بر جمال ماه مهدی (عج) صلوات
بر جزبه یک نگاه مهدی (عج) صلوات
ما را چو نبود هدیه ای بهتر از این
بفرست به پیشگاه مهدی (عج) صلوات
قالَ الاِْمامُ الْمَهْدِىُّ(علیه السلام): |
بالای تخت یوسف کنعان نوشته اند
هر یوسفی که یوسف زهرا (س) نمی شود
قالَ الاِْمامُ الْمَهْدِىُّ(علیه السلام): |
سلامت می کنم مولای باران
و روزی ناگهانی خواهد آمد
کسی که مثل دریا بی قرار است
کسی که از دودمان صخره و موج
زلال و آبی و دریا تبار است
و دریا می نویسد نام او را
به روی ماسه های نرم ساحل
پریشان باد صحرا گرد بی تاب
پیامش می برد منزل به منزل
کسی می آید از آن سوی خورشید
بشارت می دهد آیینه ها را
لبالب می کند بوی حضورش
فضای خالی آیینه ها را
کسی می آید از سمت شکفتن
کسی همزاد ابر و باد و باران
زمین می خندد از شوق نگاهش
کسی همزاد ابر و باد و باران
زمین می خندد از شوق نگاهش
و گل، گل می کند در شوره زاران
سواری از فلق می آید این سو
به دنبالش سیاهی از سپیده
و می گیرد وضو با شبنم صبح
کنار لاله ای در خون تپیده
دو رکعت کربلا می خواند آری
شقایق را ترنم می کند او
دو رکعت نینوا و مسلخ عشق
گلو و خنجر و خون پرستو
قیامتش قامت سبز حسین (ع) است
قیامت می کند این سرو قامت
گلویش نینوایی تازه دارد
قیامت می شود مردم، قیامت
علی (ع) در سجده هایش می زند موج
رکوعش انحنای ذوالفقار است
شهادت می دهد فرزند زهرا (س)
که پایان کتاب انتظار است
سلامت می کنم مولای باران
سلامی از سر دلتنگی و درد
بیا مردان عاشق سبز ماندند
در این خاک زمستان خیز دلسرد
زمین آوار یک درد قدیمی ست
بیا آقا، خدا اینجا غریب است
و تابوت عدالت روی دوش
گروهی مردم، مردم فریب است
به سقف شب نمی سوزد چراغی
صدائی جز صدای بی کسی نیست
اباذر مسلکان را پر شکستند
کسی یاد امام اطلسی نیست
زنان استخوانی، کودکان پیر
و مردانی اسیر لقمه ای نان
زمین در انحصار قوم قارون
نمی باری چرا ای روح باران؟
در این لم یزرع خاموش و بی روح
در دم کرده خاکستان دلسنگ
اقاقی های عاشق را عطش کشت
نمی باری چرا ای ابر دلتنگ؟
و می دانم که روزی خواهی آمد
به دنبالت سپاهی از سپیده
و می گیری وضو با شبنم صبح
کنار لاله ای در خون تپیده
قالَ الاِْمامُ الْمَهْدِىُّ(علیه السلام): |
لیلی دل منی، نقل محفل منی، گرچه ناقابلم من، در آب و گل منی
دیوانه روی تو ام ای گل نرگس