابی عبدالله که: « صبراً علی قضائک یا رب لااله سواک یا غیاث المستغیثین ما الی ربّ سواک و لا معبود غیرک صبراً علی حکمک یا غیاث من لا غیاث له... »؛ در مقابل قضا و قدر تو شکیبا هستم ای پروردگاری که به جز تو خدایی نیست، ای فریادرس دادخواهان که مرا جز تو پروردگار و معبودی نیست، بر حکم و تقدیر تو صبور و شکیبا هستم، ای فریادرس آن که فریادرسی ندارد... (12).
و آن گاه صورت بر خاک گرم کربلا گذاشت و با یاد خدا و این جملات: « بسم الله و بالله و فی سبیل الله و علی مله رسول الله » (13)؛ با پیکری قطعه قطعه به دیدار خدا رفت.
این همه از آن رو است که، شناخت و معرفت محصول عقل است و عشق نیز با شناخت و معرفت ایجاد می گردد (14) و امام حسین (علیه السّلام) در بالاترین درجه شناخت و در نتیجه در عالی ترین مرحله ی عشق قرار داشت، و بر این اساس به آسانی همه ی وجود، دارایی، خانواده و فرزندش را در راه بندگی خدا فدا کرد تا رضایت حق تعالی را به دست آورد.
یاران آن حضرت نیز به گونه ای بودند که در درونشان عشق به خدا و آیت کبرایش زبانه می کشید. جهت نمونه تنها به چند گزارش تاریخی بسنده می کنیم:
امام حسین (علیه السّلام) در « ذی حسم » بایستاد و حمد و ثنای خدای گفت و سپس فرمود: « کارها چنان شده که می بینید، دنیا تغییر یافته و به زشتی گراییده خیر آن برفته و پیوسته بدتر شده و از آن ته ظرفی مانده و معاشی ناچیز؛ چون چراگاه کم مایه. مگر نمی بینید که به حق عمل نمی کنند و از باطل نمی مانند، حقا که مؤمن باید به دیدار خدای راغب باشد که به نظر من مرگ شهادت است و زندگی با ستمگران مایه رنج. در این هنگام زهیر بن قین بجلی برخاست و پس از حمد خدا گفت: « ای پسر پیامبر، به خدا اگر دنیا برای ما باقی بود و در آن جاوید بودیم و یاری و پشتیبانی تو موجب جدایی از دنیا بود قیام با ترا بر اقامت دنیا ترجیح می دادیم. » (15)
شب عاشورا امام به اصحابشان خطاب فرمود که از تاریکی شب استفاده کنند و خود را نجات دهند، اصحاب هر یک سخنانی گفتند که از عشق بی بدیل آنان نسبت به اباعبدالله (علیه السّلام) حکایت می کند. سعد بن عبدالله حنفی گفت: « به خدا ترا رها نمی کنیم...، به خدا اگر بدانم کشته می شوم سپس زنده می شوم آن گاه زنده سوخته می شوم و خاکسترم به باد می رود و هفتاد بار چنینم می کنند از تو جدا نشوم تا پیش رویت بمیرم. پس چرا چنین نکنم که یک کشتن است و آن گاه کرامتی که هرگز پایان نمی پذیرد. » زهیر بن قین گفت: « به خدا دوست دارم کشته شوم و زنده شوم و باز کشته شوم و به همین صورت هزار بار کشته شوم و خدا با کشتن شدن من بلیه را از جان تو و جان این جوانان خاندان تو دور کند. » (16)
ج. سید الشهدا بودن امام حسین (علیه السّلام)
از آنچه گفته شد روشن گردید که چرا در روایات از آن حضرت با لقب سید الشهدا یاد شده است. (17)
به کسی که جانش را در راه خدا داده باشد، شهید گفته می شود، اما چرا این واژه به چنین شخصی اطلاق گردیده است؟ آیا در فرهنگ دینی این واژه، حامل معنای خاصی است؟
با مراجعه به کتب لغت می توان به وجوه متعددی دست یافت، (18) اما در این بین دو وجه قدر مسلم و از اهمیت برخوردار است؛ اول این که « شهادت »؛ حضور، مشاهده و دیدن است و شهید از آن رو که به راحتی از جان و مال خود دل کنده، همه هستی خود را به پای دوست ریخته، سزاوار عنوان شهید است (19). او کسی است که حق را شهود کرده است و تنها او را می بیند و بس. (20)
او نه تنها از شخصیت عقلانی بهره مند است، بلکه از آن جهت که به وجه الله نظر می کند، دارای شخصیت ربانی نیز است. شهید عاشق است و کار عاشق نیز سوختن و نورافشانی کردن است. (21)
امام حسین (علیه السّلام) نیز از آن رو که سرسلسله ی عشاق است، به سید الشهدا ملقب گردید. آن حضرت همچون شمع سوخت تا انسان ها در پرتو نورش از تاریکی رها گردند (22) و حقیقت جویان برای رسیدن به سرمنزل مقصود راه را گم ننمایند. (23)
از آنچه بیان شد سرّ این نکات نیز روش می گردد که، چرا بالاتر از شهادت برّ و نیکی وجود ندارد (24) و چرا با این که هر پیامبر و امام معصومی بعد از مرگشان به غسل و کفن نیاز دارند، شهید به غسل و کفن نیازی ندارد (25) و چرا شهید در قیامت از مقام شفاعت برخوردار است (26) و چرا در نماز از خدا می خواهیم که ما را به راه شهدا هدایت نماید (27). آیا می توان برای این همه ارزش، فلسفه و حکمتی غیر از ارزش عشق و فنای تمام هستی از روی آگاهی و اختیار در راه معشوق یافت؟!
