پیش سخن
عاشورای حسینی، پیامها و آموزه های فراوانی دارد. از این رو، در همه روزهای سال به ویژه در ایام محرم باید به درس آموزی از مکتب زنده و پویای امام حسین علیه السلام پرداخت، زیرا این نهضت بزرگ و سازنده از چنان ژرفایی برخوردار است که می تواند برای تمام انسانها و در همه زمانها به عنوان الگویی ماندگار راهگشا باشد.
بدین سان، در بخش نخست این نوشتار به معرفی اجمالی تنی چند از افرادی که توانسته اند خود را در شمار انسانهای جاودان و ابدی قرار دهند پرداخته ایم. در بخش دوم نیز از شخصیتهایی یاد کرده ایم که از این سعادت محروم مانده اند.
پیوستگان
کربلا کانون تحول، دگرگونی و رسیدن به سعادت جاودان بود. حتی برای آنان که پیشینه درخشانی نداشتند، اما با لطف پروردگار و تصمیم جِدّی، فرجام نیک را از همراهی با سیدالشهداء به دست آوردند و خون خویش را با خون پاکان و اولیای الهی درهم آمیختند و درخت دین را استوار ساختند، که به گونه ای خلاصه به معرفی برخی از آنان می پردازیم:
1 حرّبن یزید ریاحی. حُر سرآمد دگرگون شدگان است. گر چه وی راه را بر امام حسین علیه السلام بست و مانع حرکت آن حضرت به سوی کوفه گردید، اما صبح عاشورا چون از تصمیم عمر بن سعد در جنگ با امام حسین علیه السلام اطمینان یافت به بهانه آب دادن اسب خویش، از اردوگاه کوفیان خارج شد و به امام پیوست. پس از پذیرش توبه وی از سوی آن حضرت، به میدان بازگشت و پس از نصیحت کردن شامیان، با آنان جنگید تا اینکه در رکاب سرور شهیدان به فیض شهادت نایل آمد(1).
مرحوم شهید مطهری درباره دلیل تغییر روحیه حرّ بن یزید می نویسد:
«گفته شده که یک علت اینکه «حرّ» به سیدالشهدا علیه السلام گروید این است که مدت زیادی همراه حضرت بود و از نزدیک او را می شناخت.»(2)
2 علی فرزند حرّ. او نیز با جدا شدن پدرش از سپاه کوفه، از منافقان جدا شد، و همراه پدر به امام حسین علیه السلام پیوست، و چون نزدیک آن حضرت رسید، از اسب پیاده شد و زمین ادب بوسید.
امام پرسید: ای جوان تو کیستی؟
گفت: من علی پسر حرّ ریاحی می باشم، آمده ام تا جان خود را در راه شما نثار کنم!
آن حضرت برای او دعا کرد. هنگامی که اجازه نبرد یافت، وارد میدان گردید در حالی که رجز و شعر می خواند. با همان حال جنگید، تا اینکه به فیض شهادت رسید(3).
3 زهیر بن قین. زهیر از شخصیتهای برجسته کوفه بود که روز عاشورا در رکاب امام به شهادت رسید. وی ابتدا از هواداران عثمان بود، اما ناچار گردید در یکی از منزلگاهها فرود آید. امام او را به همراهی خود فرا خواند، ابتدا علاقه چندانی به همکاری نداشت، اما همسرش او را تشویق کرد تا نزد پسر پیامبر صلی الله علیه و آله برود. همسرش نیز همراه او آمد. سخنان امام آتشی در دل زهیر برافروخت، چنان که از یاران فداکار آن حضرت گردید و در کنار امام به شهادت رسید(4).
4 ابوالحتوف و سعد. این دو شخصیت که فرزندان حرث هستند، از پیوستگان به امام یاد شده اند، و گویند: این دو برادر هر چند که سابقه درخشانی نداشتند و در سپاه کوفه برای جنگیدن با امام آمدند، هنگامی که تنهایی آن حضرت را دیدند و ندای «هل من ناصر ینصرنی» و گریه اهل بیت علیهم السلام را شنیدند، دگرگون شده، به سوی امام روی آوردند و در صحنه پیکار با کوفیان جنگیدند، تا اینکه سرانجام به شهادت رسیدند(5).
