اگر کل مردم دنیا به این روایت عمل کنند، جهان بهشت مىشود.
شخصى محضر مبارک امام چهارم علیه السلام، عرض مىکند:
«أَخْبِرْنِى بِجَمیعِ شَرَائِعِ الدّینِ» «1» این درخواست خیلى پرقیمت است. «شرایع» به معنى قوانین است. به وجود مبارک حضرت سجّاد علیه السلام عرض مىکند: تمام قوانین دین را در همین یک جلسه براى من بگو.
اگر از نظر عدد بخواهیم حساب کنیم، فقط در کتاب شریف «اصول کافى» نزدیک به هفده هزار روایت ضبط شده است؛ یعنى از حضرت خواسته است که مثلًا این هفده هزار قانون الهى را در یک جلسه براى من بگو؟ نه.
منظور او از این سؤال این بوده است که مادر، ریشه، اصل و اساس همه قوانین را براى من بگو. امام سجّاد علیه السلام منظور او را مىدانست که جمیع یعنى آن امّهات، ریشهها و اصول.
1- قول حق
لذا امام علیه السلام به سه واقعیت اشاره فرمودند:
«قَوْلُ الحَقّ وَ الْحُکْمُ بِالْعَدْلِ وَ الْوفاءُ بِالعَهْدِ»
همه شرایع دین خداست. این یک نسخه علاج کننده است: قول حق؛ یعنى وقتى این دهان خود را باز مىکنید که حرف بزنید، بسنجید، فکر کنید که حرف را با قرآن و مکتب اهلبیت علیهم السلام هماهنگ کنید تا سخن شما، سخن حقّ باشد و بعد آن را آزاد کنید تا از دهان بیرون بیاید.
اگر نسنجید، فکر نکنید و هماهنگ نباشید، دروغ، غیبت، تهمت، تحقیر، مسخره، استهزاء، باطل، فحش و ناسزا از دهان بیرون مىآورید و دلها را مىسوزانید و یا افراد را به گمراهى مىکشانید. آن وقت تمام سخنان شما، سخن باطل است، پس قول حق، ریشه همه مسائل مربوط به زبان است.
نمونهاى از قول حق در بزرگان
خدمت مرحوم آیت الله العظمى گلپایگانى قدس سره رفتم. به ایشان عرض کردم:
جواب فلان مسأله شرعى چیست؟ ایشان مقدارى فکر کرد؛ یعنى همین که دین مىگوید. در درون خود خام را بپز، چون در وجود انسان عقل در معرض حرارت خدایى است، اول فکر کن و با دین هماهنگ کن، بعد دو لب خود را باز کن و سخن را آزاد کن.
محصول زبان سوء
امیرالمؤمنین على علیه السلام مىفرماید:
اگر فکر خود را هماهنگ نکنى، کلامى که از دهان بیرون مىآید، غیر از سگ هار، هیچ چیزى نیست. «2»
انسان اگر بخواهد کارخانه تولید سگ هار، مار و عقرب باشد، وقتى این سگ هار از دهان بیرون پرید و به توبه نیز برنخورد، مىماند، تا وقتى که پرده کنار برود و قیامت برپا شود.
آن سخنهاى چو مار و کژدمت |
مار و کژدم گردد و گیرد دمت «3» |
|
بعضىها مىخوانند «دُمت»، ولى «دَمت» درست است، انسان که دُم ندارد. این متن قرآن است که: کیفر عمل شما در قیامت، خود عمل است؛ یعنى اگر آنجا دیدى که چند هزار مار، عقرب و سگ، زبان تو را فرا گرفت و دیگر تا ابد رها نکرد و مرتب گزید، اینها کلامهایى است که در دنیا از دهان تو درآمده است.
پروردگار رحیم است و علیه تو سگ نمىسازد. این سگسازى را تو در دنیا علیه خود ساختهاى. در روز قیامت دیگر به خدا اعتراض نمىکند که خدایا چرا؟ چون مىداند که اینها تولید کارگاه وجود خود او است.
حکمت و اهمیت سکوت
بعضى از حکما مىگویند:
خداوند گوش را باز خلق کرده که فقط انسان حق را بشنود، براى چشم پلک گذاشته که دائم چشم را شستشو دهد و وقتى شبها مىخوابد، حیوانات موذى به آن حمله نکنند، اما زبان را پشت تعدادى دندان مانند سنگ، دو لب و دو آرواره گذاشته است که راحت رها نشود، تا هر چه دلش مىخواهد، بیرون بریزد.
دندانها و لب زبان را ببندند.
امام صادق علیه السلام مىفرماید:
فردى بود- که حضرت او را مىشناخت- صبح که بیدار مىشود، قلم و کاغذ در جیب داشت، وقتى دهانش باز مىشد، هر کلمهاى که از دهانش بیرون مىآمد، یادداشت مىکرد، حضرت علیه السلام مىفرماید:
شبى این کاغذ را از جیب خود بیرون آورد و نگاه کرد، دید پنج کلمه در این دوازده ساعت روز حرف زده است، فریاد زد:
«نجى الصامتون» «4» امروز من خراب شد؛ چون کسانى که سکوت مىکنند، نجات مىیابند.
