کشتگان عشق بی غسل و کفن خوابیده اند
سر براه دوست داده با بدن خوابیده اند
در گلستان شهادت یک به یک مانند گل
پاره پاره در جوار ذوالمنن خوابیده اند
در کنار شاه اقلیم امامت روی خاک
با تن صد چاک با وجه حسن خوابیده اند
سرزمین کربلا یعنی حسین آباد عشق
مردمانش جمله با یک پیرهن خوابیده اند
جان نثاران شه دین ساکنان بزم قرب
بی کس و بی خانمان دور از وطن خوابیده اند
گر خزان شد گلستان مصطفی فخر زمن
نو گلانش تشنه لب در آن چمن خوابیده اند
چنگ ننوازید امشب لشکر از بهر خدا
کاهل بیت شاه در بیت الحزن خوابیده اند
ای صبا آهسته تر می ران به دشت کربلا
کودکان در خیمه با حزن و محن خوابیده اند
"ساعیا" با چشم حق بین بین که یاران حسین
جمله یک روحند لیکن تن به تن خوابیده اند