5 شبیب کلابی. وی در شمار تابعان و از یاران علی علیه السلام بود. او، که مردی دلیر و رزمنده به ویژه در میدانهای جنگ صفین بود، با مسلم بن عقیل در کوفه بیعت کرد، اما پس از شهادت مسلم همراه سپاه کوفه به کربلا آمد، و تا شب نهم محرم در اردوی کوفیان بود، اما هنگامی که در عصر روز نهم شمر نامه ابن زیاد را به عمر سعد داد و گفت: باید کار حسین علیه السلام را یکسره کند، شبیب دانست که کار به کشتن امام می انجامد. از این رو، بسیار ناراحت و افسرده خاطر شد. و در تاریکی شب دهم خود را به امام رسانید و در روز عاشورا به فیض شهادت نایل آمد(6).
6 مصعب بن یزید، برادر حر. مصعب پس از شهادت حر و پسرش علی و غلامش غرّه که همگی در سپاه کوفه بودند، از کوفیان جدا شدند، و یکی پس از دیگری به شهادت رسیدند(7).
7 غرّه. او غلام حرّ بن یزید ریاحی بود. پس از شهادت اربابش عنان صبر از کف بداد، و با چشمانی گریان بر کوفیان تاخت و گروهی را کشت. آن گاه نزد امام بازگشت و گفت:
ای پسر رسول خدا گستاخی کردم، مرا معذور دار؛ زیرا هنوز آداب و رسوم جنگیدن را خوب نمی دانم. امروز می خواهم اجازه دهی که جان خود را در قدمت نثار کنم، تا فردا در عرصه محشر بر خواجگان افتخار نمایم.
امام نیز به وی اجازه داد. او با شور و نشاط فراوان به میدان رفت، تا اینکه پس از جنگیدن به شهادت رسید(8).
8 بکر تمیمی. وی مردی دلیر و نیرومند بود که همراه سپاه کوفه برای جنگیدن با امام به کربلا آمد، اما هنگامی که از نزدیک ماجرا را دید و بررسی کرد حقیقت را دریافت. از کوفیان جدا شد و به یاران امام پیوست، تا اینکه در روز عاشورا به شهادت رسید(9).
9 جابر بن حجاج. وی غلام عامر بن نهشل تیمی، و یکی از دلیران عرب و رزمندگان کوفه بود. وی با مسلم بن عقیل بیعت کرد، ولی پس از درماندگی مسلم، از ترس پنهان شد و به سختی زندگی می کرد و جرئت اظهار وجود نداشت؛ زیرا این افراد به محض اینکه شناخته می شدند، به جرم تشیع و همکاری با مسلم محکوم به مرگ می گردیدند.
از این رو، هنگامی که شنید امام به کربلا آمده و سپاه کوفه به سوی کربلا حرکت می کند، همراه آنان به کربلا آمد و بی درنگ خود را به امام رسانید و در روز عاشورا به شهادت رسید(10).
10 جوین بن مالک تمیمی. جوین در شجاعت، زیرکی و مردانگی، یگانه روزگار خود بود و از شیعیان و پیروان اهل بیت علیهم السلام به شمار می رفت. او همراه سپاه کوفه به کربلا آمد.
هنگامی که رفتار و برخورد پسر سعد را با امام از نزدیک مشاهده کرد، دریافت که پسر سعد شرایط امام را نمی پذیرد و از رفتن آن حضرت جلوگیری می نماید، و با آن بزرگوار با خشونت رفتار می کند، شبانه همراه گروهی از افراد قبیله خود به امام حسین علیه السلام پیوست و آن حضرت را یاری نمود، تا اینکه در رکاب آن بزرگوار همگی به شهادت رسیدند(11).