کسانى که روزى پنج هزار کلمه حرف مىزنند، همه این حرفها نیز بىحساب، نپخته، بىقاعده و قانون و بدون هماهنگ کردن با قرآن و معارف الهى است، واقعاً اینها در روز قیامت چه کار مىخواهند بکنند؟
موکلین مضاعف بر ثبت اعمال زبان
یکى از آیات وحشتآور قرآن این آیه شریفه است؛ خدا براى دو دست، دو چشم، زبان، پوست، شهوت، شکم، پا و تمام اعضاى درون ما کرام الکاتبین قرار داده است تا براى ما پرونده تشکیل دهند و یکى از آن اعضایى که براى آن پرونده تشکیل مىدهند، زبان است. اما پروردگار جداى از این دو فرشته کرام الکاتبین که مواظب کل حرکات ظاهر و باطن ما هستند، دو فرشته دیگر را فقط براى ثبت کردن پرونده زبان گذاشته است؛ یعنى چهار ملک براى زبان مقرر شده است:
«ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ» «5»
آنهایى که دو رقیب و عتید را مىبینند، مىگویند: هیچ کلمهاى از دهان شما بیرون نمىآید، مگر این که این دو فرشته، کنار این دو کلمه هستند، این دو کلمه را نگاه مىدارند و در روز قیامت تحویل خود شما مىدهند.
کنترل زبان براى جلوگیرى از قول باطل
پس اول: «قول الحق» یکى از ریشههاى قوانین دین، مربوط به زبان و گفتار حق است.
وقتى من از این مرجع بزرگ پرسیدم: جواب این مسأله چیست؟ ایشان به فکر فرو رفت. در سن نود و هفت سالگى، یک سال به رحلتش مانده، بعد از نود و هفت سال شنا کردن در فقه، اصول، جواهر، حلال و حرام که اقلًا هشتاد سال روى منبر پیغمبر صلى الله علیه و آله درس فقه مىدادند، بعد از مقدارى فکر، سر خود را بلند کرده و به من گفت: نمىدانم.
این نمىدانم، قول حق بود؛ چون هیچ حساب نکرد که من بعد از نود و هشت سال درس فقه و دانش اهلبیت علیهم السلام در حلال و حرام به این طلبه بگویم: نمىدانم، موقعیتم خراب مىشود و عظمتم مىشکند و این طلبه غرق در شگفتى مىشود و مىگوید: پس چرا تو به خود لقب آیت الله العظمى دادهاى؟
اگر مىگفت: مىدانم و چیزى را براى من بیان مىکرد تا به عظمتش لطمه نخورد، این قول وقتى از دهان ایشان درمىآمد، قول باطل بود و در قیامت مانند مار و عقرب مىشد.
آن سخنهاى چو مار و کژدمت |
مار و کژدم گردد و گیرد دمت «6» |
|
حکایتى زیبا از اهمیت سکوت
یکى از بزرگان و علما مىفرمود: شب در عالم رؤیا دیدم با جوالدوز- سوزنهاى بزرگى که پارچههاى ضخیم را با آن مىدوزند لب پایین مرا به لب بالایم مىدوزند.
وقتى این جوالدوز را در لبم فرو مىکردند، از شدت دردى که در خواب حس کردم، از خواب پریدم، بلند شدم و نشستم، از خودم پرسیدم: داستان این جوالدوز و دوختن دو لبم چیست؟ فکر کردم. دیدم روزى که بر من گذشت، کلمهاى بیهوده گفتم که این دهان را با جوالدوز باید ببندند، تا دیگر مار و عقرب تولید نکند.
خدا مىداند که با این زبان، چه تجارت و یا خسارت عظیمى مىتوان ایجاد کرد. در اعضا و جوارح ما تاجرى در میدان تجارت و خسارت، گستردهتر از زبان نیست. «7»
عذابى شدید بر گویندگان قول باطل
روایتى که هم شیعه و هم سنّى آن را نقل کردهاند. وجود مبارک رسول خدا صلى الله علیه و آله مىفرماید:
پروردگار در برابر زبان قسم یاد کرده است که اى زبان! قیامت تو را به عذابى معذّب مىکنم که احدى را در آن عالم به چنین عذابى معذّب نخواهم کرد، به خاطر کلمهاى که از تو درآمد و با آن آبروى بنده مرا بردى، یا خون او را ریختى و یا مال او را به باد دادى. به ناحق صحبت کردن، عامل هلاکت است. «8»
حکایت لاک پشت و هلاکت او
داستان جالبى از کتاب پر ارزش «کلیله و دمنه» براى شما بگویم. این کتاب قبل از اسلام در هند نوشته شده و بعد از اسلام، بوذرجمهر از هندى به ایرانى و عبدالله بن مقفّع از ایرانى به عربى و ملاحسین کاشفى از عربى به فارسى ترجمه کردند و نام «انوار سهیلى» نهادند.
