دیدگاه آلوسی:
آلوسی اختصاص آیه تطهیر را به اهل بیتِ [ اصحاب کساء ] پیامبر (ص) رد کرده و بر این باور است که این آیه علاوه بر اصحاب کساء، افراد دیگری از جمله همسران پیامبر(ص) را نیز شامل میشود. او، معنای لغوی اهل البیت را مورد توجّه قرار داده و معتقد است که مراد از اهل البیت پیامبر (ص) همه کسانی هستند که نوعی علاقه و رابطه خویشاوندی و ناگسستنی با آن حضرت (ص) داشته، به طوری که از لحاظ عرف، همگی آنها میتوانند در یک بیت واحد ساکن شوند. بنابراین، تعریفی که ایشان از اهل البیت ارائه میدهند ابتدا ازدواج پیامبر(ص) و بعد اهل کساء را مشمول این حکم میدانند: « المراد بأهل البیت من لهم مزید علاقة به صلّی الله علیه و سلم و نسبة قویة قریبة إلیه علیه الصلاة و السلام بحیث لا یقبح عرفا اجتماعهم و سکناهم معه صلّی الله علیه و سلم فی بیت واحد و یدخل فی ذلک أزواجه و الأربعة أهل الکساء و علی کرّم الله تعالی وجهه مع ماله من القرابة من رسول الله صلّی الله علیه و سلم ». ( آلوسی، 1415، ج11، ص 199 ): « منظور از اهل بیت کسانی هستند که پیوندی نزدیک و ارتباطی محکم و نزدیک با پیامبر (ص) دارند به گونهای که از لحاظ عرفی تجمّع و سکونت آنان در یک خانه ناشایست نباشد؛ که از این افراد همسران پیامبر (ص)، چهار نفر از اهل عبا و علی (ع)- با توجّه به نزدیکیای که با پیامبر داشته- داخل هستند ».
آلوسی برای اثبات اینکه همسران پیامبر (ص) نیز جزو مصادیق اهل بیت (ع) به حساب آیند، بحث ضمایر موجود در آیه، یعنی ضمایر مربوط به « عنکُم » و « یطهرَّکُم » را مطرح نموده و بیان میدارد که ضمیر « کُم » در هر دو مورد جایگزین و به معنای « کُنّش » است که به دلیل لفظ مذکر « أهلَ » و مراعات لفظ، به صورت مذکر « کُم » آمده است و عرب، فراوان صیغههای مذکر را برای رعایت لفظ به کار میبرد. ( همان، ص 194 )
او همچنین، برای توجیه و تأیید نظر خود آیاتی را به عنوان شاهد مثال ذکر میکند:
« و هذا کقوله تعالی خطابا لسارة امرأة اخلیل علیهما السّلام: أَتَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ رَحْمَتُ اللّهِ وَبَرَکَاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ إِنَّهُ حَمِیدٌ مَّجِیدٌ » ( هود/ 73 ) و منه علی ما قیل قوله سبحانه: قَالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نَارًا ( طه/ 10 ) خطابا من موسی علیه السّلام لامرأته و لعل اعتبار التذکیر هنا أدخل فی التعظیم، و قیل: المراد هو صلّی الله علیه و سلم و نساؤه المطهرات رضی الله تعالی عنهن و ضمیر جمع المذکر لتغلیبه علیه الصلاة و السلام علیهن. » ( همانجا ): « و این ( استعمال ضمیر جمع مذکر ) همانند خطاب ابراهیم خلیل به ساره است که در آن از ضمیر جمع مذکر استفاده کرده است و نیز آنجا که موسی (ع) گفت: « امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نَارًا » که خطاب به همسرش بود و شاید استعمال لفظ مذکر در اینجا تعظیم بیشتری را دارد و برخی گفتهاند: منظور از اهل بیت، رسول خدا (ص) و همسران ایشان است و استعمال ضمیر مذکر برای تغلیب آن حضرت بر همسران بوده است».