دوم این که « شهادت » به معنای گواهی دادن نیز به کار رفته است (28) و جالب است که بدانیم در دین مسیح نیز کلمه (martyrdom) دارای چنین کاربردی است، امضا کردن با خون به جای استفاده از قلم و مرکب. وقتی کسی به چیزی شهادت می دهد، می خواهد که مخاطب به طور غیرمستقیم به حقیقت آن چیز متوجه شود؛ یعنی امضای حقیقت چیزی. بر این اساس؛ می توان گفت که امام حسین (علیه السّلام) طومار محبت خدا را با خون خود امضا کرده و همه را از این طریق متوجه حقیقت اسلام نموده است.
نتیجه این که محبت به خداوند و عشقی که امام حسین (علیه السّلام) به حضرت حق داشت باعث گردید تا آن حضرت هم به عبادت عشق بورزد و هم برای احیای ارزش های اسلامی همه چیز خود را فدا کند، طومار محبت خدا را نیز با خون خود امضا نماید و عنوان سیدالشهدا را به خود اختصاص دهد.
2. نمود عقول سه گانه در نهضت امام حسین (علیه السّلام)
نهضت عاشورا از لحاظ پیش فرض های معمولی دنیوی با ملاک های ارضای امیال دنیوی (عقل بدلی) و همچنین عقل متعارف، کاری نامعقول بود، به عبارت دیگر؛ بر مبنای عقل حسابگر و عقل متعارف باید این حادثه به گونه دیگری مدیریت می شد.
به نظر می رسد که برای توضیح این نکته اشاره به دو جریان هم زمان که از سوی دو گونه عقل هدایت می شد، ضروری باشد:
الف. جریان حیلت زبیری یا عقل حسابگر و بدلی
این را می دانیم که پس از مرگ معاویه، دو قیام مهم بر ضد یزید صورت گرفت: یکی قیام امام حسین (علیه السّلام) و دیگری قیام عبدالله بن زبیر. هر چند هر دو زیر بار خلاقت یزید نرفتند و نهضتی را آغاز کردند، ولی بین این دو قیام تفاوت های بنیادینی در ابزار و روش ها، آرمان ها و اهداف و آثار و نتایج وجود داشت. (29)
هدف ابن زبیر از قیامش آن بود که خود به قدرت برسد و حکومت کند. با این هدف بدیهی است که عقل در خدمت شهوات قرار می گیرد و مانند معاویه و یزید تزویر و حیلت می کند تا به اهداف دنیایی برسد. البته گفتنی است که او با استفاده از عقل حسابگر توانست به ظاهر موفق گردد و بر حجاز مسلط شود و حدود سیزده سال (از سال 61 هجری تا 73) بر مصر، فلسطین، دمشق، حمص، قنسرین، عواصم، کوفه، بصره و خراسان و... حکومت کند و همه ی نواحی جز اردن را طرفدار خود گرداند (30)، اما از منظر دین و عقلای عالم ابن زبیر یک انسان شکست خورده ای بیش نیست که با رفتنش، نام و نشانش نیز از بین رفت. در مقابل، امام حسین (علیه السّلام) اگرچه در یک نیم روز به شهادت رسید، ولی الهام بخش همه ی قیام های حق طلبانه ای شد که بعد از او در تاریخ اسلام رخ داد، خون تپنده خدا در کالبد امت اسلامی گردید، ثارالله شد. او که از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بود رسول اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم) از او شد (31)، دعا در زیر قبه اش به استجابت جاودان رسید و تربتش شفا شد و اشک بر او وسیله ی مغفرت گردید؛ زیرا حسین (علیه السّلام) مردم را به خدا می خواند و ابن زیبر به خود. او خدایی شد و باقی به بقای الهی و این فانی!