11 حارث بن امرءالقیس کندی. وی مردی بسیار توانا بود، به گونه ای که او را از قهرمانان عرب شمرده اند. حارث در تیراندازی سرآمد دوران خود به شمار می رفت، وی نخست از سپاهیان ابن سعد بود که در کربلا حاضر شد، ولی آن گاه که رفتار ستمکارانه و جنایتکارانه عبیداللّه را با امام، از جمله بستن آب بر آن حضرت و یارانش را از نزدیک دید، همراه چهار تن از قبیله خود به یاران امام پیوست، و همگی در راه حق و جاودانه ساختن اسلام محمدی به شهادت رسیدند(12).
12 حلاّس بن عمرو ازدی. وی از یاران پایدار علی علیه السلام بود، که همراه برادرش نعمان در کربلا به کاروان امام پیوستند و در حمله نخست به شهادت رسیدند(13).
13 زهیر بن سلسلم بن عمرو ازدی. زهیر یکی از سپاهیان کوفه بود که در شب دهم محرم از سپاه کوفه جدا شد و به امام پیوست؛ زیرا دریافت که سپاهیان کوفه بر کشتن آن حضرت و یارانش مصمم هستند و هیچ اثری از صلح و آشتی دیده نمی شود؛ از این رو آخرت را برگزید و با اخلاص و ایمان دلیرانه در حمله نخست به شهادت رسید(14).
14 ضرغامة بن مالک تغلبی. ضرغامه یکی از هواداران علی علیه السلام و ساکن کوفه بود، او با مسلم بن عقیل بیعت کرد، ولی هنگامی که مسلم دستگیر گردید، پنهان شد تا اینکه همراه سپاه کوفه به کربلا آمد. و بعد از پیوستن به سپاه امام حسین علیه السلام در روز عاشورا پس از نماز ظهر به شهادت رسید(15).
15 عبدالرحمان بن مسعود تیمی. وی در مردانگی، شجاعت و تشیع از جایگاه ویژه ای برخوردار بود. و بر اثر کاردانی، شهامت و استواری در عقیده و دوستار ولایت بودن در روز هفتم به کربلا آمد و صبح عاشورا به شهادت رسید(16).
16 عبداللّه بن بشر بن ربیعه خثعمی کوفی. وی و پدرش از دلاوران معروف و از پیروان و طرفداران علی علیه السلام بودند. با سپاه کوفه به کربلا آمد، آن گاه از آنها جدا شد و به امام پیوست و در نخستین حمله شهید گردید(17).
17 عمرو بن ضبیعة بن قیس تمیمی. عمرو از دلاوران کوفه به شمار می رفت که نزد مردم از احترام خاصی برخوردار بود. وی در آداب و فنون جنگ مهارت فراوانی داشت، چون در بسیاری از جنگها حاضر بود. از این رو عمر بن سعد او را در صف نخست سپاهیان خود قرار داده به کربلا آورد. وی چند روزی در کربلا ماند، اما همه چیز را زیر نظر داشت و بررسی می کرد، تا اینکه رفتار پسر سعد را با امام دید؛ از این رو، نور ایمان در قلب او درخشید و از خواب غفلت بیدار شد. بدین سبب از سپاه کوفه خارج شد و به امام پیوست و در راه یاری آن امام به شهادت رسید(18).
18 قاسم بن حبیب بن ابی بشر ازدی کوفی. وی مردی دلاور، پرهیزکار و دیندار بود. و شبها همواره به عبادت و شب زنده داری می پرداخت. وی به شجاعت و قهرمانی شهرت داشت، و در راه ولایت و ایمان استوار بود و در تمام جنگها پیروزی را در آغوش می گرفت.
او که در شمار شیعیان کوفه بود همراه آنان به کربلا آمد، هنگام ورود به یاران امام پیوست و تا هنگام شهادت در کنار امام خود بود(19).
19 مسعود بن حجاج تیمی کوفی. وی به تشیع و دوستی خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله شهرت داشت. او که از دلیران به شمار می رفت در بسیاری از جنگها حاضر بود و در روز هفتم محرم به کربلا رسید و همراه امام بود تا اینکه به شهادت رسید(20).