آلوسی، ضمن پافشاری بر این که همسران پیامبر (ص) نیز جزء مصادیق اهل بیت هستند، دلالت آیه بر عصمت اهل بیت (ع) را از نظر شیعه مورد ردّ و انکار قرار داده و میگوید: « والایة لا تقوم دلیلاً علی عصمة أهل بیته صلّی الله علیه و سلم و علیهم و سلم الموجودین حین الآیة و غیرهم و لا علی حفظهم من الذنوب علی ما یقوله أهل السنّة » ( همان، ص 199 ) « آیه نمیتواند به عنوان دلیلی بر عصمت اهل بیت حضرت باشد. چه افرادی که زمان نزول آیه بودهاند و غیر آنها و نیز دلیلی بر مصون ماندن آنان از گناه نیست همانگونه که اهل سنّت نیز میگویند ». او از خود آیه در جهت اثبات عدم عصمت اهل بیت (ع) استفاده میکند: « بل لها دلالة علی عدمها » ( همان، ص 198 ) « بلکه این آیه، دلیل بر عدم عصمت است ».
دلیل او بر این امر، این است که اگر « لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ » دلالت بر عصمت داشت، بایستی به صورت صیغه ماضی میآمد و نه مضارع؛ چرا که صیغهی ماضی دلالت بر تحقّق و ثبوت عصمت در حق آنها داشت، امّا صیغهی مضارع، چنین ثبوتی را به همراه ندارد. و در غیر این صورت یعنی ثبوت عصمت همراه با صیغهی مضارع، تحصیل حاصل روی خواهد داد که امری ممتنع است: « إذ لا یقال فی حق من هو طاهر: إنی أرید أن أطهره ضرورة امتناع تحصیل الحاصل » ( همان ) « چون در حق کسی که طاهر است گفته نمیشود: میخواهم تو را تطهیر کنم، زیرا تحصیل چیزی که حاصل است ممتنع است ».
او همچنین با استناد به بعضی ادعیه و روایات که در ظاهر و بدون توجّه به معانی عمیق آنها، منافی بحث عصمت هستند، توجیهاتی را در جهت عدم عصمت ائمه (ع) ایراد مینماید. از جمله با استناد به خطبهای تقطیع شده از کتاب نهج البلاغه، عصمت حضرت علی (ع) را ردّ میکند: « فلا کتفّوا عن مقالة بحقّ، أو مشورة بعدل، فإنّی لست بفوق أن أخطیء، و لا آمن ذلک من فعلی ... » ( نهج البلاغه/ خطبه 216 ): « پس، از گفتن حق یا مشورت در عدالت خودداری نکنید، زیرا خود را برتر از آن که اشتباه کنم و از آن ایمن باشم، نمیدانم... »
آلوسی در سخنان دیگری میگوید که اگر آیه تطهیر، بر عصمت ائمه (ع) دلالت دارد، بایستی که آیه « وَلَکِن یُرِیدُ لِیُطَهَّرَکُمْ وَلِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ » ( مائده/ 6 ) نیز بر عصمت صحابه و بخصوص حاضرین و شرکت کنندگان در جنگ بدر دلالت داشته باشد و بلکه دلالت این آیه بر عصمت، بهتر و مفیدتر خواهد بود؛ زیرا قول خداوند متعال: «َ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ » نیز بعد از آن آمده است؛ چون اتمام نعمت، بدون حفظ از گناهان و شرّ شیطان قابل تصوّر نیست. ( آلوسی، 1415، ج11، ص 198 )
بررسی و نقد:
چنانکه ملاحظه شد، آلوسی انحصار آیه تطهیر را در حق اصحاب کساء (ع) را انکار میکند و مصادیق دیگری از جمله ازواج پیامبر (ص) را برای آن ذکر مینماید و در راستای تبیین و تأیید نظر خود، به دلایلی همچون معنای لغوی اهل بیت که عام و فراگیر است، آوردن ضمایر مذکّر به دلیل رعایت لفظ و بیان آیاتی در این زمینه استناد میکند. نکته مهمّی که در ارتباط با مصداق اهل بیت در آیه باید گفته شود، این است که بر اساس روایات زیادی که خود اهل سنّت ذکر کردهاند، انحصار اهل بیت در خمسهی طیبه کامل واضح است و حتّی وقتی که ام سلمه، همسر پیامبر، درخواست دارد که وارد این جمع شود، چنین درخواستی پذیرفته نمیشود و حضرت رسول (ص) با بیان « أنَّک علی خیرٍ » پاسخ منفی به این درخواست میدهد. جالب است که طبری در ذیل این آیه، 15 روایت را دربارهی خمسهی طیبه ذکر کرده و از بسیاری از آنها انحصار فهمیده میشود. ( ر. ک: طبری، 1412، ج22، ص 5-7 )