مىنویسد: دو لک لک در مرغزارى با خوشى زندگى مىکردند. لاک پشتى در آن مرغزار با این دو لک لک رفیق شد. وقتى تابستان تمام شد، لک لکها مىخواستند پر کشیده و بروند و مهاجرت کنند. لاک پشت گفت: رفقا! کجا مىخواهید بروید؟ گفتند: اینجا که سرد، برف و باران مىشود، ما به گرمسیر مىرویم.
لاک پشت گفت: مرا نیز با خود ببرید. گفتند: ما حاضریم تو را ببریم، ولى باید با ما شرط بسیار محکمى کنى که در بین راه دهان خود را باز نکنى. گفت: دهان باز کردن که چیز مهمى نیست، باز نمىکنم. گفتند: نه، تو نمىدانى، دهان باز کردن خیلى مهم است، چون گاهى مساوى با نابودى است.
گاهى مساوى با بىدینى، پدید آمدن زنا، آدمکشى و طلاق است، همه این آتشها از گور زبان بلند مىشود. زبان است که وقتى به ناحق خرج زن شوهردار شد، یا شوهر را مىکُشد، یا از او طلاق مىگیرد و خانواده را تخریب و بچهها را بىمادر مىکند، براى این که در آغوش حرام کسى دیگر قرار بگیرد. زبان مقدّمه بیشتر گناهان است.
گفتند: تو با ما شرط کن که دهان خود را باز نکنى. گفت: قول مىدهم که دهان خود را باز نکنم. مرا ببرید. این دو لک لک آمدند چوبى را کندند، به لاکپشت گفتند: با دهان وسط این چوب را بگیر، ما دو طرف چوب را بلند مىکنیم و تو را با خود مىبریم، اما فراموش نکنى. گفت: نه.
لاک پشت وسط چوب را با دهان خود گرفت. آن دو لک لک با قدرت چوب را بلند کردند و به پرواز درآمدند. در حال رفتن بودند که از بالاى روستایى رد مىشدند. هنگام عصر بود و روستایىها از زمین زراعت برمىگشتند که ناگهان چشم آنها به این دو لک لک و لاک پشت افتاد.
گفتند: بدبخت این لاکپشت که خود را در اختیار این دو لک لک قرار داده است، تو با این سنگى که به پشت و شکم دارى، خیلى بالاتر از این دو لک لک هستى، چرا خود را در اختیار این دو گذاشتى؟ آمد دهان خود را باز کند که به آنها بگوید: این کار من درست است، اما تا دهان خود را باز کرد، از آن بالا به پایین و روى سنگهاافتاد و از بین رفت. لک لکها نیز چوب را انداختند و راه خود را ادامه دادند و گفتند: «لعنت بر دهانى که بىموقع باز شود».
کنترل زبان از گناه
امام على علیه السلام مىفرماید:
سلامتى انسان در طول عمر در ده جزء است که نُه جزء آن در باز نکردن دهان است و یک جزء آن در باز کردن دهان، که فقط براى حق باشد. «9»
البته این گفتار امام سجاد علیه السلام، همین «قول الحق» واقعاً حرفهاى زیادى مىخواهد. پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله مىفرمایند: کسى که یک بار با اخلاص بگوید: «لا اله الا الله» این جمله در بهشت براى او مانند درختى مىشود که خشک نشده و میوه آن نیز ابدى است.
شخصى عرب عرض کرد: یا رسول الله صلى الله علیه و آله! پس ما خیلى درخت کاشتهایم و هر چه در بهشت زمین بود، ما درخت کاشتهایم، حضرت فرمودند: بله، اما اگر آتش گناه را نفرستاده باشید که همه آن باغ را بسوزاند. «10» تو کارى کن که از دهانت آتش درنیاید. خیال کردى همین که درخت را کاشتى، دیگر مىماند؟ مردم! جلوى تولید آتش دهان را بگیرید. قول حق، قول خیلى باارزش و قول خداست، «کتابنا ینطق بالحق» قول حق، قول پروردگار است، نه این که انسان از هر راهى رسید، بگوید.
2- حکم کردن به عدل
و اما دوم؛ «و الحکم بالعدل» این را امام چهارم علیه السلام به کل دادگسترىها، دولتىها و بعد نیز به ما مىفرمایند؛ چون اول شامل همه قضات شده، بعد همه دولتىها و بعد نیز ما. اگر بخواهید که قضاوت کنید، حکم بدهید، قضاوت و حکم شما براساس عدالت باشد، اما در این قضاوت، از دانه ارزن نیز کمتر، حقّى را پایمال نکنید.
قضاوتهاى ائمه علیهم السلام را در روایات نسبت به بنىامیه و بنىعباس ببینید.