20 مصعب بن یزید بن ناجیه ریاحی. وی برادر حرّ ریاحی است که پس از شهادت برادرش به سپاه امام پیوست و در دفاع از امام حسین علیه السلام همراه دیگران به فیض شهادت نایل آمد(21).
21 حبشة بن قیس نهمی. وی از قبیله حمدان است که در کربلا به امام حسین علیه السلام پیوست و روز عاشورا در حضور آن حضرت پس از نبردی جانانه به شهادت رسید(22).
22 نعمان بن عمرو بن ازدی. وی از یاران علی علیه السلام بود که در صفین حضور داشت، و همواره در دفاع از خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله تلاش می کرد، تا اینکه در شب هشتم محرم به کربلا رسید و به امام پیوست، و در راه آن حضرت و در کنار وی همراه برادرش حلاّس به شهادت رسید(23).
آغاز انحراف در اسلام
خاستگاه و پیشینه انحرافات در اسلام به دوران حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله باز می گردد؛ زیرا افرادی که از اعماق جان، اسلام واقعی را نپذیرفته بودند، در مناسبتهای گوناگون حقیقت درونی خویش را نمودار می ساختند. در این انحرافات انگیزه ها و اهداف گوناگونی نقش داشته است که به دو عامل مهم اشاره می شود:
1 دگرگونی در باورها
پروردگار سبحان در قرآن کریم به دگرگونی اعتقادی و باورهای دینی بعضی از افراد اشاره می نماید(24). افزون بر آیات قرآن، در تاریخ نیز موارد بی شماری به ثبت رسیده است که برخی از آنها را یاد می کنیم:
بازگشت سیصد نفر از جنگ اُحد(25)، برخوردهای ناشایست در صلح حدیبیه(26)، و هنگام نزول آیات حجاب(27)، طرح ترور پیامبر صلی الله علیه و آله هنگام بازگشت از تبوک، از سوی هشت تن از قریش و چهار تن از مردم مدینه، که نام برخی از آنان را پس از درگذشت رسول خدا صلی الله علیه و آله در شمار زمامداران مسلمان می توان مشاهده کرد(28).
در این زمینه نمونه های فراوانی نقل شده که برای اختصار به بیان مدارک آنها بسنده می کنیم(29).
2 حبّ مال و ثروت اندوزی
یکی از انحرافات بشر همواره از مال دوستی و ثروت اندوزی او سرچشمه گرفته است. این مشکل، در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز وجود داشته است که از جمله می توان به شماری از اصحاب پیامبر همانند عباس بن مرداس(30)، سعد بن ابی وقاص(31)، معتَّب بن قشیر عمری(32)، ذوالثدیه(33) و حسان بن ثابت(34) اشاره کرد که در هنگام تقسیم غنایم جنگ حنین به اعتراض پرداختند و این روند هم چنان پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز به گونه های مختلفی ادامه یافت، تا اینکه حادثه عاشورا پیش آمد.
آغاز ترک کنندگان صحنه کربلا
یکی از مطالبی که در برخی از مدارک متأخر و کتب مقاتل نقل شده(35)، این است که تعدادی از یاران امام حسین علیه السلام در شب عاشورا کربلا را ترک کردند. این سخن به چند دلیل پذیرفته نیست:
نخست اینکه در مدارک معتبر تاریخی چنین مطلبی نقل نشده است، بلکه تنها در مدارک متأخر که اعتبار علمی چندانی ندارند(36) بدین مطلب اشاره شده است. دیگر اینکه تاریخنگارانی همچون طبری(37) و شیخ مفید، رفتن برخی از همراهان امام را در منزل زباله یاد کرده اند(38).
افزون بر اینها، اعلان وفاداری و جان نثاری یاران امام علیه السلام در شب عاشورا، نادرستی مطالب یاد شده را ثابت می نماید(39).