آلوسی معتقد است که « عنکم » و « یطهرّکم » در اصل به صورت « عنکنَّ » و « یطهّرکنَّ » بوده است که به دلیل رعایت لفظ « أهلَ » به شکل مذکر به کار برده شده است. و در این مورد به آیاتی از جمله آیه: « قَالُواْ أَتَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ رَحْمَتُ اللّهِ وَبَرَکَاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ إِنَّهُ حَمِیدٌ مَّجِیدٌ » ( هود/ 73 ) استناد کرده که ملائکه در پاسخ تعجّب ساره که مفرد مؤنّث بود، به جای عنوان « علیکِ »، « علیکم » را که جمع مذکر است به کار بردهاند. امّا خود او پاسخ اشکالش را در ذیل آیه 73 سورهی هود بیان کرده است: « و صرف الخطاب من صیغة الواحدة إلی الجمع لیکون جوابهم علیهم السلام لها جوابها لمن یخطر بباله مثل ما خطر ببالها من سائر أهل البیت ». ( آلوسی، 1415، ج6، ص 298 ) « و بازگرداندن خطاب از صیغه مفرد « تَعجَبِینَ » به جمع « عَلَیکُم » بدان دلیل است که جوابی باشد از ناحیه فرشتگان به همسر ابراهیم، نسبت به همه کسانی از سایر اهل بیت که به ذهنشان تعجّبی مانند تعجّب ساره خطور میکرده است ». خود آلوسی، دلیل تبدیل و استعمال صیغه جمع مذکّر به جای مفرد مؤنّث را، جواب به هر کس دیگری از اهل بیت، علاوه بر ساره میداند و نه مراعات لفظ « أهل ».
در آیه دیگری که آلوسی بدان استناد میکند نیز وضع بر همین منوال است: « إِذْ رَأَى نَارًا فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نَارًا ... » ( طه/ 10 ) بدین معنا که واژهی أهل به افراد دیگری علاوه بر همسر حضرت موسی (ع) اشاره دارد: « در اینکه فرمود « فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا » اشعار، و بلکه دلالت بر این است که غیر از همسرش کسان دیگر هم با او بودهاند، چون اگر نبود میفرمود: قال لاهله امکثی ». ( طباطبایی، 1374، ج14، ص 190 )
بنابراین، بایستی گفت که توجیه فوق الذّکر آلوسی در مورد مراعات لفظ مذکّر « أهل » نمیتواند درست باشد؛ چرا که لفظ « أهل » از جمله الفاظ دو وجهی است که هم ضمیر مذکّر و هم ضمیر مؤنّث به آن برمیگردد. به عنوان مثال، زمخشری در آیه: « یَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا » ( نساء/ 75 ) معتقد است که جایز بود به جای « الظَّالِمِ أَهْلُهَا » آورده شود و این به دلیل تأنیث موصوف ( القریة ) نیست، بلکه به واسطه دو وجهی بودن لفظ « أهل » است. (4) ( زمخشری، 1407، ج1، ص 535 )
و نیز در آیه: « سَیَقُولُ لَکَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرَابِ شَغَلَتْنَا أَمْوَالُنَا وَأَهْلُونَا » ( فتح/ 11 ) فعل مؤنث « شغلَت » به « أهل » نسبت داده شده است. با این توضیحات، دلیلی بر این زمینه دیده نمیشود که گفته شود به دلیل رعایت لفظ مذکر أهل، ضمایر « عنکُم و یطهرّکم » علیرغم اشاره به مرجع تأنیث، به صورت مذکّر استعمال شدهاند.