ائمه علیهم السلام هر قضاوتى که در حق آنها کردند، قضاوت به حق بود. طورى قضاوت کردند که کمترین حق انسانى آنها در این عالم پایمال نشد.
قاضى نباید عصبانى شود. قاضیى که نمىتواند عصبانى نشود، حرام است قاضى باشد. قاضى نباید طرفدار ثروتمند باشد، قاضى نباید به تلفن و نفوذ قدرتمندان گوش دهد. اگر نمىتواند گوش ندهد، ماندن در این شغل حرام است. «11»
استادى داشتم که همیشه با گریه این شعر را مىخواند و مىگفت:
مستند ذرّات جهان، هشیار کو؟ هشیار کو؟ |
در قیل و قالند این همه، بیدار کو؟ بیدار کو؟ «12» |
|
واقعاً هر حرفى را مىخواهید بزنید، باید بسنجید.
3- وفاى به عهد
اما سومین حقیقت، امام چهارم علیه السلام فرمودند:
«و الوفاء بالعهد»
پیمانها و قراردادهاى مثبتى که با خودتان، مردم، پروردگار، خانواده و دوستان خود دارید، به این قراردادها وفا کنید. حتى اگر در وفا کردن، ثروت هنگفتى از دست شما برود؛ مغازهاى را فروختید، قولنامه را امضا کردید، شرعاً با گرفتن بیعانه و امضاى قولنامه، مغازه مال خریدار شده است. حال اگر ارزش مغازه بالا و پایین شد، شما حق ندارید این قولنامه را به هم بزنید. اگر به هم بزنید، حرام است و اگر به خریدار تحویل ندهید، غصب است و حرام. اگر به کسى دیگر بفروشید، با آن پول هیچ عبادت صحیحى را نمىشود انجام داد. «13»
منش و اخلاق امام سجاد علیه السلام
اما منش و اخلاق ایشان، من فقط قطعهاى را ذکر کنم:
آفتابههاى قدیم گلى یا مسى و سنگین بود. امام علیه السلام مىخواهند به مردم بگویند که هیچ کدام از امور ظاهرى براى خشمگین و عصبانى شدن دلیل نیست. آدم عصبى، مریض است. باید منش امام زین العابدین علیه السلام و ائمه علیهم السلام را ببیند و درمان شود.
امام چهارم علیه السلام آستینهاى لباس خود را بالا زدند تا وضو بگیرند. به خادم خود اشاره کردند که آفتابه آب را بیاور. دست خود را دراز کردند که اول دست را بشویند و بعد وضو بگیرند.
این خادم در چه فکرى بود که توجهى نکرد، انگشتهایش سست شد و آفتابه از دستش رها شد و با آن سنگینى به سرعت آمد و به پیشانى امام علیه السلام خورد و پیشانى حضرت را شکافت و خون جارى شد.
امام زین العابدین علیه السلام به جاى این که با خشم و تندى نگاه کنند، یا حرف بدى به او بزنند، یا تحقیرش کنند و یا حتى او را بزنند، همین طور که خون از پیشانى مبارکش مىریخت، آرام نگاهى کردند که در این نگاه خوانده مىشد که چرا ناراحتى؟ من که چیزى نگفتم. غلام وقتى نگاه امام را دید، عرض کرد:
«وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ»
امام علیه السلام فرمود: من عصبانى نشدم. گفت:
«وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ»
امام علیه السلام فرمود: من نیز از تو گذشتم و جریمهاى براى این کار نمىخواهم قرار بدهم. گفت:
«وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ» «14»
حضرت به خادم دیگرى فرمود: کیسه صد دینارى طلا بیاور و به او بده، شاید درد مالى داشته باشد. صد دینار را دادند، بعد امام علیه السلام فرمودند: من تو را در راه خدا آزاد کردم، برو. «15»
زبان، منبع تولید نزاعها
این همه جنگ و نزاع در خانهها، بین زن و شوهرها، فرزندان و والدین، با دامادها و عروسها، تمام بىمورد و خلاف شرع است. حرفهایى که در این زمینهها به هم مىزنند، در قیامت مار و عقرب تولید مىکند.
خوشا آنان که در این صحنه خاک |
چو خورشیدى درخشیدند و رفتند |
|
خوشا آنان که بذر آدمیت |
در این ویرانه پاشیدند و رفتند |
|
خوشا آنان که در میزان وجدان |
حساب خویش سنجیدند و رفتند |
|
خوشا آنان که پا در وادى حق |
نهادند و نلغزیدند و رفتند |
|
خوشا آنان که بار دوستى را |
کشیدند و نرنجیدند و رفتند |
|
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- الخصال: 1/ 113، حدیث 90؛ بحار الأنوار: 72/ 26، باب 35، حدیث 10؛ «أَبِی مَالِکٍ قَالَ قُلْتُ لِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیه السلام أَخْبِرْنِی بِجَمِیعِ شَرَائِعِ الدِّینِ قَالَ قَوْلُ الْحَقِّ وَ الْحُکْمُ بِالْعَدْلِ وَ الْوَفَاءُ بِالْعَهْدِ.»