سرشناسان کوفه که امام حسین علیه السلام را رها کردند
آنچه یاد کردیم در مسیر راه امام به کربلا روی داده است. اما در کوفه از سران و اشراف و افراد سرشناس آن شهر کسانی بودند که امام را دعوت کردند، ولی در کربلا رها ساختند و آن بزرگوار را یاری ننمودند که به طور اجمال به معرفی تنی چند از آنان می پردازیم:
1 شریح بن حارث قاضی. وی اهل یمن بود و به دیدار پیامبر صلی الله علیه و آله شتافت و مسلمان گردید و در سال 22 ق از سوی عمر به کار قضاوت گماشته شد. شریح از کسانی است که با امام حسین علیه السلام مکاتبه داشت و هفتاد نفر از بزرگان کوفه در حضور وی سوگند یاد کرده بودند تا امام را یاری کنند.
مرحوم شیخ عبدالنبی عراقی می گوید: شریح با وعده صد هزار دینار زیر بار نرفت تا فتوای حلال بودن خون امام حسین علیه السلام را صادر نماید، اما ابن زیاد با ترفند شوم خود او را فریفت؛ چرا که دستور داد پنجاه هزار دینار به منزل شریح ببرند. سپس خود نیز به منزل وی رفت و پولها را در برابر چشمان شریح به نمایش درآورد و از این راه دل شریح را به دست آورد. هنگامی که شریح آن پولها را دید تسلیم شد و فتوای قتل امام حسین علیه السلام را صادر کرد. شریح حدود شصت سال قضاوت کرد و سرانجام در زمان حجاج کناره گرفت و در سال 87 ق در 120 سالگی از دنیا رفت(40).
2 عمر بن سعد بن ابی وقاص. وی از جمله افرادی است که امام حسین علیه السلام را به کوفه دعوت کرد، ولی روز سوم محرم الحرام سال 60 ق همراه چهار هزار نفر وارد کربلا شد، و نخستین کسی بود که به سوی خیمه های امام تیراندازی کرد، امام حسین علیه السلام را به شهادت رسانید، و اهل بیت آن حضرت را اسیر کرد و به کوفه آورد. هنگامی که عمر بن سعد به کوفه آمد، مردم از او کناره گیری می کردند و این ذلت و خواری را تا سال 65 ق تحمل کرد، تا اینکه به دست مختار به مجازات رسید(41).
3 ساربان. وی نیز یکی از افرادی است که در کربلا از امام حسین علیه السلام فاصله گرفت. نام او را بجدل بن سلیم و برخی بریدة بن وائل نوشته اند. وی با اینکه از امام علیه السلام جدا شده بود، شب یازدهم محرم به قتلگاه باز گشت و به منظور به دست آوردن انگشتر، انگشت امام را جدا کرد؛ اما بر اثر همین جنایت دستانش خشک و صورتش سیاه و سبب عبرت همگان گردید(42).
4 عمرو بن حجاج. وی کسی است که در نامه اش به امام نوشت، درختان سبز شده، میوه ها رسیده، ما منتظر آمدن شما هستیم، اما با پیروزی عبیداللّه بن زیاد در کوفه، در شمار افرادی قرار گرفت که مردد بودند، ولی سرانجام در کنار عمر بن سعد حاضر شد و فرماندهی چهار هزار نفر از سپاهیان کوفه را برعهده گرفت که از فرات محافظت می کردند، تا آب به دست امام و یارانش نرسد.
وی در سخنانش خطاب به سپاهیان کوفه می گفت: در جواز قتل حسین تردیدی به خود راه ندهید؛ زیرا او با یزید مخالف است و از دین بیرون رفته است!
هنگامی که پیکر خونین امام بر زمین افتاد، عمرو بن حجاج پای در میدان نهاد تا امام را به شهادت رسانَد؛ اما هنگامی که چشم امام به او افتاد، باز گشت. شمر از او پرسید: چرا باز گشتی؟ پاسخ داد: وقتی بر حسین علیه السلام نگریستم، چشمان او همانند دیدگان رسول خدا صلی الله علیه و آله بود(43).