در مورد توجیه دیگر آلوسی که صیغه مضارع ( یریدُ، لیذهبَ و یطهرّکم ) را دال بر وجود عصمت نمیداند، بایستی گفت که بر اساس نظر اهل سنّت، پیامبراکرم (ص) جزء اهل بیت (ع) محسوب میشود ( ر. ک: طبری، 1412، ج22، صص 6 و 7/ سیوطی، 1404، ج5، صص 198-199 ) و از طرف دیگر تحقّق عصمت در مورد پیامبر اکرم (ص) بدون هیچگونه شک و شبههای ثابت است. بنابراین، اگر قایل شویم که صیغه مضارع بر تحقّق و ثبوت عصمت دلالت ندارد، جز این نیست که عصمت پیامبر (ص) را نفی کرده باشیم. بر این اساس، « حل اشکال ایشان این است که افعال مضارع درباره ذات اقدس الهی به معنای مستقبل نیست تا با تغییر فعل مشکل حل گردد؛ چنان که در آیه « یُرِیدُ اللّهُ لِیُبَیِّنَ لَکُمْ وَیَهْدِیَکُمْ سُنَنَ الَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ ... » ( نساء/ 26 ) و « وَاللّهُ یُرِیدُ أَن یَتُوبَ عَلَیْکُمْ ... » ( نساء/ 27 ) نمیتوان گفت که تبیین، هدایت به سنّتهای گذشتگان، توبه و توجّه خدا به بنده و ... و عدهای است که تحقّق آن مشکوک است؛ ولی اگر به صیغهی ماضی: « إنّ الله بیّن لکم و هداکم سنن الّذین من قبلکم » و « والله تاب علیکم » میگفت تحقّق این امور قطعی بود، بلکه مضارع بودن این افعال، به معنای استمرار این ارادهی الهی و همیشگی بودن آن است که از آن به « سنّت الهی » تعبیر میشود ». ( جوادی آملی، 1381، ج5، ص 178 ) جالب این است که خود آلوسی در تفسیر آیه: یُرِیدُ اللّهُ لِیُبَیِّنَ لَکُمْ، معنای گذشته را برداشت کرده است. ( ر. ک: آلوسی، 1415، ج3، ص 15 ) پس فعل مضارع در چنین مواردی نه به معنی تحقّق فعل در مستقبل، بلکه به معنی استمرار و همیشگی بودن این فعل است. ( ر. ک: مصطفوی، 1360، ج4، ص 276 و ج12، ص 291 )
چنان که ملاحظه شد، آلوسی در ادامهی توجیه خود مبنی بر عدم دلالت آیه تطهیر بر عصمت ائمه (ع) به فرازی از خطبه 216 نهج البلاغه استناد کرده که بر اساس آن عصمت امیرالمؤمنین علی (ع) را زیر سؤال برده است. امّا بایستی گفت که ایشان به فرازی ناقص از این خطبه تمسّک جسته و کلام امام علی (ع) را به صورت: « فإنی لستُ بفوقٍ أن أخطیء و لا آمن من ذلک فی فعلی » نقل کرده است و عبارت کلیدی « فی نفسی » و نیز ادامهی خطبه را در کلام خود نیاورده و آنرا مورد توجّه قرار نداده است. (5) حال آنکه حضرت علی (ع) « با این قید، استقلال را از خودش سلب کرده، میفرماید: اگر هدایت و صیانت الهی نباشد من نیز بشری عادی همانند شما هستم و از این جهت در معرض خطر قرار دارم ... . به عبارت دیگر، با قید « فی نفسی » اشاره به جنبهی شخصی و بُعد مُلکی خود و با قید » « إلّا أن یکفی الله من نفسی ... » اشاره به جنبهی شخصیّتی و بُعد ملکوتی خود کرده است. با آن قید از خود نفی استقلال کرده و با این قید برای خود اثبات ارتباط با خدای متعال کرده است ». ( جوادی آملی، 1381، ج3، ص 261 )