(2)- وسائل الشیعة: 12/ 192- 193، باب 119، حدیث 16060؛ «أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فِی وَصِیَّتِهِ لِمُحَمَّدِ بْنِ الْحَنَفِیَّةِ قَالَ: وَ مَا خَلَقَ اللَّهُ عز و جل شَیْئاً أَحْسَنَ مِنَ الْکَلَامِ وَ لَاأَقْبَحَ مِنْهُ بِالْکَلَامِ ابْیَضَّتِ الْوُجُوهُ وَ بِالْکَلَامِ اسْوَدَّتِ الْوُجُوهُ وَ اعْلَمْ أَنَّ الْکَلَامَ فِی وَثَاقِکَ مَا لَمْ تَتَکَلَّمْ بِهِ فَإِذَا تَکَلَّمْتَ بِهِ صِرْتَ فِی وَثَاقِهِ فَاخْزُنْ لِسَانَکَ کَمَا تَخْزُنُ ذَهَبَکَ وَ وَرِقَکَ فَإِنَّ اللِّسَانَ کَلْبٌ عَقُورٌ فَإِنْ أَنْتَ خَلَّیْتَهُ عَقَرَ وَ رُبَّ کَلِمَةٍ سَلَبَتْ نِعْمَةً مَنْ سَیَّبَ عِذَارَهُ قَادَهُ إِلَى کُلِّ کَرِیهَةٍ وَ فَضِیحَةٍ ثُمَّ لَمْ یَخْلُصْ مِنْ دَهْرِهِ إِلَّا عَلَى مَقْتٍ مِنَ اللَّهِ وَ ذَمٍّ مِنَ النَّاس.»
نهج البلاغه: حکمت 60؛ «قَالَ علیه السلام: اللِّسَانُ سَبُعٌ إِنْ خُلِّیَ عَنْهُ عَقَرَ.»
(3)- مولوى.
(4)- بحار الأنوار: 68/ 284، باب 78، حدیث 38؛ «قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام: الصَّمْتُ شِعَارُ الْمُحَقِّقِینَ بِحَقَائِقِ مَا سَبَقَ وَ جَفَّ الْقَلَمُ بِهِ وَ هُوَ مِفْتَاحُ کُلِّ رَاحَةٍ مِنَ الدُّنْیَا وَ الآْخِرَةِ وَ فِیهِ رِضَا الرَّبِّ وَ تَخْفِیفُ الْحِسَابِ وَ الصَّوْنُ مِنَ الْخَطَایَا وَ الزَّلَلِ قَدْ جَعَلَهُ اللَّهُ سِتْراً عَلَى الْجَاهِلِ وَ زَیْناً لِلْعَالِمِ وَ مَعَهُ عَزْلُ الْهَوَاءِ وَ رِیَاضَةُ النَّفْسِ وَ حَلَاوَةُ الْعِبَادَةِ وَ زَوَالُ قَسْوَةِ الْقَلْبِ وَ الْعَفَافُ وَ الْمُرُوَّةُ وَ الظَّرْفُ فَأَغْلِقْ بَابَ لِسَانِکَ عَمَّا لَکَ بُدٌّ مِنْهُ لَاسِیَّمَا إِذَا لَمْ تَجِدْ أَهْلًا لِلْکَلَامِ وَ الْمُسَاعِدَ فِی الْمُذَاکَرَةِ لِلَّهِ وَ فِی اللَّهِ.»
(5)- ق (50): 18؛ «هیچ سخنى را به زبان نمىگوید جز اینکه نزد آن [براى نوشتن و حفظش] نگهبانى آماده است.»
(6)- مولوى.
(7)- الکافى: 116/ 2، بَابُ الصَّمْتِ وَ حِفْظِ اللِّسَانِ، حدیث 21؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ لَایَزَالُ الْعَبْدُ الْمُؤْمِنُ یُکْتَبُ مُحْسِناً مَا دَامَ سَاکِتاً فَإِذَا تَکَلَّمَ کُتِبَ مُحْسِناً أَوْ مُسِیئاً.»
بحار الأنوار: 14/ 35، باب 3، حدیث 8؛ «جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ علیه السلام أَنَّ دَاوُدَ قَالَ لِسُلَیْمَانَ یَا بُنَیَّ إِیَّاکَ وَ کَثْرَةَ الضَّحِکِ فَإِنَّ کَثْرَةَ الضَّحِکِ تَتْرُکُ الْعَبْدَ حَقِیراً یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَا بُنَیَّ عَلَیْکَ بِطُولِ الصَّمْتِ إِلَّا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ النَّدَامَةَ عَلَى طُولِ الصَّمْتِ مَرَّةً وَاحِدَةً خَیْرٌ مِنَ النَّدَامَةِ عَلَى کَثْرَةِ الْکَلَامِ مَرَّاتٍ یَا بُنَیَّ لَوْ أَنَّ الْکَلَامَ کَانَ مِنْ فِضَّةٍ کَانَ یَنْبَغِی لِلصَّمْتِ أَنْ یَکُونَ مِنْ ذَهَبٍ.»