5 شبث بن ربعی. وی نیز از کسانی بود که امام حسین علیه السلام را به کوفه دعوت کرد، اما هنگامی که پسر زیاد بر کوفه مسلط گردید، شبث به او پیوست و در شمار فرماندهان وی به کربلا آمد. شبث در صفین همراه علی علیه السلام و از افراد مذاکره کننده با معاویه بود و با معاویه به مجادله پرداخت و در جنگ نهروان نیز از فرماندهان سمت چپ سپاه علی علیه السلام بود و حضوری فعال داشت، اما هنگامی که امام حسین علیه السلام به شهادت رسید، به شکرانه شهادت امام مسجدی ساخت که به نام وی نیز شهرت داشت(44).
6 شمر بن ذی الجوشن. شمر یکی از همراهان علی علیه السلام در جنگ صفین بود، اما پس از مدتی اندک دچار انحراف و سقوط فکری و عقیدتی گردید، به گونه ای که یکی از فرماندهان سمت راست سپاه کوفه شد. و چنان سرسپرده پسر زیاد گشت که حاضر بود در این راه هر جنایتی را انجام دهد!
بدین سان با نیروهای تحت فرمان خود به خیمه امام نزدیک شد، و بر آن بود تا خیمه ها را با ساکنانش به آتش بکشد، اما به دلیل دفاع دلیرانه از سوی یاران امام به ویژه زهیر بن قین و یارانش، شمر و سپاهیانش مجبور به عقب نشینی گردیدند.
در صبح عاشورا نیز هنگامی که شعله های آتش از میان خندق حفر شده پیرامون امام علیه السلام زبانه کشید، شمر بانگ برآورد: ای حسین، آتش دنیا به تو روی آورد، تو شتاب کردی، چون آتش دوزخ در انتظار تو می باشد!
امام فرمود: گویا شمر است؟
گفتند: آری.
حضرت فرمود: ای فرزند بزچران، تو به آتش دوزخ سزاوارتری.
پس از حادثه کربلا، شمر گرفتار دست انتقام الهی شد، سپاهیان مختار او را گرفته، نزد مختار آوردند، و به دستور وی به سزای اعمال پلیدش رسید.(45)
7 هرثمة بن سلیم. وی از یاران علی علیه السلام در صفین بود، اما روز عاشورا در کنار پسر سعد قرار گرفت. هرثمه در آن روز با دیدن درختی، به یاد خاطره ای افتاد، و این یادآوری سبب دگرگونی درونی وی گردید. و با جدا شدن از سپاه کوفه، روز عاشورا سوار بر اسب خود به دیدار امام آمد و خاطره خود را بازگو کرد و گفت: هنگامی که همراه علی علیه السلام از صفین بر می گشتم، ایشان در همین مکان، پس از نماز صبح مشتی خاک برگرفت و با صدای بلند فرمود:
«خوشا به حال تو ای خاک! گروهی از تو برانگیخته می شوند که بدون حساب وارد بهشت می گردند.
آن گاه امام حسین علیه السلام پرسید: اکنون از حامیان پسر سعد هستی یا از یاران ما؟
هرثمه گفت: از هیچیک! اکنون در اندیشه اهل و عیال خود هستم!
امام فرمود: پس با سرعت از این سرزمین بیرون برو؛ زیرا کسی که در اینجا باشد و صدای ما را بشنود و ما را یاری نکند، در دوزخ جای خواهد داشت.
هرثمه نگونبخت و بی سعادت، در این نقطه حساس، راه بی تفاوتی را پیش گرفت و از آن سرزمین با سرعت گریخت، تا جان خود را حفظ نماید!.»(46)
8 عبیداللّه بن حر جعفی. وی از هواداران عثمان و در صفین در کنار معاویه حاضر بود. هنگامی که امام حسین علیه السلام در راه خیمه او را دید، حجاج بن مسروق جعفی را نزد وی فرستاد، عبیداللّه گفت: من از کوفه بیرون آمدم؛ زیرا نمی خواستم وقتی امام وارد آنجا می شود من در شهر باشم. به خدا سوگند، دوست ندارم او مرا دیدار کند، یا من او را ببینم.