در مورد استناد آلوسی به آیهی 6 سورهی مائده نیز بایستی گفت که ایشان بین اراده تکوینی و ارادهی تشریعی حق تعالی خلط نمودهاند؛ چرا که « یرید » در آیهی 33 سورهی احزاب به ارادهی تکوینی و در آیهی 6 سورهی مائده به ارادهی تشریعی خداوند متعال اشاره دارد. به این معنا که در سورهی احزاب ارادهی الهی به تطهیر خصوصِ اهل بیت (ع) از هرگونه رجس و پلیدی و در سورهی مائده به تطهیر عمومِ انسانها از طریق عمل به حکم شرعی ( وضو، غسل و تیمم ) تعلّق گرفته است: « معناه لکن یرید الله لیطهرکم بما فرض علیکم من الوضوء و الغسل من الأحداث و الجنابة أن ینظف بذلک أجسامکم من الذنوب ». ( طوسی، بی تا، ج3، ص 458 ): « معنای آیه چنین است که خداوند میخواهد شما را پاک کند به وسیله آنچه که بر شما لازم کرده، از وضو و غسل که از حدثها و جنابت پاکیزه شوید و به این وسیله جسمهای شما از گناهان پاک شود ».
نتیجه گیری:
از آنچه در نقد دیدگاه آلوسی دربارهی تطهیر گذشت، چند مطلب بدست میآید:
1. بر اساس روایات فراوانی که بسیاری از آنها از طریق اهل سنّت نقل شده است، منظور از اهل بیت در آیه تطهیر خمسهی طیّبه است و در برخی از روایات اهل سنّت بر این انحصار تدکید شده است؛ پس داخل کردن افراد دیگر در اهل بیت، در این آیه صحیح نیست.
2. تطهیر از رجس در این آیه، به معنی مطلق پلیدی و رجس است و شامل هر نوع گناه و آلودگی میشود. بنابراین، تطهیر از گناه و داشتن مقام عصمت برای مخاطبان این آیه امری طبیعی و روشن خواهد بود.
3. فعل « یطهرّکم » در این آیه شریفه به مانند برخی از آیات دیگر به معنی انجام کار در آینده نیست؛ بلکه به معنی همیشگی بودن آن و استمرار اراده الهی است.
4. در تعلیل مذکّر ضمایر « عنکم » و « یطهرّکم » برخلاف نظر آلوسی که گفته به دلیل لفظ « أهل » چنین آمده، باید گفت به دلیل مخاطبان آیه چنین ضمایری به کار رفته است همچنان که خود آلوسی در آیهی دیگری به این مطلب اذعان کرده است.
پینوشتها:
1. دانش آموخته کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث از دانشگاه ایلام
2. استادیار گروه علوم قرآن و حدیث از دانشگاه ایلام
3. الرِّجسُ یکون علی أربعة أوجه: إمّا من حیث الطّبع، و إمّا من جهة العقل، و إمّا من جهة الشرع، و إمّا من کلّ ذلک.
4. ولو أنث فقیل: الظالمة أهلها، لجاز لا لتأنیث الموصوف، و لکن لأن الأهل یذکّر و یؤنّث.