بحار الأنوار: 68/ 293، باب 78، حدیث 63؛ «قالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام مَنْ عَلِمَ أَنَّ کَلَامَهُ مِنْ عَمَلِهِ قَلَّ کَلَامُهُ إِلَّا فِیمَا یَعْنِیهِ مَنْ کَثُرَ کَلَامُهُ کَثُرَ خَطَاؤُهُ وَ مَنْ کَثُرَ خَطَاؤُهُ قَلَّ حَیَاؤُهُ وَ مَنْ قَلَّ حَیَاؤُهُ قَلَّ وَرَعُهُ وَ مَنْ قَلَّ وَرَعُهُ مَاتَ قَلْبُهُ وَ مَنْ مَاتَ قَلْبُهُ دَخَلَ النَّارَ إِذَا فَاتَکَ الْأَدَبُ فَالْزَمِ الصَّمْتَ الْعَافِیَةُ عَشَرَةُ أَجْزَاءٍ تِسْعَةٌ مِنْهَا فِی اعْتِزَالِ النَّاسِ وَ وَاحِدَةٌ فِی الصَّمْتِ إِلَّا عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ عز و جل کَمْ مِنْ نَظْرَةٍ جَلَبَتْ حَسْرَةً وَ کَمْ مِنْ کَلِمَةٍ سَلَبَتْ نِعْمَةً مَنْ عَلِمَ لِسَانُهُ [غَلَبَ لِسَانَهُ] أَمَّرَهُ قَوْمُهُ الْمَرْءُ یَعْثُرُ بِرِجْلِهِ فَیُبْرَى وَ یَعْثُرُ بِلِسَانِهِ فَیُقْطَعُ رَأْسُهُ احْفَظْ لِسَانَکَ فَإِنَّ الْکَلِمَةَ أَسِیرَةٌ فِی وَثَاقِ الرَّجُلِ فَإِنْ أَطْلَقَهَا صَارَ أَسِیراً فِی وَثَاقِهَا عَاقِبَةُ الْکَذِبِ شَرُّ عَاقِبَةٍ خَیْرُ الْقَوْلِ الصِّدْقُ وَ فِی الصِّدْقِ السَّلَامَةُ وَ السَّلَامَةُ مَعَ الِاسْتِقَامَةِ لَاحَافِظَ أَحْفَظُ مِنَ الصَّمْتِ ....»
(8)- الکافى: 2/ 115، بَابُ الصَّمْتِ وَ حِفْظِ اللِّسَان، حدیث 16؛ کنز العمال: 3/ 557، حدیث 7897؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله یُعَذِّبُ اللَّهُ اللِّسَانَ بِعَذَابٍ لَایُعَذِّبُ بِهِ شَیْئاً مِنَ الْجَوَارِحِ فَیَقُولُ أَیْ رَبِّ عَذَّبْتَنِی بِعَذَابٍ لَمْ تُعَذِّبْ بِهِ شَیْئاً فَیُقَالُ لَهُ خَرَجَتْ مِنْکَ کَلِمَةٌ فَبَلَغَتْ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا فَسُفِکَ بِهَا الدَّمُ الْحَرَامُ وَ انْتُهِبَ بِهَا الْمَالُ الْحَرَامُ وَ انْتُهِکَ بِهَا الْفَرْجُ الْحَرَامُوَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَأُعَذِّبَنَّکَ بِعَذَابٍ لَاأُعَذِّبُ بِهِ شَیْئاً مِنْ جَوَارِحِکَ.»
الکافى: 115/ 2، بَابُ الصَّمْتِ وَ حِفْظِ اللِّسَانِ، حدیث 13؛ بحار الأنوار: 304/ 68، باب 78، حدیث 80؛ «عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیه السلام قَالَ إِنَّ لِسَانَ ابْنِ آدَمَ یُشْرِفُ عَلَى جَمِیعِ جَوَارِحِهِ کُلَّ صَبَاحٍ فَیَقُولُ کَیْفَ أَصْبَحْتُمْ فَیَقُولُونَ بِخَیْرٍ إِنْ تَرَکْتَنَا وَ یَقُولُونَ اللَّهَ اللَّهَ فِینَا وَ یُنَاشِدُونَهُ وَ یَقُولُونَ إِنَّمَا نُثَابُ وَ نُعَاقَبُ بِکَ.»
(9)- بحار الأنوار: 68/ 293، باب 78، حدیث 63؛ «قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: ... الْعَافِیَةُ عَشَرَةُ أَجْزَاءٍ تِسْعَةٌ مِنْهَا فِی اعْتِزَالِ النَّاسِ وَ وَاحِدَةٌ فِی الصَّمْتِ إِلَّا عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ عز و جل.»