حجاج باز گشت و پیام او را به امام رسانید. امام نزد وی رفت، ولی عبیداللّه عذر آورد و همراهی امام را نپذیرفت!
آن حضرت فرمود: پس از این سرزمین فاصله
بگیر، تا بانگ مرا نشنوی، و گر نه کیفر خواهی دید.
از این رو، از امام جدا شد، گر چه بعدها پشیمان گشت و به کربلا آمد. و در آنجا گریست، اما هنگامی که مختار قیام کرد با وی همراه شد؛ هر چند تا پایان کار با وی نیز همراهی ننمود، تا اینکه در زمان مصعب بن زبیر پس از غارتهای فراوانی که انجام داد، در سال 68 ق خود را در فرات افکند و به زندگی خود پایان داد!(47)
الإمام الحسین علیه السلام : لَیسَ الموتُ فی سبیلِ العِزِّ الاّ حَیاةً خالِدَةً، و لَیسَتِ الحیاةُ مَع الذُّلِّ اِلاَّ الموتُ الَّذی لا حَیاةَ معَه. (الادبُ الحسین، 159)
مرگ با عزت جز زندگی جاویدان نیست، و زندگی ذلّت بار جز مرگی بدون [آثار[ حیات نیست.
پی نوشت ها:
1- سماوی، محمد، ابصار العین فی انصار الحسین، قم، بصیرتی، بی تا، ص 203؛ شوشتری، محمد تقی، قاموس الرجال، قم، موسة النشر الاسلامی، 1401 ق، ج 3، ص 103.
2- مطهری، مرتضی، حماسه حسینی، تهران، صدرا، 1370 ش، ج 3، ص 74.
3- خواند میر، غیاث الدین، حبیب السیر فی اخبار افراد البشر، با مقدمه همایی، خیام، 1362 ش، ج 2، ص 52.
4- ابصار العین، ص 95؛ ما مقانی، عبداللّه ، تنقیح المقال فی علم الرجال، نجف، مرتضویه، 1352 ق، ج 1، ص 452؛ ابن شهر آشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، بیروت، دارالاضواء، 1412 ق، ج 4، ص 105.
5- ابصار العین، ص 159؛ امین، محسن، اعیان الشیعه، تحقیق حسن امین، بیروت، دارالتعارف، 1403 ق، ج 2، ص 319.
6- تنقیح المقال، ج 2، ص 80.
7- حبیب السیر، ج 2، ص 52.
8- همان؛ اردبیلی، محمد بن علی، جامع الرواة و ازاحة الاشتباهات عن الطرق و الاسناد، بیروت، دارالاضواء، 1403 ق، ج 2، ص 282.
9- ابصار العین، ص 113؛ تنقیح المقال، ج 1، ص 177.
10- ابصار العین، ص 113؛ تنقیح المقال، ج1، ص 189.
11- ابصار العین، ص 113؛ جامع الرواة، ج 1، ص 170؛ تنقیح المقال، ج 1، ص 240.
12- ابصار العین، ص 103؛ تنقیح المقال، ج 1، ص 243.
13- ابصار العین، ص 115؛ تنقیح المقال، ج 1، ص 260؛ طبرسی، فضل بن حسن، اِعلام الوری بأعلام الهدی، تصحیح علی اکبر غفاری، تهران، اسلامیه، 1338 ق، ص 242.
14- مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 113؛ تنقیح المقال، ج 1، ص 452.
15- ابصار العین، ص 114؛ تنقیح المقال، ج 2، ص 106؛ مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 113.
16- ابصار العین، ص 112؛ تنقیح المقال، ج 2، ص 148.
17- ابصار العین، ص 101؛ تنقیح المقال، ج 2، ص 170.
18- مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 113؛ ابصار العین، ص 113؛ تنقیح المقال، ج 2، ص 332.
19- ابصار العین، ص 109؛ تنقیح المقال، ج 2، ص 18.
20- مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 113؛ ابصار العین، ص 112؛ تنقیح المقال، ج 3، ص 213.
21- حبیب السیر، ج 2، ص 52.
22- ابصار العین، ص 79؛ تنقیح المقال، ج 1، ص 250.
23- مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 113؛ ابصار العین، ص 109؛ تنقیح المقال، ج 3، ص 273.
24- توبه / 101 و 73.
25- عاملی، محسن، اجتهاد در مقابل نص، ترجمه علی دوانی، تهران، غدیر، 1351 ش، ص 494؛ آیتی، محمد ابراهیم، تاریخ پیامبر اسلام، تهران، دانشگاه، 1362 ش، ص 311.
26- ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ج 2، ص 320؛ حلبی، علی، السیرة الحلبیه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا، ج 3، ص 23.
27- طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، قم، مکتبة المرعشی، 1403 ق، ج 8، ص 366 و 368؛ امینی، عبدالحسین، الغدیر، بیروت، دارالکتب العربی، 1387 ق، ج 10، ص 127.
28- السیرة الحلبیه، ج 2، ص 337؛ اعلام الوری، ص 75؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1403 ق، ج 21، ص 193.
29- السیرة النبویه، ج 2، ص 513؛ تاریخ پیامبر اسلام، ص 633؛ الغدیر، ج 8، ص 244؛ نمری، عبدالبر، الاستیعاب، مصر، مکتبة المثنی، 1328 ق، ج 1، ص 251؛ بلاذری، احمد، انساب الاشراف،بیروت، دارالفکر، 1417 ق، ج 5، ص 27.
30- ابن ابی الحدید، ابو حامد، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، مصر، دار احیاء الکتب العربیه، 1378 ق، ج 2، ص 20.
31- السیرة النبویه، ج 4، ص 494.
32- تاریخ پیامبر اسلام، ص 607.
33- السیرة النبویه، ج 4، 139.
34- همان، ج 4، ص 141.
35- ملبوبی، باقر، الوقایع و الحوادث، دارالعلم، 1341 ش، ج 2، ص 183-181؛ حائری، محمد مهدی، معالی السبطین، قم، رضی، 1363 ش، ج 2، ص 62؛ جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام، تهران، ارشاد، 1374 ش، ج 2، ص 481.
36- تهرانی، محمد محسن، الذریعة الی تصانیف الشیعه، نجف، مطبعة الغری، 1357 ق، ج 24، ص 372.
37- طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، مصر، قاهره، 1358 ق، ج 4، ص 300.
38- الارشاد، ص 213؛ بحارالانوار، ج 45، ص 393.
39- ابن قولویه، جعفر، کامل الزیارات، تصحیح امینی، نجف، مرتضویه، 1356 ق؛ تاریخ طبری، ج 4، ص 317.
40- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 14، ص 28؛ ابن اثیر، علی، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، بیروت، 1390 ق، ج 2، ص 517.
41- بحارالانوار، ج 45، ص 378؛ تاریخ طبری، ج 4، ص 309.
42- بحارالانوار، ج 45، ص 311؛ معالی السبطین، ج 2، ص 61.
43- ابن اثیر، علی، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار الصادر، 1385 ق، ج 4، ص 21، 27 و 236؛ اردکانی، ابو فاضل، ماهیت قیام مختار، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی، ص 484.
44- الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 286-245؛ ملبوبی، الوقایع و الحوادث، ج 2، ص 263.
45- الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 54؛ بحارالانوار، ج 45، ص 4؛ قمی عباس، سفینة البحار و مدینة الحکم و الآثار، سنایی، بی تا، ماده شمر.
46- بحار الانوار، ج 45، ص 255 و ج 32، ص 33 و 419؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3، ص 169؛ سفینة البحار، ماده هرثم.
47- تاریخ طبری، ج 4، ص 307؛ زرکلی، خیرالدین، الاعلام، بیروت، دارالملایین، 1389 ق، ج 4، ص 192.