فَإِنِّی لَسْتُ فِی نَفْسِی بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِیءَ، وَلاَ آمَنُ ذلِکَ مِنْ فِعْلِی، إِلاَّ أَنْ یَکْفِیَ اللهُ مِنْ نَفْسِی مَا هُوَ أَمْلَکُ بِهِ مِنِّی، فَإنَّمَا أَنَا وَأَنْتُمْ عَبِیدٌ مَمْلُوکُونَ لِرَبٍّ لاَ رَبَّ غَیْرُهُ، یَمْلِکُ مِنَّا مَا لاَ نَمْلِکُ مِنْ أَنْفُسِنَا. ( نهج البلاغه، ص 335، خطبه 207 )
منابع تحقیق:
قرآن کریم، با ترجمه: محمّدمهدی فولادوند، تهران: انتشارات دارالقرآن الکریم، 1373 ش.
نهج البلاغه، با ترجمه: محمّد دشتی، قم: نشر الهادی، 1379ش.
1. ابن ابی حاتم، عبدالرحمن بن محمّد، تفسیر القرآن العظیم؛ عربستان: مکتبة نزارالمصطفی الباز، 1419 ق.
2. ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمرو؛ تفسیر القرآن العظیم؛ بیروت: دارالکتب العلمیة، 1419ق.
3. ابن منظور، محمّدبن مکرم؛ لسان العرب؛ بیروت: دار صادر، 1414ق.
4. آلوسی، محمود؛ روح المعانی فی تفسیرالقرآن العظیم؛ بیروت: دارالکتب العلمیة، 1415 ق.
5. بحرانی، هاشم؛ البرهان فی تفسیرالقرآن؛ تهران: بنیاد بعثت، 1416 ق.
6. ثعالبی، عبدالرحمن بن محمّد؛ جواهرالحسان فی تفسیرالقرآن؛ بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1418 ق.
7. جوادی آملی، عبدالله؛ ادب فنای مقرّبان: شرح زیارت جامعه کبیره؛ تحقیق: محمّد صفایی، قم: انتشارات اسراء، 1381ش.
8. حسینی همدانی، محمّدحسین؛ انوار درخشان در تفسیر قرآن؛ تهران: کتابفروشی لطفی، 1404ق.
9. راغب اصفهانی، حسین بن محمّد؛ المفردات فی غریب القرآن؛ تحقیق: محمّد خلیل عیتانی، تهران: آرایه، 1387 ش.
10. زحیلی، وهبه من مصطفی، التفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة و المنهج؛ بیروت: دارالفکر المعاصر، 1418ق.
11. زمخشری، محمود؛ الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت: دارالکتب العربی، 1407ق.
12. سیوطی، جلال الدین؛ الدرالمنثور فی التفسیر المأثور؛ قم: کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، 1404ق.
13. طباطبایی، سیدمحمدحسین؛ المیزان فی تفسیرالقرآن، چاپ پنجم، قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1417ق.
14. __؛ المیزان فی تفسیرالقرآن؛ ترجمه سیدمحمّدباقر موسوی همدانی، قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1374ش.
15. طبرسی، فضل بن حسن؛ مجمع البیان فی تفسیرالقرآن؛ تحقیق: علی کرمی، تهران: فراهانی، 1380 ش.
16. __؛ جوامع الجامع؛ ترجمه احمد امیری شادمهری، مشهد: بنیاد پژوهشهای آستان قدس رضوی، 1377ش.
17. طبری، ابوجعفر محمّدبن جریر؛ جامع البیان فی تفسیرالقرآن؛ بیروت: دارالمعرفة، 1412 ق.
18. طریحی، فخرالدین؛ مجمع البحرین؛ تحقیق: سیداحمد حسینی، تهران: کتابفروشی مرتضوی، 1375ش.
19. طوسی، محمّدبن حسن؛ التبیان فی تفسیرالقرآن؛ بیروت: داراحیاء التراث العربی، 1420 ق.
20. فخرالدین رازی، ابوعبدالله محمّدبن عمر؛ مفاتیح الغیب؛ بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1420 ق.
21. مراغی، احمدبن مصطفی؛ تفسیرالمراغی؛ بیروت: دار احیاء التراث العربی، بی تا.
22. مصطفوی، حسن؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم؛ تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360ش.
23. مکارم شیرازی، ناصر؛ تفسیر نمونه؛ تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1374ش.