با این توضیح اشاره ای خواهیم کرد به بهره برداری های عقل حسابگر ابن زبیر از فرصت های پیش رو، که می تواند تصویر روشن تری را از سازگاری قیام امام حسین(علیه السّلام) با عقل برین ارائه دهد:
با ورود امام (علیه السّلام) به مکّه و اقامت ایشان در آن جا مردم دسته دسته به دیدار حضرتش می شتافتند. ابن زبیر که می دانست با وجود شخصیتی چون حسین بن علی (علیه السّلام) در مکه، جایی برای او در بین مردم نیست، برای کسب وجاهت، دایم به خانه ی آن حضرت می رفت و هر چند تحمّل امام برای او سخت بود، ولی برای بهره برداری سیاسی این امر را بر خود هموار ساخت و هر روز به محضر امام حسین (علیه السّلام) شرفیاب شد. (32) ابن زبیر لحظه شماری می کرد تا از حضور امام (علیه السّلام) در مکّه خلاص شود، از این رو وقتی شنید آن حضرت (علیه السّلام) به کوفه خواهد رفت، خوشحال و شادمان گفت: « ای أباعبدالله نیک کردی که از خدای تعالی بترسیدی و با این قوم برای ستم ایشان و این که بندگان نیک خدا را خوار کردند، جهاد را خواستی. » (33) امام حسین (علیه السّلام) فرمود: « قصد کرده ام به کوفه روم. ابن زبیر گفت: خدا تو را توفیق دهد. اگر من در آن جا یارانی داشتم، مانند تو از آن عدول نمی کردم. و چون ترسید که امام (علیه السّلام) نسبت به او سوءظنّ پیدا کند و شادمانی او را از رفتن امام (علیه السّلام) و ناراحتی اش را از بودنِ آن حضرت (علیه السّلام) بداند، گفت: اگر در حجاز بمانی و ما را با مردم حجاز به یاری خود دعوت کنی، تو را اجابت کنیم و به سوی تو شتابیم که تو به این امر از یزید و پدر او سزاوارتری. » (34)
هنگامی که ابن زبیر از نزد امام (علیه السّلام) می رود، حضرت می فرماید: « برای ابن زبیر در دنیا چیزی بهتر از خروج من از حجاز به سوی عراق نیست؛ زیرا می داند که با وجود من در این جا، جایی برای او نیست و مردم او را با من یکسان نمی دانند، از این رو دوست دارد من از حجاز خارج شوم و این جا را برای او خالی کنم. » (35)
دیگران نیز از ضمیر ابن زبیر آگاه بودند. عبدالله بن عباس پس از اصرار به امام (علیه السّلام) برای ماندن در مکه و انکار امام (علیه السّلام) به آن حضرت (علیه السّلام) می گوید: « تو با رفتن خویش چشم ابن زبیر را روشن می کنی. » (36)
امام (علیه السّلام) با این که می دانست مکه برای قیام مناسب است و در آن جا از پشتیبانی مردم برخوردار است، اما حاضر نشد با ماندن در مکه حرمت عزیزترین مکان اسلام را بشکند (37)، آن حضرت پناهگاه کعبه را ترک کرد و خود را آماج تیرهای دشمنان قرار داد تا حریم الهی را پاس دارد، ولی ابن زبیر در مکه باقی ماند تا از حرمت مکه به نفع خود استفاده کند. او همان قوچی بود که باعث گردید حرمت مکه شکسته شود؛ زیرا سپاه یزید بعد از کشتار مردم مدینه که از آن به « واقعه حره » یاد می شود (38)، به سوی مکه حرکت کرد و آن گاه که به مکه رسید زبیر به کعبه پناهنده شد، حصین بن نمیر سکونی که فرماندهی سپاه را در دست داشت، دستور داد تا آتش به سوی ابن زبیر اندازند و وقتی یاران ابن زبیر خواستند آتش را خاموش کنند تا آسیبی به کعبه وارد نیاید، او ممانعت کرد تا آن که احساسات مردم تحریک شود و او بتواند بهره برداری لازم را از این حادثه بنماید. (39) البته این تنها باری نبود که او برای رسیدن به مقاصد خود از حرمت حرم چشم پوشید. ده سال بعد، آن گاه که حجّاج به او حمله کرد، باز به کعبه پناه برد و حجاج کعبه را با منجنیق خراب کرد و او را کشت. (40)
اینها نمونه ای از رفتارهای ابن زبیر که بر اساس عقل ابزاری ساماندهی می شد و رفتارهای امام حسین (علیه السّلام) که با عقل قدسی تنظیم می گردید، اما گروه دیگری بودند که رفتار امام (علیه السّلام) را بر اساس عقل متعارف می سنجیدند.