مستدرکالوسائل: 8/ 337، باب 16، حدیث 9594؛ «رَسُولِ اللَّهِ صلى الله علیه و آله: أَنَّهُ قَالَ الْعَافِیَةُ عَشَرَةُ أَجْزَاءٍ تِسْعَةٌ مِنْهَا الصَّمْتُ إِلَّا بِذِکْرِ اللَّهِ وَ وَاحِدَةٌ فِی تَرْکِ مُجَالَسَةِ السُّفَهَاءِ.»
(10)- بحار الأنوار: 90/ 168، باب 2، حدیث 3؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله مَنْ قَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ غَرَسَ اللَّهُ لَهُ بِهَا شَجَرَةً فِی الْجَنَّةِ وَ مَنْ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ غَرَسَ اللَّهُ لَهُ بِهَا شَجَرَةً فِی الْجَنَّةِ وَ مَنْ قَالَ لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ غَرَسَ اللَّهُ لَهُ بِهَا شَجَرَةً فِی الْجَنَّةِ وَ مَنْ قَالَ اللَّهُ أَکْبَرُ غَرَسَ اللَّهُ لَهُ بِهَا شَجَرَةً فِی الْجَنَّةِ فَقَالَ رَجُلٌ مِنْ قُرَیْشٍ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ شَجَرَنَا فِی الْجَنَّةِ لَکَثِیرٌ قَالَ نَعَمْ وَ لَکِنْ إِیَّاکُمْ أَنْ تُرْسِلُوا عَلَیْهَا نِیرَاناً فَتُحْرِقُوهَا وَ ذَلِکَ أَنَّ اللَّهَ عز و جل یَقُولُ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ لاتُبْطِلُوا أَعْمالَکُم.»
(11)- الکافى: 7/ 411، بَابُ کَرَاهِیَةِ الِارْتِفَاعِ إِلَى قُضَاةِ الْجَوْر، حدیث 1؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ أَیُّمَا مُؤْمِنٍ قَدَّمَ مُؤْمِناً فِی خُصُومَةٍ إِلَى قَاضٍ أَوْ سُلْطَانٍ جَائِرٍ فَقَضَى عَلَیْهِ بِغَیْرِ حُکْمِ اللَّهِ فَقَدْ شَرِکَهُ فِی الْإِثْمِ.»
الکافى: 7/ 412 بَابُ أَدَبِ الْحُکْمِ، حدیث 1؛ «سَلَمَةَ بْنِ کُهَیْلٍ قَالَ سَمِعْتُ عَلِیّاً صلى الله علیه و آله یَقُولُ لِشُرَیْحٍ انْظُرْ إِلَى أَهْلِ الْمَعْکِ وَ الْمَطْلِ وَ دَفْعِ حُقُوقِ النَّاسِ مِنْ أَهْلِ الْمَقْدُرَةِ وَ الْیَسَارِ مِمَّنْ یُدْلِی بِأَمْوَالِ الْمُسْلِمِینَ إِلَى الْحُکَّامِ فَخُذْ لِلنَّاسِ بِحُقُوقِهِمْ مِنْهُمْ وَ بِعْ فِیهَا الْعَقَارَ وَ الدِّیَارَ فَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه و آله یَقُولُ مَطْلُ الْمُسْلِمِ الْمُوسِرِ ظُلْمٌ لِلْمُسْلِمِ وَ مَنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ عَقَارٌ وَ لَادَارٌ وَ لَامَالٌ فَلَا سَبِیلَ عَلَیْهِ وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لَایَحْمِلُ النَّاسَ عَلَى الْحَقِّ إِلَّا مَنْ وَرَّعَهُمْ عَنِ الْبَاطِلِ ثُمَّ وَاسِ بَیْنَ الْمُسْلِمِینَ بِوَجْهِکَ وَ مَنْطِقِکَ وَ مَجْلِسِکَ حَتَّى لَایَطْمَعَ قَرِیبُکَ فِی حَیْفِکَ وَ لَایَیْأَسَ عَدُوُّکَ مِنْ عَدْلِکَ وَ رُدَّ الْیَمِینَ عَلَى الْمُدَّعِی مَعَ بَیِّنَةٍ فَإِنَّ ذَلِکَ أَجْلَى لِلْعَمَى وَ أَثْبَتُ فِی الْقَضَاءِ وَ اعْلَمْ أَنَّ الْمُسْلِمِینَ عُدُولٌ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ إِلَّا مَجْلُوداً فِی حَدٍّ لَمْ یَتُبْ مِنْهُ أَوْ مَعْرُوفٌ بِشَهَادَةِ زُورٍ أَوْ ظَنِینٌ وَ إِیَّاکَ وَ التَّضَجُّرَ وَ التَّأَذِّیَ فِی مَجْلِسِ الْقَضَاءِ الَّذِی أَوْجَبَ اللَّهُ فِیهِ الْأَجْرَ وَ یُحْسِنُ فِیهِ الذُّخْرَ لِمَنْ قَضَى بِالْحَقِّ وَ اعْلَمْ أَنَّ الصُّلْحَ جَائِزٌ بَیْنَ الْمُسْلِمِینَ إِلَّا صُلْحاً حَرَّمَ حَلَالًا أَوْ أَحَلَّ حَرَاماً وَ اجْعَلْ لِمَنِ ادَّعَى شُهُوداً غُیَّباً أَمَداً بَیْنَهُمَا فَإِنْ أَحْضَرَهُمْ أَخَذْتَ لَهُ بِحَقِّهِ وَ إِنْ لَمْ یُحْضِرْهُمْ أَوْجَبْتَ عَلَیْهِ الْقَضِیَّةَ فَإِیَّاکَ أَنْ تُنَفِّذَ فِیهِ قَضِیَّةً فِی قِصَاصٍ أَوْ حَدٍّ مِنْ حُدُودِ اللَّهِ أَوْ حَقٍّ مِنْ حُقُوقِ الْمُسْلِمِینَ حَتَّى تَعْرِضَ ذَلِکَ عَلَیَّ إِنْ شَاءَ اللَّهُ وَ لَاتَقْعُدَنَّ فِی مَجْلِسِ الْقَضَاءِ حَتَّى تَطْعَمَ.»
(12)- فیض کاشانى.
(13)- بحار الأنوار: 7/ 303، باب 15، حدیث 65؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: أَقْرَبُکُمْ غَداً مِنِّی فِی الْمَوْقِفِ أَصْدَقُکُمْ لِلْحَدِیثِ وَ آدَاکُمْ لِلَأَمَانَةِ وَ أَوْفَاکُمْ بِالْعَهْدِ وَ أَحْسَنُکُمْ خُلُقاً وَ أَقْرَبُکُمْ مِنَ النَّاسِ.»
بحار الأنوار: 72/ 96، باب 47، حدیث 18؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله عِدَةُ الْمُؤْمِنِ أَخْذٌ بِالْیَدِ یَحُثُّ عَلَى الْوَفَاءِ بِالْمَوَاعِیدِ وَ الصِّدْقِ فِیهَا یُرِیدُ أَنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا وَعَدَ کَانَ الثِّقَةُ بِمَوْعِدِهِ کَالثِّقَةِ بِالشَّیْءِ إِذَا صَارَ بِالْیَدِ وَ قَالَ صلى الله علیه و آله الْمُؤْمِنُونَ عِنْدَ شُرُوطِهِمْ.»
الکافى: 2/ 239، بَابُ الْمُؤْمِنِ وَ عَلَامَاتِهِ وَ صِفَاتِهِ، حدیث 30؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام إِنَّ لِأَهْلِ الدِّینِ عَلَامَاتٍ یُعْرَفُونَ بِهَا صِدْقَ الْحَدِیثِ وَ أَدَاءَ الْأَمَانَةِ وَ وَفَاءً بِالْعَهْدِ وَ صِلَةَ الْأَرْحَامِ وَ رَحْمَةَ الضُّعَفَاء و ....»
وسائل الشیعة: 19/ 71، باب 2، حدیث 24176؛ «أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: یَقُولُ ثَلَاثٌ لَاعُذْرَ لِأَحَدٍ فِیهَا أَدَاءُ الْأَمَانَةِ إِلَى الْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ وَ الْوَفَاءُ بِالْعَهْدِ لِلْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ وَ بِرُّ الْوَالِدَیْنِ بَرَّیْنِ کَانَا أَوْ فَاجِرَیْنِ.»
(14)- آل عمران (3): 134؛ «و خشم خود را فرو مىبرند، و از [خطاهاىِ] مردم در مىگذرند؛ و خدا نیکوکاران را دوست دارد.»
(15)- بحار الأنوار: 46/ 67- 68، باب 5، حدیث 36؛ «عَبْدَ الرَّزَّاقِ یَقُولُ جَعَلَتْ جَارِیَةٌ لِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیه السلام تَسْکُبُ الْمَاءَ عَلَیْهِ وَ هُوَ یَتَوَضَّأُ لِلصَّلَاةفَسَقَطَ الْإِبْرِیقُ مِنْ یَدِ الْجَارِیَةِ عَلَى وَجْهِهِ فَشَجَّهُ فَرَفَعَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیه السلام رَأْسَهُ إِلَیْهَا فَقَالَتِ الْجَارِیَةُ إِنَّ اللَّهَ عز و جل یَقُولُ وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ فَقَالَ لَهَا قَدْ کَظَمْتُ غَیْظِی قَالَتْ وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ قَالَ لَهَا قَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْکِ قَالَتْ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ قَالَ اذْهَبِی فَأَنْتِ حُرَّةٌ.»